eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.1هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
4.4هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 خدا دستمو گرفت گذاشت وسط خوشبختی😍 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام فاطمه جاااااان❤️ عزیزممممم منم نگم براااااات👌 یعنی خداااااا رو تو وجودم حس کردم☺️ قشنگ دستمو گرفت و گذاشت تو خوشبختی😍 من ۱۰ سال با یه ادم بی مسئولیت،بی وجدان،بد دهن و....هرچی به ذهنتون میاد زندگی کردم از ۱۷ سالگی ،فقط کار کردم و خودمو به در و دیوار میکوبیدم که خرجمون رو در بیارم و زندگیم از هم نپاشه 😔 اقا عین خیالشم نبود هیچی تازه دوقورت و نیمشم باقی بود😳 که اگه بنویسم این ده سال رو یه کتاب میشه😔 سه تا خواهریم که دوتاشم با مشکل برخوردن و جدا شدن😔😔بعد این ادم بعده جدا شدن خواهرام اخلاقش هزار برابر بدتر شد😔😔😔کنایه میزد که چون خواهرات جدا شدن تو دیگه روا نیست بین مردم که جدا بشی ،کی شماهارو میگیره اونم تو یه شهر کوچیک که هیچ کس باورش نمیشه که مشکل همتون از سمت همسراتون بود،پولدارم نیستین،یعنی قشنگ خودش اعتراف میکرد ها😳😳منم دیگه طاقتم تموم شده بود🥺خداروشگر بچه هم نداشتیم بالاخره جدا شدم و به هیچکس نه فامیل و نه همسایه ها نگفتیم جدا شدم 😔🥺واقعیتش حال و حوصله نگاهاشون و حرف و حدیثشون رو نداشتم و بیشتر بخاطر اینکه خواهرامم جدا شده بودن و هممون پیش پدرمادرم بودیم😔خواهرام میگفتن اگه کسی ندونه جدا شدی چطور میخای ازدواج کنی ولی همینکه ارامش داشتم برام با ارزش بود👌خلاصه ... ✅فقط صاحب دفتراسناد رسمی که برا طلاق رفته بودیم میدونست که در کمال نا باوری بعده یک سال اومد خاستگاریم😍😳نگو تو همونجا و همون موقع یه دل نه صد دل عاشقم شده بود😍(منم به قول دوستان تعریف از خود نباشه خداروشکر در عین اینکه هیچی نداشتیم ظاهر و باطن خوبی دارم خیلی خیلی مهربونم،همه میگن چقد حرفات و مدل صحبت کردنت به ادم ارامش میده وتو ظاهر هم قد ۱۷۵ وزنمم ۷۰ و قیافه خوب و در طول اون ده سال ارشدمم تو اوج مشکلات و کار وخرج زیاد خونه و دانشگاه گرفته بودم دیگه دوشیفت کار میکردم و اکثر کلاسامم غیر حظوری کرده بودم) یه پسر خوب و نجیب و با اصل و نصب ،خوش اخلاق وبا سواد و ....ما حتی شرایط خرید جهیزیه رو هم نداشتیم 😔( من جهیزیه و مهریمو در قبال طلاق توافقی بخشیده بودم😔)اما برام تموم وسیله های مورد نیاز رو خرید و هیچکسم نفهمید که خوش خریده❤️من ۲۷ سالم بود و همسرم عزیزم ۳۲ ✅الان۵ سال از این ماجرا میگذره و یه بچه ۴ساله دارم،تو این سالها بهم تو نگفتیم😍 هر روز هرشب میگم خدایاااااا من چه کاری کرده بودم که به دلت نشسته بود و اینطور جوابمو دادی🙏🥰 بعده من یکی از خواهرامم با پسر خوبی ازدواج کرد و خوشبخته خداروشکر و خواهر دیگمم هم دوتا پسر خوب خواستگارشه که در مرحله تحقیقاتن که کدوم رو انتخاب کنه ✅شاید بنظر بعضی از دوستامون معجزه نباشه ولی بعده ۱۰ سال نا امیدی،نداشتن پشتیبان ووضع مالی بد و شرایط خونوادم برا خوده من که نگاااااه پر مهرخداست.... توخدا بهم نخندین ها،بعضی وقت ها که همسرم وارد خونه میشه،هنوز باورم نمیشه باهاش ازدواج کردم😂 پارسال به باغ بزرگ خریدیم