فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ آگاه باشید! دنیای حرام چونان عشوه گر هرزه ای است که هرگز تسلیم شما نشود
📚
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃💕💕 #سرنوشت🌱 حسن آقا از طرفی دلش نمیخواد تو این زمان خاص که امتحانات ترم هستش مانع رفتن کی
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#سرنوشت 🌱
مستقیم رفتن دفتر مدیر
زنگ تفریح بود و همه معلم ها توی دفتر جمع شده بودند
زینب خانوم جلو رفت و با مدیر شروع به صحبت کرد
کیمیا دم در منتظر موند و گوشاش تیز کرده بود ببینه چی میگن
خانم مدیر داشت میگفت بالا سر کلاس خانم علیزاده این اتفاق افتاده من چیز زیادی نمیدونم
خانم علیزاده گفت
_منم چیزی متوجه نشدم کیمیا داشت برمیگشت سمت من ک رویا هم داشت میرفت سمت صندلیش تا سر جاش بشینه
حالا این وسط چه اتفاقی افتاده نمیدونم
چرا دروغ بگم
من چیزی متوجه نشدم
ولی در کل خانوم دادگر کیمیا استعداد خوبی داره
تا اونجا که من میدونم نه تنها تو درس من بلکه تو درس های دیگه هم زرنگه
فقط یک کم شیطنت داره
انگار انرژی کاذب داره
باید این انرژی تنظیم بشه
بهتون پیشنهاد می کنم با یک روانشناس صحبت کنید
کیمیا از شنیدن تعریف های خانم علیزاده خوشحال بود
ولی جمله آخرش رو که شنید زیرلب گفت
_ روانی خودتی
خانم مدیر کیمیا رو صدا زد و گفت
برو سر کلاست اینجا وانسا
جلو روی مادرت میگم تعداد شکایات بچه ها از ازت خیلی زیاده
معلم ها اگه صداشون در نیومده به خاطر اینکه درس هات رو بلدی
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#داستان_آموزنده
🔆 بهای رسیدن به موفقیت
🔹روزگاری مرید و مرشدی خردمند در سفر بودند.
🔸در یکی از سفرهایشان در بیابانی گم شدند و تا آمدند راهی پیدا کنند شب فرارسید.
🔹ناگهان از دور نوری دیدند و با شتاب سمت آن رفتند، دیدند زنی در چادر محقری با چند فرزند خود زندگی میکند.
🔸آنها آن شب را مهمان او شدند و او نیز از شیر تنها بزی که داشت به آنها داد تا گرسنگی راه برطرف کنند.
🔹روز بعد مرید و مرشد از زن تشکر کردند و به راه خود ادامه دادند.
🔸در مسیر، مرید همواره در فکر آن زن بود و اینکه چگونه فقط با یک بز زندگی میگذرانند و ای کاش قادر بودند به آن زن کمک میکردند. بالاخره به مرشد خود قضیه را گفت.
🔹مرشد فرزانه پس از اندکی تأمل پاسخ داد:
اگر واقعاً میخواهی به آنها کمک کنی، برگرد و بزشان را بکش.
🔸مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آنجا که به مرشد خود ایمان داشت، چیزی نگفت و برگشت و شبانه بز را در تاریکی کشت و از آنجا دور شد.
🔹سالهای سال گذشت و مرید همواره در این فکر بود که بر سر آن زن و بچههایش چه آمد.
🔸روزی از روزها مرید و مرشد وارد شهری زیبا شدند که از نظر تجاری نگین آن منطقه بود.
🔹سراغ تاجر بزرگ شهر را گرفتند و مردم آنها را به قصری در داخل شهر راهنمایی کردند.
🔸صاحب قصر زنی بود با لباسهای بسیار مجلل و خدموحشم فراوان که طبق عادتش به گرمی از مسافرین استقبال و پذیرایی کرد و دستور داد به آنها لباس جدید داده و اسباب راحتی و استراحت آنها را فراهم کنند.
