eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
37.3هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
4.2هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 سلام علیکم.طاعاتتون قبول.واقعیت من سی و هشت ساله ام.پارسال عروسی کردم.به دلایل موجهی که مادر شوهرم نمیدونند فعلا قصد بچه دار شدن نداریم.البته امیدوارم مشکلات حل بشه و کوتاه باشه.ایشون هربار حرف بچه رو به نحوی پیش میکشند و فوق العاده اذیت میشم.به عنوان بهانه شرایط مالی مونو توضیح دادیم که خوب نیست،میدونند خوب نیست اما بازم تکرار کردند و من به هم میریزم.چون خودشون نوه میخواند منم باید بچه بخوام.تجربه یا راهکار موثری در این زمینه دارید؟ 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 سلام ،وقتتون بخیر, ببخشید میخواستم از دوستان توی گروه بخوام اگه تل گیری در اصفهان میشناسند معرفی کنند،پیشاپیش تشکر میکنم، برای سلامتی امام زمان یک صلوات بفرستید، 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 سلام نماز وروزتون قبول در کانال رنج کشیده ها درمورد تل گیر صحبت شده بود بین اعضا گروه والا من الان یکسالی هست حساسیت خیلی اذیتم کرد درصورتی قبلا اصلا نمیدونستم حساسیت چی هست اصلا حساسیت نمی گرفتم الان آبریزش بینی خیلی دارم گفتم شاید برم تل گیر خوب بشم تو قم کسی تل گیر خوب سراغ داره لطفا اگر کسی می شناسید کارش خوبه معرفی کنید 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 شوهرخواهرم سالی چندبار میره خارج. سال پیش چندبار رفت اروپا و بعد از همون بار اولش اصلا عوض شده و هروقت میرفتیم خونش چرت و پرت میگفت و اصلا اعتقاداتش کلا پریده بود و ضد دین حرف میزد و میگفت همه چی دروغه و من و شوهرمم میموندیم چی بگیم و به خاطر خواهرم بحث نمیکردیم اما هر سری به خیال خودش میخواد مارو ارشاد کنه و اون بحث رو شروع میکنه و واقعا خستمون میکنه و الان شوهرم میگه این مرتد شده و بی دین شده و مالش حرامه و چایی و میوه خونشون نمیخوریم اینطوری خواهرمم ناراحت شده میگه هیچی نمیخورید چرا و باهاش صحبت کردم میگه منم به خاطر دوتا بچم تحملش میکنم نمیدونم چکارش کردن و هرچی شده خارج شده الان شوهرم میگه دیگه خونه خواهرت نریم چون حرفای شوهرش اذیتم میکنه بعد نونش خوردن نداره و بحثم کنیم ممکنه خواهرت رو اذیت کنه اینم بگم اون کرجه و تهران نیست و بیچاره دلم برا خواهرم میسوزه تک و تنها مونده اونجا و حالا از شما و عزيزان میخوام کمکم کنید اولا به نظرتون خواهرم کار درستی میکنه با این مرد مونده و بعدشم من چکار کنم؟ باهاش قطع کنیم که بیچاره تنهاتر میشه قطعم نکنیم شوهرم و خودم از شوهرش ناراحتیم. ایدی ادمین👇🏻🧡 @baharakjan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌱 اونایی که خطشون ایرانسله ستاره ۸۱۵مربع رو بزنن بهشون شارژ و نت بطور رایگان میده بعد هرموقع شارژ کردن ازشون کم میشه ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ اگر ستاره ۲۱ مربع رو بگیری تماس دریافتی رو مسدود میکنه هرکی بهت زنگ بزنه گوشیت نمیگیره خیلی عالیه ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ وقتی با ۹۹۹۰ تماس میگیرید. موقعی که اپراتور جواب میده. همون لحظه دوتا 00 بزنید مستقیم وصل میکنه به کارشناس ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ *۸۰۰# بزنی میگه چه سرویس پیامکی فعالی داری و میتونی لغوش کنی ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ اونا که بیمه سلامت دارن ستاره 1666 مربع بزنن بعد اعتبار بیمه بعد 1 رو بزنن کد ملی وارد کنن دفترچه بیمه تمدید میشه ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ این کد و اگه بزنید وقتی بسته اینترتتون تموم شه از شارژتون استفاده نمیشه همراه اول *100*113# ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ ۰۵۱۴۸۸۸۸ شماره حرم امام رضا. وصل میشه خودش. حال عجیبیه. ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ ۲۱۸ . اگه یه ماشین بدجا پارکه یا جلو درخونتون عجله دارین با این شماره تماس بگیرین شماره پلاک بدین بهشون زنگ میزنن ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ همراه اولی هابا *100*64# میتونن دوشنبه های آخر هرماه اینترنت رایگان بگیرن ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ کسایی که گوشی اندروید دارن کد #*0228# رو بزنن از سلامت باطریشون باخبر بشن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
وقتی خوب مستقر شدیم ولله خیلی خوب بود میخوابیدم اجازه داشتم برم خونه بابام ولی بیشتر وقتهایی که کسی
وای تازه معلوم بود چی به سرم اومده دوتا دختر از شب تا صبح از صبح تا شب گریه رفلاکس داشتن حتی یه بار مادر شوهرم نگفت صداشون میاد . دیگه یا مادرم یا یکی از خواهرام کمکم بودن وگرنه نابود میشدم وضعیت زندگی هم خراب نه پول شیر خشک داشتیم نه پوشک نه حتی خوراک خیلی بد بود خیلی، خلاصه تا ۶ ماهگی دیگه کم کم خواهرام کمتر کمکم بودن گفتم یه کالسکه بخرم با هزار مکافات یه کالسکه خریدم خوب بود ولی چون آپارتمانی بود جا نداشت مثلا پارکینگ یا جایی باید سه طبقه میومدم کالسکه رو می‌آوردم بالا بعد یکی از بچه ها بعد یکی دیگه دیگه. افسردگی گرفته بودم مادرم زنگ میزد میگفت بیا دوست نداشتم ،خیلی سخت بود توخونه هم مدام گریه بچه‌ها بی خوابی های من هم شروع شد، دیگه جلوچشمام سیاه میشد از بی خوابی گفتم بریم یه خونه هم کف سخته شوهرم حتی یه بار بخدا یکی رو بغل نکرد من کارم رو انجام بدم یا اگه غذا دیر حاضر میشد یه قشقرقی به پا می‌کرد که نگو رفتیم یه خونه هم کف ولی این از اون بدتر تاریک بود انگار زیر زمین نمور بود آبگرمکن خراب شیرآلات خراب هرچی هم میگفتم میگفت همینه نمیتونم بخدا وقتی کهنه ها رو میشستم دستام دیگه نا نداشت از سردی از این ور نخوابیدن وگریه بچه‌ها از اون ور کهنه شستن از این طرفم بخدا شاید ۲ماه یکبار حتی مرغی گوشتی چیزی نمیخریدیم دیگه با دستام نمیتونستم کاری بکنم ولی خوب شوهرم بد اخلاق بود چیزی میگفتم بدتر شروع می‌کرد به دادو بیداد حتی یه بار دختر بزرگم مریض شد شاید ۱۵ روز سرفه شدید نمیتونستم ببرمش دکتر واقعا بریده بودم یه روز طبق بالایمون گفت شب تا صبح دخترت صرفه میکنه گفتم اره روم نشد بگم پول ندارم ببرمش دکتر عصر یه کاسه سوپ آورد بخدا میگفتم کاش دخترم نخوره من بخورمش تا یه سالو نیم به این منوال گذشت‌ دیگه بچه‌ها رو از شیر گرفتم نا گفته نمونه خواهرام هر کدوم در توانشان این پوشک میخرید برا بچه‌ها اون لباس میخرید کم وبیش حواسشون بهم بود ولی نمیدونستن چقدر وضعيتمون خرابه رفتم دکتر اعصاب گفت میگرن داری ولی واسه بی خوابی هر