.
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله
آفتاب روز شانزدهم رمقی نداشت،
داشت نرم نرمک زلف شانه میزد وخرده موهای طلاییش از لای دندانه های شانه به دشت و بیابان میریخت که بیسیم خش خش کنان به صدا درآمد.
عمار به اذن الله حرکت کنید...
.
گفت:
نگران به عمار گفتم:
عمار آفتاب زده!! .
عمار بی نگرانی گفت:
ما هم میزنیم رویِ آفتاب رو کم میکنیم.
و شانه انداخت به لابلای موهای بلند و پریشانش، مثل کسی که بخواهد عروسی برود.
.
.
بعد از چهار سال
هنوز دشت پر است از صدای تیر و گلولهی نابهنگام.
هنوز سینه دشت با فریادِ "حاج عمار استشهد" به آشوب میافتد.
چهار سال است که مهتابی،
روی خورشید را کم کرده.
چهار سال است که...
.
.
.
چهار ساله پر کشیدی،
تولدت مبارک
رفیق
تولدت مبارک
عمار
هر داغ حسرت تو کم از آفتاب نیست؛
عمر شب فراق چرا کم نمی شود؟
قاصد تسلی دل عاشق نمی دهد
شوق حرم به قبله نما کم نمی شود
تیغ شهادت است دل گرم را علاج
این تشنگی به آب بقا کم نمی شود
سیری ز وصل نیست دل بیقرار را
از کاه، حرص کاهربا کم نمی شود...
.
.
.
#رفیق
#فرمانده
#عمار
#تولدت_مبارک
#بخواب_آروم_عزیزم
#میثم
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
═▩ஜ••❤️••ஜ▩═
@rasooll_khalili
═▩ஜ••❤️••ஜ▩═
🥀🍃🥀🍃🥀
#پاییز نشانی است برای رفاقت
فصلی است برای وعده های عاشقی...
#پاییز همان عروس زیبای فصل هاست که با برگ های رنگینش،فرش #ظهور بهترین خلق عالم را پهن میکند...
💐بعد از این نشان
#پاییز نشان عاشقی #شیرمردانی از تبار یاس میشود...
🌸آن دمی که #رسول_دلها عهد عاشقی را در #پاییز با برگ رنگین خونش امضا میکند،
🌼آن زمان که با خدا معامله ی عشق میکند..
رد راه عشق خود را بر برگ های پاییزی جا میگذارد تا رفاقت را در حق #دوستانش تمام کند..
🌺وقتی در سفر #راهیان عشق همقدم با #محمدحسین_محمدخانی به #تفحص پیکر نور مشغول میشود،رسم #رفاقت را فراموش نمیکند و در برگ ریزان #آبان رفیقش را با قدم های خودش همراه میکند..
🥀وقتی قلب #روح_الله_قربانی،کنار مزارش جاماند،رسم #رفاقت را به جا می آورد و در روز دیگری از عهد #عاشقی پاییز،هم قدم باهم همراه میشوند...
🌻اما قصه اش با #محمدرضا_دهقان ۲۰ ساله عجیب شیرین است
🌹آنقدر #محمدرضا را شیفته ی خود ساخته بود که تمام قد شبیه او شده بود،آنقدر مثل او #زیسته بود که سر قرار عاشقی #آبان ماه عاشقانه آسمانی شد....
🌼و قصه ی #نویدصفری که هم سنش بود و دوست داشت چون او رخت #سربازی امامش را بر تن کند و بعد از عهد رفاقت با #رسول_دلها در همان زمان عاشقی #پاییز آسمانی میشود...
💥قصه ی رسول دلها و #پاییز قصه عجیبی است...
✨ #قصه ی #رفاقت_های عاشقانه
✨قصه ی #قول_های مردانه
✨قصه همراه شدن با رد پای #دلداگی...
✨قصه ی برگ ریزان #شهادت....
✨و تمام قصه ها بر میگردد به قصه #شهادت مردی که رفت اما تمام وجودش را در ورطه ی دنیا جا گذاشت تا طعم شیدایی #آبان ماه را به #دوستانش بچشاند...
🍂 #آبان ماه عاشقی سربازان امام زمان زیر فرش رنگین #ظهور اوست..
#رفیق_آسمانیِ_ستاره_ها
🥀شهادتت مبارررررک🥀
#شهید_رسول_خلیلی
#شهیدروح_الله_قربانی
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#شهید_نوید_صفری
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
#رفیق_مثل_رسول
...آن قدر دوربرشان گشتم تا توانستم با پسری که از همه شوخ تر بود و لهجه یزدی اش شوخی هایش را دل چسب تر می کرد,آشنا شوم .محمدحسین محمدخانی بچه تهران.مادر و پدرش ساکن شهرک محلاتی بودند.دانشگاه آزاد یزد درس می خواند.شیرینی لهجه یزدی را برای جذب دوستان استفاده می کرد.با خنده می گفت:"اومدم چندتاعکس یادگاری بگیریم و بریم".ته دلم مطمئن بودم شروع رفاقت من با محمدخانی که از همان روز اول با اسم محمدحسین صدایش کردم,جایی حوالی همان تپه رؤیایی و عطرسیبی که همیشه همراه با آن تصویر در مشامم می پیچید,ختم به خیر می شود.
دست رفاقت که با محمدحسین دادم,از او خواستم من راهم به جمع خودشان راه بدهد.با یکی دو نفر از مسئولین و بچههای گروه حرف زد,بعد از یکی دو ساعت با همان قدکوتاه و قدم های سریع نزدیکم آمد,گفت:"رسول داداش بیا,بچهها قبول کردند که با ما می آی پاکار". کلی ذوق کردم . ...
💥کپی با ذکر صلوات و نام شهیدرسول خلیلی جایز است.
📚 #رفیق_مثل_رسول
#شهید_رسول_خلیلی
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
🆔 @Rasoulkhalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
هدایت شده از کانال رسمی شهید رسول خلیلی
🌷 به مناسبت سالروز شهادت شهید محمدحسین محمدخانی
#رفیق_مثل_رسول
...آن قدر دوربرشان گشتم تا توانستم با پسری که از همه شوخ تر بود و لهجه یزدی اش شوخی هایش را دل چسب تر می کرد,آشنا شوم .محمدحسین محمدخانی بچه تهران.مادر و پدرش ساکن شهرک محلاتی بودند.دانشگاه آزاد یزد درس می خواند.شیرینی لهجه یزدی را برای جذب دوستان استفاده می کرد.با خنده می گفت:"اومدم چندتاعکس یادگاری بگیریم و بریم".ته دلم مطمئن بودم شروع رفاقت من با محمدخانی که از همان روز اول با اسم محمدحسین صدایش کردم,جایی حوالی همان تپه رؤیایی و عطرسیبی که همیشه همراه با آن تصویر در مشامم می پیچید,ختم به خیر می شود.
دست رفاقت که با محمدحسین دادم,از او خواستم من راهم به جمع خودشان راه بدهد.با یکی دو نفر از مسئولین و بچههای گروه حرف زد,بعد از یکی دو ساعت با همان قدکوتاه و قدم های سریع نزدیکم آمد,گفت:"رسول داداش بیا,بچهها قبول کردند که با ما می آی پاکار". کلی ذوق کردم . ...
💥کپی با ذکر صلوات و نام شهیدرسول خلیلی جایز است.
📚 #رفیق_مثل_رسول
#شهید_رسول_خلیلی
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
🆔 @Rasoulkhalili