🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #درد_دل_اعضا ❤️🌺 سلام نبات عزیز،خداقوت بابت کانال خوبت ،من خیلی وقته توی کانالتون هستم ولی همیشه خواننده بودم و با شادی دوستان شاد و با غم و ناراحتی دوستان غمگین و متاسف میشدم و برای همه از صمیم قلبم دعا میکنم که همیشه شاد و سالم باشید.. راستش من در قالب #درد_دل میخوام کمی صحبت کنم. من خانومی ۲۳ساله و متاهلم و یه دختر ۳ساله دارم ،خداروشکر زندگی خوبی دارم نه اونقدر مرفه وتکمیل و نه اونقدر ضعیف و سطح پایین و خداروشکر روزیمون همیشه رسیده و تو این ۵سال زندگی، زندگی خوب و سالمی داشتم و ان شاالله بهتر هم بشه..ولی چیزی که حدود یکی دوساله دغدغم شده اینه که دوست دارم مدرک تحصیلی داشته باشم و در زمینه ای فعالیت کنم و مستقل باشم ،من تو ایام مدرسه همیشه سطح نمراتم بالا بود و از شاگردای خوب و منظم رشته انسانی بودم ویکی از اهدافم در زندگی مترجمی عربی بود برای سطح بین الملل ولی از اون جایی که بچه سال بودم و خانوادم سنتی بودند من در ایام کنکور با شرط ادامه تحصیل ازدواج کردم ولی بعد مدتی همسرم اجازه دانشگاه بهم نداد و من هم خیلی بابتش جنگیدم ولی در آخر خانوادم طرف همسرم رو گرفتند و من بعداز دوسال بارداری و بعد از اون شیردهی باز تصمیم گرفتم برای فرهنگیان بخونم(۱۴۰۰) که با توجه به بچه کوچیک و شهر غریب و بدون یاری همسرم رتبه قبولی رو اوردم ولی در آخر پذیرش نشدم..و این برام خیلی دردناک بود چون علاوه بر علاقه به اون کار واقعا به این شغل نیاز داشتم و تا چند ماه به سختی خواستم خودم رو جمع و جور کنم که دوباره کنکور بدم ولی امیدی نداشتم چون شهرمون ظرفیت نداشت برعکس وضعیت همه جا بود،در این حین مامانم بهم پیشنهاد داد که برام لپ تاب بگیره تا من تو زمینه کامپیوتر فعالیت کنم چون واقعا اطلاعاتم خوبه و ازش سر درمیارم و من تصمیم گرفتم برم مدارک لازم رو بگیرم و کنارش مهارتمو بیشتر کنم تا یه کافی نت بزنم ولی الان حدود یه سالی میشه علاوه بر این ،به رشته مترجمی زبان انگلیسی هم علاقه داشتم و دارم و دوست دارم در سطح بین الملل فعالیت کنم ولی مشکلی که دارم اینه که همسرم اقتصادیه و کمی در پول دادن به من و نیازهام خساست میکنه و دوم این که شهر غریبم و دست تنها و دخترم به شدت وابستمه و کارهاش با منه و همسرم کمکی بهم نمیکنه ولی من واقعااااا علاقه به تحصیل و کسب مدرک و فعالیت علمی فرهنگی دارم و همسرم نه تنها بهم کمک مالی و پول تو جیبی نمیده(البته من بهش سخت نمیگیرم چون شغلش آزاده و من روحیم طوری هست که وقتی ازش پول بخوام انگار کوچیک میشم چون یه طوری رفتار میکنه انگار سختشه و این من رو اذیت میکنه دوست ندارم زیردست او باشم چون او به زن نگاهی سنتی داره که باید تو خونه باشه و بشوره و بسابه که این خودش کار شریفیه ولی مطلقا این نگاه ،نگاه خوبی نیست به نظرم) بلکه مشوق من نیست میگه اگر میخوای درامد داشته باشی بیا خیاطی و آرایشگری یاد بگیر ،این شغل ها خیلی محترم و عالیه ولی من علاقه ای به این حرفه ها ندارم تمایل به کسب درامد از طریق علمم و دانشم دارم و این انگار یه چیز گمشدست تو زندگیم و این منو آزار میده که چرا زود ازدواج کردم چرا بدور از خانوادمم چرا دیپلم دارم چرا هنر و مهارتی ندارم چرا درامد ندارم استقلال مالی ندارم.. همسرم با من ۸سال تفاوت سنی داره و کاملا سنتی فکر میکنه و علایق و سلایقش بامن فرق میکنه ،خودش اهل کتاب و تحصیل نیست و به اهداف من احترام نمیذاره،با این حال من میخوام ادامه بدم چون قلبم بهم میگه باید خودم رو از این جهت ارتقاء بدم،حتی اگر لازم بشه طلامو بفروشم و مطمئنم اگر به این اهدافم نرسم بارها خودم رو سرزنش کنم و احساس ضعف کنم و امسال تصمیم گرفتم کنکور زبان بدم و اگرم دولتی قبول شم به خاطر شرایطم پیام نور برم،البته همسرم حامی و مشوق نیست ولی اجازه بهم داده اوایل فقط میگفت به شرط فرهنگیان ولی الان سخت نمیگیره ..