eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
37.2هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
4.2هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#مادر_سنگدل #قسمت_نهم بعد برگشتن دیگه نگران نبودم که پسره کوچکم کجا میخوابه ،چی میخوره ،چی میپوشه
هم منوسرزنش میکرد، هم شوهرم ویاد میداد که بهتون اهمیت نمیدن با نیومدنشون... خلاصه سر زایمان پسر سومی شوهرم نبود، مادر شوهرم نزاشت کسی برای کمک بیاد گفت تنها باید زایمان کنی ایندفعه با همه ی زایمانها فرق داشت یه همسایه که خیلی مهربون بود اومد پیشم دید خیلی حالم بده رفت سر مادر شوهرم داد کشید گفت اگه عروست بمیره از دستت شکایت میکنم، مگه تو رحم نداری داره جون میده ،ولی مادر شوهرم کوتاه بیا نبود گفت تو دخالت نکن.. خلاصه بیچاره زن همسایه تا به دنیا اومدن بچه پیشم موند منواز مرگ حتمی با کمک هاش نجان داد بعد انقدر حالش بد شد که رفت یک هفته نیومد پیشم. خیلی به دادم میرسد تو تنهایام و سختی ها. یه روز مادر شوهرم یواشکی طلاهای منو ورداشته بود و توی صندوق قایم کرده بودتا بی عرضگی منو به شوهرم ثابت کنه تا کتکم بزنه. که پدر شوهرم متوجه میشه وبه شوهرم خبر میده اونجا بود که شوهرم متوجه میشه که این مدت حرفهای مادرش راجب من همش تهمت ونقشه بوده با مادرش حسابی سر طلاها دعواش شد وبا منم خیلی رفتارش بهتر شد... بعددخترم خدا بهم دوتاپسر دیگه بهم داد حالا من یکی دختر و چهارتا پسر داشتم...وضع مالیمون بهتر شده بود شوهرمم اخلاقش نسبت به قبل خیلی بهتر شده بود.. بعد یک سال ما دوباره صاحب پسری شدیم که مادر شوهرم خیلی عصبانی شد شروع کرد غر زدن که بیچاره پسرم چطوری خرج اینا روبده خیلی ناله ونفرین میکرد ولی حرفاش دیگه زیاد رو شوهرم تاثیر نداشت پسرم یک ماهش بود که شروع کردیک نفس گریه کردن به شوهرم گفتم حال پسرمون خوب نیس باید ببریم دکتر گفت پول از مادرم طلب دارم برم بگیرم بگردم ببریمش دکتر. پسرم گریه هاش هی بیشتر میشد ولی از شوهرم خبری نبود منم پا به پای پسرم گریه میکردم خدارو صدا میکردم ساعت ها طول کشید ولی خبری از شوهرم نشد اینقدر بچم گریه کرد تا از نفس افتاد شروع کرد اروم به ناله کردن تا چشاش و بست وتموم کرد... هیچ کاری از دست من بر نمیومد فقط گریه میکردم وتو سروصورتم میزدم. بعد یک ساعت دیدم شوهرم با صورت خونی ودست شکسته که با دستمال به گردنش انداخته اومد گف بچه رو بردار بریم، گفتم کجا؟گورستون؟ گفت منظورت چیه رفت و بچه رو دید.... خیلی گریه کرد.. .. 🍃🍃🍂🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#مادر_سنگدل #قسمت_دهم هم منوسرزنش میکرد، هم شوهرم ویاد میداد که بهتون اهمیت نمیدن با نیومدنشون...
