eitaa logo
Ranyaa | رانیا ‌
1.9هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
154 فایل
جزتو یاری‌نگرفتیم‌و نخواهیم‌گرفت برهمان‌عهدکه‌بستیم، برآنیــم‌هنوز (: • مجموعهٔ فرهنگی‌ رانــیا🌱 • هیئت‌دختـرانه‌بنات‌الزهـرا .س. • کــرج ، پایگاه شهیدان پناهی راه ارتباطی: @Ranyaa شروط رانــیا رو مطالعه بفرمائید✨: @ranyaa_313_shorot
مشاهده در ایتا
دانلود
(پایانی) میگفت آقا بیخیال بشید نمی خواد احضار شون کنید من خودم همه جا رو مرتب میکنم..... اما بچه ها دست به یکی کرده بودند و می‌گفتند باید احضار بشن ببینیم چرا اینجوری کردن 😕 پنجره هارا بستیم و با هر صدای زوزه سگ که از بیرون می آمد رضا میگفت روح تفلیس الان اینجاست😖 مهدی بندی خدا به تنش لرزه افتاد😩 رضا هم از فرصت سر و صدای بچه ها استفاده کرد و نعلبکی را روی حرف کشید و به جن بد و بیراه گفت من احمد و رضا دست روی نعلبکی گذاشتیم و گفتیم حروف سلام مشخص شده...!😦 مهدی حالش بد شد... احمد خیلی مهدی را دوست داشت طاقت نیاورد که بیش از این مهدی را بترسانیم کنارش نشست و گفت داداش شوخی کردیم!!😅 مهدی گفت تمام خونه رو به هم ریختن چه جوری میگی شوخی کردید ما همه پیش هم بودیم 🙄😦 احمد گفت باور کن شوخی کردیم 😄صابر و رسول غروب دیر تر از ما از خونه بیرون آمدند و همه جا را به هم ریختند😝 بخاطر همین به رضا گفتیم بره داخل خانه و بعد بیاد بیرون اون طوری داد و بیداد کنه رضا نگاهی به صابر کرد گفت انصافاً گل کاشتی من که از برنامه خبر داشتم یک لحظه باور کردم کسی جز تو و رسول خانه را به هم ریخته باشه 😂😂 با حرف‌های احمد ، مهدی آرام شد و ما زدیم زیر خنده با هر صدای پارس سگ ، حامد و رضا با خنده میگفتن رسول پنجره را ببندید فکر کنم این تفلیس هنوز اینجاست🤣😨 احمد خندید و گفت اسم تفلیس را از کجا آوردی بابا تفلیس اسم شهره ، تو گذاشتی روی جن 😐😂 رضا خندید و گفت خواستم جن خارجی احضار کنم باکلاس باشه☺️ تمام شب تا نماز صبح در مورد این موضوع گفتیم و خندیدیم... آن شب یکی از به یادماندنی ترین شب های رفاقت دوران ما شد❤️ پــــــایان❤️😁 @ranyaa313