ولی چیزی که سوالمه و ممنون میشم با توجه به شرایطم کمکی کنید اینه که ،آیا به نظرتون یه سال دیگ صبر کنم بخاطر بچه یا به تلاشم ادامه بدم؟ و سوال بعدی اینکه دوستانی که پیام نور رفتند شرایط دانشگاه زبان چجوریه؟باید انگلیسی صحبت کنم؟استادا مدام انگلیسی صحبت میکنند؟ و شهریه اش چطوریه؟ من بابت این تو گوگل و سایت های مختلف سرچ کردم ولی اطلاعات بروز و دقیق دریافت نکردم و راستی سطح زبانم خوبه ولی کمی استرس دانشگاه هم دارم.. لطفا بخاطر اوضام بهم بگید چیکار کنم!ممنون میشم🌹ببخشید طولانی شد🙏 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی اعضا❤️🌺 🍃🍃🍃🌸🍃

🍃🍃🍃🌸🍃 برای رسیدن به آرامش درون زلال باش و رها با دلی پاک و باصفا عاشق باش و مهربانی کن آنقدر که بتوانی همه را در قلب سراسر مهرت جای دهی 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🤔‍ #اندڪی_تامل ❗️ یه "فلج قطع نخاعى" از خواب كه بيدار میشه منتظره يک نفر بيدار بشه، با خجالت ببرتش دستشويى و حمام و كاراى ديگه شو انجام بده... ميدونى آرزوش چيه؟ فقط يكبار ديگه خودش بتونه راه بره و كاراشو انجام بده... يه "نابينا" از خواب كه بيدار ميشه، روشنايى رو نميبينه، خورشيد و نميبينه،صبح رو نميبينه. ميدونى آرزوش چيه؟ فقط يكبار فقط يك روز بتونه نزديكان و عزيزاش و آسمون و زندگى رو با چشماش ببينه... يه بيمار "سرطانى" دلش ميخواد خوب بشه و بدون شيمى درمانى و مسكن هاى قوى زندگى كنه و درد نكشه... يه "كر و لال" آرزوشه بشنوه و بتونه با زبونش حرف بزنه... يه "بيمار تنفسى" دلش ميخواد امروز رو بتونه بدون كپسول اكسيژن نفس بكشه... يه معتاد در عذاب آرزوى بيست و چهار ساعت پاكى رو داره... الآن مشكلت چيه دوست من؟ دستتو ببر بالا و از ته قلبت شكرگزارى كن که از قدیم گفتن شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند با تمام وجودت از نعمتايى كه خدا بهت داده استفاده كن. تو خيلى خيلى خوشبختى، غر نزن، ناشكرى نكن. ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺗﺸﮑﺮ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻔﮑﺮ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺗﺬﮐﺮ! ﮐﻪ: ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﻧﻌﻤﺖ! ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﺣﮑﻤﺖ! ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺕ ﻋﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ!     🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 🤔‍ #اندڪی_تامل ❗️ یه "فلج قطع نخاعى" از خواب كه بيدار میشه منتظره يک نفر بيدار بشه، با خجالت ببرتش دستشويى و حمام و كاراى ديگه شو انجام بده... ميدونى آرزوش چيه؟ فقط يكبار ديگه خودش بتونه راه بره و كاراشو انجام بده... يه "نابينا" از خواب كه بيدار ميشه، روشنايى رو نميبينه، خورشيد و نميبينه،صبح رو نميبينه. ميدونى آرزوش چيه؟ فقط يكبار فقط يك روز بتونه نزديكان و عزيزاش و آسمون و زندگى رو با چشماش ببينه... يه بيمار "سرطانى" دلش ميخواد خوب بشه و بدون شيمى درمانى و مسكن هاى قوى زندگى كنه و درد نكشه... يه "كر و لال" آرزوشه بشنوه و بتونه با زبونش حرف بزنه... يه "بيمار تنفسى" دلش ميخواد امروز رو بتونه بدون كپسول اكسيژن نفس بكشه... يه معتاد در عذاب آرزوى بيست و چهار ساعت پاكى رو داره... الآن مشكلت چيه دوست من؟ دستتو ببر بالا و از ته قلبت شكرگزارى كن که از قدیم گفتن شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند با تمام وجودت از نعمتايى كه خدا بهت داده استفاده كن. تو خيلى خيلى خوشبختى، غر نزن، ناشكرى نكن. ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺗﺸﮑﺮ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻔﮑﺮ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺗﺬﮐﺮ! ﮐﻪ: ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﻧﻌﻤﺖ! ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﺣﮑﻤﺖ! ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺕ ﻋﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ!     🍃🍃🍃🌼🍃 *

