eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
37.1هزار دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 🌷شب ، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشی‌اش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم. ‌ 🌷طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعت‌های خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. ‌ 🌷موقع نماز صبح، از خواب . نقشه‌هایم، نقشه بر آب شد. او بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانه‌ی مامانم. 🌷مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. می‌خواستم لهش کنم. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم. 🌷من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود... ✍️ به روایت همسر بزرگوار شهید 🕊🌸 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃 یاسین ❤️ 🍃🍃🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃 یاسین #ارسالی_اعضا❤️ #قسمت_اول 🍃🍃🍃
*🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت اول سلام گلی ها'باتمام تنبلیم تو تایپ کردن ولی دوست داشتم داستان زندگیموبراتون تعریف کنم.من تویه خانواده معمولی وشادزندگی میکردم'بااین که همسراول بابام فوت شده بودوبابام با۶ تابچه با مامانم ازدواج کردوما هم۶تابچه اییم ومجموع میشیم ۱۲تا.زندگی خوب بوداز کودکی خارج میشم😊چون خوب یا بد سخت یا راحت'چون عاشق پدر و مادر و خواهر و برادرامم با این حال گذشت 'سال اول دانشگاه بودم وترم۳ که همسرم یه جوان خوشتیپ'چهارشونه وورزشکارکه همشهریمه وتقریبا همسایه اییم البته همسایه خیلی دورکه من ندیده بودمش توبازار وقتی باشگاه می‌رفت منو دید وعاشقم شد'خیلی سنتی اومدن خواستگاری چون پدرم شناخت کامل از خودش وخانوادش داشت خیلی مورد تاییدش بود وباموافقت ۲طرف ازدواج کردیم'من اون موقع۱۹ساله بودم'همسر من فرزند اول خانواده و۲۳ساله بود'و۲ برادر دیگه داشت 'بعده عقددرگیر خونه سازی شدیم'که اول زندگی سختی بکشیم ولی بعدش راحت باشیم'که متاسفانه فشارهاباعث کمردرد شد'خونه سازی تمام شدوماعروسی کردیم ۵ماه بعد عروسی باردارشدم که متاسفانه به دلیل خونریزی بچم سقط شد'منم داغون شدم چون عاشق بچه بودم''خلاصه گذشت تا این که ۹ ماه بعددوباره باردارشدم 'البته هردوبارداری با تصمیم خودمون بود.یه ماه از بارداریم گذشته بودفروردین بود۵ عیدکه همسرم تو کارخونه(آجرسفالی)به خاطر بی احتیاطی راننده تراکتو بین دیوار و تراکتورپرس میشه 'وبا درد شدید از کارخونه به بیمارستان منتقل میشه'ازبیمارستان باهام تماس گرفت که دفترچه بیمشو ببرم'تا برم بیمارستان نابود شده بودم وقتی رفتم بیمارستان همسرم اتاق عمل بود'با تشخيص درست وحرفه ایی دکتر یوسف نژاد که آن شاالله هرکجا هستن خدواند عمرطولانی وباعزت بهشون بده 'متوجه شدن که همسرم خون‌ریزی داخلی داره وضعیت همسرم خیلی بدبود'یه بارم تو اتاق عمل تمام کرده بودکه با شوک برگشته بود' ادامه دارد... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃 یاسین #ارسالی_اعضا❤️ #قسمت_اول 🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 کل حیاط بیمارستان پرشده بودن ازفامیل وهمسایه ودوست وآشنا البته پدرشوهر منم آدم سرشناسیه'بیمارستان جا نبود'همه دست به دعا وگریه' منم که ماه اول باردایم بود فشار عصبیه زیادی بهم واردشده بود فقط گریه میکردم'بعده ۵ ساعت همسرم ازآتاق عمل اورده بودن بیرون البته دکتر امیدی نداد گفت زنده موندنش۵۰/۵۰'چون تو شهر ماآی سی یو نداشت همسرم باآمبولانس به بیمارستان دیگه ایی تو شهر دیگه ایی منتقل شد'شب تاصبح همه دست به دعا وگریه تا این که۵ صبح خبر دادن همسرم به هوش اومد'همه اشک شوق وخوشحالی و'.....صبح که شده بودبه اصرار خواهرام به زور رفتیم بیمارستان تاسونو انجام بدم تا ببینم وضیعیت بچه درچه حالی‌که درکمال ناباوری متوجه شدم بچه هام دوقولو ان'شوک عجیبی بهم واردشد'شاید به خاطر اتفاقی که براهمسرم افتاده بود اینطوری شدم'گریه میکردم خواهرام برام میخندیدند' هرکدوم بااین که آرومم کنند بهم چیزی میگفتن'یکی میگفت یکیش واسه منه'یکی میگفت خوش به حالت'خلاصه...وضیعیت همسرم خیلیییی بد بود'تهالش آسیب دیده بود'رودهاش پاره شده بود'یه مقداراز روده هاشو برداشتند'بعده یه ماه باحال زار لاغر از بیمارستان مرخص شد ادامه دارد.... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #قسمت_دوم🌱 کل حیاط بیمارستان پرشده بودن ازفامیل وهمسایه ودوست وآشنا البته پدرشوهر منم آ
*🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ ماه دوم بارداری بودم که شدم پرستار همسرم با تمام وجود براش مایه گذاشتم'با این که به دستور دکتر به خاطر جثه ضعیف وریزم استراحت مطلقی بودم ولی شدم پرستار همسرم بدون کمک اطرافیانم'همسرم راه مقعدش بسته بودمدفوش از شکمش که سوراخ کرده بودن می اومدومجبود بودیم از کیسه کلستومیاستفاده کنیم'بعضی وقتا کیسه شل میشد مدفوش میریخت رو زمین'وضعیت بدتر از اون'شبانه روزخونمون آدم میومد براعیادت پذیرایی از مهمان هاورسیدگی به همسرم نابودم کرد'تو بیمارستان به خاطر این که دهن شوهرم بسته بشه'پشت ام مرفین تزریق میکردن بهش'حالا اون جوان خوشتیپ وچارشونه وخوش چهره تبدیل شده بودبه یه بیمارلاجون وناتوان وضعیت 'تازه آمپول مرفینشم دیر میشد زمین و زمان رو بهم میزد 'فشار های عصبی من وسختی کارم روز به روز بیشتر میشد'تا این که'همسرم روز به روز بهتر شد'دردش کم شد'با کمک مشاور ودکتر وروانشناس'تحمل دردش بالا رفت ودیگه مرفین استفاده نمیکردیم 'شبانه روز بهش میرسیدم آب میوه های طبیعی غذای خوب'پیاده روی'ورزش'تایین که بعده چند ماه حال همسرم که خیلی خیلی عالی شد.برای عمل آخر دکتر اوکی داده بود'همسرم عمل کرد وبه لطف خدا'از بستن کیسه کلستومی راحت شدیم'خوبه خوب شده بود.به دلیل فشار هایی که رو من بود'توماه ۷که تازه واردشده شده بودم درد شدیدی داشتم منوهمسرم رفتیم بیمارستان که دکتر گفت به دلیل فشار هایی که داشتم وضعیف بودنم رحمم درحال ترکیدنه'سریع منو فرستادن به یه شهر دیگه برا زایمان 'تارفتیم منو که ماینه کردن سریع بردن اتاق عمل'خانواده ها پشت دراتاق عمل منتظر ۲تافرشته کوچولو بودن بارون شدیدی میبارید'انگارزمین داشت کنده میشد ازشدت بارون ساعت۷غروب ۱۱مهرماه بودکه آقا یاسین وفاطمه خانم من به دنیا اومدن'سریع به آن ای سیو منتقل شدن'نزدیک ۲۵ روز داخل دستگاه بودن تا این که مرخص شدن خیلیییی ریز بودن خیلی سخت بود'بدون کمک اطرافیان توسن۲۲سالگی شدم مادر۲ تابچه که کلااندازه کنترل تلویزیون بودن'آقایاسین شبانه روز دهنش باز بود وگریه میکرد'ریفلاکسم داشت' روزی نبودآروم باشه'روزهای سخت پشت هم میگذشت 'بچه هاشدن۶ماهه'تفاوتشون داشت زیاد نمایان میشد'فاطمه خانم گردن گرفته بود آقا یاسین نه'فاطمه خانم غلط میخورد آقا یاسین نه و.....