گنجینه ی عشق است دلِ خونِ رقیه
عالم به فدای دلِ محزونِ رقیه
آنقدرکه درطالعِ اواشکِ غم افتاد
شد وردِ لبِ ما اَنا مجنونِ رقیه!
#الهی_به_رقیه🏴
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
💠مواردی از نکات کلیدی کتاب سلام بر ابراهیم که جای تامل دارد:
🌴 ۱)شیوه جذب جوانان ونوجوانان. چقدر بچه هارا زیبا جذب ورزش میکرد بعدهم آنها رابه مسجد میکشاند.(ص20)
🌴 ۲)همیشه کاری کن که اگر خدا تورو دیدخوشش بیاد؛نه مردم.(صفحه 44)
🌴 ۳)هیچ چیز مثل برخورد خوب روی آدمها تاثیر مثبت نمیذاره.(صفحه63)
🌴 ۴)روزی را خدا می رساند برکت پول مهم است. کاری که برای خداباشد برکت دارد.
🌴 ۵) کاری که برای رضای خداست گفتن ندارد.مشکل کارما این است که برای رضای همه کارمی کنیم به جز خدا.
🌴 ۶) کسی که برای رضای خدا کاری انجام داده نباید به حرفهای مردم توجهی نشان دهد.
🌴 ۷) آدم باید ورزش را برای قوی شدن انجام بدهد نه قهرمان شدن.
🌴 ۸) ازمشهور شدن مهم تر اینه که ادم بشیم.
🌴 ۹) برو اعتقاداتت روقوی کن بعد برو ورزش حرفه ای تا به مشکل بر نخوری.
🌴 ۱۰) ابراهیم گفته بود: اگه پدرم بچه های خوبی تربیت کرد به خاطر سختی های بود که برای رزق حلال می کشید.
🌴 ۱۱) بارها می دیدم ابراهیم با بچه هایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه دنبال مسائل دینی بودند رفیق می شد آن ها را جذب ورزش می کرد و به مرور به مسجد و هیئت می کشید.
🌴 ۱۲) مداح باید آبروی اهل بیت را در خواندنش حفظ کند و هرحرفی رو نزند. اگر در مجلس شرایط مهیا نیست روضه نخواند.
🌴 ۱۳) و در آخر همه منتظر آرزوی ابراهیم بودند. ابراهیم مکثی کرد وگفت: آرزوی من شهادت است ولی حالا نه !! من دوست دارم در نبرد با اسرائیل شهید شوم...
✅ #سلام_بر_ابراهیم_را_بخوانیم
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قسمت_دوم
#بخش_ششم
💥مستند ابو خلیل 💥
زندگی شهید مدافع حرم (رسول خلیلی)
التماس دعا
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
May 11
اواخر خردادماه سال ۹۰بود که نیروی زمینی سپاه دست به یک سلسله عملیات برای برقراری امنیت در منطقه شمالغرب زد💪💣
اگرچه سابقه جهاد برای برقراری امنیت در مناطق کردنشین در انقلاب اسلامی به ماههای اول پیروزی انقلاب بر میگردد ☺️اما این بار با وجود گذشت بیش از سه دهه از آن سالها، یک بار دیگر پاسداران انقلاب باید خون خود را برای امنیت هموطنان کُرد میدادند✌️
فتح قلههای امنیت در شمال غرب البته به راحتی نبود چراکه گروهکهای ضدانقلاب با حمایتهای همه جانبه اطلاعاتی و حتی لجستیکی غرب (به سردمداری آمریکا)👊👊 این بار با تمام توان آمده بودند تا خاک بخشی از ایران را به توبره بکشند
این عملیاتها که در نیمه اول سال ۹۰ انجام شد، تا اواخر شهریور به طول انجامید تا نهایتا با تقدیم دهها شهید و جانباز در این عملیاتها، بار دیگر امنیت به منطقه بازگشت و گروهکهای ضدانقلاب مجبور به ترک خاک ایران شدند✌️
🌷یادوخاطره شهدای مظلوم نیروهای ویژه یگان صابرین که ۱۳شهریور سال ۹۰در ارتفاعات جاسوسان در درگیری با پژاک اسمانی شدن گرامی باد🌷
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
آزاد بندهای
که بود در رکاب تو
خرم ولایتی که
تو آنجا سفر کنی...
