eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
37.2هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
4.2هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_زندگی_اعضا ❤️🌺 #قسمت_پنجم 💕 خلاصه میتونم بگم بدترین لحظه زندگیم اون لحظه بود ح
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ دیگه دارم دق میکنم کلا نسبت به شوهرمم سرد شدم احساس میکنم تنها نقطه ای ک باعث وصلم شده بهش همین دوتا بچم هستن...دوستش دارم ولی یاد بدیاش و خودخواهیاش ک میفتم انگار با یه ادم بیگانه طرفم سرد سرد هستم نسبت بهش...بنظرتون من چیکار کنم اعضای کانال اونایی ک با تجربه ترن راهنماییم کنن ک من باید چیکار کنم دلم نمیخواد زندگیمو از دست بدم خرابش کنم ازطرفیم احساس میکنم توی این زندگی فقط منم ک دارم داغون میشم واز خودم گذشتم برا حفظ این زندگی و این حقم نیست ❤️ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #ارسالی_اعضا ❤️ #قسمت_دهم ...میگفت من زن نگرفتم که یازده ظهر تازه از خواب پاشه منم خست
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ ...خواهرم انقدر غد و یه دنده اس که حد نداره حرف حرف خودشه.بخدا سرمسائل الکی هرچی از دهنش در میاد به مادرمو ما خواهرا میگه الانم خیال داره شوهرش مثل مادرم باشه و مدام نازشو بکشه ولی هرچی باشه مرده نمیتونه احتیاج به همزبون داره کسی که نیازاشو تامین کنه.هرچی براش میگیم انگار نه انگار.امروزم به پدرم گفتم شاید فقط از دست تو کاری بربیاد چون از ما هیچکدوم حساب نمی‌بره برو باهاش حرف بزن آخه مگه فقط نزدیکی واسه تو بوده این همه آدم کدومشون موقع نزدیکی مردن که تو بمیری.بابام بیچاره روش نمیشه اینارو به دخترش بگه.با خودم گفتم هرچند ازم خوشش نمیاد ولی یه زنگ بزنم حالشو بپرسم ببینم چیکار میکنه تا یه زنگ خورد رد تماس داد با همه مون قهره انگار ما مقصر لجبازی اونیم. حالا موندیم چیکار کنیم بخدا دیگه عقلمون قد نمیده.میشه شماها اگه راهی بلدین بهمون بگین شاید از این بلا تکلیفی دربیایم 🌱 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_زندگی_اعضا ❤️ گندم چندروزی گذشت امامن ازهیچ نظراخلاقی به گندم گذشته شباهتی
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ ارزوازدواج کردوصاحب یک دختروپسر قشنگ شده واززندگیش راضیه منیره برگشت به شهرش وبابچه هاواقاش انجازندگی می کنه مهناز صاحب پنج فرزندشده ودختربزرگش عروس کرده وحسابی خوشبخته مسلم ومهتاب زندگیشون می کنن وماهم ازخوشبختیوخوشحالیشون خوشحالیم گلرومثل همیشه قلب مهربونش حفظ کرده وخوشبخته فاگل کنارگلروزندگی می کنه والان دانشجو هست وحسابی احتراممون داره ودوستمون داره پریساازدواج کردوخوشبخت شده وچندروزی یکبارمیادوسرمی زنه ویک گل پسربانمک داره زن دایی بزرگه زیاداهل رفت وامدنیست زن دایی کوچکه جدازندگی می کنه وازتصمیمات قبلش همیشه پشیمونیش ابرازمی کنه وخودش سرزنش می کنه وحسین صددرجه اخلاقی فرق کرده ونفسش به نفسم بنده وحتی صداش بالانمیبره وازرفتارهای گذشته که بامن وبچه هاداشته پشیمون هست وحتی دوست نداره بهشون فکرکنه صبح هابا نوازش دستهاش ازخواب بیدارمیشم وشبها بابوسه وقربون صدقه به خواب میرم روزی چندباردوست داشتن ومحبتش بهم باتماس یاپیام ابراز می کنه حقوقش کلادراختیارم هست و اصلانمی پرسه چی شده وکجاخرج کردی وهمیشه میگه کاش بیشترازاین می تونستم براتون کاری کنم پونه شاگردممتازمدرسه شده وتبدیل شده به یک دختربه شدت مذهبی رضاوعلی بچه های حرف گوش کن و مشغول درس ومشق محمدشیرین زبون عموبزرگ همیشه بهمون سرمیزنه وایرادهای که توعقدبرای من گرفت دخترش تونامزدی انجام دادوعموفقط تماشاگربود وبه قول خودش زمونه فرق کرده زهراوزیورهرهفته