و نصفشو به نام من زد☺️😳تازه همین باغم داده دست پدرمادرم و میگه درامدشم باهاشون نصف میکنیم گناه دارن😳 و خیلی خیلی خوبی های دیگه،تو رو خدا بهم نخندین ها بعضی وقت ها با خدا که خلوت میکنم میگم خدایا استغفرالله کفر نباشه،نکنه همسرم یکی از یارانت باشه بعدا رو میشه☺️😍 دم به دقیقه قربون صدقم میره که خداروشکر تو رو پیدا کردم خیلی خیلی خوبی 😍 براااااای همتون،برای مشکلاااااتتون،برا خوشبختیتون از این نگاهها و مهرهای خدااااایی ارزو میکنم❤️ 🍃🍃🍃🌼🍃 *
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 بازی با احساسات یک زن.... ماجرای دختر ۲۹ ساله ... گذری بر زندگی اعضا.... 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 بازی با احساسات یک زن.... ماجرای دختر ۲۹ ساله ... گذری بر زندگی اعضا.... 🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 سلام فاطمه جون عزیز ممنونم واسه کانال بی نظیرت ❤️ من قبل اینکه چیزی بگم میخام از همه بخام نظر بدن در مورد این موضوعی که تعریف میکنم من شاغلم و مجرد چن وقت پیش یک آقایی به همکارم پیام داده فک کردن شماره منه من خواستن با من اشنا بشن و صحبت کنن که همکارم گفتن شما اشتباه پیام دادین و من اون کسی که فکر میکنین نیستم خلاصه از ایشون اصرار که پس ی محبتی بکنین من با این خانم اشنا بشم یا صحبت کنم ایشون هم بعد از کلی اسرار از طرف میگن که شما قصدتون خب چیه نمیشه که همینطوری ی دفعه باهاشون صحبت کنین گفتن و قسم خوردن من قصدم خیره میخام ازدواج کنم باهاشون خلاصه همکارم به من گفتن و از گوشی همکارم باهاشون صبحت کردم و اینا خیلی گفتن که از وقتی دیدمت عاشقت شدم خواب و خوراک ندارم و ازین حرفا ،بعد گفتن من فقط یکی دو تا مشکل دارم باید بهتون بگم حتما هم زنگ بزنم ،هرچقد اصرار کردم گفتن تو پیام نمیشه،باید زنگ بزنم منم مونده بودم چیکار کنم چون نمیخاستم شمارمو داشته باشن هنوز اعتماد نداشتم ازشون گفتم باشه پس به همین شماره همکارم زنگ بزنین من صحبت میکنم باهاتون ،خلاصه که زنگ زدن و گفتن من خیلی دوستت دارم و عاشقتم و ازین حرفا منتها یکی دو تا مشکل دارم میخام بگم که ی وقت بعدا دردسر نشه گفتم خب چی هست بگین گفت من اول اینکه قصدم صدرصد ازدواجه ولی خب قلبم دو ساله مشکل داره تو نوبت عمل هستم گفتم خب ان شالله خدا شفا بده گفت مشکل بعدی هم پام هست من پام تصادف کردم پلاتین داره دکتر گفته نیاید کار سنگین انجام بدم گفتم خب ان شالله که خوب بشین ،کم کم هی پیام میدادو به همکارم من جواب می دادم  گفت اینطوری معذبم میشه از گوشی خودتون پیام بدین از تلگرام خودم بدون اینکه شمارم بهش بره چن وقتی پیام دادیم حرف زدیم دیدم واقعا پسر صاف و ساده ای هست گفتم قیل ازدواج اومده مشکل بیماری هاشو گفته ،ی شب حرف از بچه شد گفت بچه دوست داری گفتم اره شیرینی زندگیه گفت ی چیزی بگم گفتم بله گفت من بچه دار نمیشم گفتم جدی میگین گفت اره قسمش دادم و اینا گفت نه بابا شوخی کردم موقعی که پام پلاتین دادن عمل کردن گفتن پنجاه پنجاه هست بچه دار بشی گفتم ان شالله که چیزی نیس گفت بیام خواستگاری گفتم نه باشه عمل قلبتو انجام بدی بعدش تو این بین بهش گفتم ی دکتر برو ببین واقعا یچه دار میشی یا نه گفت باشه هروقت بگی من میرم گفتم هرچه زودتر بهتر میخام بدونم گفت هفته بعد شنبه میرم هنوز هفته بعدش نشده بود با یکی تو روستاشون بحثشون میشه و دعوا میکنم  پاش میشکنه میافته واسه دو هفته بعد که بره مشهد ببینه بچه دار میشه یا نه اون… 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