یوسف با حالت بغض گفت:
میدونی اون شهیدی که موقع شهادت تنش پارهپاره میشه یعنی خدا خیلی عاشقشه؟
یوسف
شاهرگش پاره شد..
دست چپش..
پهلوی چپش..
وقتِ شهادتش یازهرایی گفت و رفت..
#شهید_یوسف_فدایینژاد🌷
شهادت: ارتفاع جاسوسان ،
درگیری با گروهک تروریستی پژاک
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🌸🍂
{ #بــرگـےازخــاطــرات📄
#شهید_یوسف_فدایینژاد🍃🌹}
🔸یوسف با حالت بغض گفت:
میدونی اون شهیـــــدی که موقع #شهـــــادت تنش پاره پاره میشه یعنی خدا خیلی عاشقشه 💕
🔸یوسف
شاه رگش پاره شد...
دست چپش، پهلوی چپش...
وقتِ شهـــــادت #یازهرایی گفت و رفت...🕊
🔻شهادت⇦۱۳۹۰ ارتفاعات جاسوسان
در درگیری با گروهک تروریستی پژاک
#یاد_شهـــــدا_با_صلوات
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
💠شهید محمدرضا دهقان امیری خطاب به خواهر بزرگوارش :
🌷می دونستی بعد از چند ماه اولین کسی که روز تاسوعا چراغ های حرم عمه ی سادات (س) رو روشن کرده، آقا محمودرضا بوده؟؟!
#شهیدمحمودرضا_بیضائی
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
💠خواهر بزرگوار شهید محمدرضا دهقان امیری:
🍃🌸دوسال پیش با هم رفته بودیم بهشت زهرا(س)، یکی از مهمترین تفریحات و عاشقانه هایش با شهدا، تمیز کردن سنگهای مزار و چیدن گل روی آن بود.
رسیدیم به مزار شهید محرم ترک،
رفت نشست کنار مزار و گفت:
"سریع اینجا از من عکس بنداز!! "
با تعجب گفتم :
"چرا اینجا؟ پاشو کنار آقارسول ازت عکس بگیرم! "
🌷گفت :" نه! شهید ترک کلید فتح شهدای ایران توی سوریه ست!
آقارسول و آقامحمودرضا هم اینجا عکس دارن! ازم عکس بنداز که بعد از شهادتم پخش کنی..."
عکس انداختم اما به او خندیدم و گفتم: اگر به عکس انداختن بود، الان نصف تهران شهید بودند!!
گاهی فکر می کنم چقدر لحظه پروازشرا دور میدیدم.
حالا سه شهید کنار مزار شهید محرم ترک عکس دارند!!!
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🕊 شـهیـدانــه 🕊
⚫️ دوم محرم ••• و کربلا، از پس هزاران سال انتظار، پُر غرور بر خود نازید و به اقصاء نقاط عالم بالید
⚫️ #روز_سوم_محرم
"عمر بن سعد" یک روز پس از ورود امام علیه السلام به سرزمین كربلا یعنی روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل كوفه وارد كربلا شد.
🍃🌸امام حسین علیه السلام قسمتی از زمین كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع ميشد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان كنند.
در این روز "عمر بن سعد" مردی بنام "كثیر بن عبداللّه" ـ كه مرد گستاخی بود ـ را نزد امام علیه السلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند.
كثیر بن عبداللّه به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؟ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم.
🌷هنگامی كه وی نزدیک خیمه هارسید، "ابو ثمامه صیداوی" (همان مردی كه ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا كرد) نزد امام حسین علیه السلام بود. همینكه او را دید رو به امام عرض كرد: این شخص كه می آید، بدترین مردم روی زمین است.
پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه السلام برو. گفت: هرگز چنین نميكنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ كنی. گفت: هرگز!
ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشتكاری هستی و من نميگذارم بر امام وارد شوی.
او قبول نكرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو كرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیكی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده ای؟
🍃🌸حضرت در جواب فرمود:
"مردم كوفه مرا دعوت كرده اند و پیمان بسته اند، بسوی كوفه ميروم و اگر خوش ندارید بازميگردم...