قرصی رو امتحان کرد جواب نگرفتم خلاصه یه کم حالم بهتر شد ولی بی خوابی نگم براتون تموم استخونام درد میکرد ولی نمیدونستم چرا یه دکتر میگفت تب مالته یکی میگفت روماتیسمه یکی میگفت کمبود کلسیوم هست تا دیگه دکتر اعصاب گفت ماله بی خوابی هست باید بستری بشی بخدا شوهرم آنقدر بد اخلاق بود جرات نکردم بگم نرفتم دیگه کم کم قرص اعصاب وآرام بخش خوردم عادت کردم خوابم که نه ولی درد بدنم کم شد بخدا دخترم مدرسه میرفت کفشاش پر میشد از برف و آب هیچکس نمیفهمید میگفتم شوهرم یه جوری وانمود می‌کرد انگار مثل پادشاه زندگی می‌کنیم هیچ وقت از کمبودام از انتظاراتم چیزی نمیگفتم تا ناراحت نشه غرورش نشگنه دخترم اردو داشت هرچی میکردم چیزی نبود ببره خدا برا هیچکی نیاره دیگه خودمم آنقدر ساده بودم اگه خواهری مادری کسی پولی میداد به بچه‌ها نگاه میکردم ببینم کدوم لباس ندارن یا شاید اگه اندازه وسیله منزل بود مثلا وسایل کوچک مثل لیوان خرجش میکردم دیگه گذشت وصاحب خونه جوابمون کرد یه زمین داشتیم یه مقدار از شهر دور بود ولی من راضی بودم بسازه چون وام میدادن شوهرم میگفت سخته قبول نمی‌کرد تا صاحب خونه که جواب کرد چون روستا بود متراژ زمین زیاد بود ۲۰۰متر بود ولی ۸۰متر فروختیم با قرض یه وام کوچیک یه خونه تقریبا آماده درست شد اومدیم خونه خودمون ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌸 سلام به همه خانومای با تجربه. من و نامزدم هیچ علاقه ای بهم نداریم. نه دوست داریم صدای همو بشنویم نه با هم باشیم نه بیرون بریم. هیچوقت دلش تنگ نمیشه و نمیاد منو ببینه نه خونه نه بیرون. یمدت همش من برا زیادتر نشدن فاصله، علارقم میلم پیشنهاد بیرون رفتن میدادم که دیدم استقبال نمیکنه و هردفه دنبال بهانست واسه دررفتن، منم بیخیال شدم دیگه. باورکنید اگه من نخوام شاید ماهها هم نخواد همو ببینیم. ایشون خیلی آدم توداریه، و حرف دلش رو راحت بهم نمیزنه و ازم هیچوقت مستقیم تقاضایی برای بهبود رابطه یا مسائلی که باعث ناراحتیش میشه نمیگه، کاملا برعکس من که حرف دلم رو زبونمه . همیشه بجای حل مشکل سعی در بدتر کردن داره، مثلا یه رفتارم که باعث ناراحتیش شه بجای اینکه بهم بگه تا سعی کنم خودمو اصلاح کنم، خودش عین رفتارای منو تقلید میکنه و بدون درک و دیدن خوبیای دیگم، این بدیارو به بدیاش اضافه میکنه. قبلا خیلی باهم صمیمی بودیم و از جزئی ترین مسائل زندگی هم لحظه به لحظه خبر داشتیم ولی الان که 1ساله عقدیم کاملا مثل غریبه هستیم که حتی از کلیات کارای هم هم شاید خبر نداشته باشیم و بهم نگیم. حس میکنم اون منو به چشم رقیب خودش میدونه نه شریک زندگی. همش میخواد با حرف، خودش رو بکشه بالا و منو کوچیک جلوه بده و اعتمادبنفسمو بگیره. با اینکه من موقعیت اجتماعیمو دارم هرچند درآمد چندانی ندارم ولی ایشون تازه موقعیت شغلیش تثبیت شده و دقیقا رفتارش مث تازه به دوران رسیده هاست!!! خودشو کاملا از من جدا میدونه و متعلق به خونوادش... دلیلش از نظر من، یکی دوستی طولانیمون باعث شده دیگه جذابیتمون رو واسه هم از دست بدیم. دوم اینکه تلاش خونوادش برای دور کردن ما از هم.. سوم هم، یسری دعواهایی که سر خساستهای ایشون و انتظارات از هم پیش اومده ایشون هیچ مشکلی رو از جانب خودش نمیبینه و کاملا از این شرایط راضیه. همش منو مقصر میدونه و ازم توقع داره. به کوچکترین نیازم توجه نداره. من عملا جزء اولویتهای آخر زندگیش محسوب میشم. بعد از کارش خونوادش دوستاش درسش و.... . دلم حامی میخواد، مرد میخواد، محبت میخواد، نازکشیدن میخواد. ولی اون همش منتظره عمل منه تا کوچکترین عکس العملی نشون بده حتی انجام یه خدمت کوچیک و یا یه بوسه.