رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #سرنوشت 🌱 مستقیم رفتن دفتر مدیر زنگ تفریح بود و همه معلم ها توی دفتر جمع شده بودند
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#پارت18
#سرنوشت 🌱
از این به بعد سعی کن مثل همه همکلاسی هایت مودب و منظم باشی
کیمیا لبخندی زد و گفت باشه خانم ممنون خداحافظ و سریع از دفتر خارج شد
خانم مدیر خندید و گفت
_مثل بچه هاست هر دفعه تو حیاط میبینمش یا در حال خنده و شوخی یا در حال بازی است
زینب خانوم از مدیر تشکر کرد و کوثر رو بهونه کرد
تا زودتر بیاد بیرون
هیچکدوم از تعریفهای خانم علیزاده تو ذهنش نمونده بود
فقط جمله آخرش بود که مدام توی سرش اکو می شد
_باید ببریدش روانشناس
کیمیا رفت سر کلاس و همزمان زنگ خورد و بچه ها به کلاس آمدند
دوستای کیمیا دورش کردند
پریسا گفت
ببینم کیمیا تو مدرسه چو افتاده به خاطر قضیه رویا نیومدی
_ هر کی گفته غلط کرده چرا می خواهید قضیه رویا رو به من ربطش بدید و بعد خنده مستانه ای کرد و گفت
_ البته از نفرین کیمیا بترسید تا به حال روز رویا نیفتید
همه بچه ها قح قح خندیدند
دوزنگ باقیمانده کیمیاا به قدری شلوغ کرد گفت و خندید که قضیه کتک خوردنش را به کل فراموش کرد
چندین بار از معلم ریاض یکبار از معلم زمین شناسی تذکر گرفت که نظم کلاس رو به هم نریزه و ساکت باشه
چند روز بعد رویا با دماغ گچ گرفته به مدرسه برگشت
کیمیا تا اون روز فکر میکرد که شکستن دماغ رویا یک شوخی است
ولی وقتی رویارو با او سر و وضع دید از کارش پشیمون شد واقعاً ناراحت شد
ولی بعداً فکر کرد که نمیتونه بره بگه منو ببخش پس ترجیح داد ساکت بمونه
یه روزی از روزها
وقتی از مدرسه به خونه رسید دید یک ماشین خوشگل تمیز در خونشون پارک شده
با احتیاط وارد حیاط شد
حدسش درست بود مهمون ها برای آنها بودند
از کفش پاشنه بلند و مردانه ای که دم در ورودی خونه بود مشخص بود
اصلاً نمی تونست حدس بزنه کی میتونه باشه
عمه ها که همشون پراید داشتن
خاله که وانت داشتن عمو ها هم ماشینشون به این زیبایی و تمیزی نیست پس کی میتونست باشه
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c