eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
37.1هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
4.3هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام دوست عزیزی گفتن خدا گفته چراغی که به خانه رواست به مسجد حرامه ...اینو خدا نگفته این ضربالمثل ماست و هیچ ریشه دینی نداره. یکی از ارزشهای دین ما ایثار و فداکاری هست یعنی چیزی که خودت لازم داری بتونی ببخشی مگرنه بخشش چیزی که بهش نیاز نداری که خیلی ارزشمند نیست.البته خداوند برای هر بخششی پاداش میده اما آن کجا و این کجا. عقل معاش بله قبول نمیکنه کار شهدا و ایثارگران رو چون عقل ما فقط بفکر حفظ منافع ماست.اما اگر مومن باشیم به خداوند و آنچیزی که در نزد اوست برای خداوند و برای اسلام، جانمون که عزیزترین داراییمون هست رو میبخشیم. برای دینداری مراتبی هست بله میشه دیندار باشیم و بدنبال حفظ جان و مالمون باشیم ، اما مرتبه ای از دینداری هست که عاشقانه از تمام داراییت برای خداوند میگذری. مادرها در مورد فرزندانشون رفتاری عاشقانه دارند اگر چیزی کم باشه اون رو به فرزندشون میدن و از حق خودشون میگذرن ...مادرها عاشقند. ممنونم از توجهتون.🙏 الهم صل علی محمد وال محمدواجعل فرجهم 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃💕💕 چرا ما دعا میکنیم ؟ در حالی که خداوند از خواسته های ما آگاه است و اگر سکوت هم کنیم او همه را میداند. دعا تجمع نیروهای درونی ما است، تا بتوانیم آرمانی را که در ذهن داریم مشخص و روشن دنبال کنیم و در این کار از حق و حقیقت که همان خداست یاری میگیریم. یک قانون فیزیکی ميگه که: هر ذره در حال ساطع کردن مدام انرژي به سمت مشخصی است. انرژی بدن من و شما قابل هدایت به یک سمت مشخص است . اگر به چیز مشخصی فکر کنیم انرژی ما به سمت اون چیز مشخص میره و خیلی وقت ها میشه که به کسی زنگ میزنیم و میگه: - "چه خوب شد زنگ زدی!" - " داشتم بهت زنگ می زدم!" - "داشتم بهت فکر می کردم!" - "حلال زاده!" نکتهٔ جالبش اینه که من به محض اینکه به شخص خاصی هر جای دنیا که فکر کنم انرژی های من بلافاصله به سمت اون حرکت میکنه و بلافاصله به او میرسد بدون سپری شدن زمان. در فیزیک به این میگن "جهش کوانتومی". یعنی انرژی ما از زمان عبور ميكند پس بهترین دعاها را به همدیگر هدیه کنیم چون خداوند زمانی به فریادمان می رسد، که حتی در خیالمان هم تصور نمی کنید 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
6.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥می‌دونید چرا تصاویر عزاداری رفتن دکتر پزشکیان رو بولد می‌کنند؟ جوابش رو از آیت‌الله میرباقری بشنوید. 🔹دعوا بر سر دو اسلامه ؛ اسلام سیاسی و اسلام فرهنگی 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃💕💕 در قلبم کسی را پنهان کرده ام.. که شنیدن صدایش.. طرز نگاه کردنش.. حتی راه رفتنش را" خیلی "دوست دارم.. و او شاید نداند که.. شیرین ترین میوه ممنوعه ی جهانِ من است... درست است که مالک قلبش نیستم اما بجای همه رهگذرها همه گل فروش ها همه کتاب فروش ها... همه آدمها.. من، بجای همه دوستش دارم... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🙏 ✨ رفع کسی که بر او شده ، این طلسم را با خود حمل کند.