اصلا حس نمیکنم متاهلم. خیلی خیلی تنهام. صحبت هم کاررو بدتر میکنه چون نمیشه باهاش حرف زد. هرچی که میگم بدون اینکه ذره ای گوش بده به حرف و اعتراضاتم، دنبال جواب دادن و مقابله به مثله. دیگه ذره ای رو رابطمون کنترل ندارم و خیلی خستم از تلاشهای بی نتیجه. ببخشید اگه پراکنده نوشتم. واقعا درمانده شدم و موندم که چکار باید کنم؟؟ آیدی ادمین👇🏻🌹 @baharakjan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
💚 منتظر آسانسور ایستاده بودیم، سلام و احوال‌پرسی که کردم انگار حواسش پرت شد و موبایل از دستش افتاد... تازه متوجه شدم دو تا گوشی دارد، آن که بزرگتر بود و جدیدتر به نظر می آمد، سفت و محکم بین انگشتانش خودنمایی می کرد... آن یکی که کوچکتر بود و قدیمی تر، روی زمین افتاده بود و بند بندش از هم جدا شده بود; باتری اش یک طرف، در و پیکرش طرف دیگر. از افتادن گوشی ناراحت نشد، خونسرد خم شد و اجزای جدا شده را از روی زمین جمع کرد، لبخند به لب باتری را سر جایش گذاشت و گفت: « خیلی موبایل خوبی است، تا به حال هزار بار از دستم افتاده و آخ نگفته.» موبایل جدید را سمتم گرفت و ادامه داد:« اگر این یکی بود همان دفعه ی اول سقط شده بود، این یکی اما سگ جان است.» گفتم:« توی زندگی هم همین کار را می کنیم، همیشه مراقب آدم‌های حساس زندگی‌مان هستیم، مواظب رفتارمان، حرف زدنمان، چه بگویم چه نگویم هایمان، نکند چیزی بگوییم و دلخورش کنیم... اما آن آدمی که نجیب است، آن که اهل مدارا و مراعات است، یادمان می‌رود که احساس دارد، غرور دارد، آدم است. حرفمان، رفتارمان، چه خطی می‌اندازد روی دلش.» چیزی نگفت، فقط نگاهم کرد. سوار آسانسور که شدیم حس کردم موبایل قدیمی را محکم توی مشتش فشار می‌دهد... مراقب آدم‌های صبور زندگی‌مون باشیم، شاید اون روزی که برای همیشه از دست‌شون بدیم خیلی نزدیک باشه.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌸 سلام، امیداورم سال خوبی داشته باشید.تز دوستان میخوام کمکم کنن.مشکل من داداش و رن داداشمن،داداش من یه پسر فوق العاده ساده و حرف گوش کن بود،البته فقط واس مردم، پیش ما ۲متر زبون داشت منم همیشه بخاطر همین با ازدواجش مخالف بودم،تا اینکه ۲۳سالش شد و مامانم رفت خواستگاری یکی از دخترا روستاشون،اینم بگم ما تهران زندگی می کنیم و اصلاً اخلاق و رفتار و زندگیمون مثل افراد روستا مامانم نیست،ولی اون کار خودشو کرد ورفت خواستگاری زن داداشم ۲۵سالشه این دختر فوق العاده رو مخه، اصلاً شعور نداره چون ما دوتا شهر مختلف زندگی می کنیم افتضاحححه زندگیشون،اصلاً هیچی ندارن،اولش گفتیم عیبی نداره دختر خوبی باشه ایناس مهم نیس ولی روز نامزدی به ما گفتن هیشکی نیاد جا نداریم،ولی ما چون پدرم فوت شده نمیتونستیم بدون دایی و عمو بزرگترم بریم،یعنی آبرومون رفت وقتی گفتیم این خونشونه،اصلاً جا نبود بشینیم بازم گفتیم مشکل نداره و نامزد کردن روز زن مامانم واس عروسمون و مادرش ۲میلیون داد دوتا چادر مشکی، ولی اونا یه پارچه چادری ناااازک خیلی نابود دادن به ماپرم، اینم