تماس می گیرن وزیور قربون صدقم میره ومیگه اگریک عروس خوب تودنیاباشه توهستی منم گذشته روفراموش کردم وحسابی باهاش مهربونم مادربزرگ بهم ظلم میکنه امادلم نمیاد یک خاربه پاش بره وتاعمرداره مراقبش می مونم وحواسم بهش هست اگریک روزصاحب خونه بشم تنهاش نمی گذارم وهمراه خودم می برمش من نمی تونم ادم بدذاتی باشم واماخودم یک خانم تحصیل کرده اموزگاری دلسوزمادری خوش قلب وهمسری عاشق ووفادرار انشاالله بتوانم دراینده شمارودرجریان اتفاقات خوب زندگیم بگذارم برام دعا کنیدبتونم خودم ازقرض دوستم وازاین خونه نجات بدم اقایون کانال برادران گل باخانمتون مهربون باشیددرکشون کنید کتک نزنیدمیون دعواحرفهای بدنزنید شایدجای کتکهاخوب بشه اماخیلی ازحرفهاردشون تاابدتوقلب خانمتون باقی مونه وفراموش نمیشه خانمهای گل خواهران عزیززندگی بالاوپایین داره شرایط اقایون درک کنیدوسازگارباشید دختران عزیزم توزندگی به خصوص ازدواج زودتصمیم نگیریدوتمام شرایط بسنجید ازهمه شمادوستان عزیزممنونم که وقت ارزشمندتون برای خواندن داستان زندگی من گذاشتید دوستتون دارم فاطمه جان یک دنیاممنون پایان گندم خدایارونگهدارتون برای سلامتی اقاامام زمان عج وشادی روح تمام اموات صلوات 🌱 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#مادر_سنگدل #قسمت_دهم هم منوسرزنش میکرد، هم شوهرم ویاد میداد که بهتون اهمیت نمیدن با نیومدنشون...
گفت وقتی مادرم فهمید پولمو میخوام که پسرمو ببرم دکتر باهام درگیر شد ودعوا را انداخت همه رو با سرو صداش جمع کرد اونجا،وبعد کلی کتک کاری تونستم پولمو پس بگیرم ولی مث اینکه خیلی دیر شده...بچه هام دورم حلقه زده بودن و زار زار گریه میکردن ما قاتل بودیم دستی بچمون وکشتیم مادر به بی عرضگی و بدبختی خودم ندیده بودم. وقتی همسایه ها فهمیدن اومدن گفتن شما لیاقت همچین پسری ونداشتین خوب که مرد مادر شوهرم با لبخند به لب اومد گفت خجالت بکشین جمع کنید این بساتو بچه نه میگف نه میخندید همش یک ماهش بود،مرده که مرده با خوشحالی بچه کوچک منو برداشت وبرد. حتی نفهمیدم کجا به خاک سپردش. من دوسال کارم شده بود گریه نمیتونستم ظلمی که در حق بچم کرده بودیمو فراموش کنم .وبیماری گرفتم که همیشه باید تا اخر عمر دارو میخوردم بعد متوجه شدم بچه هام دارن اذیت میشن به خاطر گریه های من تصمیم گرفتم دیگه گریه نکنم بچه هام داشتن روز به روز بزرگ میشدن وهمه چی بهتر وبهتر میشد... خبر اومد پدرم فوت کرده ما رفتیم خواهرا همه اونجا بودیم مادرم بعد خاک سپاری اومد پیش مادخترا گف میدونم چرا اومدین، اومدین پدرتون نمرده اموالشو ببرید ولی کور خوندید با بی ابرویی ما خواهرا رو از خونه اش بیرون کرد بعدا یکی از دوستای بابام اومد خونه ی ما وگفت که بابام قبلش از دوستش خواهش کرده که حرفاش وبعد مرگش تو جمع بزنه، گفته تو وصیتشم نوشته که باعث مرگ پسر اولیم اونا بودن ،باعث طلاقم اونا بودن، بابام از من خواسته بودحلاش کنم، و دوتا از زمین های خیلی گرون قیمتش با پول زیادی را به اسم من کرده بوده. دوست بابام گف رفته به مادرم گفته ولی مادرم با بی ابرویی بیرونش کرده ووصیت نامه رو هم پاره کرده وگفته فقط دخترا جرات دارن برگردن این ورا.. برای من دیگه این چیزا اهمیتی نداشت اصلا دنبالشو نگرفتم مادرم ده سال بعد پدرم زنده بود تمام طلاها واموال وپول هارو به نام پسرا زد وهیچی نزاشت بمونه بعد خودش فوت کردد. زن عموم موقع مرگش خیلی اصرار داشته منو ببینه.