eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
37.3هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
4.2هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 تازه ۱۵ و ۱۶ سالم بود که عاشق رسول شدم. رسول پسر پاک و ساده ای بود همسایه چند تا خونه اون طرف تر از ما بودند. وقتی میرفتم مدرسه و میومدم رسول با فاصله از من دنبالم میومد که کسی مزاحم من نشه. موقع امتحان های خرداد ماه بود که یه نامه نوشت و داد دستم، همیشه از دور منو نگاه میکرد و نزدیک من نمیومد ولی این بار اومد جلو سلام کرد و نامه رو داد دستم نامه رو که باز کردم نوشته بود. سلام ؛ پروانه خانم من عاشق شما شدم و دوست دارم با شما ازدواج کنم . کل سال که می رفتین مدرسه و برمی گشتین من دورادور مراقب شما بودم و شما رو نگاه میکردم. امروز که آخرین امتحان خرداد رو دادین میدونم که از فردا دیگه نمیتونم شما را ببینم. اگر مایل باشید من دوست دارم با شما بیشتر آشنا بشم و همراه مادرم برای خواستگاری به خانه تان بیایم دوستدار شما رسول عاشق پایان نامه رو چند بار خوندم خیلی برام جالب بود منم وقتی رسول رو می دیدم دست و پام یخ می کرد و نمی تونستم نبینمش. از روز آخرین امتحانم مدارس تعطیل شده بود ولی من به بهانه های مختلف با دخترهای محل می رفتم بیرون تا رسول و ببینم دیگه باهم قرار میذاشتیم و میرفتیم بیرون. رسول واقعاً عاشق بود و من هم عاشق تر به حدی که نمی‌تونستیم یک ساعت هم از هم دور باشیم. رسول تا سوم راهنمایی درس خوانده بود و رفته بود سرکار، مادرپیری داشت و با هم زندگی می کردند. چند سال پیش پدرش فوت کرده بود مادرش هفتا بچه به دنیا آورده بود که همشون بعد از به دنیا آمدن می‌مردند. فقط رسول بین بچه ها زنده مونده بود و خیلی مادرشو دوست داشت و مادرش هم خیلی دوستش داشت اصلا رو حرف رسول هیچ حرفی نمی زد... ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