#کوله_های_آسمانی🎒
#دل_تنگ💔-نوشت✍🏻
#قسمت _پایانی
💢اربعین ۹۹
از آذر سال قبل برایش روز شماری میکردم☺️
اوایل اسفند که زمزمه ی کرونا شدت گرفت ...
هاله ی نگرانی دلم را احاطه کرد که نکند🥺
اما با غضب با این هاله ی فکری بر خوردمی کردم و به یاد بچگی هایم با تمام وجود در درونم داد میزدم:
نمیخوام بشنوووووم😩
روز ها گذشت ، شب های قدر فرا رسید ، اوضاع روز به روز سخت تر میشد و این امید من بود که اینبار *کوله بارش* را جمع میکرد😭...
❗️آمار جان باختگان به بیش از بیست هزار نفر رسیده است😭
دو دستم را بالا می آورم و بر روی چشمانم میکشم🥺
زیپ کوله ی خالی را میبندم...😞
روح من که *با جامانده بودن* قرابت زیادی دارد؛💔😞
اینبار میگوید : دیگر امسال خیلییییییی ها جامانده اند، اما مهم این است که چطور جامانده ای⁉️
*#من_جاموندم_ولی_نه_مثل_رقیه_ای_که_غم_ات_رو_خرید*💔🥺
*#من_جاموندم_شبیه_کسی_که_هر_چی_دویید_ولی_نرسید*💔😭
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود😭
اللهم وفّقنا لما تُحِبُّ و تَرضی🤲🏻