🍃🍃🍃🌸🍃
#تقاضای_همفکری ❓
سلام فاطمه خانم ودوستان گل🌺🌺
عزیزان شیره انگور داشتم توشیشه نوشابه بود چند روزی که مریض بودم وتو تخت خواب ...امروز رفتم دیدم شیره کپک زده حالا راه حل میخام دوستان اگه راه حلی دارن بهم بگن پیشاپیش از راهنماییشون کمال تشکر دارم 🌹❤❤ندیده دوستون دارم ...غریب تنها
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
#همفکری
#حرف_دل
#تقاضای_همفکری
آیدی ادمین: @Fatemee113
منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊
در این #دورهمی_بزرگ_همراه_ما_باشید
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃
#پیشنهاد_اعضا ❤️
شب یلدا دور هم جمع میشید بجای کتاب حافظ، نهج البلاغه بزارید، به مهمونا و بچه ها بگید به نوبت هر کدام از ۱ تا ۴۸۰ یه عدد انتخاب کنن ، ۴۸۰ رو از کجا آوردیم ؟ ما ۴۸۰ حکمت نهج البلاغه داریم که حکمت های امام هم مثل امام مظلوم موندن، بعد کتاب رو بردارین با آب و تاب عدد انتخابی رو پیدا کنید بلند بخونید تا همه گوش کنن و بگید این رزق امشب تو از امام علی بود. اگر ده نفر دور هم باشید ده حکمت باهم مرور کردید خیلی تاثیر گذاره و یه قدم هم جهت ترویج کتاب نهج البلاغه برداشتید.
برا بیرون هم میتونید این حکمت ها رو در برگه های رنگی که با خط خود به یادگار میزارید لوله کنید با نخ و ربان های جذاب ببندید بین مردم بگیرید تا بعنوان هدیه و رزق یلدایی بردارن، ته برگه های لوله شده رو میتونید با کاغذ رنگیها شکل انار و هندوانه درست کنید و بچسبونید که جذابتر بشن ،
برا مدارس هم میتونید اینکارو انجام بدید .
فقط یادتون باشه آخر هر حکمت هم اگر میخونید یا در برگه مینویسید و چاپ میکنید این جمله باشه و همه مهمونا باهم تکرار کنن
«فقط حیدر امیرالمومنین» است .
این جمله باید ورد زبان بشه بچه ها میرن تو مدرسه تعریف میکنن بین دوستان و همکلاسی ها خیلی تاثیر داره .
چرا تاکید داریم رو جمله که همه بگن؟ چون چیزی که دسته جمعی گفته میشه در ذهن نقش مینده و ورد زبون میشه ورد که شد همه جا میگی.
باید همه عالم بدونن
فقط حیدر امیرالمومنین است .
بیاییم مردم را نهج البلاغه خوان کنیم کتاب ولی خدا بین مردم زمان ما مثل مولامون در زمان خودشون مظلوم مونده .
اثر نوشتن :
مادامی که اثر جوهر بر روی کاغذ بماند فرشته ها برای صاحب خط درود و استغفار میکنند . امام صادق علیه السلام
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #رسوایی با دیدنم متحیر جلو آمد و مقابل پایم زانو زد . -بهارجان...! کمی جمع و جور شد
🍃🍃🍃🌸🍃
#رسوایی
بی محلی ام کار ساز بود عقب رفت و من پشت به او تنم را جمع کردم .
اما با دست گره شده اش دور شکمم، تمام حدسیاتم بر هم خورد. پتو را روی تنم
کشید .
-تقصیر خودت بود، مادر نزاییده کسی دست رو من بلند کنه و جوابشو نگیره .
او حرف می زد و من پشت پلک های بسته ام نقشه ی گریز از او را می کشیدم .
پایش را روی پایم انداخت تا دور نشوم. سرش میان موهایم رفت. باز آن نفس های
عمیق و باز هم منی که از وجودش به وحشت افتاده بودم .
-من هیولا نیستم بهار ازم نترس. هر کاری کردم مقصرش شماها بودید. چه اون روز
تو اون قبرستون چه امروز تو این اتاق ...
این مرد دیوانه بود، مرا مقصر چه می کرد؟ یک سیلی را به آن طرز تلافی می کنند؟
تمام منطق او این بود که بقیه مقصراند و او فقط تلافی کار بقیه را می کند! غرور و
اعتماد به نفس کاذب در وجودش بیداد می کرد .