خیلی بچه هاش اومدن سراغمو اصرار کردن به دیدنش برم گفته بود کار مهمی باهام داره ولی من نرفتم. نتونستم خودم وراضی کنم برم، خیلی با دردوعذاب فوت کرد بچه هاش گفتن تا اخرین لحظه اسم منو صدا میکرده.... بچه هام داشتن روز به روز بزرگ میشدن وتشویقشون میکردم درس بخونن. بچه های خیلی خوبی داشتم. اوضاع خیلی خوب شده بود،پدر شوهرم منو خیلی دوست داشت، هر روز سر نماز برای مریضیم دعا میکرد. مادر شوهرمم باهام خیلی خوب شده بود پدر شوهرمم بعد مدتی فوت کرد ومادر شوهرمم موقع مرگش ازم حلالیت خواست گفت که چقد دوستم داشته وداره ،واز کاراش پشیمونه خدا بیامرزدش .. حالا همه چی خوبه شوهرم دیگه اون مرد بد اخلاق نیست دخترمو خیلی دوست داره، بچه هام همه درس خوندن و برای خودشون کسی شدن همه شون ازدواج کردن وخیلی موفق هستن. من هشت نوه دارم چهارتا پسر ودوتا نوه دختر ومریضی منم روز به روز پیش رفت میکنه ومنم ضعیف تر میشم ...خیلی خوشحالم عروس های خوب وداماد خوبی دارم وهمه چی درست شده خداروشکر...❤️🙏
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #ارسالی_اعضا ❤️🌺 سعی می‌کردم وقتی شوهرم میاد لباس قشنگ بپوشم غذام باب میلش باشه کم
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🌺 بیا بریم امضا بده من ازدواج کنم..این قدر گفت و اشک من و در آورد که از همه چی بیزار شدم و گفتم باشه فقط به من دیگه کاری نداشته باش و نزار کسی بفهمه به خاطر آبروم ....قول داد و قبول کرد امضا دادم بهش و رفت یه زن مطلقه رو که یه دختر ۱۲ ساله صیغه کرد.شرط زنه بود که مادر شوهرم و خواهر شوهرام بدونن در واقع میخواسته همه بفهمن ....اونا که فهمیدن از ترس آبروشون میخواستن همه چی تموم بشه .توی این بین من دوباره حامله شده بودم که وقتی شوهرم فهمید خودش رفته بود قرص خریده بود و به زور به من داد تا سقط بشه و من دقیقا همون شبایی که اون پیش زن صیغه اش بود توی تنهایی سقط کردم 😔 هی مادر شوهر و خواهر شوهرام اومدن گفتن فراموش کن انگار از اول شروع کن ..دیدم بازم چاره ندارم گفتم باشه شرط کردم که صیغه رو تموم کنه امضای منم بریم پس بگیریم ...ولی شب که همسرم اومد با کمال پررویی گفت تو حق شرط گذاشتن نداری ...مادر شوهر و خواهر شوهرم رفتن خونه ی زنه اونم دفترچه صیغه رو آتیش زده بود و فیلم گرفته بود و به من گفتن تموم شده 🤷‍♀️😔منم سعی مو می‌کردم وقتی میاد خونه زیاد خودم و ناراحت نشون ندم غذایی که دوست داشت درست می‌کردم...ولی بازم یه زنم بعد این بلاها کم میاره مخصوصا وقتی باز ازم رابطه میخواست😔رفتارشم که خیلی بدتر شده بود ..عید شد من و آورد خونه ی بابام که شهرستانه و رفت و بعد خودش زنگ زد که واسم مهری نداری به هیچکس نگو بیا توافقی طلاق بگیریم مهریه تو ببخش و بچه رو ببر ....این برام خیلی سنگین بود دیگه نمیشد به کسی چیزی نگم خانوادم متوجه شدن . و حالا بعد یک هفته یه روز با باباش و مامانش اومد ولی اصلا شرمنده نبود جلوی بابام و داداشم خیلی راحت همه چیز و منکر شد.مقصر من شدم گفت به من محبت نمی‌کرده  ..گفت اگه زندگی شو میخواست نمیومد امضا کنه .و چون همه فهمیدن حالا میخواد من و بیشتر عذاب بده میگه بچم و میخوام .😔بعدم بدون خبر باز رفت مشهد .حتی نیومد پسرم و ببینه...با خودش گفته این مجبوره برگرده .الان برادرام و خواهرام میگن نرو برو شکایت کن ...ولی من نمیدونم چیکار کنم میدونم که من و نمیخواد میدونم که اگه برم عذابم میده پسرم  هم اصلا دلش نمیخواد بره پیش باباش و هی بهم میگه من نمیرم و دل من بیشتر خون میکنه.من از زندگی با این آدم هیچ خیری ندیدم ولی الان شب و روزم شده گریه که اگه بچم و بگیره هم من دق میکنم هم بچم ...چون پسرم خیلی بهم وابسته است و هیچ محبتی هم از بابا ندیده .به حق این شبا برام دعا کنید...خیلی به خدا التماس کردم ولی😔شاید دعای شما در حق من بگیره .... اگه هم کسی میدونه راهی چیزی که بتونم پسرم و بگیرم ممنون میشم راهنمایی ام کنه ...پسرم ۸ سالشه الان ....خدا انشاا...همه رو حاجت روا کنه به دل داغون منم یه نگاهی بندازه 😔😔 🌸 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
**🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #زندگی_نرگس😊 #قسمت_چهارم✅ تو این زندگی ب خواهرم خیلی سخت میگذشت و هممون اینو مید
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 پسر اولش خیلی ب خاله وابسته بود اما پسر دومش با خواهرم بود بزرگتر  شده بود و همه چیو میفهمید و تا باباش میومد هر چی فحش و ناسزا و حرفای زشت خاله بود رو برای باباش تعریف میکرد انگار پسر خاله یکم ب خودش اومده بود و کم کم داشت میفهمید چ اشتباهی کرده از طرفی پسرخواهرم صدای خاله رو ظبط کرده بود با گوشی و ب باباش نشون داده بود پسر خاله هم تصمیم گرفت خونه رو عوض کنه و بعد از ۱۳ سال جدا از مادرش زندگی کنه، خاله هم وقتی فهمید اولش گریه و زاری و مخالفت وقتی دید فایده نداره تصمیم گرفت بیاد تهران با پسر بزرگترش زندگی کنه. بلاخره بعد ۱۳ سال جدا شدن و تازه خواهرم میتونست یه نفس راحت بکشه ولی متاسفانه خاله خودش نبود با تلفن یا از طریق مادربزرگ و خاله دومم، هم اینکه ماهی یکی دوبار میومد شهرمون و هر جور شده آشوب ب پا میکرد حتی الان هم هنوز آزار و اذیتش هست هنوز هم نمیذاره خواهرم نفس راحت بکشه الان ۱۶ ساله عروسی کردن خدا یه دختر ناز و دوس داشتنی هم بهشون داده من حتی یک صدم از سختی های زندگی خواهرم رو هم براتون نگفتم خیلی بیشتر از این حرفاس متاسفانه چند باری بعد از اون قهر کرد تصمیم ب طلاق گرفت اما باز هم ب خاطر بچه ها برگشت. پسرخاله مرد زحمتکشی هستش اما چ فایده ک بی نهایت بی عرضه و بی مسئولیت فوق العاده بد دهن و بی ادب و نفهم هستش و همین اخلاق های بدش نمیذاره خوبی هاش ب چشم بیان . این وسط دوبار هم خواهرم مچش رو گرفت ک تلفنی خیانت میکرد🤦‍♀️ حتی یک وعده نمازش رو ترک نمیکنه روزش رو نمیخوره و ادعای با خدا بودن داره اما بدترین آدم روی زمینه چون زن و بچش در عذاب هستن. همه خانواده ما ازش متنفرن اما ب خاطر خواهرم مجبوریم تحملش کنیم از وقتی خاله تهران زندگی میکنه با خانواده ما رفت و آمد میکنه اما وقتی خاله میاد از ترسش اسم مارو هم نمیاره🤦‍♀️تو سال هایی ک باهم زندگی میکردن بارها و بارها دعا و طلسم پیدا کردن از خونشون و نمیدونم چطور یه خاله دلش میاد با خواهر زادش این کارو کنه و با زندگی پسرخودش😔 ممنون خوندین فقط خواهش میکنم مثل پدر من فکر نکنید و معیارتون برای ازدواج اخلاق درست و خانواده خوب باشه تا مثل ما اینطوری گرفتار یه آدم بی مصرف و ب دردنخور نشین. 🌱 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 گفتم : خدا می فرماید : ((و ان احد من المشرکین استجارک فاجره …….)))، گفت : شما از مشرکین بدتر هستید! و خلاصه ، دیدم مشغول مذاکره درباره کیفیت قبل و کشتن من هستند ، به شیخ جابر گفتم : حالا که چنین است پس بگذار من دو رکعت نماز بخوانم . گفت بخوان . گفتم : در اینجا ، با توطئه‌چینی شما برای قبل من ، حضور قلب ندارم . گفت : هر کجا می خواهی بخوان که راه فراری نیست! آمدم در حیاط کوچک منزل ، و دو رکعت نماز استغاثه به حضرت زهرا صدیقه کبری خواندم و بعد از نماز و تسبیح به سجده رفتم و چهار صد و ده مرتبه ((یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی )) گفتم و التماس کردم که راضی نباشید من در این بلد غربت به دست دشمنان شما به وضع فجیع کشته شوم و اهل و عیالم در یزد چشم انتظارم بمانند . در این حال روزنه امیدی به قلبم باز شد ، به فکرم رسید بالای بام منزل رفته خود را به کوچه بیندازم و به دست آنها کشته نشوم و شاید مولایم امیرالمومنین علی بن ابی طالب با دست یداللهی خود مرا بگیرد که مصدوم نشوم . پس فورا از پله ها بالا رفتم که نقشه خود را عملی کنم . به لب بام آمدم بامهای مکه اطرافش قریب یک متر حریم و دیواری دارد که مانع سقوط اطفال و افراد است . دیدم این بام اطرافش دیوار ندارد . شب مهتابی بود . نگاهی به اطراف انداختم ، دیدم گویا شهر مکه نیست ، زیرا مکه شهری کوهستانی بوده و اطرافش محصور به کوههای قبیس و حرا و نور است ولی اینجا فقط در جنوبش رشته کوهی نمایان است که شبیه به کوه طرز جان یزد است لب بام منزل آمدم که ببینم نواصب چه می کنند ؟ با کمال تعجب دیدم اینجا منزل خودم در یزد می‌باشد ! گفتم : عجب ! خواب می بینم ، من مکه بودم ، و اینجا یزد و خانه من است ! پس آهسته بچه ها و عیالم را که در اطاق بودند صدا زدم . آنها ترسیدند و به هم گفتند : صدای بابا می آید . عیالم به آنها می گفت‌: بابایتان مکه است چند ماه دیگر می آید .پس آرام آنها را صدا زدم و گفتم : نترسید من خودم هستم بیایید در بام را باز کنید بچه ها دویدند و در را باز کردند همه مات و مبهوت بودند . گفتم : خدا را شکر نمایید که مرا به برکت توسل به حضرت فاطمه زهرا از کشته شدن نجات داد و به یک طرفت العین مرا از مکه به یزد آورد سپس مشروح جریان را برای آنها نقل کردم . نماز استغاثه به حضرت بتول (ع) پس از نقل این کرامت شگفت از حضرت فاطمه زهرا لازم دانستم دستور نماز حضرت فاطمه زهرا را در اینجا بیاورم تا علاقمندان نماز اولین شهیده و مظلومه عالم اسلام را در گرفتاریها بخوانند و ان شاءالله نتیجه بگیرند و نگارنده را نیز از دعای خیر فراموش ننمایند . مرحوم محدث قمی می نویسد: روایت شده که هر گاه ترا حاجتی باشد به سوی حق تعالی و سینه ات از آن تنگ شده باشد پس دو رکعت نماز بگذار و چون سلام نماز گفتی سه مرتبه تکبیر بگو و تسبیح حضرت فاطمه بخوان ، پس به سجده برو و بگو صد مرتبه : ((یا مو لاتی یا فاطمه اغیثینی )) ، پس جانب راست رو را بر زمین گذار و همین را صد مرتبه بگو پس به سجده برو و همین را صد مرتبه بگو پس جانب چپ رو را بر زمین گذار و صد مرتبه بگو . پس باز به سجده برو و صد و ده مرتبه بگو و حاجت خود را یاد کن . به درستی که خداوند بر می آورد آن را ان شاءالله   🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #ارسالی_اعضا 🌺 #قسمت_سوم🌱 واونم واسم پیام های عاشقانه میفرستاد وازم خواست تا همیشه با
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌺 ❤️ اون شب حرف های زن علی بزرگترین تلنگر زندگی من بود. من شوهری داشتم که هیچ وقت صداشو روم بلند نکرد. شوهری داشتم که نمازش قضا نمیشد. عاشقانه دوستم داشت ولب به سیگار وقلیون هم نمیزد زحمت کش بود ومهربون که با وجود سردی های من بازم دوسم داشت چرا من کور شده بودم وخوبی هاش رو نمیدیدم. خدا من رو ببخشه که این همه اذیتش کردم وباهاش سرد بودم اون شب تا نصف شب نماز شکر خوندم تازه به خودم اومده بودم  شوهرم بهم گفت نماز جعفر طیار میخونی 😂😂گفتم نماز شکر میخونم گفت شکر چی. گفتم خدا رو شکر میکنم که تو را بهم داد. قیافه شوهرم😳😳😳گفت چیزی تو سرت خورده یا چیزی مصرف کردی 😂گفتم تازه سر عقل اومدم... الان ده سال از زندگی مشترکمون میگذره ومن عاشقانه همسرم رو دوست دارم جوری که طاقت دوری اش را ندارم. دخترم را خیلی دوست دارم واون قدر بهش محبت میکنم که شوهرم میگه خیلی لوسش کردی میگم نه میخوام اون قدر بهش محبت کنم که اگه کسی واسش لواشک خرید فوری عاشقش نشه. 😁😁خدا خیلی منا دوست داشت که همسر خوبی نصیبم کرد. پدرومادرم را دوست دارم وازشون کینه ای ندارم حالا مامانم باهام خوب شده. مامانای گلم عزیزای من بین پسر ودختراتون فرق نگذارین دخترها فرشته ان من خدا روشکر میکنم که بهم دختر داد چون دوستم داشت که این هدیه ارزشمند را بهم داد. وبدونید اگه به کسی یا چیزی نرسیدین حتما حکمتی تو کار بوده. خوشبخت باشین همیشه😊😊 🌱 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت چهارم گفتم من طلاق میخوام  دیگه نمیتونم زندگی  کنم و......تا اینکه بابام وبرادر م 
