eitaa logo
🕊 شـهیـدانــه 🕊
339 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
101 فایل
[به یاد تمام شهدا ،شهیدانه ای به نام شهید مدافع حرم محمدحسن(رسول) خلیلی] 🌸متولد:1365/9/20 تهران 🌸شهادت: 1392/8/27سوریه 🌸مزار: گلزارشهدای بهشت زهرا، قطعه 53،ردیف87 کپی مطالب آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ از اوقات وقتي تو زندگي با مشكلي مواجه مي شوم مي كنم، خدا را شكر زود ازش مي گيرم، باور كنيد از وقتي خبر شهادتش رو شنيدم، تا به امروز چون اعتقادم اين بود. محمدآقا براي خدا به شهادت رسيد پيش خودم مي گفتم: كه با صبر وتحمل به دست آوردم نبايد با از دست بدم. كه به ماموريت اعزام مي شد، مدت ها منزل نمي آمد، گاهي از اوقات دلم مي گرفت، تنهايي مي كردم، گريه ام مي‌گرفت، زماني كه خبر را براي من آوردند و اين مدت چندسالي كه از شهادتش گذشت خدا يك صبر و روحيه اي به من داده كه بتوانم همه مشكلات را كنم. خواهرزاده ام می گفت: خواستيم خبر 🕊🌹محمدآقا را به شما بديم خيلي ترسيديم، گفتيم: شما طاقت نياريد، وقتي ديديم سکوت كرديد، خيلي تعجب كرديم. در بستر با شهادت خیلی تفاوت دارد، مي كنم از اينكه كسي را دارم كه فرداي به فريادم برسد، خدا را شكر كه محمدآقا در راه خدا و براي رضاي او به رسيده است و جمله آخر، همانطور كه 🕊 فرمودند: همه ما در اين دنيا و بايد يك روزي از اين دنيا برويم. اگر توكل به خدا داشته باشيم به كه همان شهادت است مي رسيم. 🕊🌹 پایان ⏹ روحمان با یادشان شاد🌹 ✍️امیدوارم خداوند متعال توفیقی عنایت فرمایید که در روز حساب رسی بتوانیم چشم در چشم این عزیزان دوخته والتماس شفاعت کنیم وشرمندگی باعث سرافکندگی ما نباشد، ان شاالله🌹 اللهم الصابرین
﴾﷽﴿ بعضی تقارن ها عجیبند، اینکه مثلا دقیقا همان روزی که قرار بود ماموریت سه ماهه آقانوید تموم بشه و برگرده ایران، خبر مفقودی اش را بهم دادند… یا اینکه بعد از هجده روز چشم انتظاری، دقیقا همان روزی که مدنظرمون بود وقتی برگشت، مراسم عروسی بگیریم(دهم ربیع الاول)، خبر دادند که پیکرش برگشته و می توانیم برای دیدار به معراج شهدا بیاییم... سه سال پیش سالروز ازدواج پیامبرعزیزمان(صلوات الله علیه و آله) و ام المومنین، خدیجه(س) ماندگار ترین روز زندگی ما شد. صبح زود خبر دادند که ساعت یک معراج شهدا باشید. حالم عجیب بلطف خدا آرام بود. می دانستم هیچ وقت دوست نداشت بیتاب باشم اما انتظار نداشتم کاری کند که حتی لبخند به لب، به همه بگویم چقدر خوشحالم که همسرم، همراه زندگی ام به آرزویش رسیده و فدایی اهل بیت شده. انگشتر فیروزه اش که به جای حلقه ازدواجمان خریده بود را با خودم برده بودم معراج، دوست داشتم یکبار دیگه به انگشتش بیندازم و عهد و پیمان تازه کنیم. نمیدانستم با چه صحنه ای قرار هست مواجه بشم، اما آنچه دیدم همه نور بود و زیبایی. قرآن را که به نیتش باز کردم و آیات اول سوره مومنون به چشمم آمد، این نورانیت تکمیل شد و غبطه خوردم به جایی که او رسیده… واقعا خانم جان زینب سلام الله، شمه ای از نگاه ملکوتی شان را به ما عنایت کرده بودند که فقط زیبایی ببینیم و دست صبرشان را به قلبمان گذاشته بودن که جز الحمدلله بر زبانمان نیاید، بابت نعمت عظیمی که داده اند تا عزیزترین داشته خود را به محضرشان هدیه کنیم. طبق وصیت آقانوید، همانشب باهم به محضر امام مهربانی ها رفتیم، حال و هوایمان غم نبود، شعف بود، هم من هم خواهرعزیز آقانوید و… انگار که امام رضاجان برای ما مراسم گرفته بودند و چه بزرگ میزبانی برایمان بودند و چه توفیقی دادن که آخرین زیارت مشترکمان در دنیا در محضر پرنور خودشان بود… امروز و امشب برایم یادآور لحظه لحظه های ماندگار سه سال پیش بود... ان شاﺀالله امشب آقانوید دعاگوی همه عزیزان و ارادتمندان و ملتمسین دعا در محضر امام الرئوف باشند. 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 https://www.instagram.com/p/CG2hcS6Bh-Y/?igshid=1jjgvtmb0vp06 ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