eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
37.1هزار دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ساعت ساز... 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ساعت ساز... 🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 💞روزگاری ساعت سازی بود که ساعت نیز تعمیر می کرد. روزی مردی با ساعت خرابی وارد مغازه شد.گفت:«ساعتم خراب شده فکر می کنید که می توانید درستش کنید؟» ساعت ساز جواب داد:«خوب؛ البته سعی خودم را می کنم.» گفت:«متشکرم اما این ساعت برای من خیلی ارزشمند است.»و ساعتش را برداشت و رفت. بعد از او مرد دیگری وارد مغازه شد و گفت:«ساعتم کار نمی کند اما اگر این چیز کوچک را اینجا بگذاری و آن یکی را هم اینجا، مطمینم مثل روز اولش کار می کند.»ساعت ساز چیزی نگفت. ساعت را گرفت و همان کاری را کرد که مرد گفته بود. ظهر نشده بود که مرد دیگری وارد مغازه شد.ساعتش را گذاشت و گفت:« یک ساعت دیگر بر می گردم تا ببرمش.» این را گفت و مغازه را ترک کرد. قبل از اینکه مغازه تعطیل شود؛ چهارمین مرد وارد مغازه شد.گفت:«قربان ساعتم کار نمی کند.من هم چیزی راجع به تعمیر نمی دانم لطفا هروقت آماده شد خبرم کنید.» به نظر شما از میان چهار مرد که به مغازه آمدند؛ کدام یک ساعتشان تعمیر شد؟؟ ما اغلب مشکلاتمان را نزد خدا می بریم و در باز گشت آنها را باخود بر می گردانیم. گاهی برای خدا تعیین می کنیم که جگونه گره از کار ما بگشاید. برای خدا زمان تعییین می کنیم که تا چه زمانی باید دعای ما را برآورده سازد. درست مثل مردانی که به ساعت سازی آمدند.باید مشکل را به خدا واگذار کنیم. او خود پس از حل آن ما را خبر میکند ‌‎ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🌸🍃 اگر بعد هرکاره کوچکے زن و شوهر ازهم سپاس گزاری کنن؛ زندگی سرشار از عشق و محبت خواهد شد. تشکر کردن را فراموش نکنید!👌🏻 چه پیامکی چه حضوری 😘 و چه در جمع خانوادگی و دوستانه و اقوام ‌‌‌ ‌ 🍃🍃🌸🍃 خانم عزیز وقتی یه دل سیر با شوهرت حرف زدی میتونی بعدش ازش تشکرکنی مثلا بهش بگی : ▫️ ممنونم كه گوش دادي. ▫️ بايد باهات درددل مي كردم. ▫️متاسفم چون مي دونم گوش دادن به اين مسئله برات دشوار بود. ▫️مي توني همه ي چيزهايي را كه گفتم فراموش كني.حالا ديگر قضيه برايم زياد مهم نيست. ▫️حالم خيلي بهتر شد.ممنونم كه كمكم كردي و گذاشتي حرفم را بزنم. ▫️اين گفتگو واقعا برايم مفيد بود چون نگرش بهتري پيدا كردم.حالا حالم خيلي بهتره ▫️ممنونم كه گوش دادي.واي، چقدر حرف زدم. حالا احساس بهتري دارم. ▫️بعضي وقت ها دلم مي خواد حرف بزنم و بعد حس و حالم تغيير مي كنه.از اينكه با صبر و تحمل كمكم كردي كه با تو حرف بزنم و مشكلاتم را بيان كنم، واقعا از تو ممنونم. هر کدوم از جمله های بالا میتونه برای مردها زیادی داشته باشه و وقتی این جملات را بشنون بهشون دست میده که چقدر تونستن مفید واقع بشن و شما چقدر قدرشناس بودید. ‌‌‌ ‌ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🌸🍃 🔴 💠 دعوای زن و شوهر طبیعی‌ است اما بسیار غیر طبیعی‌ست که تمامی دوستان و اقوام و همسایه‌ها از این دعواهای زن و شوهری باخبر شوند! 💠 پس نسبت به مسائل و مشکلات خود، رازدار باشید و فراموش نکنید که به زودی با هم آشتی خواهید کرد. 💠 آن وقت همسر شما با حرف‌هایی که پشت سرش زده‌اید موقعیت بدی در بین فامیل، دوستان و آشنایان پیدا می‌کند و خود شما نیز به خاطر آن که آن قدر بدگویی کرده بودید شرمنده می‌شوید. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🔆چاره بى تابى در سوگ عزيزان   يكى از قاضى هاى بنى اسرائيل پسرى داشت كه زياد مورد علاقه او بود. ناگاه پسر مريض شد و مرد. قاضى از اين پيشامد سخت ناراحت شد و صدايش به ناله و گريه بلند گرديد. دو فرشته براى پند و نصيحت به نزد قاضى آمده و شكايتى را عليه يكديگر مطرح كردند. يكى گفت : اين مرد با گوسفندان ، زراعتم را لگدكوب كرده و آن را از بين برده است . ديگرى گفت : او زراعتش را ما بين كوه و رودخانه كاشته بود، راه عبور برايم نبود، چاره اى نداشتم جز آن كه گوسفندان را از زراعت ايشان عبور دهم . قاضى رو به صاحب زراعت نموده و گفت : تو آن وقت كه زراعت را بين كوه و رودخانه مى كاشتى ، مى بايست بدانى چون زمين زراعت راه مردم است . در معرض خطر خواهد بود. بنابراين نبايد از صاحب گوسفند شكايت داشته باشى ! صاحب زراعت در پاسخ قاضى گفت : شما نيز آن وقت كه پسرت به دنيا آمد بايد بدانى در مسير مرگ قرار دارد، ديگر چرا ناله و گريه در مرگ فرزندت مى كنى ؟ قاضى فورى متوجه شد اين صحنه براى پند و آگاهى او بوده . از آن لحظه گريه و ناله را قطع كرد و مشغول انجام وظيفه خود گرديد. 📚بحار : ج 82، ص 155 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🌸🍃 جملاتی که با طلا باید نوشت؛ 🍃🌺گاهی لب های خندان بیشتر از چشم های گریان”درد”می کشند...                  🍃🌺“پایِ “معرفت که میاد وسط “دستِ “خیلیا کوتاه میشه... 🍃🌺یادت باشه همیشه خودتو بنداز تا بگیرنت اگه خودتو بگیری میندازنت ... 🍃🌺مرد ترین آدمهایی که تو زندگیم دیدم اونایی بودن که بعد اشتباهشون گفتند : معذرت میخوام .. 🍃🌺مزرعه را موریانه خورد، ولی ما برای گنجشک ها مترسک ساختیم 🍃🌺آنهایی که در زندگیت نقشی داشته اند را دوست بدار نه آنهایی که برایت نقش بازی کرده اند .. 🍃🌺“زمان” وفاداری آدما رو ثابت میکنه نه “زبان” .. ‎‌ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 رسیدیم به بنگاه ماشین یه سالن تقریبا بزرگ که سرامیکا براقش و روشنایی ال عی دی سقفش باعث
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 با دستش بنگاه بغلی رو نشون داد و گفت _اونجام برا آقای محمدی هستش بیایین بریم مهدی همچنان داشت صحبت میکرد که ما سه تا باهم رفتیم مغازه بغلی فاطمه تا رسیدیم با صدای بلند گفت _الی الی ببین این نازه اینو بخریم به تو میاد منو آقا محمد همزمان خندیدیم محمد_زنداداش بهت میاد چیه مگه آدمه فاطمه _بعله که میاد اصلا تو شخصیت الی نگاه کن مثل این ماشین ساکت آروم مظلوم هر دوخندیدیم _فاطمه خجالت نکش بقیشم بگو فاطمه_باشه ولی خودت خواستیا کمی فک کرد و گفت _پیش محمد زشته بگم بیا درگوشت بگم رفتم نزدیکش آروم گفت _بخدا الی نگاه کن مثل خودت خنگم هست گیج میزنه فاطمه هل دادم _به من میگی خنگ فاطمه_الی من نمیخواستم محمد بفهمه خودت گفتیا ناراحت و شاکی گفتم _فاطمه فاطمه با خنده گفت _الله اکبر حالا من در گوشت گفتم تو خودت تا کل مغازرو متوجه نکنی دس بردار نیستی آقا محمد فقط میخندید و نگاه میکرد فاطمه_حالا ناراحت نشو بیا اینجا شوخی کردم این 206ببین عین خودت ملوس تو هم که رنگ سفید دوس داری همین بگیریم _آره چه قشنگه فاطمه آقا محمد دوری زد و گفت _تمیزم هست مهدی و آقای محمدی همراه یه آقای دیگه که مشخص بود شاگردشه اومدن آقای محمدی_میبینم که قبل از ما خودتون پسند کردین این ماشین همونیه که الان به مهدی میگفتم یه ماشین تروتمیز فنی سالم رنگ سالم و کارگرد کم محمد_سوییچ میدین یه دور بزنیم آقا محمد از همون فاصله سه متری سوییچ سمت محمد پرت کرد و محمد سوییچ رو هوا گرفت و گفت _دستت درست بعد رو کرد به منو فاطمه و گفت _کی میرونه؟ مهدی_محمد خودت برونش ببین چطوره فاطمه_ما هم میاییم با فاطمه صندلی عقب نشستیم و آقا محمد و مهدی جلو نشستن یه ده دقیقه خیابونارو گشتیم فاطمه_محمد میگم یکم سرعت برو گاز بده ببین چطوره محمد_زنداداش تو هم خوب بلدیا _فاطمه_ممنونم بخاطر اینکه هم برا خودم هم برا مهدی و بابام ماشین خریدنی منم اومدم کم وبیش میدونم _به نظر من که خوبه مهدی نظر تو چیه _اینجا آشناس معتبرم هست وقتی میگه خوبه یعنی خوبه و بعد برگشت عقب و گفت _ایلای نظر تو چیه میپسندیش _خوبه من که از فنی این حور چیزاش چیزی نمیدونم ولی از ظاهرش خوشم اومد محمد_پس مبارکه فاطمه_الی باید خونه رفتنی شیرینی بدی بهمونا _چشم حتما مهدی_ایلای چه مظلوم میگه چشم حتما طرف داره میاد خونتون شام بخوره تازه شیرینیم میخاد تو هم میگی چشم هممون خندیدیم خجالت میکشیدم بپرسم قیمتش چنده آروم گفتم _فاطمه فاطمه که منو از حفظ بلده گفت _مهدی قیمتش چنده پولمون میرسه مهدی_یکم کم داریم ولی اشکالی نداره چک میدیم _نه خوب اگه کم داریم یه قیمت پایین بگیریم حتما که نباید اینو بگیریم 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
✅ امام علی علیه السلام: همیشه با همسرت مدارا کن، و با او به نیکی همنشینی کن تا زندگیت با صفا شود. 🌹🍃 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🌸🍃 💠 روز 💠 💎 عملی که جلوی استجابت دعا را می‌گیرد 🔻 پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلم: أطِبْ كَسبَكَ تُستَجَبْ دَعوَتُكَ، فإنَّ الرّجلَ يَرفَعُ اللُّقْمَةَ إلى فِيهِ (حَراما) فما تُستَجابُ له دَعوَةٌ أربَعينَ يوما ❇️ درآمدت را پاك كن تا دعايت مستجاب شود؛ زيرا هرگاه آدمى لقمه‌ای [حرام] به دهان خود ببرد تا چهل روز دعايى از او پذيرفته نمى‌شود. 📚 ميزان الحكمه، جلد ۴، صفحه۳۰ ‌ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
7.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🌺 شنیدین میگن اصفهانیاخسیس هستن...😢 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #از_زبان_ایل_آی❤️ 🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 آقا مهدی_نه ایلای همین خوبه ماشین ارزون هزینش بیشتره این فنیش سالمه حالا این تفاوت قیمت یجوری پر میکنیم مشکلی نیس _نه آقا دوس ندارم شمارو بیشتر از این اذیت کنم _اذیت چی این حرف نزن همین ماشین معامله میکنیم بقیشم چک میدم _آخه فاطمه_آخه بی آخه الی مهدی بریم همین معامله کنیم بنگاه که رسیدیم مهدی و محمد رفتن نشستن و با آقای محمدی صحبت کردن فاطمه با ژست خاصی کنار مهدی نشست منم مثل همیشه ترسان و لرزان بی اعتماد به نفس پیش فاطمه نشستم ماشین معامله کردیم ولی امضا دادنی دیدم قیمتش از یه ذره که مهدی میگفت یه ذره بیشتر از یه ذره هست نگران به فاطمه نگاه کردم اونم با صدای بلند گفت _عزیزم مبارکت باشه ایشاله چرخاش خوب بچرخه برات مهدی_نگران نباش مبارکت باشه محمد_مبارکه ایلای خانم فقط یادتون باشه منم شیرینی میخاما _شمام امشب تشریف بیارین خونه ما برا شام _ممنونم شوخی کردم _ولی من تعارف نمیکنما _بمونه برا یه وقت دیگه یه وقت مناسبتر بهتر همگی پاشدیم و منو فاطمه با ماشین من و مهدی با ماشین خودش راه افتادیم آقا محمددعوت شام قبول نکرد لحظه آخر مثل همیشه لبخند دلنشینی زد و چشمامو رو گذاشت و باز کرد ماشین منو فاطمه میروند _الی انصافا خیلی خوش دسته _فاطمه نگرانم چکش برا یک ماه دیگس من این همه پول از کجا بیارم _خدا کریمه بابا نهایتش مهدی میده _وای نه بخدا از خجالت آب میشما _الی بیخودی استرس نده محمدم گفت اگه تو نتونستی اون میده _وای دیگه بدتر _الی ببین چه راحت سرعتش میره بالا خیلی سرحاله _فاطمه یواشتر من میترسما _امتحانت کی _هفته آینده _تمرین میکنی _کم و بیش _فردا میام باهم میریم تمرین میکنی زودتر قبول بشی _با این استرسی که من دارم بعید میدونم وقتی رسیدیم خونه آیسو اینقد ذوق کرده بود که چشام اشکی شد یاد وقتی افتادم که ابراهیم اولین بار ماشین گرفت 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df