گفتیم عیب نداره ولی زنداداشم به داداشم گفته من نمیخام چادر رو،چرا سلیقه خودمو نپرسیدید،انگشتر نامزدی رو اصلاً دست نکرد، تا دو ماه مبگفت من هیچ نامزدی ندارم چون ما از قبل طلا گرفته بودیم واس داداشم یه انگشتر رو بردیم واس نشون، هر لباس و کیف و کفش می خریم واسش استفاده نمیکنه هیچ، پاره پوره و کهنه های خودشو میپوشه، واس عیدیش خواستیم گردنبند طلا بخریم گفت من الگنو میخوام، اینو دیگه عکس فرستادیم،خودش انتخاب کرد،حالا بردیم واسش میگه من فکر نمیکردم این شکلی باشه، فکر میکردم پهن تر باشه،حالا هم گیر داده لباس و کفش و هر خرید داداشم باید عکس بفرسته اون بگه چی بخره،اصلاً خیلی دختره ندید بدید و بد سلیقه ایه، واسه عیدی جدا از طلا ما کلی لباس و کیف و کفش و ...اینا بردیم به آبجیم گفته اینا چیه به جاش برام طلا می آورید، به داداشمم گفته جدا از النگو گردنبند نقره ام میخام اونم گرفته براس،نمیگم از ما اجازه بگیره داداشم،نه، ولی حداقل میگفت بهمون که ما حداقل این لباسا رو نمیبردیم. الان مشکل اینجاست که ما یه سرویس طلا واسه عروس خریدیم اما الان زن داداشم میگه ۶تا النگو میخوام سرویس نمیخوام، الان ما سرویس رو زیر قیمت بدیم نمیتونیم ۲تا النگو بگیریم واسش،بازم داداشم باید دست به دامن مامانم شه،که چی؟ما کمتر بخوریم و بپوشیم تا برا آقاااا پسرش و عروس پر توقع طلا بخره همش از نیازهای ما میزنه مامانم که پول پس انداز کنه واسه عروس خانومی که داره کفر ما رو در میاره .داداشم اگه واسه پول نبود قید ما رو کلاً میزد،مامانمم هی میگه گناه داره بهش میده همه چی پول و اعتبارش همش از مامانه،خونه ای که با پول بابام براش خریریدم میگه بزن به نام من که بزنه به نام زنش، من که میدونم اینارم اون یادش داده، فقط به رو نمیاره،تو رو خدا بگید چکار کنیم،من ۱۵سالمه قد یه پیرزن ۷۰ساله حرص میخورم،اینقدر رو مخ منن. ایدی ادمین👇🏻🧡 @baharakjan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌱 یادم هست پیش از ازدواج‌ام، مدتی با همسرم هم‌کار بودم. فضای کار باعث شده بود که او از شخصیت و اطلاعاتِ من خوشش بیآید. ناگفته هم نماند؛ خودم هم بدم نمی‌آمد که او این قدر شیفته‌ی یک آدمِ فراواقعی و به قولِ خودش «عجیب و غریب» شده است! ما با هم ازدواج کردیم. سالِ اول را پشتِ سر گذاشتیم و مثلِ همه‌ی زن و شوهرهای دیگر، بالاخره یک روزی دعوای سختی با هم کردیم. در آن دعوا چیزی از همسرم شنیدم که حالا بعد از جدایی‌مان، چراغِ راهِ آینده‌ی رفتارهای‌ام شده: -«منو باش که خیال می‌کردم تو چه آدمِ بزرگ و خاصی هستی!... ولی می‌بینم الآن هیچ‌چی نیستی!... یه آدمِ معمولی!» . امروز که دقت می‌کنم، می‌بینم تقریبن همه‌ی ما در طولِ زنده‌گی، به لحظه‌یی می‌رسیم که آدم‌های خاص و افسانه‌یی‌مان، تبدیل به آدمی واقعی و معمولی می‌شوند. و درست در همان لحظه، آن آدمی که همیشه برای‌مان بُت بوده، به طرزِ وحشتناکی خُرد و خاکشیر خواهد شد. ما اغلب دوست داریم از کسانی که خوش‌مان می‌آید، بُت درست کنیم و از آن‌ها «اَبَر انسان» بسازیم. و وقتی آن شخصیتِ ابرانسانی تبدیل به یک انسانِ عادی شد، از او متنفر شویم. به یک دل‌داده‌ی شیفته باید گفت: -«کسی که تو امروز در بهترین لباس و عطر و قیافه می‌بینی، در خلوتش، یک شامپانزه‌ی تمام ‌عیار می‌شود!... تو با یک آدمِ معمولی طرفی، نه یک ابرقهرمانِ سوپراستار!» همه‌ی ما آدم‌ایم. آدم‌های خیلی معمولی. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
