eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.2هزار دنبال‌کننده
19.5هزار عکس
4.4هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🌸🍃 برای رسیدن به آرامش درون زلال باش و رها با دلی پاک و باصفا عاشق باش و مهربانی کن آنقدر که بتوانی همه را در قلب سراسر مهرت جای دهی 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🤔‍ ❗️ یه "فلج قطع نخاعى" از خواب كه بيدار میشه منتظره يک نفر بيدار بشه، با خجالت ببرتش دستشويى و حمام و كاراى ديگه شو انجام بده... ميدونى آرزوش چيه؟ فقط يكبار ديگه خودش بتونه راه بره و كاراشو انجام بده... يه "نابينا" از خواب كه بيدار ميشه، روشنايى رو نميبينه، خورشيد و نميبينه،صبح رو نميبينه. ميدونى آرزوش چيه؟ فقط يكبار فقط يك روز بتونه نزديكان و عزيزاش و آسمون و زندگى رو با چشماش ببينه... يه بيمار "سرطانى" دلش ميخواد خوب بشه و بدون شيمى درمانى و مسكن هاى قوى زندگى كنه و درد نكشه... يه "كر و لال" آرزوشه بشنوه و بتونه با زبونش حرف بزنه... يه "بيمار تنفسى" دلش ميخواد امروز رو بتونه بدون كپسول اكسيژن نفس بكشه... يه معتاد در عذاب آرزوى بيست و چهار ساعت پاكى رو داره... الآن مشكلت چيه دوست من؟ دستتو ببر بالا و از ته قلبت شكرگزارى كن که از قدیم گفتن شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند با تمام وجودت از نعمتايى كه خدا بهت داده استفاده كن. تو خيلى خيلى خوشبختى، غر نزن، ناشكرى نكن. ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺗﺸﮑﺮ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻔﮑﺮ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺗﺬﮐﺮ! ﮐﻪ: ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﻧﻌﻤﺖ! ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﺣﮑﻤﺖ! ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺕ ﻋﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ!     🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🌺 سلام فاطمه جان من هم میخواستم از ناراحتی معده مادرم تعریف کنم. از وقتی که یادم هست مادرم معده درد داشت و همیشه یک غذای ساده به مقدار خیلی کم میخورد یادم میاد از وقتی برادرم شهید شد این موضوع تشدید پیدا کرد و در هفته فقط یک وعده غذای خورشت و برنج آن هم فقط آب خورش میخورد تمام وعده های غذایی برنج با سیب زمینی غذاش بود. الهی فداش بشم 😭😭😭😭😭خیلی سخته که انواع و اقسام غذاهای رنگین را ببینی و بپزی و نتوانی بخوری . مهمانی و عروسی و .... هم نداشت برنج و سیب زمینی 😢😢 خدا رحمتش کنه بعد از حدود ۲۵ سال درد شدیدی داشت .به دکتر مراجعه کردیم و بعد از آزمایشات فهمیدند تومور بزرگی در معده دارد .😭😭😭😭 دقیقا فراموش نمیکنم دکتر خیلی ناراحت بود و می‌گفت چرا به فکر مادرتون نیستید همین الان باید بره اتاق عمل و تومور را خارج کنیم . در صورتی که مادرم اصلا اهل دکتر و پزشک و... دارو خوردن و اینها نبود . خلاصه به مادرم نگفتیم مشکلش چیه ولی گفتیم دکتر گفته باید عمل بشید. اما ایشون اصلا زیر بار نمی‌رفت .غصه بزرگی بود . نمی‌دانستیم چکار کنیم ؟ خیلی باهاش صحبت کردیم گفت فقط با طب سنتی موافقه . گفت یک دکتر طب سنتی پیدا کنید منو ببرید .من نه عمل میکنم نه دارو میخورم خیلی روزهای سختی بود دختر من هم کوچک بود و شیر میخورد ، می‌دانستم خوب نیست براش شیرم ، ولی نمی‌تونستم غصه نخورم . ما هم از پزشکان طب سنتی آشنایی نداشتیم پرس و جو کردیم به این در و اون در زدیم با مادر صحبت کردیم. خلاصه خدا به ما لطف کرد و دکتر روازاده به ما معرفی شد . خدا خیر بده به ایشون و معرف ایشون . خلاصه با دردسر زیاد نوبتی از دکتر گرفتیم و رفتیم . لحظات خیلی سختی بود . به امام رضا ع متوسل شدیم .اصلا فکر نمی‌کردم طب سنتی برای همچین بیماریی راهکار و درمان داشته باشه . خلاصه دکتر روازاده تک به تک مراحل بیماری را برای ما توضیح داد و چون مادرم به ایشون اعتقاد داشت کارهایی که گفته بودن را کامل انجام دادیم و خواهر که انشاالله عاقبتش به خیر باشه و دعای خیر پدر و مادرم پشت سرش ، درمان مادرم را پیگیری میکرد و از ایشون نگهداری می کرد . بعد از شروع داروها غذاهایی که ما سالهای سال بود ندیده بودیم که مادرم بخورد در کمال تعجب میخورد . درمان مادرم سه سال طول کشید و تمام مراحل همانطور که دکتر گفته بود پیش رفت و در آخر ....... فقط و فقط یک هفته آخر زندگی روی تخت افتاد و دیگر بلند نشد 😭😭😭😭 بیمارستان مراجعه کردیم مدارک پزشکی را ارایه دادیم جلسه تشکیل دادند و نتیجه این بود: ایشان هیچ توموری ندارند و تنها ریشه تومور در معده و کبد ایشان دیده شده و دیگر کاری نمیشود کرد . باورشان نمی‌شد که زمانی به اندازه یک هندوانه سه کیلویی در معده ایشان تومور بوده 😳 می‌گفتند اصلا توموری نیست وقتی مدارک را دیدند باور کردند . خلاصه مادر مهربان و زحمتکش و فداکار من بعد از یک هفته در بیمارستان به دیدار پروردگارش شتافت و ما را با یک دنیا غم و غصه تنها گذاشت . روح تمام مادران و پدران آسمانی شاد 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 🤔‍ ❗️ یه "فلج قطع نخاعى" از خواب كه بيدار میشه منتظره يک نفر بيدار بشه، با خجالت ببرتش دستشويى و حمام و كاراى ديگه شو انجام بده... ميدونى آرزوش چيه؟ فقط يكبار ديگه خودش بتونه راه بره و كاراشو انجام بده... يه "نابينا" از خواب كه بيدار ميشه، روشنايى رو نميبينه، خورشيد و نميبينه،صبح رو نميبينه. ميدونى آرزوش چيه؟ فقط يكبار فقط يك روز بتونه نزديكان و عزيزاش و آسمون و زندگى رو با چشماش ببينه... يه بيمار "سرطانى" دلش ميخواد خوب بشه و بدون شيمى درمانى و مسكن هاى قوى زندگى كنه و درد نكشه... يه "كر و لال" آرزوشه بشنوه و بتونه با زبونش حرف بزنه... يه "بيمار تنفسى" دلش ميخواد امروز رو بتونه بدون كپسول اكسيژن نفس بكشه... يه معتاد در عذاب آرزوى بيست و چهار ساعت پاكى رو داره... الآن مشكلت چيه دوست من؟ دستتو ببر بالا و از ته قلبت شكرگزارى كن که از قدیم گفتن شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند با تمام وجودت از نعمتايى كه خدا بهت داده استفاده كن. تو خيلى خيلى خوشبختى، غر نزن، ناشكرى نكن. ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺗﺸﮑﺮ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻔﮑﺮ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺗﺬﮐﺮ! ﮐﻪ: ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﻧﻌﻤﺖ! ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﺣﮑﻤﺖ! ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺕ ﻋﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ!     🍃🍃🍃🌼🍃 *