عمر سعد فرموده ی امام را به ابن زیاد نوشت. ابن زیاد بعد از خواندن نامه گفت:اکنون که چنگال ما به او(حسین علیه السلام) بند شده،امید نجات دارد و هنگام خلاصی نیست!
سپس به عمربن سعد نوشت: به حسین پیشنهاد کن خودش و تمام یارانش با یزید بیعت کنند تادر مورد آنها تصمیم گیری کنیم..!
📚ارشاد،ج2، ص84
مستدرك الوسایل، ج14، ص61؛ مجمع البحرین، ج5، ص461.
تاریخ طبری، ج5، ص410.
در کربلا چه گذشت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
#داستان_تحول_یکی_از_اعضا
#من_و_شهدا⚜
#فدایی_امام_رضا_ع
#قسمت_اول
💥دلم میخواد همه جا جار بزنم که عاشق
شدن فقط یه دل پاک میخواد
اگه داشته باشی چه بهتر اما اگه نداشته باشیم اشکال نداره اما دوتا گوش شنوا میخواد که به ندای دلت گوش کنی
آخه دل جز به پاکی و طهارت حکم نمیده چون خاک و گل آدمی با مایه خمیر آدم خوبای خدا شکل گرفته
💠میخوام براتون یه قصه قشنگ بگم از شما چه پنهون عاشقی من تا آخر عمرم ادامه داره.
بــــله
اونایی که گاهی وقتا دلشون بی بهونه میگیره
اونایی که هیچکسو ندارن باهاش دو کلام حرف حساب بزنن
اونایی که دلشون میخواد یه دل گیر بیارن تا هم باهاش دردودل کنن هم بشن همدرد هم پا به پای من بیان
دست همت به زانو بزن و با پای پاک دلت با من بیا....
⭐️یه روز یه دختر تنها که عین شماها هیچکسو نداشت یعنی داشت اما کسی نبود که اونو مرحم دلش بدونه
همیشه خوب و خوش به نظر میرسید همه فکر میکردن خیلــــے سرخوشه به قول بعضی علی بی غمه
از قهقه های اون خنده رو لب بقیه نقش میبست، هیچکسو نداشت که باهاش دردودل کنه اما سنگ صبور همه بود آخه دلش نمیخواست یه وقت خدایی نکرده بغض دوست و رفیقاش جلو نامرد شکسته بشه و بشه دلیل یه بی بندوباری ...
♣️توی مدرسه از همکلاسیاش گرفته تا بقیه بچه ها چه کوچیکتر بودن یا بزرگ تر همه تا یه مشکل داشتن میومدن پیش دختر قصه ی ما
🍁پیش مشاوره هم نمیرفتن آخه
رازدار مدرسه شده بود دختری که خودش در به در دنبال یه سنگ صبور میگشت اما دلش نمیخواست کسی باخبر بشه چی تو دلش میگذره، دلش نمیخواست کسی رو ناراحت کنه حتی یه قطره اشک بخاطر اون رو گونه ی دوستاش بریزه
🌙خلاصه بگم هرکاری از دستش برمیومد برا بقیه انجام میداد فرقی ام بحالش نمیکرد که دوست باشه یا غریبه، حتی کسی باشه که تقلب هاشو، آب بازی کردناشو و...رو به معاون لو داده باشه
همه کدورت ها رو کنار میذاشت و با عقل و دلش کمک میکرد تا یه دردی از درداشون کم بشه
💥بیشتر دخترا یا بهتره بگم همه شون سرشتشون پاک بود اما یه کم کک و مک تو دلشون به وجود اومده بود که قابل درمان بود ولی چون به زیبایی درونشون اهمیت نمیدادن کک و مکای قلبشون شد پیسی و خوره بجونشون انداخت...
اینارو هیچکس نتونست کاری براشون بکنه چون متاسفانه خودکرده را تدبیر نیست
#ادامه_دارد
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
#قسمت_دوم
💠دل دختر هربار باشنیدن حرف هم نوع هاش میلرزید اما یه چیزی نمیذاشت دختر پاشو کج بزاره، شاید خدا بود شایدم دعای شب تا صبح پدری بود که تنها توی بیابون نگهبانی میداد که مبادا یه خشت از کارخونه ی اربابش کم بشه
از هرکدوم ِ امامامون یه صفحه بلد بودم که کی بودنو چیکار کردن و...