🌹 اعوذ باللّه الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم د ل د ل ص د ک ل م و ه د لی اصد صد مکلمون و صلی اللّه علی سیدنا محمد و آله و صحبه و سلم لا حول و لا قوة الا باللّه العلی العظیم برحمتک یا ارحم الراحمین🌹 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام بر فاطمه بانو همدم ما و دوستان گلم‌ عزاداریهاتون قبول درگاه حق خانمی که گفتن بچشون سه سالش تمام شده حرف نمیزنه خب شما باهاش زیاد حرف بزنید میگید بچه دورش نیست غریبید خب خودتون خانواده بچه های فامیل بالاخره همو که میبینند بذارید تو جمع باشه با بچه ها معاشرت کنه پارک ببرید بذارید با بچه های هم سنش بازی کنه انشالله زودتر به حرف میاد ولی نرم افزار چیه که میگین خودتون باهاش زیاد وقت بذارید کلمه و جمله ها را واضح ادا کنید نه بچگونه تا خوب متوجه بشه و یاد بگیره التماس دعا از همگی دوستان ❤️ صلوات برای سلامتی وفرج آقا امام زمان فراموش نشه دوستون دارم💝💐 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃💕💕 لطفا طرفداری مرد ها رو هم بکنین... بگید که بزارید آقایون دراختیازخودشون باشند یه تایم خاصی... بگید که سخت نگیرین.. چطور خانمی باشگاه میره هرجا و هرکار بخواد میره اونوقت من آقا بخوام برم دو ساعت ورزش (فوتبال)تو فشارم... درهفته یکبار هم ممنوع هستم نباید برم... منی که 25سال ورزش کردم.. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 روایت واقعی بازی سرنوشت 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #بازی_سرنوشت چشامو بستم نمیدونستم چکار کنم پشت سر هانی رفتم محمد هم اومد هانی همین که
🍃🍃🍃🌸🍃 دلم شور زد رفتم سالن محمدحسین و نازنین داشتن قطار بازی میکردن گفتم باشه بگو بیاد ببینم چی میگه همینکه از در وارد شد دست محمدحسینم آجر بازی بود انداخت زمین و بغض کرد.... اون خانوم چادری بود نگاهش به محمدحسین بود رفتم بغلش کردم گفتم قربونت بشم من چرا اینجوری کردی محکم بغلم کرد .....من میدونستم این بچه چیزی حس کرده مثل همیشه .... بغلم نشوندم فاطمه هم بخاطر محمدحسین اومد سمتم کنارم نشست اون خانوم چادری قیافش خیلیی آشنا بود نمیدونستم کجا دیدمش میدونستم ولی یادم نمی‌اومد خانم آروم سلام داد دستاش میلرزید گفت من .... دنبال کارم .....میشه منو بعنوان خدمتکار استخدام کنید.... هر کاری .....نگاهش سمت محمدحسین بود هر کاری که بگین انجام میدم ذهنم میگفت نه چرا یه زن غریبه یهو از خیابون بیاد تو بگه من خدمتکارتون بشم ولی مهرش به دلم نشسته بود زن جوانی بود مژه های پیچیده و لبهای کوچولو .....درست مثل محمدحسین.... محمدحسین تو بغلم بود آروم نشسته بود دوباره تو ذهنم گفتم چرا باید یکی از خیابون بیاد تو خونه آدم...... اون خانوم گریه کرد سوزناک گفت پولم نمیخام بیام خدمتکاریتون بکنم اشک میریخت التماس میکرد .... ابروم پرید گفتم بدون دریافت مزد چرا میخای اینجا کار کنه انگار متوجه سوتی ای که داده بشه گفت فقط جای خواب بدین خانوم توروخدا .... محمدحسین از بغلم اومد پایین رفت جلو اون خانوم که زانو زده بود اشکاشو پاک کرد اینکار محمدحسین باعث شد اون خانوم خودشو کنترل نکنه محمدحسین سفت در آغوش گرفت گریه کرد .....هر کسی بود میفهمید این خانوم کیه .... محمدحسین از خودش جدا کرد محمدحسین همینجوری ساکت دوید سمتم دوباره بغلم نشست ... این زن مطمعن بودم مادر محمدحسین.... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
⭕️ورود اهل بیت علیهم السلام به کوفه 💠روز 12محرم روز ورود اهل بیت(علیهم السلام) با حالت اسارت به کوفه است. دراین روز ابن زیاد فرمان داد که احدی حق ندارد با اسلحه ازخانه بیرون آید ،چرا که نگران بود شیعیان امیرالمومنین قیام کنند. سپس فرمان داد سرهای شهدا را پیش روی اهل بیت آورده حرکت دهند و اسرا را در کوی و بازار بگردانند. ♦️زنان کوفه که براى تماشای کاروان اسرا به بالاى بام‌ها رفته بودند دیدند امام سجاد علیه‌السلام در حالى که بیمارند و به خاطر غل و زنجیرها خون از رگ‌هاى گردنشان جارى است، بر شترى برهنه سوارند. 