🔹پس از استراحت نزد زن رفتند تا از رازهای موفقیت وی جویا شوند.
🔸زن نیز چون آنها را مرید و مرشدی فرزانه یافت، پذیرفت و شرح حال خود را اینگونه بیان کرد:
🔹سالهای بسیار پیش من شوهرم را از دست دادم و با چند فرزندم و تنها بزی که داشتیم زندگی سپری میکردیم.
🔸یک روز صبح دیدیم که بزمان مرده و دیگر هیچ نداریم.
🔹ابتدا بسیار اندوهگین شدیم ولی پس از مدتی مجبور شدیم برای گذران زندگی با فرزندانم هر کدام به کاری روی آوریم.
🔸ابتدا بسیار سخت بود ولی کمکم هر کدام از فرزندانم موفقیتهایی در کارشان کسب کردند؛
فرزند بزرگترم زمین زراعی مستعدی در آن نزدیکی یافت و فرزند دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا کرد و دیگری با قبایل اطراف شروع به دادوستد کرد.
🔹پس از مدتی با آن ثروت شهری را بنا نهادیم و حال در کنار هم زندگی میکنیم.
🔸هر یک از ما بزی داریم که اکتفا به آن مانع رشدمان است و باید برای رسیدن به موفقیت و موقعیت بهتر آن را فدا کنیم. رسیدن به موفقیت بهایی دارد. بهای آن را بپرداز.
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#تقاضای_همفکری ❓
سلام فاطمه خانم یه مشکل برام پیش اومده خواهشمندم کمک کنن اگر کسی تجربه داشته پسری دارم دوازده ساله الان چند روزی هست موهاش که شونه یا می خارونه می ریزن متاسفانه خیلی اعصابم خورده. چکار کنم شوره هم زده سرش
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
#همفکری
#حرف_دل
#تقاضای_همفکری
آیدی ادمین: @Fatemee113
منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊
در این #دورهمی_بزرگ_همراه_ما_باشید
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#تجربه_اعضا
سلام خسته نباشید
زندگی مشترک من و عشق دلم پستی بلندی زیادی داشته ولی کم نیاوردیم😍
میگن با اقایون هر جور رفتارکنین اونا هم از شما یاد میگیرن درسته...
مثلا من وقتی از شوشو جانم چیزی بخوام و بخاطر خستگی نه بیاره، بهش میگم این دستور ملکس(خودم) ، اگه انجام ندی ناراحت میشه هاااا...
جدیدا خودشم یاد گرفته ، وقتی بهش نه میگم ، میگه پادشاه ناراحت میشه هااا...😍😂
برای خانمایی که مثل من هنوز نامزد هستن بگم که خونه ی پدری هر جور که میخوای بگرد ولی وقتی خونه ی پدرشوهر بری حتماحتماحتما مرتب باش
قرار نیس همیشه ارایش داشته باشی اما اینکه همیشه تمیز و خوشبو و مرتب باشیم خیلی مهمه و حتما دقت میکنن
مثلا من عادت کردم هربارمیرم حتی اگه وقت نداشته باشم یه دوش میگیرم و میرم وقتایی که خیلی یهویی میشه با موهای خیس میرم و بدون ارایش ولی درعوض تمیز و خوشبوام.
درکمال تعجب مادرشوهرجان گفتن که قربونت برم همیشه خوشبویی (چون عادت دارن منو بغل کنن)...و من فکر نمیکردم که حتی دقت کرده باشن...