ولی کسی که میدونه داغونی و رهـــات میکنه هیچ کست نیســت.... ‌ 💝@Ds_ranj
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #قسمت_اول سلام فاطمه جون عزیز ممنونم واسه کانال بی نظیرت ❤️ من قبل اینکه چیزی بگم میخ
*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 گفتم زنگ بزن نوبت بگیر نوبت گرفت و رفت مشهد با داداشم گفت اومدم مشهد گفتم خوبه گفت ساعت یازده نوبتمه اما من قبل اون ی دکتر دیگه هم واسه قلب میرم که ببینم حرف همشون یکیه یا نه  گفتم عیب نداره اره بهتره ساعت ده و نیم اس دادم بهش که کجایی چخبر ،گفت هیچی داغونم گفتم واسه چی هنوز که پیش دکتر نرفتی گفت پیش دکتر دیگه قبلش رفتم گفته  قلبتو فنر بزنی یا عمل قلب باز کنی فرقی نداره فقط تو خیلی زنده باشی ی سال دیگه است حالم خیلی بده و اینا اس نداد دیگه هرچی گفتم صب کن کارت دارم دارم حرف میزنم گفت خودم بهت اس میدم تلگرام یعنی بعد چن دیقه اس داد کجایی حاام خوب نیس توروخدا بهم زنگ بزن منم برا اولین بار مجبور شدم زنگ بزنم که ببینم حالش چطوره ،دیدم خیلی گرفته حرف میزد دلداریش دادم گفتم اون نمیفهمه باشه بری پیش دکتری که ساعت یازده نوبت داری که من معرفی کردم گفت باشه ،ساعت یازده رفتن دکتر بعد دو سه ساعت مجدد زنگ زدم دیدم بازم گرفته است گفتم چی شد گفت اینم مث همون دکتر حرف زده من بقیه حرفاشو گوش نکردم اومدم بیروم داداشم موند ببینه چی میگه ،گفت داداشم گفته دکتر گفته هرچی زودتر نوبت بگیره بهتر تا الانم خیلی دیر شده عمل قلب باز سی درصد احتمال زنده بودن هست و فنر زدن پنجاه پنجاهه گفتم بسپار به خدا هرچی خدا بخواد همون میشه گفت فنر میزنم گفتم خوبه واسه ده روز بعدش نوبت عمل دادن و برگشتن فرداش اومد دیدنم محل کارم خیلی گرفته و ناراحت بود منم جو و ی جوری عوض کردم که حالش بهتر بشه بهش امید دادم که دیدم گوشیش زنگ خورد پرسیدم کیه گفت زنداداشمه گفته هرچی زودتر بیان روستا گفتم واسه چی نگفت چیشده گفت نه قبلا بهم گفته بود ی داداش چهل و‌خورده ای سال دارم که قطع نخاع شده زن و بچه هاش ولش کردن اوردن پیش ما گذاشتن این اخرا هم زخم بستر گرفته روده و اینا عفونت کرده دکتر هم جوابش کرده شاید داداشم مرده گفتم نه ان شالله که چیزی نیس،اگه خدای نکرده هم داداشت فوت شده بود تو غصه نخور چون خودت مریضی جوش زدن واسه قلبت خوب نیس گفت باشه و رفت وقتی رسید بهم پیام دادم که عزیزم داداشم فوت شده حالم خوب نیس،بازم طبق معمول شروع کردم به دلداری تو این مدتی که این بنده خدا وارد زندگیم شده بود کلا همش سردرد بودم همش فکرم درگیر بود براش غصه میخوردم هروقت که حرف میزدیم باهم بهش میگفتم هیچوقت به من دروغ نگو اگه جایی و تا الان بهم دروغ گفتی بگو ولی اگه بعدا بفهمم که جایی بهم دروغ گفتی من میدونم و تو گفت نه اصلا تا حالا بهت دروغ نگفتم گفتم ان شالله که همینطور باشه