موقعیت:
بعد از یه شیفت لانگ که مجبور میشی بری مهمونی برای شام اما زمان اجتماعی بودنت تموم میشه و باید بری گوشه ی اتاق یه جای تاریک و بی سر و صدا تر،
یه کم زیر پنجره دراز بکشی
و خلوت کنی..
یه نسیم خنک پاییزی هم به صورتت میخوره، چشماتو میبندی و تلاش میکنی به چیزی فکر نکنی، حتی به اینکه فردا صبح دوباره شیفتی و الان باید خونه خواب باشی ...
#طرحنوشت
راشِدون
. امروز: ۱ / صفر / ۱۴۴۵ صدقه ی اول ماه یادتون نره🌱 . از این لینک میتونید وارد قسمت وجوهات شرعی سا
.
امروز: ۱ / ربیع الاول / ۱۴۴۵
صدقه ی اول ماه یادتون نره🌱
.
از این لینک میتونید وارد قسمت وجوهات شرعی سایت مقام معظم رهبری بشید و صدقه های مدنظرتونو پرداخت کنید..
بعد از ثبت اطلاعات برید پایینِ صفحه توی قسمت «انتخاب وجوهات»، و بعد توی قسمت «بابت» میتونید «صدقه» رو انتخاب کنید..
https://www.leader.ir/fa/monies
.
حرفم دربارهی این فیلد:
حریصی، ظالمی، بی منطقی، دنبال آزاری
تو هم فهمیده ای من عاشقم، فهمیده ای آری!
به غیر از سال ها تشویش و بی خوابی و بیداری
مگر چیزی میان ماست؟ حاشا کن که حق داری
تو مشهوری به زیبایی و مغروری به کارایی
شبیه من ولی هستند انسان های بسیاری!
شبیه من که دلتنگم، شبیه من که ناچارم
هنوز از عشق می گویم، از این بد تر چه اقراری!
بگو، عیبی ندارد، شکوه کن از عشق، طوری نیست..
اگر مانند من هرشب، تو هم، تا صبح، بیداری!
+ هفتهی جهانی تکنولوژیست های جراحی مبارک :)
#طرحنوشت
راشِدون
. مردان ز راه #درد ، به درمان رسیده اند صائب ! عزیز دار، دلِ دردمند را ❞صائبتبریزی
.
#درد به محض اینکه به شما آموزش داد،
از بین خواهد رفت..
مهم این است که
شما چقدر به دنبال یادگیری بوده و هستی.. :)
راشِدون
زمستان، بهار مؤمن است. شبهايش طولانى است و براى عبادتِ نيمه شب از آن كمك میگيرد. روزهايش كوتاه است و
#یادآوری برای حالا که
داریم وارد پاییز و زمستون میشیم..
رفقای ما دعاهاشونم جمعیه :)❤️
سلام آقای مهربونم.
من از اینجا #سلاممیدم به شما
که اجازه نمیدین کلام منعقد بشه و لطفتون مثل همیشه شامل حالمون میشه..
مثکه ما باورمون شده دنیا همین روزمرهای هست که داریم.
همینکه صبح بریم اداره، عصر انگشت بزنیم بیایم بیرون، حقوقمون سرماه واریز شه، مهمونی بریم خونهي فامیل و یه وقتی هم با دوستامون بگذرونیم و یه روزی هم ازدواج کنیم و زن و بچهای داشته باشیم و تهش هم وقتش که رسید بریم زیرخاک.
نه عزیزم!
ما اومدیم که بجنگیم.
بیا یه آدمایی رو بشناسیم که نخبه بودن:
وسط همهي دعواها، یه کسی واستاد جلو حکومت طاغوت و مبارزه کرد تا ایدهاش و آرمانش محقق بشه و شد انقلاب اسلامی. امام خمینی نخبه بود.
جنگ شد، بنیصدر نمیذاشت نیروی مردمی اعزام شه و کشور به پرتگاه رسیده بود، یکی پا شد رفت با کمک نیروی مردمی جنگ چریکی کرد و از خاک دفاع کرد. چمران نخبه بود.
هنوز اوضاع خوب نشده بود، چمران شهید شد، نیروها ساماندهی نداشتن، یکی جنگ چریکی رو وارد جنگهای موضعی و نامنظم کرد. علی هاشمی نخبه بود.
بنیصدر رفت، نیروی مردمی اعزام شد، جبهه گسترش پیدا کرد و جنگ از حالت نامنظم به منظم تبدیل شد و واحد اطلاعات عملیات رو تشکیل داد. حسن باقری نخبه بود.