آرزوی خوشبختی فراون😍😍
🍃🍃🍃🌼🍃
*
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 خدا دستمو گرفت گذاشت وسط خوشبختی😍 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام فاطمه جاااااان❤️
عزیزممممم منم نگم براااااات👌
یعنی خداااااا رو تو وجودم حس کردم☺️
قشنگ دستمو گرفت و گذاشت تو خوشبختی😍
من ۱۰ سال با یه ادم بی مسئولیت،بی وجدان،بد دهن و....هرچی به ذهنتون میاد زندگی کردم از ۱۷ سالگی ،فقط کار کردم و خودمو به در و دیوار میکوبیدم که خرجمون رو در بیارم و زندگیم از هم نپاشه 😔 اقا عین خیالشم نبود هیچی تازه دوقورت و نیمشم باقی بود😳 که اگه بنویسم این ده سال رو یه کتاب میشه😔 سه تا خواهریم که دوتاشم با مشکل برخوردن و جدا شدن😔😔بعد این ادم بعده جدا شدن خواهرام اخلاقش هزار برابر بدتر شد😔😔😔کنایه میزد که چون خواهرات جدا شدن تو دیگه روا نیست بین مردم که جدا بشی ،کی شماهارو میگیره اونم تو یه شهر کوچیک که هیچ کس باورش نمیشه که مشکل همتون از سمت همسراتون بود،پولدارم نیستین،یعنی قشنگ خودش اعتراف میکرد ها😳😳منم دیگه طاقتم تموم شده بود🥺خداروشگر بچه هم نداشتیم بالاخره جدا شدم و به هیچکس نه فامیل و نه همسایه ها نگفتیم جدا شدم 😔🥺واقعیتش حال و حوصله نگاهاشون و حرف و حدیثشون رو نداشتم و بیشتر بخاطر اینکه خواهرامم جدا شده بودن و هممون پیش پدرمادرم بودیم😔خواهرام میگفتن اگه کسی ندونه جدا شدی چطور میخای ازدواج کنی ولی همینکه ارامش داشتم برام با ارزش بود👌خلاصه ...
✅فقط صاحب دفتراسناد رسمی که برا طلاق رفته بودیم میدونست که در کمال نا باوری بعده یک سال اومد خاستگاریم😍😳نگو تو همونجا و همون موقع یه دل نه صد دل عاشقم شده بود😍(منم به قول دوستان تعریف از خود نباشه خداروشکر در عین اینکه هیچی نداشتیم ظاهر و باطن خوبی دارم خیلی خیلی مهربونم،همه میگن چقد حرفات و مدل صحبت کردنت به ادم ارامش میده وتو ظاهر هم قد ۱۷۵ وزنمم ۷۰ و قیافه خوب و در طول اون ده سال ارشدمم تو اوج مشکلات و کار وخرج زیاد خونه و دانشگاه گرفته بودم دیگه دوشیفت کار میکردم و اکثر کلاسامم غیر حظوری کرده بودم)
یه پسر خوب و نجیب و با اصل و نصب ،خوش اخلاق وبا سواد و ....ما حتی شرایط خرید جهیزیه رو هم نداشتیم 😔( من جهیزیه و مهریمو در قبال طلاق توافقی بخشیده بودم😔)اما برام تموم وسیله های مورد نیاز رو خرید و هیچکسم نفهمید که خوش خریده❤️من ۲۷ سالم بود و همسرم عزیزم ۳۲
✅الان۵ سال از این ماجرا میگذره و یه بچه ۴ساله دارم،تو این سالها بهم تو نگفتیم😍
هر روز هرشب میگم خدایاااااا من چه کاری کرده بودم که به دلت نشسته بود و اینطور جوابمو دادی🙏🥰
بعده من یکی از خواهرامم با پسر خوبی ازدواج کرد و خوشبخته خداروشکر
و خواهر دیگمم هم دوتا پسر خوب خواستگارشه که در مرحله تحقیقاتن که کدوم رو انتخاب کنه
✅شاید بنظر بعضی از دوستامون معجزه نباشه ولی بعده ۱۰ سال نا امیدی،نداشتن پشتیبان ووضع مالی بد و شرایط خونوادم برا خوده من که نگاااااه پر مهرخداست....