گفت هست،عزا دار بود بهش میگفتم خیلی جایی که گریه میکنن نباش سرتو ی جوری گرم کن که فکرت سمت تعزیه نره غصه بخوری گفت باشه ناهارو شام هم میگفت دلم نمیخاد گفتم حتما بخوری دلم نمیخاد که نشد حرف اگه از قلبت نمیری از گشنگی میمیری و اون میخندید بالاخره میگفت خوردم گفتم خوبه ده روز از تعزیه گذشت و موقع عملش رسید تو این ده روز گفت بابام پولامو خرج تعزیه داداشم کرده خونمو رفته به اسم خودش کرده و اینا گفتم خب این چکاریه چرا اینکارو بکنه تو که مجردی هنوز هزار تا خرج دیگه داری گفت اینا منو نمیخاد دوست دارن زودتر بمیرم و اینا گفتم عیب نداره حالا برو عملت و انجام بده ان شالله خوب شدی  اونموقع با خانوادت بشین حرف بزن حقتو بگیر گفت باشه شبی که رفت عمل اینقد نذر و نیاز اینقد ایت الکرسی و یاسین و صلوات خوندم که نگو از نگرانی داشتم میمردم خانوادم فهمیده بودن حالم بده منم هیچی نمیگفتم بهشون ساعت نه شب عمل داشت منم اصلا شب خوابم نمیبرد از بس دلشوره داشتم صبحش رفتم محل کارم زنگ زدم گوشیش جواب نداد چن بار زنگ زدم هیچکی جواب نداد پیام اومد سلام شما گفتم میخام حال ...بپرسم گفت من داداششم شما همون خانمی هستین که با داداشم حرف میزدین گفتم مهمه کی ام حالشونو بهم بگین گفت بیهوشه هنوز ،گفتم بی زحمت بهوش اومدن بهم خبر بدین گفت چشم و تشکر کردم ساعت یازده ظهر بود که اس اومد داداشم بهوش اومده گفتم خدارو شکر بعد چن ساعتی خودش اس داد و با پیام حرف زدیم فرداش دوباره زنگ زدم که صدا شو بشنوم بدونم حالش چطوره هرچی زنگ زدم جواب نداد نصف عمر شدم دیدم اس اومد که فلانی مرده کلا هنگ کردم گریه ام گرفت گفتم دروغ نگو توروخدا راستشو بهم بگو دوباره زنگ زدم جواب داد خودش بود داشت میخندید من داشتم گریه میکردم گفت بخدا شوخی میکردم فک نمیکردم ناراحتت کنم گفت این شوخیه بنظرت اینا ازم عذر خواهی کرد گفت خانوادم اومدن پیشم دکتر گفته اگه حالت خوب باشه مرخصت میکنم بری خونه،گفتم خوبه فقط بخودت برسی که زودتر خوب بشی گفت باشه 🚨 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
✅ با چه کسانی بد باشیم؟ حضرت عیسی روح الله (ع) به اصحابش فرمود: ای یاران! بکوشید خود را دوست خدا کنید و به او نزدیک شوید. یاران گفتند: ای روح الله! به چه وسیله ای خود را دوست خدا کنیم و به او نزدیک شویم؟ فرمود: به وسیله بد بودن با . با خشم بر آنان، خدا را از خود خشنود کنید. گفتند: در این صورت با چه کسی همنشین باشیم؟ فرمود: با آن کس که: 1️⃣ دیدنش شما را به یاد خدا اندازد. 3️⃣ گفتارش بر اعمال خیرتان بیفزاید. 4️⃣ اعمالش شما را به یاد آخرت اندازد. 📚 داستانهای بحارالانوار، ج 4 ص 213 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
کاش تو مدارس معذرت خواهی کردن و آموزش بدن ‌ 💝@Ds_ranj
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #قسمت_دوم گفتم زنگ بزن نوبت بگیر نوبت گرفت و رفت مشهد با داداشم گفت اومدم مشهد گفتم
**🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت سوم گفتم دکتر بگو من کشاورزم با این قلب مریضم و اینا دارم کار میکنم اگه امکانش هست هزینه شو یکم برام تخفیف بدین گفت مادرم اومده که بره پیش رییس بیمارستان واسه همین که تخفیف بگیره گفتم خوبه ،بعد از ظهر گفت من دارم میرم خونمون منو مرخص کردن گفتم بسلامتی مواظب خودت باش فرداش زنگ زدم باهم یکم حرف زدیم و اینا روزش یکم با پیام حرف زدیم گفت نظرت در مورد ازدواج بهم نگفتی گفتی برو عمل کن بعدش گفتم باشه یکم بهتر بشی بعدش هنوز که چهل روز از داداشت هم نگذشته گفت راست میگی یادم نبود دیگه جواب ندادم فرداش دوباره زنگ زدم و حرف زدیم بازم دوباره پرسید که نظرتو بگو چرا هیچی نمیگی گفتم من بخاطر اینکه تو طعم زن و زندگی و خوشبختی و بچشی باهات ازدواج میکنم گفت باشه فقط من ی چیزی میخام بهت بگم،گفتم خب بگو گفت نه از من اسرار و ازون انکار هرچیکار کردم گفت باشه بعدا گفتم همین الان بگو هرچی هست الان بگو گفت گیر نده دیگه گفتم الان هرچی هست بهم بگو گفت راستش من ادم کشتم گفتم چی گفت من ی قتل انجام دادم چن وثت دیگه هم دادگاه دارم گفتم مشکل اعصاب داری که نتونستی خودتو کنترل کنی گفت نه گفتم پس چرا کشتیش گفت سر کار باهم بحثمون شد فحشم داد منم با بیل زدم به سرش مرد گفتم خدایا ی دفعه سردرد شدید منو گرفت بهش گفتم تو که میدونستی ادم کشتی پرونده ات معلوم نیس چرا اومدی تو زندگیم قیافت میگفت لات هستی من گفتم نه نیس گفت واقعا قیافه ام میگه گفتم اره گفتم بهت نگفتم چیزی ازم پنهون نکن دروغ نگو دیدم خندید که شوخی کردم حالا منم استرسم بالا رفته میگم چرا میخندی گفت شوخی کردم گفتم هرچی هست بگو گفت نه نمیگم گفتم ببین اعصاب منو بهم نزن هرچی هست بگو گفت من بگم تو میزاری میری قول بده که نمیری بعدش هم به هیچکس نمیگی گفتم باشه قول میدم گفتم بگو گفت باشه ی وقت دیگه میگم باز اسرار کردم گفت من مجرد نیستم دنیا روسرم خراب شد گفتم یعنی چی درست توضیح بده بدونم از اول که گفتی من مجردم بچه دار نمیشم کسی بهم زن نمیده چی شد الان مجرد نیستی گفت من زن داشتم گفتم طلاق گرفته گفت نه گفتم پس چی بیش از حد عصبی  شدم گفتم مث ادم توضیح بده گفت من زن دارم بچه هم دارم اون وقتی که گفتم داداشم مریضه دکترا جوابش کردن مرده زنم بوده که سرطان داشته و مرده الان منم با بچه هام که بدون مادرن گفتم بچه هات !!😳😳مگه چن تا بچه داری گفت سه تا گفتم خدایا دارم دیونه میشم این چی بود قسم داد توروخدا نرو به هیچکس هم هیچی نگو گفتم باشه قطع کردم حالم شدید خراب شب هم مهمونی دعوت بودم اصلا فکرم بد جور درگیر بود که چیکار کنم خدایا خودت راه درست و نشونم بده ،اس میداد تا فرداش حالمو میپرسید و این چیزا منم کلت تمرکز رو هیچ کارم نداشتم مث مرده ها شده بودم میرفتم خونه زود میگرفتم میخوابیدم خواب که نه خودمو میزدم به خواب که مامانم متوجه نشه،شبش باهم حرف میزدیم گفتم به همکارم که یکی از اشناهای نزدیک و قابل اعتمادمه بگو که چیکار کردی گقت من روم نمیشه خجالت میکشم گفتم بگو که زن داشتی و اینا از من اسرار و بازم ازون انکار گفتم اگه واقعا منو دوست داری بگو حداقل بدونه منم یکم سبک بشم گفت باشه میگم ولی دیگه نمیمونم گفتم بگو تو جایی نمیری وابسته شده بودم بهش گفت میرم وقتی عکس فرستاد که اس داده اون خونده اسرار مردم بمون کم کم یرو حالم بهتر بشه گفت نه میرم منم اون اس داد دیگه جواب ندادم حالم بد شده بود ی روز