میخوام داستان زندگیمو براتون تعریف کنم . ما بعد از ۱۱سال صاحب یه پسر شدیم . من و شوهرم عاشق هم بودیم و پسرمونم خیلی دوست داشتیم . یه روز شیشه دارویی که استفاده کرده بودم و روی میز گذاشتم و فراموش کردم درشو ببندم . همسرم که داشت می‌رفت سرکار شیشه دارو رو دید به من تذکر داد که درشو ببندم و سرجاش بذارم. منم بخاطر مشغله هایی که داشتم به کل فراموش کردم . پسرم حدودا دو ساله بود ، رنگ شیشه توجهشو جلب کرده و متاسفانه همه دارویی که داخل شیشه بوده رو خورد و دچار مسمومیت شدید شد. همین که متوجه شدم فورا به بیمارستان رسوندمش ولی مسمومیت به حدی بود که پسرمو از دست دادم😭😭 واقعا بهت زده شده بودم و از اینکه با شوهرم روبه رو بشم وحشت داشتم . وقتی شوهرم با حال پریشون اومد بیمارستان و دید پسرمون از دنیا رفته رو کرد به من و فقط سه کلمه به زبون آورد. فقط بهم گفت : عزیزم دوستت دارم! عکس العمل کاملا غیر منتظره شوهرم منو بیشتر بهت زده کرد و وقتی ازش علت این عکس العملشو پرسیدم جواب عجیبی داد که من رو شوکه کرد.... https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
روز بخیر 🌻🌞 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨ ⎾@ranjkeshideha ⏌ ••-••-••-••-••-••-••-••
❣ به عادت هر روز پیش از چشم باز کردن خورشید و خوابیدن مهتاب،چشم هایم را به رویت باز میکنم.قبل از بیدار شدنت موهای سپیدم را مرتب میکنم،چای را با عطر مورد علاقه ات دم میکنم و صبح را با نوازش گل های توی گلدان بخیر میکنم. برایت سفره ای با مربای بهار نارنجی که دوست داری پهن میکنم و غنچه های گل محمدی را کنار استکان کمر باریک چایی ات میگذارم.پرده های حریر اتاق را کنار میزنم و پنجره را باز میکنم تا گنجشک های محله را به صرف صبحانه به خانه مهرمان دعوت کنم. چشم باز میکنی و یاس ها گل میکنند، خورشید بیدار میشود. چشم مرا دور میبینی و چایت را با عسل شیرین میکنی.اخم هایم را که گره میکنم میخندی،بلند،ممتد،دلبرانه... خوب میدانی خندیدنت آب روی آتش نگرانی های من برای قندِ بالایت است.کت و شلوار طوسی رنگت را که سال ها قبل باهم از باب همایون خریده بودیم را میپوشی و قدم زنان برای خرید روزنامه از خانه بیرون میزنی.صدای برخورد عصایت با موزاییک های حیاط،گوش نواز ترین موسیقی روز های من است.در انتظار بازگشتت بر روی صندلی چوبی تاب میخورم،با گل ها اختلاط میکنم و برای هفته ای که پیش رو داریم،تفالی به حافظ میزنم. کمی بعد غذا را بار میگذارم و دوباره انتظار آمدنت را میکشم. هر چند دقیقه یکبار از پنجره حیاط را نگاه میکنم تا با آمدنت جان دوباره ای بر قلب سالخورده ام بخشی.با سجاده ای که برایم از کربلا آورده ای،شروع به نماز خواندن میکنم،اما از خدا که پنهان نیست،از تو چه پنهان،در طول نماز بجای عبادت،تنها به تو فکر میکنم.چشمم به مهر نماز است و گوشم به زنگ خانه.صدای افتادن کلید به مغزی در،خنده را بر روی لبم می نشاند.در حال بلند شدن از زمین،حتی درد کمر و زانو هایم هم نمیتواند ثانیه ای دوباره دیدنت را به تاخیر بیندازد. با دیدن دخترمان و بچه هایش،خنده بر روی لبم خشک میشود سراسیمه و بدون سلام و احوال پرسی،سراغ تو را از او میگیرم. اما چهره بهت زده دخترمان و جمله ی تکراری اش نقطه پایانی میشود بر عشق بازی من با خیال بودنت: بابا سال هاست که دیگه بین ما نیست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