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 چند روز بعداز خواستگاری بهزاد باپدرمادرم رفتیم محضر وعقد کردیم  وبا ماشین مدل بالای بهزاد  راهیه تهران شدیم .یه آشنای دور از زمان سربازی بهزاد داشت چند روز مزاحمشون شدیم تا خونه گرفتیم وزندگیه بدون اساس رو شروع کردیم کمتراز یک ماه تمام وسایل زندگی رو بهزاد برام خرید ومن حامله شدم ۴سال تهران زندگی کردیم وسال ۷۷با۲تا پسر دسته گل به مشهد برگشتیم  ولی همیشه دلهره اینکه پسرعموم ما رو پیدا کنه رو داشتم .پسرسومم دنیا آمد وروز به روز برکت به زندگیمون میومد وشوهرم ۳تا کارخونه داشت وبهترین خونه واز هرمدل ماشین که دلم میخواست برام توحیاط ویلاییمون قطار کرده بود .سال ۹۱دخترم میره پیش مادرم  که بگه یه بار بیاد منو ببینه که من احمق پنهون از شوهرم رفتم ودیدمش. اصلا اون دختر ۷ساله توذهنم نبود .قدبلند هیکل ویه پسر۲ساله داشت وبعد از اولین دیدار خییلی برقراری می‌کرد مدام زنگ میزد بزار بیام برادرامو ببینم من تنهام  و....باهزار مقدمه چینی به همسرم جریانو گفتم ولی اینقدر اقا ودانا بود گفت اشکال نداره دعوتشون کن منم دعوتش کردم  وقتی زندگیمو دید همش مقایسه می‌کرد چراشوهر تو جوونه شوهر من پیره .آخه زن یه مرد۶۶ساله شده بود .چرا بچه هات تونازو نعمتن من برای پول زن این بشم .وهزاران گرفتاری .یه روز پدرشو آورد در باغمون وهرچه دوست‌داشتن فحش دادن رفتن .تاسال ۹۶که شوهرش مرد منو اذیت کرد حتی به پسرام تمام زندگیمو به نفع پدرش دروغ گفته بود بچه های با ادب من دیگه محلم نمیذاشتن  با پدرشون سرسنگین بودن .خلاصه بعد مرگ شوهرش افتاده بود به ه،،،،،رزگ؛::"ی  وبا هرمردی که زن داشت یا مجرد بود رابطه داشت .وهمیشه بچشو میزاشت پیشم وماشینمو می‌گرفت ۱شب میومد کم کم شوهرم بو برد گفت تو بچه اینو نگه میداری این بره ه،،،،،رزگ:"ی ؟خلاصه کنم با شکایت وتعهد که دیگه طرف منو بچه هام نیاد حذفش کردم والانم پی همون بی اخلاقیاشه. ولی خدا بهزاد رو فرشته نجات من قرار داد که همون خواهروبرادرو فامیل و همسایه الان هر مشکلی دارن  در خونه منو میزنن  که واسطه بشم شوهرم کارشونو راه بندازه .اینا یک هزارم سختی و خوشبخیم بود .الهی خدا براشما همگروهیهای گلم بهترین رو رقم بزنه ضمنا ما که برگشیم مشهد شوهرم به خانوادش گفت ازدواج کرده وبچه هم داره .خانواده همسرم ما رو دعوت کردن وبا رو باز ازم پذیرایی کردن  .هنوز از من نپرسیدن چطور ازدواج کردیم یا هر چیز دیگری که باید بپرسن رو نپرسیدن  ومنو خانوادمو خیلی احترام کردن ما ۷تا جاری هستیم که من پنجمی هستم .و منو از همه عروساشون بیشتر دوستدارن .منم براشون سنگ تموم میزارم خواهر ای شوهرم هم خیلی عاقل دانا .منم همیشه برای سربلندی وسلامتیشون دعا میکنم  که همچین پسری تربیت کردن  .خدا پدر شوهرمو رحمت کنه نور به قبرش بباره 🌱 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #ریحانه ❤️ #قسمت_ششم اما فایده نداشت اون با به دست آوردن پول یه ادم دیگه شده بود د