تلگرام نرفتم هی زنگ میزد هی اس میداد من جواب نمیدادم وقتی شب اسرار میکردم بمونه و میگفت برم ی دفعه به خودم اومدم و تموم هرچی تو این چهل پنجاه روز که باهم حرف میزدیم و بهم گفته بوپ یادم اومد فهمیدم 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
**🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت سوم گفتم دکتر بگو من کشاورزم با این قلب مریضم و اینا دارم کار میکنم اگه امکانش هس
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت چهارم چقد ادم پستی بوده که این همه من گریه کردم بخاطر مریضی هاش که بچه دار نمیشه قلبش خوب نمیشه نمیتونه ازدواج کنه شب ها از غصه اون خوابم نمیبرد چقد وقتایی که دید جلوش بخاطر بچه دار نشدن و قلبش بخاطر ناامیدیش گریه کردم و اون خونسرد فیلمشو بازی کرده و دروغ بهم گفته بوده مجرده اینکه حال اون دوشب اخرم خیلی ید بود و باحرفاش بدتر میکرد  گفتم این مرد زندگی نیس کسی که احساس طرف مقابلش ،زندگی طرف مقابلش براش اهمیت نداشته باشه آدم نیس اون ی حیوونه بی رحمه با این فکر ازش متنفر شدم بعد دوروز که انلاین شدم بهش اس دادم هیچوقت دیگه مزاحمم نشو نه زنگ بزن نه اس بده اینقد اصرار کرد که غلط کردم هرکار بگی میکنم من فقط یخاطر اینکه از دستت ندم دروغ گفتم میخاستم وقت بیشتر داشته باشم از رو قرصت بهت بگم ،گفتم دیگه نمیخامت مردی که از دروغ بگه من بچه دار نمیشم پنجاه روز اینقد دقیق خوب فیلک بازی کنه دروغ بگه اون ی حقه بازه لابد میخاستی بری عمل کنی که بچه دار نشی بعد ازدواجمون بگی تو که از اول قبول کرده بودی خلاصه بدترین ضربه رو از لحاظ روحی بهم زد گفت مامانم و میگم بیاد گفتم نفرستیش که باهاش دعوا میکنم دیگه ازت متنفرم که حالم ازت بهم میخوره   گفتم حالم ازت بهم میخوره و بلاکش کردم دوستان من بیست نه سالمه تا الان ازدواج نکردم منطقه ماهم چون منطقه کوچیکی هست دختر  هارو زود شوهر میدن الان تو چشم مردم شهرمون منو ی دختر خونه مونده میبینن اکثر الان خواستگارام زن طلاق یا مرد متاهل هستن که سر هوو میان برام خواستگاری منم چون دیدم این بنده خدا مجرده قیول کردم گفتم ازین که زن ی مرد میانسال یا سر هوو برم این بهتره دو سه سال ازم بزرگتر هست مجرد هم هست از لحاظ قد هیکل بیستم ظاهر و تیمم خوبه فقط نمیدونم چرا هرچی خواستگار میاد قسمت نمیشه یا من نمیخام با شرایط اونا ،کسایی هم که خوبن ییار میان و میرن که دفعه بعد صحبتامونو بکنیم میرن و برنمیگردن ،بخدا دختری هم نیستم که بی بند و بار باشه اصالت نداشته باشه ،بعضی از خواستگارام فقط بخاطر اینکه بابام معتاده دیگه نیومدن چون شنیدم امروز هم که از محل کارم میرفتم خونه این بنده خدا منو تو خیابون دید و منو تعقیب کرده خونمونو بلد شده پشت سرمو که نگاه کردم دیدمش که خونمونو نگاه میکنه دوستان بنظرتون کجای کارم اشتباه بوده اینکه خواستم یه خاطر یه ادم زندگی و امید بدم قید زندگی خودمو زده بودم کار بدیه اینکه کسی و امید وار کنی که از زندگی ناامید نباشه دنیا چرا اینقد نامرد شده که اینقد راحت با احساس دختر مردم بازی بشه ،رحم انصاف مردانگی کجاست یکی که اینقد باهات صادقه باهاش دو رنگی نکنین آه و دل شکسته اش دامنتونو میگیره