جبهه سامون گرفت، یکی پاشد گفت من میخوام وسعت نبرد رو از ایران خارج کنم و رفت اولین پادگان رو تو لبنان تاسیس کرد. احمدمتوسلیان نخبه بود.
آمریکا از سمت دریا ما رو تهدید میکرد، یکی نشست فکر کرد و قایقهای تندرو رو جلوی ناو آمریکایی قرار داد و باعث شد امروز آمریکایی تو خلیج فارس، به زبان فارسی اعلام حضور کنه. نادر مهدوی نخبه بود.
جنگ رفت سمت حوزهي موشکی، یکی رفت با زندگی گذاشتن روی این حوزه ایران رو تبدیل به یکی از قدرتمندترین کشورهای موشکی تبدیل کرد. طهرانی مقدم نخبه بود.
حوزهي جنگ بیولوژیک گسترش پیدا کرد، یکی پا شد رفت وقت گذاشت، دعوتنامه داشت از بهترین دانشگاههای دنیا ولی موند همینجا و موسسهي رویان رو برای درمان ناباروری زوجهای جوان راهاندازی کرد. سعید کاظمی آشتیانی نخبه بود.
بحث هستهای نیازمندی مهم کشور بود، یه سری جوون پاشدن رفتن زندگی گذاشتن و ما رو تبدیل کردن به کشوری که امروز پنتاگون میگه تا اتمی شدن ایران (اگر نباشیم:)) ده روز فاصله است، فخریزاده و شهریاری و این بچهها نخبه بودن.
خطر نظامی مرزهای ما رو تهدید میکرد و سیطرهي قدرت امنیتی نظامی ما باید گسترش پیدا میکرد، یکی پاشد رفت کاری کرد که خود رییس جمهور بزرگترین قدرت دنیا شخصا دستور قتلش رو صادر کرد. حاج قاسم نخبه بود.
تو حوزهي فرهنگی باید تولید میداشتیم، جنگ و دستآوردهاش باید به تصویر کشیده میشد، وسط همهي تهمتها و انگهایی که زده میشد یکی رفت روایت فتح ساخت که از دلش نادرطالبزاده دراومد، #سید مرتضی آوینی نخبه بود.
و هزاران نخبهي ناشناس در هزاران زمینهي دیگه.
من و تو هم اگر آرمان داریم باید زندگیمون رو وقف آرمان کنیم که تهش یکی دیگه وقتی این اسامی رو خواست ادامه بده بگه «فلانی» نخبه بود.
سید علی حسنی
#آینه
بالاخره رسید به چیزی که سالها آرزوشو میکرد و مدت ها براش به معنای واقعی جنگید و سختی کشید، اما وقتی دست پر و موفق برگشت خونه و با شوق بهش تبریک گفتم، گفت:
«من برم یه کم بخوابم!»
احتمالا فقط من با همه ی وجودم اینو میفهمم که بعد از مدت ها، احتمالا این اولین خواب آرومش خواهد بود! :)
+#خدایا از این خواب های با آرامش بعد از رسیدن به اهداف روزیمون کن! (خودت میدونی اهدافمون چیاست)
#هدف
درست است که سخت میگذرد
اما ایمان دارم که پر از رشد و خودشناسی بوده است. جوری شیبش را بالا برده است که هیچ کار دیگری نمیتوانست محققش کند.
بطور دقیق تر بخواهم بگویم درست از زمانی که از مرحله ی انکار شرایط،
به مرحله ی پذیرش و عادت به شرایط و سختی کار نزدیک شدم و درواقع از آن جا به بعد، دیگر درد و رنج ها به شدت و حدت روزهای ابتدایی لمس نمیشدند و حتی نگاه جدیدی در من شروع شد و از همانجا که دیگر فقط سختی ها دیده نشدند انگار پرده ای از جلوی چشمانم کنار رفت و توانستم واقعیت های بیشماری را ببینم و ورق برگشت..
البته بیشتر، از جایی شروع شد که
یک سری از واقعیت های مربوط به خودآگاهی را از نزدیک لمس کرده و فهمیدم که چند سالی چقدر نسبت به یک سری موارد در زندگی بی توجه بوده ام، البته همواره فکر میکردم که متوجه آن ها هستم، اما گویا فقط خودم را گول میزدم و حالا خوشحالم از اینکه بالاخره فهمیدم که باید چیکار کنم... :)
#طرحنوشت
روز ۲۱۳ ام..
شیفت عصر..