🔹همچنین رأس شریف امام حسین(ع) در نوک نیزه این آیه مبارکه را تلاوت مى نماید: «اَمْ حَسِبْتَ أَنّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَالرَقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً» (کهف، ۹). 🔸مردم با دیدن حالت رقت انگیز ذریه پیامبر(صلی الله علیه وآله) و سرهای بر نیزه، صدا به گریه بلند نمودند. سپس حضرت زینب علیهاالسلام مردم را امر به سکوت نمود و شروع به خواندن خطبه‌اى کوبنده و رسواکننده نمود. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
⏰کمتر از دوازده دقیقه روز سوم چله زیارت عاشورا، ابتدا برای امام زمان مون صدقه بگذاریم دوستان من آخر شب انتخاب کردم چون این موقع همه خونه هستن و معمولا دیگه کارای روزمرشون تموم شده هر روز هم صوتی با صدای زیبای آقای فانی و هم تصویری براتون میفرستم با هر کدوم که راحتترین ادامه بدین التماس دعا🤲🏻 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 روایت واقعی #سرنوشت 🍃🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 کیمیا ت پیش گلی که مشغول برانداز کردن لباس‌ها بود رفت گلی با دیدن کیمیا گفت کیمیا اگه اون یکی مغازه‌هام واسه شوهرته من برم از اون یکی مغازه‌ها انتخاب کنم اینجا خیلی شلوغ پلوغه کیمیا با لبخند گفت شوهرم ؟؟ فرقی نمی‌کنه پدر شوهرت یا شوهرت � هر حال همه این مغازه‌ها واسه شوهرت میشه دیگه تو رو خدا این حرفو پیش سبحان نزنی فکر کنه ما آرزوی زبونم لال مرگ پدرش رو داریم گلی چشمکی به کیمیا زد و گفت ولی کیمیا باید قلق این پدر شوهرتو به دست بیاری خیلی باحاله هم دکتر ه هم این همه ثروت داره به نظرت از پزشکی به این ثروت رسیده ؟؟ منم برم تخصص قلب بخونم کیمیا شونه‌ای بالا انداخت و گفت والا فعلاً که بنده این پدر شوهر گرامی را ندیدم ببینیم سبحان میگه دوست داره امسال واسه باباش تولد بگیره شاید اون موقع قسمت شد ببینیمش زهرا از پرو بیرون اومد و گفت بچه‌ها چطور شدم لباس مدل ماکسی بود و بالا تنه‌اش سنگها منجوق‌های ریز کار شده بود از پهلوها قسمت‌های کوچکی از زیر سینه تور بود سرشونه‌ها لخت بود و از سرشونه پایین آستین توری می‌خورد که یقه آستینش حالت چتری داشت واقعاً زیبا بود گلی هیجان زده گفت وای زهرا فوق العاده شدی خیلی قشنگ فقط وایسا یکم ... و بعد به سمت خونه فروشنده رفت و گفت کفش ستشم دارین یه دونه تو ویترین هست دختر فروشنده با خوشرویی گفت بله البته سایز پاشون چنده بگید بیارم زهرا با پوشیدن کفش‌ها فوق العاده شده بود نگاهی به کیمیا کرد و گفت کیمیا میگی ایلیا بیاد و کیمیا با مهربانی گفت چشم الان میگم بیاد ببینه و رفت جلوی در ایلیا سبحان و حسین همچنان کنار نرده‌ها واستاده بودند و داشتند نقشه ساختمان و نحوه بتن ریزیها میزان درآمد هر یک از مغازه‌ها در این پاساژ رو تجزیه و تحلیل می‌کردند و نظرات مهندسی خودرو به یکدیگر می‌دادند کیمیا خنده‌اش گرفته بود و به این فکر می‌کرد که چقدر مردها در اینجور موارد آزادتر و رهاتر هستند نه به فکر لباس نه چیز دیگر فقط دارن حساب کتاب می‌کنند که فلان مغازه در این پاساژ در فلان موقعیت چه مغازه‌ای باید می‌زد و میزان درآمدش چقدر است یا این آبنمای وسط پاساژ طرحش از کدوم کشور برداشته شده چقدر هزینه برداشته هزینه تعمیر و نگهداری پله برقی‌ها بر عهده کیه و.... همچنان که به اینجور موارد گوش می‌کرد به سبحان نگاه می‌کرد که چطور جواب هر کدوم از سوال هارو می‌داد گلی دست به کمر با نگاه عاقل اندر سفیحی جلوی کیمیا واستاد و گفت... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