توخدا بهم نخندین ها،بعضی وقت ها که همسرم وارد خونه میشه،هنوز باورم نمیشه باهاش ازدواج کردم😂
پارسال به باغ بزرگ خریدیم و نصفشو به نام من زد☺️😳تازه همین باغم داده دست پدرمادرم و میگه درامدشم باهاشون نصف میکنیم گناه دارن😳 و خیلی خیلی خوبی های دیگه،تو رو خدا بهم نخندین ها بعضی وقت ها با خدا که خلوت میکنم میگم خدایا استغفرالله کفر نباشه،نکنه همسرم یکی از یارانت باشه بعدا رو میشه☺️😍
دم به دقیقه قربون صدقم میره که خداروشکر تو رو پیدا کردم خیلی خیلی خوبی 😍
براااااای همتون،برای مشکلاااااتتون،برا خوشبختیتون از این نگاهها و مهرهای خدااااایی ارزو میکنم❤️
🍃🍃🍃🌼🍃
*
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 بازی با احساسات یک زن.... ماجرای دختر ۲۹ ساله ... گذری بر زندگی اعضا.... 🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#قسمت_اول
سلام فاطمه جون عزیز ممنونم واسه کانال بی نظیرت ❤️
من قبل اینکه چیزی بگم میخام از همه بخام نظر بدن در مورد این موضوعی که تعریف میکنم
من شاغلم و مجرد چن وقت پیش یک آقایی به همکارم پیام داده فک کردن شماره منه من خواستن با من اشنا بشن و صحبت کنن که همکارم گفتن شما اشتباه پیام دادین و من اون کسی که فکر میکنین نیستم خلاصه از ایشون اصرار که پس ی محبتی بکنین من با این خانم اشنا بشم یا صحبت کنم
ایشون هم بعد از کلی اسرار از طرف میگن که شما قصدتون خب چیه نمیشه که همینطوری ی دفعه باهاشون صحبت کنین
گفتن و قسم خوردن من قصدم خیره میخام ازدواج کنم باهاشون
خلاصه همکارم به من گفتن و از گوشی همکارم باهاشون صبحت کردم و اینا خیلی گفتن که از وقتی دیدمت عاشقت شدم خواب و خوراک ندارم و ازین حرفا ،بعد گفتن من فقط یکی دو تا مشکل دارم باید بهتون بگم حتما هم زنگ بزنم ،هرچقد اصرار کردم گفتن تو پیام نمیشه،باید زنگ بزنم منم مونده بودم چیکار کنم چون نمیخاستم شمارمو داشته باشن هنوز اعتماد نداشتم ازشون گفتم باشه پس به همین شماره همکارم زنگ بزنین من صحبت میکنم باهاتون ،خلاصه که زنگ زدن و گفتن من خیلی دوستت دارم و عاشقتم و ازین حرفا منتها یکی دو تا مشکل دارم میخام بگم که ی وقت بعدا دردسر نشه گفتم خب چی هست بگین گفت من اول اینکه قصدم صدرصد ازدواجه ولی خب قلبم دو ساله مشکل داره تو نوبت عمل هستم گفتم خب ان شالله خدا شفا بده گفت مشکل بعدی هم پام هست من پام تصادف کردم پلاتین داره دکتر گفته نیاید کار سنگین انجام بدم گفتم خب ان شالله که خوب بشین ،کم کم هی پیام میدادو به همکارم من جواب می دادم گفت اینطوری معذبم میشه از گوشی خودتون پیام بدین
از تلگرام خودم بدون اینکه شمارم بهش بره چن وقتی پیام دادیم حرف زدیم دیدم واقعا پسر صاف و ساده ای هست
گفتم قیل ازدواج اومده مشکل بیماری هاشو گفته ،ی شب حرف از بچه شد گفت بچه دوست داری گفتم اره شیرینی زندگیه
گفت ی چیزی بگم گفتم بله گفت من بچه دار نمیشم گفتم جدی میگین گفت اره قسمش دادم و اینا گفت نه بابا شوخی کردم موقعی که پام پلاتین دادن عمل کردن گفتن پنجاه پنجاه هست بچه دار بشی گفتم ان شالله که چیزی نیس
گفت بیام خواستگاری گفتم نه باشه عمل قلبتو انجام بدی بعدش تو این بین بهش گفتم ی دکتر برو ببین واقعا یچه دار میشی یا نه گفت باشه هروقت بگی من میرم
گفتم هرچه زودتر بهتر میخام بدونم گفت هفته بعد شنبه میرم
هنوز هفته بعدش نشده بود با یکی تو روستاشون بحثشون میشه و دعوا میکنم پاش میشکنه میافته واسه دو هفته بعد که بره مشهد ببینه بچه دار میشه یا نه
اون…
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
ولی کسی که میدونه داغونی و
رهـــات میکنه هیچ کست
نیســت....