🔅#پندانه ✍️ دارا اما نیازمند 🔹پیرزنی بینوا را روغن چراغ شبش تمام شده بود. 🔸برای نماندن در تاریکی شب، قبل از غروب به مغازه شماع رفت تا شمعی بخرد. 🔹پیرزن شمعی صدقه خواست، ولی شماع پیر خسیس از اجابت حاجت پیرزن بینوا امتناع کرد. 🔸شماع عذر بدتر از تقصیر آورد و گفت: ای پیرزن، مرا ببخش، من مثل تو در خانه نخفته‌ام که در پیری محتاج شمعی شوم، بلکه شب‌وروز از جوانی کار می‌کنم و جمع کرده‌ام و اکنون دارا هستم و حاصل دسترنج خود بهره می‌برم. 🔹پیرزن گفت: ای مرد! آیا تو خود را دارا می‌بینی؟ دارا کسی است که هیچ‌کس نتواند دارایی او، از او بستاند! 🔸بدان! هرچه را داری کسی هست که در لحظه‌ای بی‌اذن تو، آن را از تو بگیرد، پس هرگز در این دنیا مگو دارا هستم و دارایی دارم. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

#داستان_آموزنده 📌در لباس پاسبانى… علامه طباطبایى براى یکى از شاگردان خود حکایتى بدین شرح نقل کرده است: در ایامى که از نجف بازگشته و در تبریز به سر مى‌‌بردم در یکى از روزها از طرف مرحوم زنوزى قاصدى آمد و مرا احضار کرد، چون خدمت ایشان رسیدم فرمود: فلانى ماجرایى پیش آمده که در کم و کیف آن مبهوتم. چند روز در منزل کار بنایى داشتیم. بنّا با شاگردانش مشغول کار بودند، کارهاى دقیق شاگرد توجهم را جلب کرد، مى‌‌دیدم کارهایش را به خوبى انجام مى‌‌دهد و وقت تلف نمى‌‌کند. ظهر که استادش براى صرف ناهار به منزل مى‌‌رفت در همان محل کار مى‌‌ماند و ابتدا تجدید وضو مى‌‌کرد و نمازش را در اول وقت مى‌‌خواند سپس دستمال کوچک خویش را باز مى‌‌نمود و غذاى ساده‌‌اى را که با خود آورده بود مى‌‌خورد و بلند مى‌‌شد و مقدمات کار را فراهم مى‌‌کرد تا استادش برسد و وقتى استاد مى‌‌آمد با تلاش زیادى همراه وى کار را ادامه مى‌‌داد. در یکى از روزها بنّا به وى گفت برو از همسایه نردبانى بگیر و بیاور. جوان رفت ولى برخلاف انتظار دیر آمد و لذا هنگام عصر که استادش به خانه رفت، نزد وى رفته و ضمن احوالپرسى از او پرسیدم درآوردن نردبان انتظار نبود که تأخیر نمایى، چرا دیر کردى؟ جوان کارگر لبخندى زد و گفت: دلیل دیر آمدنم تنگى کوچه بود و اگر مواظبت نمى‌‌کردم ممکن بود دیوارهاى مردم بر اثر برخورد نردبان خراش بردارد! آقاى زنوزى ادامه دادند: از پاسخ قانع کننده این جوان بیش از پیش متعجب شدم از او پرسیدم: آیا مى‌‌شود امام زمان، عجّل‌‌اللَّه‌‌تعالى‌‌فرجه الشریف، را دید؟ بلافاصله با حالتى کاملاً عادى گفت: بلى اتفاقاً این هفته به تبریز تشریف آورده بودند. پرسیدم لباس امام چگونه بود؟ پاسخ داد: به لباس پاسبانى بودند! مشکل مرحوم زنوزى که سبب حیرت او شده بود همین نکته بود و از این جهت علامه طباطبایى را خواسته بود تا از او بپرسد چگونه مى‌‌شود امام زمان به لباس پاسبانى باشند؟ علامه پاسخ مى‌‌دهد: همه عالم از آن حضرت مهدى صلوات الله و سلامه علیه ، است و لذا براى آن حضرت مکان و یا لباس و شبیه اینگونه مسائل مشکلى ایجاد نمى‌‌کند. محمدهادى فقیهى که این داستان را از زبان علامه شنیده است مى‌‌گوید: از معظم‌‌له درباره صحت این داستان نظرخواهى کردم ایشان فرمودند: قرائن به گونه‌‌اى است که قضیه حقیقت داشته و او از جوانانى بود که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، را مى‌‌دیده است. سپس علامه طباطبایى افزود: با توجه به اینکه نشانى آن جوان را داشتم به سراغش رفتم ولى متأسفانه موفق به یافتنش نشدم. 📚 کتاب جرعه‌‌هاى جانبخش، ص۲۷۸، نوشته غلامرضا گلى زواره. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #ارسالی_اعضا ❤️🌺 🎥ذکری عالی جهت توبه کردن و پاک شدن ولی حق الناس راباید حلالیت گرفت.. ----------------------------------------------- اگر یک نفر را به او وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری... به سوی ظهور🌷 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c