قد یه امتحان تاریخ که مشخصاتشون رو بنویسمو 20 بیارم
🌀برا هرکدومشونم یه احترام خاصی قائل بودم و هستم و خواهم بود تا وقتی که آخرین نفسم همراهیم میکنه
💥دنبال چرای این علاقه نگردید چون خودتون بیشتر میدونید شیعه جماعت خصوصا ایرانیش جونشو واسه این اهل دلا میده حتی اونایی که یکم خرده شیشه دارن تمام قد مخلص مرام این دارو دسته اند
⚜از یه روزی به بعد دلم بدجور لرزید دست و دلم دراختیار خودم نبود
⚜یه روز خسته و بریده از عالم و آدم اومدم خونه، تلویزیون رو روشن کردم تا سختیامو یادم بره
کانالا رو یکی یکی داشتم عوض میکردم که دلم با دیدن یه منظره ای آروم گرفت دقیق شدم که گنبد و گلدسته های آقا دلمو برد😭😭
با خودم گفتم عه راستی این آقا میتونه سنگ صبور من باشه
از اون وقت بود که دل به دل مولای مهربانی ها آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام سپردم😭😭
🦋و ایشون شدند دارو ندار من
تموم دردامو بهش گفتم بعد یه دل سیر پای صحن و سراش نشستمو گریه کردم
تا حالا پیشش نرفته بودم اما باخودم و خودش و خدا عهد بستم که هر روز صبح و شب ساعت 8 که مختص خود آقاست رو کنم طرف مشهد و صلوات خاصه شون رو بخونم تا به لطف حضرت منم مشهدی بشم😭😭
آره....
از اون روز به بعد خودمو به خودش سپردم و ازش خاستم اگه قدم بد برداشتم پامو قلم کنه😭😭😭
🌀باور کنین خیلی خوبه، پشتت به جای امن گرمه نه کسی میتونه بهت دست درازی کنه نه دلتو بشکونن ن حرفات گوشه ی گلوت گیر میکنه و بغض میشن برات
حتما امتحان کنید ولله ارزششو داره
#ادامه_دارد
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
#ادامه_قسمت_سوم
🌹یه روز 5 شنبه حسابی خسته و کوفته خونه بودم
مامانم و بابام رفتن گلستان شهدا منم یه لحظه هوای اموات زد به سرم پاشدم و لباس پوشیدم به خواهرم گفتم دارم میرم گلستان.گفت چه خبره؟ گفتم منم میرم باخبر بشم(آخه تا حالا سابقه نداشت یه سر برم گلستان)
❤️راه افتادم،تا رسیدم یه راست رفتم پیش شهدا
دور تا دورشون چرخیدم یکی یکی براشون فاتحه خوندم و نگاه مزار مقدسشون میکردم
تا اینکه چشمم به مزار یکی از شهدا خورد چادرمو جمع کردمو نشستم بالا سر مرازشون یه دستی رو مزار مطهرش کشیدم ، گرد و غبار روی قبرشون رو پاک کردم و به صورتم کشیدم😭😭😭
✳️تا اونیکه شهید میخواد رو ببینم و چشمام هرگز به بدی ها بینا نشه...