🔅 ✍️ دارا اما نیازمند 🔹پیرزنی بینوا را روغن چراغ شبش تمام شده بود. 🔸برای نماندن در تاریکی شب، قبل از غروب به مغازه شماع رفت تا شمعی بخرد. 🔹پیرزن شمعی صدقه خواست، ولی شماع پیر خسیس از اجابت حاجت پیرزن بینوا امتناع کرد. 🔸شماع عذر بدتر از تقصیر آورد و گفت: ای پیرزن، مرا ببخش، من مثل تو در خانه نخفته‌ام که در پیری محتاج شمعی شوم، بلکه شب‌وروز از جوانی کار می‌کنم و جمع کرده‌ام و اکنون دارا هستم و حاصل دسترنج خود بهره می‌برم. 🔹پیرزن گفت: ای مرد! آیا تو خود را دارا می‌بینی؟ دارا کسی است که هیچ‌کس نتواند دارایی او، از او بستاند! 🔸بدان! هرچه را داری کسی هست که در لحظه‌ای بی‌اذن تو، آن را از تو بگیرد، پس هرگز در این دنیا مگو دارا هستم و دارایی دارم. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
📌در لباس پاسبانى… علامه طباطبایى براى یکى از شاگردان خود حکایتى بدین شرح نقل کرده است: در ایامى که از نجف بازگشته و در تبریز به سر مى‌‌بردم در یکى از روزها از طرف مرحوم زنوزى قاصدى آمد و مرا احضار کرد، چون خدمت ایشان رسیدم فرمود: فلانى ماجرایى پیش آمده که در کم و کیف آن مبهوتم. چند روز در منزل کار بنایى داشتیم. بنّا با شاگردانش مشغول کار بودند، کارهاى دقیق شاگرد توجهم را جلب کرد، مى‌‌دیدم کارهایش را به خوبى انجام مى‌‌دهد و وقت تلف نمى‌‌کند. ظهر که استادش براى صرف ناهار به منزل مى‌‌رفت در همان محل کار مى‌‌ماند و ابتدا تجدید وضو مى‌‌کرد و نمازش را در اول وقت مى‌‌خواند سپس دستمال کوچک خویش را باز مى‌‌نمود و غذاى ساده‌‌اى را که با خود آورده بود مى‌‌خورد و بلند مى‌‌شد و مقدمات کار را فراهم مى‌‌کرد تا استادش برسد و وقتى استاد مى‌‌آمد با تلاش زیادى همراه وى کار را ادامه مى‌‌داد. در یکى از روزها بنّا به وى گفت برو از همسایه نردبانى بگیر و بیاور. جوان رفت ولى برخلاف انتظار دیر آمد و لذا هنگام عصر که استادش به خانه رفت، نزد وى رفته و ضمن احوالپرسى از او پرسیدم درآوردن نردبان انتظار نبود که تأخیر نمایى، چرا دیر کردى؟ جوان کارگر لبخندى زد و گفت: دلیل دیر آمدنم تنگى کوچه بود و اگر مواظبت نمى‌‌کردم ممکن بود دیوارهاى مردم بر اثر برخورد نردبان خراش بردارد! آقاى زنوزى ادامه دادند: از پاسخ قانع کننده این جوان بیش از پیش متعجب شدم از او پرسیدم: آیا مى‌‌شود امام زمان، عجّل‌‌اللَّه‌‌تعالى‌‌فرجه الشریف، را دید؟ بلافاصله با حالتى کاملاً عادى گفت: بلى اتفاقاً این هفته به تبریز تشریف آورده بودند. پرسیدم لباس امام چگونه بود؟ پاسخ داد: به لباس پاسبانى بودند! مشکل مرحوم زنوزى که سبب حیرت او شده بود همین نکته بود و از این جهت علامه طباطبایى را خواسته بود تا از او بپرسد چگونه مى‌‌شود امام زمان به لباس پاسبانى باشند؟ علامه پاسخ مى‌‌دهد: همه عالم از آن حضرت مهدى صلوات الله و سلامه علیه ، است و لذا براى آن حضرت مکان و یا لباس و شبیه اینگونه مسائل مشکلى ایجاد نمى‌‌کند. محمدهادى فقیهى که این داستان را از زبان علامه شنیده است مى‌‌گوید: از معظم‌‌له درباره صحت این داستان نظرخواهى کردم ایشان فرمودند: قرائن به گونه‌‌اى است که قضیه حقیقت داشته و او از جوانانى بود که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، را مى‌‌دیده است. سپس علامه طباطبایى افزود: با توجه به اینکه نشانى آن جوان را داشتم به سراغش رفتم ولى متأسفانه موفق به یافتنش نشدم. 📚 کتاب جرعه‌‌هاى جانبخش، ص۲۷۸، نوشته غلامرضا گلى زواره. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🌺 🎥ذکری عالی جهت توبه کردن و پاک شدن ولی حق الناس راباید حلالیت گرفت.. ----------------------------------------------- اگر یک نفر را به او وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری... به سوی ظهور🌷 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🌺 سلام خدمت شما.. نظر دهی طبق تجربه... خیانت زخمی عمیق روی قلبه ک هیچ جوره ترمیم و فراموش نمیشه.. یکی بخاطر حضور بچه بیخیال میشه.. یکی بخاطر دل مهربون خودش بیخیال میشه.. یکی راهی واسه انجام دادن نداره.. یکی سوختن و ساختن رو ترجیح میده.. و....‌‌ ولی هیچ وقت از صمیم قلب نمیتونی ببخشی و هر وقت این تجربه تلخ یادت بیاد نابود میشی..😔😔 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_زندگی_اعضا ❤️ #گندم روزهاوماههابه دنبال هم می گذشت نزدیک ساعت 3ازدانشگاه ب
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ چندروزی خونه زیباوزیورموندیم وبرگشتیم حسین پولش به من دادچندجادنبال یک زمین گشتیم امابااین مبلغ گیرمان نیومد حسین تصمیم گرفت باهاش ماشین بخره قیمتهابالاوپایین می شد گفت پول پیشت باشه تابعدببینم چی میشه نزدیک به یک سال گذشت وحسین امروزفردامی کرد وقتی دیدم حسین اراده نمی کنه برای خریدماشین وطلبکارداریم وکلی چک ازبابت مغازه برگشت خورده تصمیم گرفتم ازپول بردارم وبعدکم کم جای پول بگذارم خودم بااین افکارکه حسین شرایطم درک می کنه ومی دونه کاسبی هاخرابه و مغازه سرمایه می خوادقانع می کردم اشتباه بزرگی کردم وچندتاازچکهای مغازه روبااین پول پاس کردم مغازه جون گرفته بودورونقش بهترشده بودمنیره همیشه می گفت شمادرامدتون خوبه ومن کمترهمیشه مقایسه می کرد بهش می گفتم درامدمغازه توهم خوبه وفقط خرج بریزبپاش خودت میشه وهمیشه ازطرف خانواده شوهرت حمایت میشی امامغازه ماسودش زیادنیست ومن سه تا بچه دارم وحقوق حسین زیادنیست و اکثروقتهاخونه ماشلوغه مهمان برامون میادمسئولیت مادربزرگ روی دوش من هست بااینکه منیره می دیدبازهم حرف خودش می زد منم زیادباهاش بحث نمی کردم چون منیره اخلاق به خصوصی داشت و زوددعواراه مینداخت وقهرواشتی می کرد مدت زیادی گذشت وحسین سراغ پول نمی گرفت یک جورایی بی خیال ماشین هم شده بود زندگیمون درحال جون گرفتن بودمن راضی بودم درسته