🌹♦️🌹♦️🌹♦️🌹♦️🌹♦️🌹♦️🌹♦️🌹
باز پنج شنبه شد و دل من دلگیر است
با قلبمان بخوانیم زیارت شهدا را
دل را روانه کنیم به سوی بهشت
🍃بسم الله
🏳 زیارتنامه "شهــــــداء"
🌷بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌷
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
📎هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات..
🌹♦️🌹♦️🌹♦️🌹♦️🌹♦️🌹♦️🌹♦️🌹
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
📜گزیده ای از وصیتنامه :
همسر مهربان، عزیزتر از جانم، قربانت برم❤️، فکر میکردم سختی کربلا را جیش اباعبدالله(ع) کشیده ولی به گمانم آنان که ماندند و داغ برادر، همسر و فرزند کشیدند، سختر تر بود
فدای تو یا #امام_سجاد(ع) یا خانم زینب کبری(س).
#شهید_علی_آقایی🌹
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🌸بسم رب الشهدا والصدیقین🌸
🥀مصطفی پیران، جهادگر بسیجی که در ماموریت کنترل و غربالگری ورودی شهر کرج (پل فردیس) حضور داشت، دیروز ۱۳ فروردین ۹۹، بر اثر حادثه دلخراش تصادف با موتور سیکلت به بیمارستان منتقل و مورد عمل جراحی قرار گرفت ولی متاسفانه دار فانی را وداع گفت.
🌸شادی روحشون صلوات🌸
#شهید_بسیجی_مدافع_سلامت
#مدافعان_سلامت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
تصویر باز شود👇👇👇👇👇
#چهاردهم_فروردین_۹۵
#لشکرکربلای_مازندران
#خانطومان
#شهدای_مدافع_حرم
#مفقودالاثر
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
💔 ۱۴ فروردین ۹۵؛ در چنین ساعاتی بود که دلاورمردان لشکر ۲۵ کربلای مازندرانی بعد از وداع با خانوادههایشان به ماموریت اعزام شدند. ماموریتی که انگار برای بعضی هایشان هنوز تمام نشده و هنوز قصد برگشتن ندارند...😔
#شهدای_مظلوم_خان_طومان
#چشم_انتظاریم...
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🌸ویژگی های شهید🌸
1️⃣همیشه با مهر کربلا نماز می خواند و اگر با مهر دیگری نماز می خواند،پیشانی ایشان ورم و پوسته پوسته می شد..
2️⃣روی صفحه گوشی خود حک کرده بود غیبت ممنوع🚫
3️⃣اخلاق اسلامی او و احترامش به والدین و نیکی به مردم به برجستگی شخصیت والای او میافزود.
4️⃣برای کمک رسانی به هم نوعان خود بسیار کوشش می کرد وکمک های خود را شبانه و مخفیانه به فقرا می رساند👌
5️⃣صله رحم را با همه حتی با کسانی که ایشان را آزرده خاطر می کردند به جا می آورد👌
6️⃣همانند برادران حضرت زینب « سلام الله علیها» بی سر، بی دست، سوخته و... به دیار حق شتافت😭
شهید مدافع حرم حیدر ابراهیم خانی🌹
#سالروزشهادت🕊
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🕊 شـهیـدانــه 🕊
پوتین های #شهید_رسول_خلیلی ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
#دلنوشته😔
💠من سوریه نبوده ام،هیچ کاسه آبی پشت سرم ریخته نشده...
💠هیچڪس #مرا به حضرت زینب(س) نسپرده...
💠هیچوقت پایم به سرزمین شام نرسیده است...
💠سوار هواپیمای نظامی نشده ام و هیچ فرودگاهی را به مقصد #دمشق پرواز نڪرده ام...
💠ڪوچه های باریڪ منتهی به حرم را با قدم های سنگین طی نڪرده ام.من دستم به آن #ضریحی ڪه ستون ها احاطه ڪرده اند نرسیده است و پای #ضریح عمه جانمان خون گریه نکرده ام...
💠پوتین هایم ریف جنوبی #حلب را قدم رو نرفته...
💠فرنچِ نظامی نپوشیده ام...
ڪلاش دو خشابه دستم نگرفته ام و پشت هیچ بیسمی نام #ابونرجس را فریاد نزده ام...