گفت وقتی مادرم فهمید پولمو میخوام که پسرمو ببرم دکتر باهام درگیر شد ودعوا را انداخت همه رو با سرو صداش جمع کرد اونجا،وبعد کلی کتک کاری تونستم پولمو پس بگیرم ولی مث اینکه خیلی دیر شده...بچه هام دورم حلقه زده بودن و زار زار گریه میکردن ما قاتل بودیم دستی بچمون وکشتیم مادر به بی عرضگی و بدبختی خودم ندیده بودم. وقتی همسایه ها فهمیدن اومدن گفتن شما لیاقت همچین پسری ونداشتین خوب که مرد مادر شوهرم با لبخند به لب اومد گفت خجالت بکشین جمع کنید این بساتو بچه نه میگف نه میخندید همش یک ماهش بود،مرده که مرده با خوشحالی بچه کوچک منو برداشت وبرد. حتی نفهمیدم کجا به خاک سپردش. من دوسال کارم شده بود گریه نمیتونستم ظلمی که در حق بچم کرده بودیمو فراموش کنم .وبیماری گرفتم که همیشه باید تا اخر عمر دارو میخوردم بعد متوجه شدم بچه هام دارن اذیت میشن به خاطر گریه های من تصمیم گرفتم دیگه گریه نکنم بچه هام داشتن روز به روز بزرگ میشدن وهمه چی بهتر وبهتر میشد... خبر اومد پدرم فوت کرده ما رفتیم خواهرا همه اونجا بودیم مادرم بعد خاک سپاری اومد پیش مادخترا گف میدونم چرا اومدین، اومدین پدرتون نمرده اموالشو ببرید ولی کور خوندید با بی ابرویی ما خواهرا رو از خونه اش بیرون کرد بعدا یکی از دوستای بابام اومد خونه ی ما وگفت که بابام قبلش از دوستش خواهش کرده که حرفاش وبعد مرگش تو جمع بزنه، گفته تو وصیتشم نوشته که باعث مرگ پسر اولیم اونا بودن ،باعث طلاقم اونا بودن، بابام از من خواسته بودحلاش کنم، و دوتا از زمین های خیلی گرون قیمتش با پول زیادی را به اسم من کرده بوده. دوست بابام گف رفته به مادرم گفته ولی مادرم با بی ابرویی بیرونش کرده ووصیت نامه رو هم پاره کرده وگفته فقط دخترا جرات دارن برگردن این ورا.. برای من دیگه این چیزا اهمیتی نداشت اصلا دنبالشو نگرفتم مادرم ده سال بعد پدرم زنده بود تمام طلاها واموال وپول هارو به نام پسرا زد وهیچی نزاشت بمونه بعد خودش فوت کردد. زن عموم موقع مرگش خیلی اصرار داشته منو ببینه.خیلی بچه هاش اومدن سراغمو اصرار کردن به دیدنش برم گفته بود کار مهمی باهام داره ولی من نرفتم. نتونستم خودم وراضی کنم برم، خیلی با دردوعذاب فوت کرد بچه هاش گفتن تا اخرین لحظه اسم منو صدا میکرده.... بچه هام داشتن روز به روز بزرگ میشدن وتشویقشون میکردم درس بخونن. بچه های خیلی خوبی داشتم. اوضاع خیلی خوب شده بود،پدر شوهرم منو خیلی دوست داشت، هر روز سر نماز برای مریضیم دعا میکرد. مادر شوهرمم باهام خیلی خوب شده بود پدر شوهرمم بعد مدتی فوت کرد ومادر شوهرمم موقع مرگش ازم حلالیت خواست گفت که چقد دوستم داشته وداره ،واز کاراش پشیمونه خدا بیامرزدش .. حالا همه چی خوبه شوهرم دیگه اون مرد بد اخلاق نیست دخترمو خیلی دوست داره، بچه هام همه درس خوندن و برای خودشون کسی شدن همه شون ازدواج کردن وخیلی موفق هستن. من هشت نوه دارم چهارتا پسر ودوتا نوه دختر ومریضی منم روز به روز پیش رفت میکنه ومنم ضعیف تر میشم ...خیلی خوشحالم عروس های خوب وداماد خوبی دارم وهمه چی درست شده خداروشکر...❤️🙏
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 صدای ویبره گوشی کیمیا اومد سمت پنجره رفت تا بهتر بشنوه همه دوستای کیمیا جشن دعوت