خواب، آن شب غریبانه ترین واژه در لغت نامه ام بود.
آن شب دومین شبی بود که طلوع خورشید را شاهد بودم. صبح آرام و بدون سر و
صدایی بلند شدم .
زیپ باز ساک کمکی بود تا بتوانم لباس هایم را بیرون بکشم. سر و وضع بهم ریخته ام
با لباس هایی که دیگر بوی او را نمی داد، قابل تحمل تر شدهنگام باز کردن در تکانی خورد . خون در رگ هایم منجمد شد اما پشت به در سرش را
روی بالش فشرد و به خواب رفت .
ساعت از هفت و نیم گذشته بود .
از بالای پله ها نگاهی به پذیرایی انداختم. آقا بهروز به همراه علی از در خانه بیرون می
رفتند، طبق گفته های سمیرا از امشب در مسجد نذری می دادند، پس زودتر
بیدارشدنشان برای انجام کارها بود .
در آشپزخانه نیز کسی نبود، منتظر ماندم علی ماشینش را از حیاط بیرون ببرد .
نفس های گرفته ام را در هوای خنک رو به سرد دومین روز پاییزی رها کردم .
به سوی درختان بی شمار حرکت کردم، باد میان درختان می پیچید و بوی خاک نم
گرفته از باران دیروز زیر مشامم پیچیده بود .
نه خواب به چشمانم می آمد و نه می توانستم بودن کنارش را تاب بیاورم. نفس
کشیدن در هوایی که او تنفس نمی کرد جزو اولویت خواسته هایم شده بود. آن عطر
لعنتی هر جا که می رفت، زودتر از خودش در فضا می پیچید .
با دستانم تنم را در آغوش کشیدم و مسیر شن ریخته شده را به آرامی گام برداشتم .
به محض بازگشت با بهنام تماس می گرفتم و از او می خواستم هر گونه شده مرا از
دست عمران نجات دهد. دعوا و مشاجرات بعدش برایم مهم نبود، تنها فکرم دور شدن
از او بود .
آن قدر جلو رفتم که دیگر از ساختمان دور شده بودم. مسیر سنگلاخی به انتها رسید دیوار آجری مقابلم پایان دهنده ی این راه در پیش گرفته ام بود. روی تکه سنگی که
کنار دیوار بود، نشستم و زانوانم را در آغوش کشیدم. بی خوابی آزارم می داد و شقیقه
هایم تیر می کشید. زانوانم را بالا کشیدم و سرم را رویشان گذاشتم .
گرمی نفس هایی کنار قوزک پایم، باعث شد جیغ خیفی بکشم .
سگی که دیروز دور عمران می چرخید حالا پوزه اش را به پایم چسبانده بود و بو می
کشید. جیغ خفه ام، او را عصبی کرد و صدای پارسش در میان جیغ های پی در پی ام
گم شد .
بدنم را جمع کرده بودم و نمی توانستم بلند شوم، ترس تمام کنترل بدنم را در دست
گرفته بود و نمی توانستم واکنشی نشان دهم. در آن بحبوحه ی حساس کسی سوت
زد و سگ به آن سو چرخید .
ساسان بود. با گرم کن و شلوار ورزشی از میان درختان بیرون آمد. نمی دانم چرا مسیر
آسان را گذاشته بود و از آنجا که پر از گِل و لای بود، میآمد . حالا آن سگ به سوی او
رفته بود .
نفسم را رها کردم که جلو آمد و بطری آب را به سویم گرفتم .
-می دونی این سگ با غریبه ها چیکار می کنه؟
بطری از دستانش گرفتم، دستانم می لرزید، انگشتانش روی در بطری نشست و با فشار
کمی بازش کرد این یعنی بطری دهنی نبود .
آبی که از گوشه ی لبم پایین می رفت با را پشت دست پاک کردم و از جا بلند شدم
ادامه دارد...
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
💥تلنگر
☄هنگام جان دادن در برابر خانواده، خود را به یادآور که نه طبیبی می تواند مرگ را از تو دور بگرداند و نه دوستی می تواند تو را یاری نماید.
👌تنها کمک کننده تو در آن لحظات و بعد از آن اعمال نیک وتقوایت می باشد.