شروع کردیم دکتر به دکتر نشون دادن تا این که به دستوردکترمتخصص مغز و اعصاب کودکان با ام ار ای ونوارمغز متوجه شدیم آقا یاسین من(سی پی)هستش(فلج مغزی )دنیا روسرم خراب شده بود ادامه در پست بعد❤️ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🚘 وقتی یه ماشین از یه شرکتی میخری اگه خراب بشه فقط به تعمیرگاه مُجاز همون شرکت مراجعه میکنی.میشه بپرسم چرا؟! چون خودشون ساختن، هم قطعاتش رو دارن و هم به همه‌ی جزئیات ماشین اشراف دارند حالا خدا ما رو خلق کرده از ضعف‌ها و قوت‌های💪ما خبر داره و خوب می‌دونه با چی آروم میشیم 📣 حالا همین خدا میگه: آرامش تو در اینه که به یاد منِ خدا باشی❤️ هرچه بیشتر یادم کنی👈آرامش بیشتر داری 🦋أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ* آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش می‌یابد! سوره رعد 28🌼 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
*🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #قسمت_سوم❤️ ماه دوم بارداری بودم که شدم پرستار همسرم با تمام وجود براش مایه گذاشتم'
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 مردیم وزنده شدیم'هر کاری از دستم بر میومد درحد توانم از دعاو نذرودکتر گرفته همه روانجام دادیم روز های سخت پشت هم میگذشت'البته نمیدونم معجزهبزارم اسمشولطفخدابزارم اسمشو'مشکل مغزی پسرم مربوط میشد به جسمش'یعنی تو هوش'کم نداره'پسرم فلجه'جسمی راه نمیره منیم کره راست بدنش ضعیفه ۲ساله بود آیت الکرسی روحفظ بودالان۱۲سالویه ماه و۱۴ روزشونه جفتشون بچه های باهوش با ادب وبا استعدادی هستن همیشه تو مسابقات مقام میارن یه جورایی الگوی اطرافیانن'البته آقا یاسین ۳ سال مدرسه عادی بود'ولی چون مشکل جسمی داره با ترفندی بردمش مدرسه با نیاز های ویژه(استثنائی )من الان ۱۵ ساله از ازدواج وزندگی مشترکم میگذره'وعین۱۵ سالشونه افتخار پرستار بودم'(پرستار همسرم وپرستار پسرم)همیشه از خداصبر حضرت زینب رو میخوام برام خیلیییی دعا کنین'یاسین گلی من خيلی سنگین شده بالا پایین کردنش نابودم کرد۳۴سنمه ولی هیچ چیزی از زندگی نفهمیدم قدرداشته هاتونو بدونین آوازدهل از دور خوش است هيچوقت حسرت زندگی ديگران رو نخورید خداوند به همه ی ما یک بار فرصت زندگی کردن دادن دیریازود باید کوله بار ببندیم یاسین من فلجه تمام کارهای شخصیشو من انجام میدم'حتی قدرت این که دکمه هاشولاز وبسته کنه رو نداره'ولی هرصبح که از خواب بلند میشه میگه(من زیباترینم_من موفق ترینم_من بهترینم_من خوشبخت ترینم)وخیلی چیز های دیگه'واسه همدیگه دعا کنین'داستان زندگیمو گفتم اول به خاطر این که‌ با این همه سختی که نصفشو براتون نگفتم همه حسرت زندگی منو میخورن 'از بی پولی نگفتم'ازنداشتن پول شیر خشک ومای بی بی نگفتم.....واسه همدیگه دعا کنین'براخوشبختی ام دعا کنین'برای مريض ها دعاکنین'هروقت ته دلتون شکست دلتون لرزید برایاسین منم دعاکنین...داستان زندگیمو گفتم که بدونین'این که بدرفتاری های بداطرافیان براخودتون مشکل میسازین وذهنتونوخراب میکنین'دراصل عمرخودتون به فنا میره هیچ کسو هیچ چيزي به آدم سودوضررنمیرسونه جز خوده آدم.