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 کیمیا به خودش اومد و گفت _هیچی سریع از اونجا رفت گلی شیطون بلا با الهام فاطمه و ترلان وسط سالن نشسته بودن می گفتند و می خندیدن با دیدن کیمیا بلند گفت _ کیمیا بیا دیگه کیمیا رفت نشست روی صندلی کنار گلی گلی گفت _ چی شده کیمیا کی بود زنگ میزد _ هیچی نمیدونم حرف نزد _مزاحم داری _ نه حرف زن دایی مریم تو سرش اکو می شد بارها و بارها بچه یتیم بچه یتیم به جز کیمیا کی تو این مجلس پزشکی میخونه و دوستاشم پزشکن کی به دخترای فامیل نگاه نکرد نه هیچکی نیست اونا ۱۰۰درصد راجع به کیمیا حرف میزدند الهام دستاشو جلوی چشمای کیمیا حرکت داد و گفت _کجایی حداقل پیک بزن بفهمیم زنده ‌ای ترلان با چشمهای ریز گفت _ یه چیزی شده نمیگی کی بود زنگ میزد بعد گوشی اینجوری شدی کیمیا لبخند بی جونی زد و گفت _ نه هیشکی نبود اصلا صدایی نیومد شاید اشتباه گرفته فهمیده خودش قطع کرده و بعد گفت _ بچه ها میگم بچه ها شماها هم عروس شدیم برید این آرایشگر آبجیم زهرا یه جوری زهرا رو گریم کرده آدم از دور میبینه فکر میکنه عروس یه غریبه اومده همه خندیدند و گلی گفت _ ولی کیمیا تو اصلا شبیه خواهرت نیستی داداشتم من دیدم شبیه اونم نیستی این حرف گلی مثل تیری بود که تو قلب کیمیا نشست و سردرگمی او را بیشتر کرد انگار که مهر تاییدی زده شد به حرف زن دایی ندیده گرفتم بس بود باید میفهمید چه خبر 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 تقویم نجومی اسلامی ✴️ جمعه 👈11 اسفند/ حوت 1402 👈20 شعبان 1445 👈 اول مارس 2024 🏛مناسبت های اسلامی و دینی. 🔵امور دینی و اسلامی. 📛 امروز قمر در عقرب است. 👶برای زایمان مناسب و نوزاد فاضل و صبور و عمری طولانی دارد. 🚖مسافرت: سفر مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓امروز قمر در برج عقرب و برای امور زیر مناسب است : ✳️استعمال دارو. ✳️معجون گذاشتن بر زخم و دمل. ✳️استحمام. ✳️بذر پاشی و کاشت. ✳️آبیاری. ✳️درختکاری. ✳️مداوای چشم. ✳️کشیدن دندان. ✳️برداشتن خال زگیل و زوائد بدن. ✳️خارج ساختن چرک و دملهای چرکین. ✳️انواع حفریات. ✳️و از شیر گرفتن کودک نیک است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت)، باعث ایمنی از بلا می شود. 💉حجامت. خون دادن فصد و زالو انداختن... یا حجامت ، باعث صحت می شود. ✂️ ناخن گرفتن. جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود... ✴️️ وقت استخاره. در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است. 😴 تعبیر خواب... امشب : خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از ایه ی 21 سوره مبارکه "انبیاء علیهم السلام" است. اتخذوا آلهه من الارض هم ینشرون... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که اگر کسی با خواب بیننده کدورت و مشکلی داشت برطرف می شود شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. کتاب تقویم همسران صفحه 115 ❇️️ ذکر روز جمعه.   اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 روایت واقعی 🍃🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 روایت واقعی #سرنوشت 🍃🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 عروسی تموم شد خواهر کوچولوی کیمیا راهی خونی خودش شد زینب خانوم با اشک به دخترش نگاه می کرد کیمیا بغلش کرد و با خنده گفت _ زینب خانوم هنوز دو تا از دخترات پیشتن تنها نیستی که اینجوری گریه می کنی زینب خانوم دستشو دور کمر کیمیا حلقه کرد و میون گریه خندید و گفت _ ایشالا به زودی برای تو همین مدلی که گریه کنم تو هم بری خونه بختت مادر کیمیا لحنش کوچه بازاری کرد و گفت _ پح ننه ما رو باش میخوای از دستم راحت بشی نوپ من حالاحالاها بیخ گوشتم ننه به فکر عروسی کوثرمون باش زینب خانوم رو شونه کیمیا زد و گفت _حرف نزن بالاخره چی باید عروسی کنی حتی اگه بزرگترین پزشک این شهر هم بشی کیمیا لباشو غنچه کرد و گفت _آخه کسی منو نمیگیره که _منتتم میکشن تویی که ملت گذاشتی سرکار ایلیا امروزم میخواست بیاد خودش با تو حرف بزنه _ایلیا شوخی شوخی ایلیا داره پرپر میشه ها _ کیمیا ایلیا پسر خوبیه اگه تا امروزم خودش پا پیش نذاشته و خودش نیومده جلو به خاطر احترام به بابات و من بوده و گرنه بدجوری خاطرخواهت شده _ مامان ایلیا منو کجا دیده من اصلا یادم نمیاد چند سال پیش بود ایلیارو دیدم ولی اون تو رو خیلی دیده که عاشقت شده کیمیا با خنده گفت _ این کی بزرگ شد ما ندیدیم _ همون موقعی که تو دکتر شدی کیمیا خندید و بعد از عروس گردانی تو خیابون ها بالاخره صبح شد و زندگی ریتم عادی خودش را گرفت 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ لايَكْمُلُ الْعَقْلُ اِلاّ بِاتِّباعِ الْحَقِّ 🔅 عقل، جز با پيروى از حقّ، كامل نمى شود 📚 اعلام الدین 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 وَجَاءُوا عَلَىٰ قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ ۚ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا ۖ فَصَبْرٌ جَمِيلٌ ۖ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ ﴿۱۸﴾ 🔸 و پیراهن یوسف را آلوده به خون دروغ نمودند (و نزد پدر آوردند) یعقوب گفت: بلکه امری (زشت قبیح) را نفس مکّار در نظر شما بسیار زیبا جلوه داده، در هر صورت صبر جمیل کنم، که بر رفع این بلیّه که شما اظهار می‌دارید بس خداست که مرا یاری تواند کرد. 💭 سوره: یوسف 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 یاده این خونه های تیر پوش زیر کرسی گرم با خانواده شلوغ بخیر یاد قصه های مادر بزرگ وپدر بزرگ خدا بیامرز بخیر اصلا نمیدونستیم غم و غصه چیه ...یاد ایامی که داشتیم یادش بخیر 😌😢😢 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام عزیز دل مهربانتر از خواهر اومدم خونه مادرم جات خالی گلم برگشتم گذشته دوران شیرین مجردی گفتم این عکسها را برات بفرستم اسپند برات دود کردم چشم حسود کور ...دوهفته پیش لیوان شکست دستمو بد جور برید یه شب بستری شدم یه ساعتی اتاق عمل یه از خدا بی خبر به مادرم گفته شوهرش کتکش زده دستوصورتش خونی تو بیمارستان بود درحالی که بعد 24ساعت شهریار اتفاق افتاد اومدم همدان رفتم دکتر مادرم قلبش ناراحت نگران پرسید قسمم داد تا قانعش کردم نوک انگشت کجا سر وصورت خونی کجا نمیدونم بعضی چرا از ناراحت کردن مردم لذت میبرن خدا را خوش میاد مادری نگران بچه اش بشه ؟؟خدا را در نظر بگیریم دنیا گرده مواظب باشیم 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c