💝@Ds_ranj
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #قسمت_اول سلام فاطمه جون عزیز ممنونم واسه کانال بی نظیرت ❤️ من قبل اینکه چیزی بگم میخ
*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#قسمت_دوم
گفتم زنگ بزن نوبت بگیر نوبت گرفت و رفت مشهد
با داداشم گفت اومدم مشهد گفتم خوبه گفت ساعت یازده نوبتمه
اما من قبل اون ی دکتر دیگه هم واسه قلب میرم که ببینم حرف همشون یکیه یا نه گفتم عیب نداره اره بهتره
ساعت ده و نیم اس دادم بهش که کجایی چخبر ،گفت هیچی داغونم گفتم واسه چی هنوز که پیش دکتر نرفتی گفت پیش دکتر دیگه قبلش رفتم گفته قلبتو فنر بزنی یا عمل قلب باز کنی فرقی نداره فقط تو خیلی زنده باشی ی سال دیگه است حالم خیلی بده و اینا اس نداد دیگه هرچی گفتم صب کن کارت دارم دارم حرف میزنم گفت خودم بهت اس میدم تلگرام یعنی
بعد چن دیقه اس داد کجایی حاام خوب نیس توروخدا بهم زنگ بزن
منم برا اولین بار مجبور شدم زنگ بزنم که ببینم حالش چطوره ،دیدم خیلی گرفته حرف میزد دلداریش دادم گفتم اون نمیفهمه باشه بری پیش دکتری که ساعت یازده نوبت داری که من معرفی کردم گفت باشه ،ساعت یازده رفتن دکتر بعد دو سه ساعت مجدد زنگ زدم دیدم بازم گرفته است گفتم چی شد گفت اینم مث همون دکتر حرف زده من بقیه حرفاشو گوش نکردم اومدم بیروم داداشم موند ببینه چی میگه ،گفت داداشم گفته دکتر گفته هرچی زودتر نوبت بگیره بهتر تا الانم خیلی دیر شده
عمل قلب باز سی درصد احتمال زنده بودن هست و فنر زدن پنجاه پنجاهه گفتم بسپار به خدا هرچی خدا بخواد همون میشه گفت فنر میزنم گفتم خوبه واسه ده روز بعدش نوبت عمل دادن و برگشتن
فرداش اومد دیدنم محل کارم خیلی گرفته و ناراحت بود منم جو و ی جوری عوض کردم که حالش بهتر بشه بهش امید دادم که دیدم گوشیش زنگ خورد پرسیدم کیه گفت زنداداشمه گفته هرچی زودتر بیان روستا گفتم واسه چی نگفت چیشده گفت نه
قبلا بهم گفته بود ی داداش چهل وخورده ای سال دارم که قطع نخاع شده زن و بچه هاش ولش کردن اوردن پیش ما گذاشتن این اخرا هم زخم بستر گرفته روده و اینا عفونت کرده دکتر هم جوابش کرده شاید داداشم مرده گفتم نه ان شالله که چیزی نیس،اگه خدای نکرده هم داداشت فوت شده بود تو غصه نخور چون خودت مریضی جوش زدن واسه قلبت خوب نیس گفت باشه و رفت وقتی رسید بهم پیام دادم که عزیزم داداشم فوت شده حالم خوب نیس،بازم طبق معمول شروع کردم به دلداری تو این مدتی که این بنده