درمقابل مشکلات جانزنین صبوری کنین خوشبخت مطلق وبی مشکل فقط خداست'خوشیهاتونوبرا فامیلاجارنزنین'بد بختی هاتونم پیش فامیلاتون جا نزنین...یاسین منو تودعا هاتون فراموش نکنین'یاسین من دعای شما ومعجزه خدارو میخواد برای راه رفتن❤️❤️❤️❤️عاشقتونم خوشبختی مهمان همیشگی خونه هاتون'' یادتون باشه ديروز گذشت 'فردا هم هنوز نیومده امروز رو زندگی کن 'خدا به هممون یه بار فرصت زندگی کردن داد'چه خوب و چه بد میگذره 😘 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ♨️ جایگاه پرستار در روایات 🔹 امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «مَنْ سَعَى لِمَرِيضٍ فِي حَاجَةٍ قَضَاهَا أَوْ لَمْ يَقْضِهَا خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَيَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ» 🔸 «کسی که برای برآوردن نیاز بیماری تلاش کند، خواه نیاز او برآورده شود یا نه، همانند روزی که از مادر متولد شده، از گناهان پاک می‌گردد». 🔹 ایشان همچنین فرموده‌اند: «نشستن تو نزد بیمار (و مراقبت از او)، بهتر و بالاتر از نماز خواندنت در مسجد است». 📎 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #از_زبان_ایل_آی❤️ 🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 رسیدیم به بنگاه ماشین یه سالن تقریبا بزرگ که سرامیکا براقش و روشنایی ال عی دی سقفش باعث شده بود درخشش زیبایی داشته باشه در مغازه که یک دست شیشه بود و اسم مغازه با رنگ طلایی نوشته شده بود رفتیم جلوتر یه میز خیلی بزرگ چرم قهوه ای خیلی جالب بود مردی میانسالی با غرور تمام پشت میز به پشتی صندلیش تکیه داده بود چند نفر دیگه هم اینور میز رو صندلهای راحتی به رنگ قهوه ای که ست میز بود نشسته بودن میتونستم آقا محمد که پشتش به ما بود تشخیص بدم مرد میانسال که آقای محمدی نام داشت تا مارو دید پا شد آقا محمد همزمان برگشت و تا مارو دید لبخند زد و جلو اومد منو فاطمه اون کنارا واستاده بودیم و گاهی در جواب خوش آمد گویی آقای محمدی لبخند کوتاه میزدیم و به یه تشکر کوتاه محمد نگاه کوتاهی بهم کرد و بعد سریع مشغول صحبت با مهدی و صاحب بنگاه شد فاطمه دستمو کشید و گفت _وای الی ببین چه جیگریه این یه ماشین مشکی خارجی بود _خدای من الی نگاش کن با اینکه برا 2014هستش ولی ببین چه شیک و تمیز آرزومه یکی از اینا بخرم _قشنگه ولی حتما خیلی گرونه _آره ولی میارزه نمیدونی چقد استهلاک کمی دارن عالیه این ماشین عالی بیا اینجا بیا اینارو نگاه کنیم _فاطمه این بنگاه خیلی باکلاس همه ماشیناشم که گرونن واسه چی اومدیم اینجا صدای محمد درست پشت سرم اومد _نه این طرف ماشینای قیمت متوسط و پایینم دارن _خوبین _خوبم فاطمه اومد پیش ما و گفت _کو محمد کجان پس جرا ما نمیبینیم 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
12.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🌸🍃 🔶موضوع:داستانی زیبا و عجیب در مورد حق الناس ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ 🔻آیت الله ناصری 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
مداحی_آنلاین_عفت_و_حیا_حضرت_زینب_استاد_هاشمی_نژاد_5978744439110109636.mp3
2.27M
‌🍃🍃🍃🍃🌸🍃 (س) ♨️عفت و حیا حضرت زینب(س) 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام هاشمی نژاد ‌ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df