با اینکارش کلا اعتمادم به همه از بین رفت دیگه به چشمم نمیتونم اعتماد کنم خودمم خیلی دوست دارم ازدواج کنم😭 پایاااااااان 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ سلام فاطمه جان قربون دستت لطفا اینو تو گروه بزار خواهر من یه پسر 3 ساله داره توی این 3سال فقط پریود میشه انقدر دکتر رفته دارو های جورباجور دادن فایده نداره ازمایشهای گونگون داده نمونه برداری کردن سنوکردن حتی گورتاژ کردن بازم پریودمیشه شاید توی 1ماه 4 روز پاک باشه بازم لکه بینیو شروع میشه همش دکترا میگن سالمی ازمایشات چیزی نشان نمیده مونیدیم چیکار کنیم بیچاره گریه میکنه میگه سوزش گرفتم ازبس نوار همیشه بامنه خواهشن اگه کسی این طوری بوده الان خوب شده ماراراهنمایی کنه دستاتونو از دور میبوسم 🙏🙏 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🙏 😍❤️ سلام ببخشیدبرای بخت گشایی دختراوپسرافرمودین ۷۰ ایت الکرسی ناس وفلق همه دریکروزبمدت یکهفته تکرارشودیااینکه روزی ۷۰ ایت الکرسی وروزبعد۷۰تاناس وروزبعد۷۰ تافلق میشه زودجواب بدید 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #سرنوشت 🌱 مستقیم رفتن دفتر مدیر زنگ تفریح بود و همه معلم ها توی دفتر جمع شده بودند
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 از این به بعد سعی کن مثل همه همکلاسی هایت مودب و منظم باشی کیمیا لبخندی زد و گفت باشه خانم ممنون خداحافظ و سریع از دفتر خارج شد خانم مدیر خندید و گفت _مثل بچه هاست هر دفعه تو حیاط میبینمش یا در حال خنده و شوخی یا در حال بازی است زینب خانوم از مدیر تشکر کرد و کوثر رو بهونه کرد تا زودتر بیاد بیرون هیچکدوم از تعریف‌های خانم علیزاده تو ذهنش نمونده بود فقط جمله آخرش بود که مدام توی سرش اکو می شد _باید ببریدش روانشناس کیمیا رفت سر کلاس و همزمان زنگ خورد و بچه ها به کلاس آمدند دوستای کیمیا دورش کردند پریسا گفت ببینم کیمیا تو مدرسه چو افتاده به خاطر قضیه رویا نیومدی _ هر کی گفته غلط کرده چرا می خواهید قضیه رویا رو به من ربطش بدید و بعد خنده مستانه ای کرد و گفت _ البته از نفرین کیمیا بترسید تا به حال روز رویا نیفتید همه بچه ها قح قح خندیدند دوزنگ باقیمانده کیمیاا به قدری شلوغ کرد گفت و خندید که قضیه کتک خوردنش را به کل فراموش کرد چندین بار از معلم ریاض یکبار از معلم زمین شناسی تذکر گرفت که نظم کلاس رو به هم نریزه و ساکت باشه چند روز بعد رویا با دماغ گچ گرفته به مدرسه برگشت کیمیا تا اون روز فکر می‌کرد که شکستن دماغ رویا یک شوخی است ولی وقتی رویارو با او سر و وضع دید از کارش پشیمون شد واقعاً ناراحت شد ولی بعداً فکر کرد که نمیتونه بره بگه منو ببخش پس ترجیح داد ساکت بمونه یه روزی از روزها وقتی از مدرسه به خونه رسید دید یک ماشین خوشگل تمیز در خونشون پارک شده با احتیاط وارد حیاط شد حدسش درست بود مهمون ها برای آنها بودند از کفش پاشنه بلند و مردانه ای که دم در ورودی خونه بود مشخص بود اصلاً نمی تونست حدس بزنه کی میتونه باشه عمه ها که همشون پراید داشتن خاله که وانت داشتن عمو ها هم ماشینشون به این زیبایی و تمیزی نیست پس کی میتونست باشه 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c