کارم زیادبوداماخودم با شرایط کنارمی امدم نگهداری ومدیریت سه تابچه ومادربزرگ ورفتن به مغازه دوشیفت صبح وبعدازظهر وکارهای خونه و... یک روزگوشی حسین دستم بودمتوجه پیامهایی شدم اولش باورم نشدهرچی بیشترمی خوندم بیشترمتوجه می شدم بازهم خیانت بدنم یخ کردچراقسمت من اینجوریه شماره روبرداشتم وچیزی به حسین نگفتم وقتی حسین سرکاربودبه شماره زنگ زدم مشغول بودناخواسته شماره حسین گرفتم اونم مشغول بود چندبارتکرارکردم هردومشغول بودن وفهمیدن اینکه باهم صحبت می کنن سخت نبود روزبعددوباره باشماره تماس گرفتم اینباربعدچندباربوق خوردن جواب داد چه صدای بچگانه ای داشت باورم نمی شدیعنی... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🌸 سجده شکر سجده شکر برابر است با تمام گنجهاي دنیا و آخرت ، پس با دقت آن را بخوانید . *فضیلت سجده شکر* بسیاری از ما نه فضیلت این سجده را میدانیم و نه کیفیت قرآئت آن را ، هرگاه بنده ای نماز خود را خوانده سپس سجده شکر را به جای آورد خداوند حجاب میان بنده خود و فرشتگانش را کنار میزند و به ملائکه میفرماید: ای فرشتگان من به بنده ام نگاه کنید فریضه مرا انجام داده و عهدم را تمام و پس از آن در جهت پاسداشت تمام نعمتهایم سجده شکر به جای آورد ، ای ملائکه ام پاداش این بنده ام چیست ؟ پس ملائکه میگویند : خداوندا ، *رحمتت* خداوند دوباره از ملائکه میپرسد : ای ملائکه ام پاداش این بنده ام چیست ؟ پس ملائکه میگویند : خداوندا ، *جنت و بهشتت* خداوند دوباره از ملائکه میپرسد : ای ملائکه ام پاداش این بنده ام چیست ؟ پس ملائکه میگویند : خداوندا ، *رفع هرگونه هم و غم از او* خداوند دوباره از ملائکه میپرسد : ای ملائکه ام پاداش این بنده ام چیست ؟ پس ملائکه میگویند : خداوندا ما علمی جز آنچه به ما آموختی نداریم!!!!! پس آنگاه خداوند میفرماید : پاداش این بنده ام این است *همانگونه که او از من تشکر کرد من نیز از او تشکر میکنم* *و با فضلم به سوی او خواهم رفت* *و رحمتم را به او نشان می دهم* چه ضرری دارد تا ما هر روز سجده شکر را به جای آوریم؟بهتر است که فرد با طهارت و به سوی قبله سجده شکر را به جای آورد . و هر کسی که نعمتی بر او نازل شده و یا بلایی از او دفع گردیده زیباست که سجده شکر بر درگاه خداوند به جای آورد خواه این فرد با وضو باشد یا نباشد و خواه به سوی قبله بوده باشد و یا خیر. 💥نصیحت.. سجده شکر را پس از هر نماز به جای آورید.. 3 مرتبه بگویید *شُکْراً ِلِله* و 4 مرتبه *حَمْداً ِللهِ* باشد که این فرصت طلایی را از دست ندهید... این را برای تمام دوستانت بفرست که هر گاه سجده ی شکری به جای آوردند تو نیز در اجر و ثواب آنان سهیم خواهی بود حتی اگر تو بمیری نیز این ثواب نصیب تو خواهد بود. خداوندا به نیابت از من و والدینم و خانواده ام این پست را صدقه جاریه قرار بده . آمین یا رب العالمین🙏 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌷 🌷 (۲ / ۱) ! 