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 اول یکم سعی کردم غر کمتر بزنم اخلاقم بهتر کنم کلاس آشپزی وشیرینی پزی رفتم تا ذهنم درگیر کمتر بشه ولی یه کم خوب بودم دوباره حالم از ماجرا وحرفا دوباره بد میشد نزدیک عید بود که همان دوستم که بهش شک داشتم پیا م های داد گفت حیف شوهرت واون مردی برا خودش که دوباره باعث شد اعصابم بهم بریزه ودوباره جر وبحث شد نمی دانم چرا شوهرم اونقدر وفادار بهش که اصلا حرفی نمیزنه براش ببخشید که میگم چقدر بعضی زنها پستند که شوهر وبچه دارند اما سرشون به مرد زن دار گرم میکنند زندگیا را خراب می‌کنند. با عشوه وهزاران ارایش و زبان بازی .... منم یه جاهای گم گذاشتم نمیگم همش تقصیر شوهرم هست ولی حقم نبود که اینطور رفتار کنه وقتی در مورد پیام گفتم بهش اصلا طرف من نگرفت دوباره قهر کردیم تا دو وسه هفته و عید نوروز شد ‌ هنوز قهر بودیم بخاطر بچه ها من کوتاه میام اما اون دوباره بد رفتاری باهام میکنه دیگه نه‌محبتی حتی دیگه رابطه ام نداریم ‌اونقدر ازش متنفر شدم ودیگه دوستش ندارم نمی دانم خدا چرا جواب ظلمش ندادنمیدانم طلاق بگیرم یا بمونم بسوزم دیگه نه اعصاب برام مونده نه مهربانی نه دلخوشی ای کاش میدونستم چکار درسته.از بچه هام بریدم که بگم به خاطر اونا تحمل میکنم ای کاش ما زنها به هم رحم میکردیم تا لااقل درد کمی تحمل میکردیم همه فکر می‌کنند من خیلی خوشبختم مرد کاری دارم پول وخونه وماشین آرامش نمیاره ،ذهن بی فکر وبی دغدغه خوبه آرامش اینه ببینی مرد زندگیت چشمش پی کس دیگ نیست اما شوهرم از سادگی وآرامی من راحت گذشت دردمنو زنهای می‌فهمن که خیانت دیدند بی مهری دیدند من همه ی کسای که اذیتم کردند واگذار کردم به خدا ممنون که داستانم خوندید ببخشید طولانی شد من ماجرای ۱۷ سال از زندگیم گفتم که خیلی اتفاقات دیگه ام بود وبه خاطر طولانی شدن نگفتم خواهشا برام دعا کنید تا به آرامش برسم من از آینده خودم وبچه هام میترسم حالام قهریم اون به من میگه من برده تو نیستم ودوباره همان حرفای همیشگی من به جز محبت هیچی نمیخوام شوهرم طوری رفتار میکنه یا تقصیر من بزار اتفاق گذشته را یا با حرفاش کاری میکنه حالم بد بشه تا نگم چرا با فلانی موندم چکار کنم خودم چند بار مشاوره رفتم ولی تنهای فایده نداره. ✅ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #قسمت_زندگی_اعضا ❤️ #پارت۵ فروخت اون طرف هم به کس دیگه ای فروخت واینبارمافروشنده نبودیم
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 اگه توحرفی بزنی یادعوایی بشه بینتون سرنوشت خواهرابرادرت خراب میشه پدرمادرم خیلی باابروبودنوچون تویه محل بودیم هیچوقت حرفی نزدن بااینکه میدیدن چقدبدبختی میکشم الان سیودوسالمه شوهرم سیونه وموندیم بااون زمین که گرفتارشدیمونمیدونیم چیکارکنیم نذرکردم هم خودم هم شوهرم خداکمکمون کنه چون شوهرم میگه من طاقت زندان وبی ابرویی وندارم روزاول خودمو..... میکنم تاننگ زندان رفتن روپیشونیم نمونه این مدت خیلی پیش دکترودوادرمونم رفتیم به خاطرمشکلات عصبی که برامون پیش اومده الان خودم ازدرون نابودم وانواع مریضی دارم ولی جلوشوهرم بهش امیدمیدم میگم به خاطرزمین یاپول نمیکشنت که مهم نیست خدابزرگه ولی واقعامیترسم وخسته شدم دخترم میره کلاس پنجم وخیلی باهوشه وروش تاثیرمیزاره پسرم هم میره پیش دبستانی.لطفابرام دعاکنین به همین روزاکه مال امام سجاده بخدامابه پسرعموش نه بدهی داریم نه بدی درحقش کردیم فقط چون بهش نفروختیم کس دیگه خریداونم ازقبل نگفت زمین میفروشین بدین به من ولی اون همه اذیت کردوبیچارمون کردن ینی الان مابه خاطریه ادم مریض بایداینهمه بدبختی بکشیم.لطفاراهکاربدین دعایی ذکری خسته ام به خداقسم فاطمه خانم جان پیام طولانیموبزاربه ابوالفضل خسته ام😞😞پس دعای پدرشوهرم چیشدکه درحقمون کردیااون همه خوبی که میکردم بهشون اون همه احترام میذاشم خداببینه چقدبدبختی کشیدم چقدتحقیرشدم توروستامحیط کوچیک الانم دوساله بخاطرمشکلات عصبی وتیروییدم که یه غده کوچیک اورده وزنم رفته بالاهمسایه هاظاهرمومیبینن چون خودم خیاطم اززیبایی هم کم ندارم هم خودم هم دخترم فقط بخاطرسرووضعمون میگن چقدچاق شدی شغل شوهرت چیه چقدخوش پوشی اخه من چیکارکنم اونایی که این حرفارومیزنن خودشون چندبرابرمن زندگیشون