رصدخانه 🔭
بسماللهالرحمنالرحیم اول صبحه، هوا امروز مثل روزهای دیگه نیست، اون بالا انگار آسمان تیره و قصد
اسم آرمان تکرار می شود و بچه ها اتش میگیرند اصلا انگار اسم آرمان شده خود روضه...
آرمان میگفت استاد و بچه ها
یاد لحظه ی زمین افتادنش
یاد عریان بدنی، یاد کتک
یاد آن انگشتر بشکسته اش
آرمان میگفت استاد و بچه ها
یاد خون هایش بروی دیوار
یاد حمله ور شدن،زخمی شدن
یاد ضربه بالگد روی کمر
آرمان میگفت استاد و بچه ها
یاد او نه، بلکه یاد روضه ها
یاد آن شاه بخون گلگون کفن
یاد انگشتر، و یاد ساربان
آرمان میگفت استاد و بچه ها
یاد مظلومیتش در کشتنش
بی سبب نیست که میگفت مادرش
آرمان من، غریب گیر اوردنت
@mohammadhosein_samie✍
#آرمان_عزیز
🆔@rasadkhaneh