💚❤️ فال احساسی ♥️فروردین لذتهای رابطه را میچشید.او فکر میکند دوستان زیادی اطرافتان را احاطه کرده اند و حسادت میکند.و بی هدف شده است و دنبال معجزه برای حل مشکل در رابطه تان است. یک کار مالی را مشترکا به انجام میرسانید مجردها فردی جدید به زندگیتان وارد میشود پیشنهاد جدید دارید. ♥️اردیبهشت اشخاصی مخالف ازدواج شما دو نفر هستند. کمی دشمنی و جنگ در اطرافتان دیده میشود.مراقب سودجویان و رقبا باشید.طرف مقابلتان احساس میکند رقیب دارد گاهی .موفقیت با شما است.او فکر میکند شما برگ برنده او هستید .اشتی بعد از مدتی قهر یا فاصله.براورده شدن ارزوهایتان ♥️ خرداد عشقتان نیاز دارد به او توجه کنید و کمی از فشار کارهایتان کم کنید تا مدت بیشتری را با او سپری کنید .عشق بین شما کاملا مشهود و مشخص است.اگر در دو رابطه هستید مراقب باشید. ♥️تیر بد اخلاقی نکنید شریک احساسی شما نیاز به توجه ویژه از سمت شما دارد به زودی درباره یک سرمایه گذاری یا مسئله مالی با هم صحبتهایی خواهید کرد . طرف مقابلتان فکر میکند شما قهرمان او هستید و هر انچه او میخواهد شما دارید. ♥️مرداد به زودی لحظاتی بسیار شیرین را با هم تجربه خواهید کرد.اگر تنها هستید پیشنهادی در راه است. اگر خانم هستید عشقتان فکر میکند به او بی توجه هستید. ♥️ شهریور طرف مقابلتان به شما شک دارد و فکر میکند در بسیاری مواقع تظاهر به دوست داشتن میکنید .جر و بحثی کوتاه بینتان اتفاق میوفتد.مراقب حرفهایتان باشید.طرف مقابلتان در مسیله شغل و کار مشکلاتی دارد که نیاز به درک شدن از طرف شما دارد ♥️ مهر شروعی جدید را تجربه خواهید کرد.شما حرف عقلتان را بر حرف قلبتان ترجیح میدهید میل و رقبت بسیار زیادی به عشق خود دارید و طرف مقابلتان به لحظات عاشقانه با شما می اندیشد. ♥️ابان طرف مقابلتان در ظاهر سرد و بی توجه شده است اما در باطن قلبا شما را دوست دارد نا امید نباشید .او فعلا درگیر مشکلاتی است که باید انها را حل کند به زودی اتفاقهای جدید و زیبا در رابطه تان رخ میدهد. ♥️ اذر طرف مقابلتان فکر میکند از او توقعات زیادی دارید که او نمیتواند یا نمیخواهد آنها را براورده کند اگر اقا هستید طرف مقابلتان نسبت به شما احساس تردید یا دو دلی میکند. برای خانمها پیروزی در عشق ♥️ دی او اکنون به یاد شماست و بسیار به شما فکر میکند از بیخبری ناراحت میشود.به زودی فکر سفر یا جابجایی دارد‌مجبور میشود مدتی از شما دور باشد.در فکر خرید یک وسیله برای شما است. ♥️ بهمن طرف مقابلتان احساس میکند عشقش به شما یکطرفه است و شما به خواسته های او بی توجه هستیداو فکر میکند اطرافیانتان از شما سو استفاده میکنند به زودی شما را مجبور به تغییر روش میکند.منتظر جواب یا عکس العملی از سمت شماست ♥️ اسفند کمی دوری باعث ناراحتی هر دوی شماست.اتفاقات بسیار خوشایندی به زودی رابطه تان را تحت تاثیر قرار میدهد اگر نیتی در مورد عشقت داری تا ۸ وعده به نتیجه میرسی. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#دردو_دل_اعضا 🌸 #پرسش سلام، امیداورم سال خوبی داشته باشید.تز دوستان میخوام کمکم کنن.مشکل من داداش