خنده شهید در عکس که دیدم خنده رو رو لبام نشوند دلم لرزید نگاه کردم
باهاش قرار گذاشتم دردامو بهش بگم حرفامو بذارم گوشه قلبم بمونه تا هر 5شنبه برم پیشش و بهشون بگم
هرچی دلم میخواست از خدا میخواستم داداش موسی واسطه بشه و آرزوهام برآورده بشه😍😍
♻️باورتون نمیشه هیچ آرزویی برام آرزو نموند هیچ خواسته ای نداشتم که هنوز رو دلم مونده باشه
هر چی میخواستم یا همون میشد یا بهتر از اون
🔆🔅شهید موسی کاظمی دره بیدی🔅🔆 شد برادر شهیدم واسطه ی منو خدای خوبم
اولا 5 شنبه ها میرفتم گلزار اما کم کم اضافه تر شد و هروقت دلم میگرفت میرفتم کنارشون
✅تا مینشستم بالا سر داداش موسی دلم آروم میگرفت، تا درسم دبیرستان تموم شد کنکور دادم و دانشگاه قبول شدم اما نرفتم بخاطر مخالفت های خانواده
از داداشم خواستم یه راه جلوم بذاره و بهم راهو نشون بده
🔺یکی از 5 شنبه های هفته بود که وقتی پیش مزار شهید نشسته بودم دیدم یه کاغذ رو زمین افتاده که روش نوشته بود؛
📣ثبت نام حوزه علمیه حضرت نرجس خاتون(س) یزدانشهر ....
♦️تصمیم گرفتم برم ثبت نام کنم و مصاحبه بدم هرچه باداباد، خداروشکر قبول شدم و پام به خونه ی مادر مهربون مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف باز شد😍😍
🌀راستی یادم رفت بگم من فقط یه آرزو گوشه دلم داشتم که هرگز برآورده نشد اونم مشهدی شدنم بود
از شهید موسی هم خواستم واسطه بشن برم مشهد، اما هربار یه اتفاق میافتاد و نمیشد تا اینکه دیگه ناامید شدم😭😭
♦️همه بچه های دبیرستان میدونستن آرزوم دیدن صحن و سرای آقا علی بن موسی الرضاست
بچه ها هربار تابستون تو کوچه و بازار میدیدنم بهم تیکه مینداختن، میگفتن مشهد رفتی؟ منم میگفتم نه، اوناهم میگفتن خب دیگه هم نمیری😂
♣️منم از ته دل آهی میکشیدم که دل سنگ به لرزه در میومد
یه روز معلم ریاضیمون بهم زنگ زد و گفت هنوزم دوست داری بری مشهد؟
منم گفتم از خدامه، به خانواده که گفتم قبول نکردن و بعد مدت ها گریه و زاری و نذر ونیاز راضی شدن که با مامانم برم مشهد😭😭😭
یه سال از مشهد اولم گذشت دوباره سال بعد آقا دعوتم کرد
🌴 اینم شد خداروشکر یه قرار هرسال دهه کرامت من تولد آقا امام رضا(ع) کنارشون بودم
شده بودم نظر کرده شهید موسی و امام رضا(ع)، سه سال پشت سر هم تو سرنوشتم مشهد نوشته شد و سال چهارم به لطف آقا کربلایی هم شدم بعد دوباره برای تشکر خدمت آقا رسیدم و ازشون قدردانی ناچیزی کردم
🥀خواسته هامو یکی یکی به شهید موسی میگفتم و شهید هم واسطه میشدن😭
بعد مشهدی و کربلایی شدنم ازشون یه زندگی مطمئن و وخوشبختی خواستم که بازم بهم داد
ممنونم از داداش موسی ،و تموم داداش های شهیدم، داداش ادریس، غلامرضا،سید نبی( شهدای هم جوار و دیوار به دیوار شهید موسی و تموم شهدا صلوات)
من تموم خواسته هامو از خدا خواستم داداش موسی واسطه بود که بهتر و زودتر بهشون برسم و صدقه سر مبارک ایشون بود که من الان همه چی دارم و بخاطر ایشون بودند که خدا هم برام سنگ تموم گذاشت❤️
#پایان
#ارسالی_اعضای_کانال
#عنایت_ویژه
شهید مدافع حرم
#شهیدموسی_کاظمی
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
دخترهایت سخت دلتنگ بابا هستند
تو را به رقیه رهایشان نکن
🌀شهیدمدافع حرم
#شهیدموسی_کاظمی
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
سلام علیکم
♣️ همراهان گرامی♣️
از این که #دلنوشته و #عنایت_های_ویژه خودتونو ارسال کردید، سپاسگزاریم
✍منتظر دلنوشته هاتون هستیم...
♣️دوستانی که عنایت شهدا شامل حالشون شده
باعث افتخار ماست که دلنوشته های خودتونو به آیدی زیر ارسال بفرمایید...
🆔 @Khoshname_HALAB
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