eitaa logo
راشِدون
165 دنبال‌کننده
987 عکس
176 ویدیو
13 فایل
اگردنیاراغاری‌تصورکنیم‌وماهمان‌انسانهای‌اولیه‌باشیم که‌کمی‌رشدکرده وصاحب‌تکنولوژی‌شده‌ایم، هنوزهم‌برای‌بقاواثرگذاری،به‌«نوشتن‌»نیازداریم. مهمان اتاق عملی ومعمارنویسنده‌‌ای هستیدکه جهان معمولی وفهم ناکاملش رابه کلمه تبدیل می‌کند. شیعه‌ی‌مولاعلی|همسر|مادر
مشاهده در ایتا
دانلود
گفت «دیشب تا صبح گریه کردم» چشماش تو یه لحظه قرمز و پر از اشک شد. خانومش دیروز کولوستومی شد. گفت « وقتی اینجوری دیدمش گفتم دیگه مُرد!» گفت «زن، همون زن اول. مرد همون مرد اول. » گفت « خوب میشه؟» گفت « آدم باید دختر داشته باشه. عروس، عروسه. عاطفه‌ای که دختر داره رو پسر نداره که! من الان سه تا پسر دارم. زن و بچه دارن همشون.پسرام خوبن ولی خب الان توی این وضعیت که نمیتونن بیان کنار مادرشون باشن..» گفت « آدم هرچی داره و براش رقم میخوره، براش خیره»
خیلی ها وقتی اجتماع را ناسالم می‌یابند، خود نیز، مأیوسانه به رنگِ آن در می‌آیند، اما من اولین آجر بنایِ ساختمانِ اجتماعِ مطلوبم می‌شوم و مطمئنم در این راه تنها نیستم. ❞هرمز انصاری + بله. جناب عطار میفرماد که: گر مردِ رهی! میانِ خون باید رفت وز پای فتاده، سرنگون باید رفت تو پای به رَه دَر نِه و از هیچ مپرس خودْ راه، بگویَدَت که چون باید رفت؟ :)
اما در این راه از خوشی، باید که دامن برکشی زیرا ز خون عاشقان، آغشته است این مرحله :) دیوان‌ شمس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید باورتون نشه ولی خدمات، صبحونه‌ی نیروی شبکارو صبح به صبح اینجوری میذارن رو در ورودی اتاق عمل😕😐
سر ظهر است هوا بسیار گرم و رطوبت بالاست در محاصره‌‌ هستیم تجهیزات نداریم آب‌ را قطع کرده‌اند برق مدام قطع و وصل می‌شود غذا را جیره بندی کرده‌ایم خستگی همه را هلاک کرده است همه را جز بیماران که با آرامش خوابیده‌اند :) + همراه با کمی طنزِ آلوده‌ به اغراق + مصرف مویز طبق دستور طبیب :) + برانکارد بیارید..
«مواظب باشیم نیفته!» - باباجون اسمتون چیه؟ + رفاقت خزایی. - چه اسم قشنگی! پول‌دارید یا بی پول؟ خندید و گفت: پول‌داریم، پولدار! انتهای فامیلی‌اش در برگه‌ی گزارش، یک پولِ درشت اضافه کردم و بردمش به اتاق ۴ و آمدم بیرون از اتاق. +کوثر کجایی؟؟!! صدایش در راهرو پیچید، با چاشنی استرس آمد و رسید به اندرونی گوش‌هایم. ترسیدم برای مریض اتفاقی افتاده باشد! - دارم میرم اتاق ۲ اشعه بذارم. چیزی شده ؟؟! + آره، صدات کردم بیای پای رفاقت وایسیم که نیفته از تخت!! - آره بیا پای رفاقت وایسیم :)
خانواده فقط تا یک جایی به تصمیمی که می‌گیریم مربوط میشوند. در نهایت این خودمان هستیم که ساعت ۳ نیمه شب با نتیجه‌ی تصمیممان در آینه روبرو می‌شویم و باید دور از چشم و حضور آن‌ها، تنهایی حل و فصلش کنیم.
بیمارستان ما امروز بحران اعلام کردند و غلغله‌ست... هشت تا انتقالی به بخش دیالیز بخاطر از کار افتادن کلیه. چهار تا فوتی دیشب. چند تا کوری و تاری دید همیشگی. همه هم اکثرا جوون و بچه سال. تازه بخشی از بیماران به بیمارستانهای دیگه‌ی شهر و شهر مجاور منتقل شدن.. بخاطر چی؟ بخاطر شرابی که خوب در نیومده، تبدیل شده به متانول و گریبان مردم یه شهرو گرفته.. یکی از اونایی که امروز کد ۹۹ خورد و احتمالا می‌میره، خودش تولید کننده‌ست و درآمدش از شرابه. حالا مثل اینکه از دستشون در رفته و همه اونایی که این سری شراب خریدن ازش و مصرف کردن، من جمله خودش و فک و فامیلاش توی مهمونی جمعه شب، گرفتار شدن... به همه‌ی پرسنل آماده باش دادن بابت مراجعات احتمالی بعدی بیماران در روزهای بعد چون علائم تا ۴۸ ساعت بعد بروز داده میشن.. آدم می‌مونه چی بگه..
آن گوشه‌ی دنج که درهای رهایی و آرامش را باز می‌کند.
وقتی همون اول کنجکاوی ببینی کی بیرون کشیدت؟ :))))) + بدینصورت شب شهادتی، بنده نائل گشتم به مقام فاخر و زیبای جون :) ماشاء الله و لا قوه الا بالله العلی العظیم ♥️
دستان او و دستان من دستانِ داستان‌سازِ ما :)
به قولِ مارال: خداحافظ ای داغِ بر دل نشسته :) + کمدم رو خالی کردم و میریم برای کارای پایان طرح :)) الحمدلله که این دو سال به خیر گذشت و این روزا رو هم دیدیم... + قصه از کجا شروع شد؟ مهم نیست. مهم اینه که فاذا فرغت، فانصب