❤️ سلام در مورد دختر خانم گلی که زنداداش از یه شهر دیگه گرفتن ...مشکل اساسی شما تفاوت فرهنگی وتربیتی دو خانواده س ......شما همکف نیستین......این دختر خانم یا عقده ایه یا خیلی زرنگ تشریف داره وبا سیاسته....بهرحال مادرت وشما وداداش هر چی بیشتر به خواسته هاش پروبال بدی هی بیشتر میشه کما اینکه خودت گفتی که احتمالش هست خونه ای که مامانت میخواد به داداشت بده بزنه بنام این زنداداش .....خدا میدونه که یا با هم خوب باشن وزندگی شون سر بگیره یا نه بعد مدتی زنداداش سر ناسازگاری بذاره وتوقع نابجا وبیشتر از شوهرش وشما داشته باشه وقتی که کم بیارین ونتونین توقع خانم رو برآورده کنین تقاضای طلاق ومهریه وبعدش خونه رو هم از دست میدین.....اینا یی که من گفتم فرضیه ای بر اساس شرح حال این خانم که شما دادی هست ....خدا کنه که اینا پیش نیاد واین خانم اینگونه نباشه......ولی با توجه به این مسائلی که بینتون پیش اومده خصوصا داداش شما باهاتون میونه خوبی نداره بعید میدونم این ازدواج درست ومعقول وبا دوامی باشه..... 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 سلام وقت بخیر پیام میفرسم برا دختر خانم پانزده ساله که از زنداداششون ناراحتن و میگن ندید بدید هس عزیزم شما که میدونید اینطوره برا چی هر چی میخایین بخرین چه روز زن چه هر مناسب و طلا چرا خودشو نمیبرین که انتخاب کنه خب چرا عکس طلا نشونش میدین یا جلو جلو سرویس طلا میگیرین شاید با سلیقه خودتون خرید میکنین ناراحت میشه لج میکنه بعدم چون خونشون کوچیکه جای اقوام شما نمیشه دلیل نمیشه که ابروتون بره شما که میدونستین خونشون کوچیکه مراعات میکردین تعداد کمتری با خودتون میبردین یا این که تاکید میکردین تعدادتون زیاده و اگه میشه خونه اقوامشون این مراسم رو برگزار کنن یا این که هزینه ی باغ کوچیک رو میدادین تو باغ برگزار میکردین هر کسی یه اخلاقی داره خودتونو ناراحت نکنین سعی کنید باعث ب هم خوردن زندگیشون ی وقت نشین .🌺 🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺 سلام خدمت همه اعضای کانال دخترم و ۱۶ سالمه اون اقا پسر ۱۴ ساله ای که گفتن عاشق شدن این عشق نیست و فقط به خاطر هیجان نوجوانی هست من هم تو این سن از یه نفر خوشم میومد و فکر میکردم که عاشقش شدم اما هیچوقت ابراز علاقه نکردم و سعی کردم به اون فرد فکر نکنم و تمام حواسم رو جمع درس و مدرسه کنم و الان بعد ۲ سال هیچ حسی به اون فرد ندارم و فهمیدم این حسا فقط به خاطر هیجانات هست پس حواستونو جمع کنین که درگیر گناه و هوس نشید عشق رو با یه هوس زودگذر اشتباه نگیرید که بعدا هم شما و هم اون دختر اسیب روحی میبینید مواظب شیطان باشید امیدوارم حرفام تاثیری داشته باشه 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام به همه خانومای با تجربه. در پاسخ به پیام خانمی که گفتن من و نامزدم هیچ علاقه ای بهم نداریم ⭕️ سلام عزیزم ⭕️ منکه هرچی نوشته هاتو زیرورو کردم یک صفت خوب از این آقا ننوشته بودی اگه توصیفات شما عین واقعیت باشه ایشون یه «نارسیسم» یا «خودشیفته» به تمام معناست! وتا می تونی از اینجور آدما که با حضورشون اعتماد به نفس وایمان وعلاقه تو واحساس وعشق توی دلت می میرونند فاصله بگیر ودور شو! 🙄بنظرت اصلا موندن پای همچین مردی عاقلانه است؟؟؟ ⭕ این مرد سراسر اشتباه وایراده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••