سخنرانی وسط اتوبوس تمام شد
صلوات و چند به به آمد و بعد یکی دو تا خانم از عقب اتوبوس گفتند «تموم شد؟ خیلی تاثیر گذار بود» من هم الحمدللهی گفتم و باز ضرورت وجود مبلغ خانم را احساس کردم
فضا تقریبا ساکت بود و فقط یک آقایی که خدا را شکر کنار من بود شروع کرد به تمسخر و گفت من جمعه شش صبح رأی میدهم
با کمی تلاش توانستم به حرف بگیرمش
یک مقداری بد قلق بود و داشت از سنش مایه میگذاشت و بلند بلند حرف میزد
کم کم فضای اتوبوس داغ شد
از هر دو طیف چند نفری شروع به بحث کردند که متأسفانه بعضی از موافقها اگر وسط حرف ما نمیآمدند و کلا حضور نداشتند بهتر بود😕
بحث رفت سمت اینکه سن ملاک فهم است یا نه که حاج آقای دلیلی اشاره کردند بحث با او را رها کنم
من هم بلند شدم و رفتم بالای سر یک نو جوان که آمده بود وسط بحث ما و میگفت آن بنده خدا زمان جنگ را دیده و بیشتر از شما میفهمد
خواستم بحث را با او پیش ببرم که خب دخالتهای خارجی نگذاشتند
برگشتم سر جای اولم و یک جوان دیگر را تور کردم
بنده خدا میگفت من به هیچکس اعتماد ندارم و همه ایرانیها بدند
وقتی هم سعی کردم متقاعدش کنم که افراد متفاوتند گفت امثال علی کریمی که دلسوز کشورند را بیرون میکنند (!)
خواستم با ادله حداقلی یک راهی باز کنم که یکدفعه ورق برگشت و معلوم شد بنده خدا هم آقا را قبول دارد و هم طرفدار رئیسی و قالیباف بوده (!!) و صرفا به خاطر اینکه امید به اصلاح داشته و وضعیت بهتر نشده ناامیدست
حرفهایش را شنیدم و تا جایی که میتوانستم به افکارش جهت دادم
یک آقایی هم آمد کنار آن پیرمرد نشست و به حرف گرفتش آن بنده خدا هم به محکمی اول بحث نبود و امیدوارم متقاعد شده باشد
آخر کار هم اوایل پردیسان و وسط برف و سرما پیاده شدیم
آخر وقت بود و دغدغه برگشتن داشتیم که یک پیرمرد مهربان با ماشین آمد و آدرس حرم پرسید و ما هم از خدا خواسته...
خلاصه که ما هم خیلی از شکست میترسیدیم اما ما مکلف به وظیفهایم و وظیفه مشخص است «أن تقوموا لله مثنی و فردا» و انشاءالله که وقتی ما در حد وسعمان خدا را نصرت دهیم نصرت الهی هم نازل میشود و تلاشهایمان به ثمر میرسد
✍#عمّار
#تجربه_نگاری
#تبلیغ_اتوبوسی
#انتخابات
🆔@rasadkhaneh