📚بحارالانوار، ج75، ص 370
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿۲۵۷﴾
🔸 خدا یار اهل ایمان است که آنان را از تاریکیهای جهل بیرون آرد و به عالم نور برد، و آنان که راه کفر گزیدند یار ایشان شیاطین و دیوهایند که آنها را از عالم نور به تاریکیهای گمراهی در افکنند، این گروه اهل دوزخند و در آن همیشه خواهند بود.
💭 سوره: بقره
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 تلاوت دلنشین آیه ۴٠ سوره مبارکه روم.
🔎 جستجوی قاری: #یاسر_الدوسری
#مصحفعربی
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
**🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_زندگی_واقعی #ایل_آی به قلم پاک #یاس جنازه را بیرون کشیدن و ابوالفضل سعی دا
🍃🍃🍃🌸🍃
#داستان_زندگی_واقعی
#ایل_آی
به قلم پاک #یاس
ابوالفضل پا شد چند قدم دور شد و چند نفس عمیق کشید و گفت
_خیلی بوی بدی میده
زیپ کاور جنازه رو کشیدن و با آمبولانس به پزشکی قانونی انتقال دادن
هر احتمالی میدادم جز اینکه قاتل ساسان الای من باشه
انگار زنده زنده داشتن پوستم رو میکندن
تمام جسم و روحم سراسر اضطراب و استرس شده بود
هر لحظه فکر میکردم الانه که دست جنازه دیگهای از زیر خاک بیرون بیاد
ولی هر چقدر اون قسمت و حتی قسمتهای دیگه باغ رو که احتمال میدادیم خاکش زیر و رو شده باشه کندیم
جنازه دیگهای پیدا نشد و من قلبم کمی تسکین یافت
ابوالفضل گفت با این جنازه قاضیان دیگه هرگز آزاد نمیشه
گفت حالا مدرکی داریم که مجبور حرف بزنه
هوا تاریک شده بود و مجبور بودیم تا فردا صبر کنیم
با حالی دگرگون به سمت خونه راه افتادم
میدونستم که بچهها پیش آیناز و حاج خانم هستند
خوشحال بودم که با این حالم نمیبینمشون
وقتی رسیدم خونه نرگس و کسرا تو پذیرایی نشسته بودن و منتظر من بودند
تو این مدت چندین بار بهم سر زده بودن و از خبرها جویا بودند
هر دو تا به احترامم پا شدند و سلام کردند
کسرا جلو اومد قیافهام نمیدونم چه شکلی بود که گفت
_محمد حالت خوبه چرا رنگت پریده
بعد انگار لحظهای با خودش فکر کرد و گفت خبری شده
خیلی سعی کردم قوی بمونم ولی زانوهام سست شد و روی مبل افتادم
نرگس خانم جیغی کشید و کسرا بلافاصله زیر بغلم رو گرفت و گفت
__ چت شده محمد
محمد خوبی
به زور تونستم بگم فشارم افتاده
دیدم که سعید خانوم به آشپزخونه رفت و به دقیقه نگذشته با لیوان آب قند بالا سرم وایساده بود....
🍀کپی برداری از داستان ایل آی پیگرد قانونی و الهی دارد❌
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃
#ارسالی_اعضا ❤️
سلام وقتتون بخیر
در جواب خانمی که گفتن شوهرشون خسیس هست ، شما این مار رو انجام بدین
با ایمان خالص و توجه قلبی آیه ۹۲ از سوره مبارکه آل عمران را بیست و یک مرتبه بخواند.
سپس آنرا بر کاغذ بنویسد و در آب حل کند و به فرد مورد نظر بنوشاند ، به اذن خداوند متعال بخل و خساست آن فرد از بین میرود.
( لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ ) .
توجه شود :
این عمل را میتواند به مدت یک هفته ادامه دهد.
در کاغذ بدون خط بنویسد .
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
9.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🌸🍃
📣 رهبر معظم انقلاب اسلامی: زن در خانه، هوایی است که بدون او تنفس ممکن نیست...❌
#روز_مادر و #میلاد_حضرت_زهرا سلام الله علیها مبارک 😍🎉
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴حیفِ تو نبود پاهات رو دادی برا بشار اسد؟!
🔺صحبت های جانباز مدافع حرم ، امیر حسین حاجی نصیری
✅ #خبر_فوری_تحلیلی /عضو شوید👇
@khabarfouritahlili
@khabarfouritahlili