خداروشکربه راهه شوهراشونم حرف زناشونوگوش میدن وماشالاطلاوجواهردارن چنتاماشین دارن ولی انگارمن زیادبه چشمشون میام بااینکه میدونن پدرشوهرم زمین داربودوحاجی بودوچنتاسفررفته بودولی ازحسادت نمیتونن زندگی ساده منوببینن من خونه ام هشتادمتره توروستاکه زمینم ازخودمون بودولی ازبی پولی همون خونه بعدازهشت سال تموم شدوتازه چنروزپیش حیاطشوموزاییک کردیم واقعازندگی هنوزروی خوششوبهم‌ نشون نداده خداروشکرمیکنم بخاطرسلامتی بچه هام ولی دلم شکسته به خاطرهمه سختیهایی که اول جوونیم کشیدم ازسادگیم ازمهربونیم.مهدیس 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #آنا قسمت بیست پنجم دوان دوان رفتم درو باز کردم دیدم آرمين و از خوشحالی بغلش کردم ا
🍃🍃🌸🍃 .......بعدمامانم رفت خرید ..گوشت،مرغ،ماهی،برنج،میوه، بسکویت،،هرچیزی که خونه ام لازم داشت مامانم برام خریدصبح همراه مامانم رفتم آرایشگاه موهامو رنگ کردم ..مامانم برای بچه هام کلی لباس خرید برای خودم چند دست لباس خرید گذاشت تو چمدونم. شب آرمین اومد دنبالم رفتیم سر خونه زندگیم خیلی خوشحال شدم خدارو شکر کردم..اما یه چیز یادم رفت بگم .مامانم به آرمین گفت حق نداره یکی از خانواده ی شما پیش دخترم برن..شوهرم قبول کرد من حالا یک ساله رفتم سر خونه زندگیم ..اما یکی از خانواده شوهرم نیومدن پیشمون. بعد بابام گفت شما به یه مسافرتی نیاز دارین ماشینشو با ۳۰ میلیون پول بهمون داد رفتیم پا بوس آقا امام رضا ... شکر خدا زندگیم خیلی شیرین شد. آرمین خیلی رفتارش بامنو خانوادم بخصوص مامانم خیلی خوب شد،،،دیگه تونستم با کمک شوهرم پسرمو که پاهاش و دستاش اگزما زده بود ببرم دکتر.مرتب میبردم گفتار درمانی الحمدلله زبونش داره خوب میشه به لطف خدا که شامل حالمون شد.. تونستیم یه دکتر خوب طب سنتی رو بهمون معرفی کردند.ماهم بردیم الحمدالله حالا داره دارو استفاده میکنه خیلی خوب شده خدارو شکر... و اما بود که مامانم از جاریم یه سیلی خورد بود..این حادثه خواهر بزرگمو خیلی ناراحت کرد.. خواهرم آیلار قد بلندی داره و ورزشکار هست. یک دختر نترس و شجاعه. مثل یک پسر پشت سر بابامه. آیلار چهره جذابی داره و از همه لحاظ خیلی زرنگه.و شاغل هست یک روز سرد پاییز ..زده بود به سرش پیاده بره سرکارش. نزدیک خونه عموم میشه . وجاریم از خونه میزنه بیرون .به محضی که خواهرم و دید بهش حرفای زشت و رکیک زد.خواهرم آیلار هیچی نگفت .چون یکنفر تو خیابون بود و آیلار گفت اگربرم براش ممکنه همون شخص مارو ببینه و به عنوان شاهد بره به عموم بگه.. آیلار هیچ واکنشی نشون نداد‌.تا جاریم رفت تو یه کوچه ی خیلی خلوت..آیلار با سرعت خیلی بالا رفت توکوچه با مشت زد تو سر جاریم و کوچه پس کوچه فرار کرد‌‌ جاریم بهش نرسید.ایلار رفت سرکار‌.و جاریم زنگ زد به شوهرم با گریه گفت آیلار بهم زد..شوهرم گفت چرا اینکارو کرد..جاریم گفت نمیدونم‌..شوهرم زنگ زد به مامانم گفت چرا آیلار به زن برادرم زد‌.مامانم جریان و بهش گفت..شوهرم زنگ زد به زن برادرش..گفت تو مقصری ..چون حرفای زشت گفتی..کلی دعواش کرد و گوشی و سرش قطع کرد..بعد از چند دقیقه مامان جاریم رفت خونمون...گفت چرا آیلار دخترمنو زد مامانم موضوع رو کاملا براش توضیح دادو به مامانم گفت حق باشماس،دختر من واقعا ادب نداره و خسته شدم ازش.... و این بود داستان زندگی من.......(تلخ...شیرین و معجزه)☺️☺️ خواهرای عزیز امیدوارم هیچ خانمی مثل من اشتباه نکنه و امیدوارم هرکسی اشتباهی توی زندگیش رخ داد..خداوند مهربان کمک حالش باشه... خیلی از یاس عزیزم تشکر میکنم... وخواهران گلم که برای پسرم دعا کردید......امیدوارم خداوند بهتریارو نصیبتون بکنه من یک خانوم جنوبی هستم .☺️☺️ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