خدا وارد زندگیم شده بود کلا همش سردرد بودم همش فکرم درگیر بود براش غصه میخوردم هروقت که حرف میزدیم باهم بهش میگفتم هیچوقت به من دروغ نگو اگه جایی و تا الان بهم دروغ گفتی بگو ولی اگه بعدا بفهمم که جایی بهم دروغ گفتی من میدونم و تو گفت نه اصلا تا حالا بهت دروغ نگفتم گفتم ان شالله که همینطور باشه گفت هست،عزا دار بود بهش میگفتم خیلی جایی که گریه میکنن نباش سرتو ی جوری گرم کن که فکرت سمت تعزیه نره غصه بخوری گفت باشه ناهارو شام هم میگفت دلم نمیخاد گفتم حتما بخوری دلم نمیخاد که نشد حرف اگه از قلبت نمیری از گشنگی میمیری و اون میخندید بالاخره میگفت خوردم گفتم خوبه
ده روز از تعزیه گذشت و موقع عملش رسید تو این ده روز گفت بابام پولامو خرج تعزیه داداشم کرده خونمو رفته به اسم خودش کرده و اینا گفتم خب این چکاریه چرا اینکارو بکنه تو که مجردی هنوز هزار تا خرج دیگه داری گفت اینا منو نمیخاد دوست دارن زودتر بمیرم و اینا گفتم عیب نداره حالا برو عملت و انجام بده ان شالله خوب شدی اونموقع با خانوادت بشین حرف بزن حقتو بگیر گفت باشه
شبی که رفت عمل اینقد نذر و نیاز اینقد ایت الکرسی و یاسین و صلوات خوندم که نگو از نگرانی داشتم میمردم خانوادم فهمیده بودن حالم بده منم هیچی نمیگفتم بهشون ساعت نه شب عمل داشت منم اصلا شب خوابم نمیبرد از بس دلشوره داشتم
صبحش رفتم محل کارم زنگ زدم گوشیش جواب نداد چن بار زنگ زدم هیچکی جواب نداد پیام اومد سلام شما گفتم میخام حال ...بپرسم گفت من داداششم شما همون خانمی هستین که با داداشم حرف میزدین گفتم مهمه کی ام حالشونو بهم بگین گفت بیهوشه هنوز ،گفتم بی زحمت بهوش اومدن بهم خبر بدین گفت چشم و تشکر کردم ساعت یازده ظهر بود که اس اومد داداشم بهوش اومده گفتم خدارو شکر بعد چن ساعتی خودش اس داد و با پیام حرف زدیم فرداش دوباره زنگ زدم که صدا شو بشنوم بدونم حالش چطوره هرچی زنگ زدم جواب نداد نصف عمر شدم دیدم اس اومد که فلانی مرده کلا هنگ کردم گریه ام گرفت گفتم دروغ نگو توروخدا راستشو بهم بگو دوباره زنگ زدم جواب داد خودش بود داشت میخندید من داشتم گریه میکردم گفت بخدا شوخی میکردم فک نمیکردم ناراحتت کنم گفت این شوخیه بنظرت اینا ازم عذر خواهی کرد گفت خانوادم اومدن پیشم دکتر گفته اگه حالت خوب باشه مرخصت میکنم بری خونه،گفتم خوبه فقط بخودت برسی که زودتر خوب بشی گفت باشه
#هشدار_اعضا🚨
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c