💠موج هیچ #ڪورنتی مرا نگرفته است
💠و پایم از هیچ #ترڪشی لنگ نمیزند...
💠به ستون دو از #باغ_زیتون رد نشده ام...
💠با اسم رمز #یازهرا به دل تڪفیری ها نزده ایم...
💠من روی تپه های #خانطومان نبوده ام...
💠قطع شدن #دست_سر_بچه_هایمان را ندیدم...
💠لخته های خون هیچ #بسیجی ای روی #صورتم نپاشیده...
💠 #گرمای سوختن دست و پای رزمنده های ڪنار تویوتا را حس نڪرده ام...
💠با اولین #پرواز ڪنار تابوت رفیق هایمان برنگشتم،بقیه الله #بستری نشدم و هیچ دڪتری بالای سرم گریه نڪرده است...
💠هرماه #دفترچه قرص هایم را با نگاه های متعجب به داروخانه چی ها نمیدهم...
💠و هیچڪس از دیدن حجم قرص های یڪ جوان بیست و دو ساله #غصه نمیخورد...
💠من #سوریه نبوده ام،وصیت نامه ای میان قرآن نگذاشته ام،با هیچ #وداعی دلم نلرزید
💠در هیچ #قرارگاهی قرنطینه نشده ام، #اسمم در هیچ لیست اعزامی نبوده است...
💠پشت هیچ #تیرباری احساس غرور نڪرده ام و با صدای صوت #خمپاره_ای دلهره نگرفته ام...
💠من #شهادت را به چشم ندیده ام
💠هر چه بود و ماند برایم #حسرت بود و #داغی ڪه مرهمی جز خون ندارد،تنها برای من #هیچ_ماند_و_هیچ_و_هیچ
💠ڪه #بندبند_انگشتانت #خمار_ماشه و #بند_پوتین چریکی است
#حسرت
#شهید_رسول_خلیلی
#آقارسول
#به_امید_شفاعت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
امروز را به اسم 🦋شهید محمد رضا دهقان 🦋آغاز می کنیم.
امروز عهد ببند با این شهید ،که یک گناه رو ترک کنی.
و یادت باشد که نکند کاری کنی که شرمنده خون این شهدا شوی 😔
هدیه شما به امام زمان و این شهید، ترک یک گناه و خواندن زیارت عاشورا .
التماس دعا.
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
#سلام_آقا
جمعہ شد آقا نگاهم بر در اسٺ
در فراق یار آهم از سر اسٺ😔
مےنمایند جمعہ ها گر افتخار✨
باشد از مهدے زهرا انتظار😭
#یابن_الحسن_آقا_بیا💔
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🕊 شـهیـدانــه 🕊
💠 به زیارت شهیدی بروید ڪه درخواب، #امام_زمان(عج) به او بشارت دفاع ازحریم اهل بیت رامیدهد
🌹✨حسین کاری را در قم گرفته بود که با يكي از بچه هاي آنجا آشنا مي شود. با هم صحبت مي کنند که در آخر حرف شان به رفتن به سوریه ختم می شود و یک ماه در مسجد جمکران بیتوته می کند.
🌹✨بعد از این بحث، پسرم از قم به تهران می آید تا کارهایش را انجام دهد. سر بحث سوریه وانتش را فروخت. يكي از دوستانش هم همان دوران خواب دید که حضرت رقیه دست حسین و چند نفر دیگر را می گیرد و از صف جدا می کند. این خواب عزم حسین براي رفتن را جزمتر کرد.
🌹✨يك شب براي شام به خانه برادرش رفت. برادرش چند تا کاپشن و دستکش داشته که می خواسته به حسین بدهد، ولي هر کاري کرده قبول نمی کند. خودش وسیله هایش را خریده بود. گفت: اگر برگشتم حتما آنها را بر می دارم. حسین در فکر رفتن به سوریه نبود. يك دفعهاي پیش آمد، آموزش دید و اعزام شد.
🌹✨حسین تا اسمش برای حرکت به سوریه در بیاید بسیار بی تابی می کرد و بالاخره خواب امام زمان (عج) را می بیند که با زبان فصیح عربی به حسین می گویند: "ما اسم تو را در گروه طيار نوشته ایم و تو خواهی آمد. و در عصر همان روز به او اطلاع دادند که در گروه طيار ثبت نام شده است.