🌷من در روایت فتح رفیقی داشتم که از دوران بعد از انقلاب که در سمعی بصری ورامین بودم، می‌شناختمش. در ورامین فیلم نمایش می‌دادم. ایشان دبیر عربی بود ولی به این کارها هم خیلی علاقه داشت. از آن‌جا باهم رفیق شده بودیم. بعدها که من به تهران آمدم و در روایت فتح رفتم شنیدم که این هم آمده تهران ولی معتاد شده. از آن معتادهای تیر. این بنده خدا جای من را پیدا کرده بود هر چند وقت یک‌بار به روایت می‌آمد. با چنان قیافه زاری می‌آمد که معلوم بود چه می‌خواهد. یک روز که آمد اساسی بهش توپیدم. 🌷....بهش گفتم: «فلانی من نشستم مونتاژ می‌زنم، وقتی تو میای من دیگه حال کار کردن ندارم. جون اون کسی که دوست داری دیگه نیا! محض رضای خدا نیا! این کارو نکن. دیگه هم بهت پول نمی‌دم.» تا توانستم طرف را با تهدید و التماس طرد کردم. دیگر هم نیامد. بعد از شهادت آوینی دورادور شنیده بودم که دیگر ترک کرده و خوب شده است. افتاده تو فاز فیلمنامه‌نویسی و اصلاً زندگی‌اش عوض شده است. یک روز دیدمش و بهش گفتم: «چی شد که تو دیگه ترک کردی؟ سر اون حرفایی که من بهت زدم بود؟» گفت: «نه بابا من اینقد شبیه تو باهام برخورد کرده بودن. تو بودی، زنم بود، مادرم بود، برادرم بود. همه.... 🌷همه همین‌جور باهام برخورد کردن» آدم معتاد اصلاً هیچ چیز برایش مهم نیست، فقط می‌خواهد مواد بهش برسد. می‌گفت فهمیدم که تو رفیق آوینی هستی و این آوینی هم رئیس سوره است. یک روز دیدم که از ساختمان سوره رفت بالا من هم پشت سرش رفتم. بهش گفتم: «آقای فارسی سلام رسوند گفتن اگه دارید یه کمکی به من بکنید!» آوینی هم گفته بود: «اصلاً نیاز نداره که آشنایی بدی من خودم باهات رفیقم.» پولی بهش داده و گفته بود: «هروقت نیاز داشتی بیا بگیر.» هرچند وقت یک‌بار.... .... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌺❤️ با عرض سلام خدمت شما مدیر عزیز و بانوان عزیز گروه روی صحبتم با دوست عزیزی هس ک جریان زندگیشون رو ب طور خلاصه گفتن عزیزم اتفاقا مادر منم دقیق همینجور بود اصلا اهمیتی ب من نمیداد من در طول مدتی ک خونه پدرم بودم هیچ وقت ن لباس زیر ن نوار بهداشتی ی بار ب اجبار نوشتم رو‌کاغذ دادم بهش ک رفتی شهر برام لباس زیر بخر ک متاسفانه بعد خواندن کاغذ و مسخره کردن من ب بقیه میگه چ پرو نوشته برام لباس زیر بخر ب لجش نمیخرم وقتی اومدن دیدم نخریده ولی برا او‌خواهرم شلوار خریده اورده من بخاطر استفاده از پارچه بیشتر مدت پاهام زخم میشد و ب سختی راه میرفتم ولی متاسفانه هیچ وقت اهمیت نمیداد وقتی نامزدی هم شدم اصلا ی هزاری هم برام خرج نمی‌کرد برا خرید جهاز و لباس دوماد هم خیلی چیزای ارزون قیمت خرید اصلا پول تو کیفی بهم نداد برا بقیه خواهرا خرج حنابندون دادن ولی متأسفانه برا من هیچچچی حتی از پول شباش هم مقداریش برداش با اینکه خرجی نکرده بود واسه دنیا اومدن بچه اولم خییییلی کم سر می‌زد مادرشوهرم گلایه میکرد ک چرا نمیا ولی جوابی نداشتم ک بگم بچه دوم تو خونه خودم دنیا اومد اونجام باز سر نمیزد خیییلی در طول زندگی باهام سرده الانم با بچه هام خیلی سرده منم فقط میگم خدایا خودت هوای ما رو داشته باش ک هیچکس با ما ندارد..‌‌ ب امید روزهای خوب برا تمام هم گروهی های عزیز.‌ تعجیل در فرج صاحب الزامان صلوات... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c