🌹✨روزهای آخری بود که حسین در تهران بود و از آنجا که به ما ثابت شده بود که حسین برود سوریه دیگر بر نمیگردد پس تمام سوالاتمان را از او پرسیدیم. و یکی از دغدغه های ذهنی خواهرش این بود که بعد شهادتش دوست دارد کجا به خاک سپرده شود...
🌹✨این سوال سخت را با هر زحمتی که بود بالاخره با گریه از حسین می پرسد و حسین می گوید : من را در بهشت زهرا قطعه ۲۶ در کنار ایستگاه صلواتی بچه های مسجد حضرت علی بن موسی الرضا(ع) به خاک بسپارید. بعد از شهادتشان در آن قطعه جا نبود و بالاجبار در قطعه ۵۰ به خاک سپرده شد.
#شهید_مدافع_حرم حسین امیدواری🕊
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
#عشق_مهدی 💝
آقای ما...
مولای ما...
پدر مهربان ما....
شه مردان عالم....
زیبا ترین تجلی آفرینش...
برهان زیستن آسمان و زمین...
یگانه نجات بخش قلب ها....
باران،اشک دلتنگی آسمان است برای قدم های شما....
برف،رد قدم های دلتنگی شماست...
موج،سرگردان دیدار شما در پهنای شن های ساحل است...
بلبلان،نوای دلتنگی غیبت شمارا سر میدهند....
پدر مهربانم،دلمان تنگ است برای دیدنتان....
دلمان رد قدم های علی وار شمارا طلب میکند...
بیا امام عصر و زمانم...
بیا و تاریکی غیبت آسمان دنیا را به طلوع فرج مبدل کن...
بیا مهدی فاطمه....
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج ❤️
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
💥💥💥💥💥☀️💥💥💥💥💥
#شهید_محمدرضا_دهقان
💥💥💥💥💥☀️💥💥💥💥💥
📌دعا کنید شهید باشیم
نه اینکه فقط شهید شویم.
اصلا شهید نباشیم
شهید نمی شویم
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
پیکر مطهر شهید حاج میرزا سلگی #بدون_آیین_تشییع💔
در شب جمعه
🕊شهید سلگی دیشب
#شب_زیارتی_ارباب_بی_کفن
در زادگاهش آرام گرفت...
#یاد_شهدا_با_صلوات🌹
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
حاج اصغر در فرماندهی عجیب بود. چه در تدارکات که برای مثال وسط بیابان بی آب و علف و در نقطه صفر عملیات به ۲۵۰۰ نفر از مردم داوطلب سوری مرغ اسپایسی و هندوانه خنک و دمنوش میداد‼️
و چه در عملیات که همیشه خودش خط شکن بود.
مثلا جایی در المیادین جنگ گره خورده بود. چند یگان رفته و موفق نشده بودند حالا یگان حاج اصغر میخواست عمل کند.💪
هیچ کدام از نیروها عمل نمیکردند، تا این که حاج اصغر در یک خودرو را باز کرد، راننده را کشید پایین و خودش نشست پشت فرمان و به تاخت رفت تا مرز مواضعی که باید میرفتیم. از آنجا بیسیم زد : من اینجا هستم! بیایید❗️
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
✍همرزم شهید
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
امروز را به اسم🍃 شهید احمد علی نیری 🍃آغاز می کنیم.
امروز عهد ببند با این شهید ،که یک گناه رو ترک کنی.
و یادت باشد که نکند کاری کنی که شرمنده خون این شهدا شوی 😔
هدیه شما به امام زمان و این شهید، ترک یک گناه و خواندن زیارت عاشورا .
التماس دعا.
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
ای بهاری ترین آینه هستی
یوسف کنعانی من، #سلام✋
#آقاجانم...
بیا و اذان عشـ♥️ـق بخوان
تا جهان سراسر #مسلمان شود🌱
بیا و «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ....»را فریاد کن...
چشم #انتظار ماندهام...
من سر خوشم💖 از لذت این
چشم به راهی
و #چشم_انتظار میمانم ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🕊 شـهیـدانــه 🕊
هر وقت که می خواست برگردد سوریه خیلی خوشحال بود. می رفت برای بچه ها خرید میکرد و تک تکشان را زمان خداحافظی میبوسید😘. معمولا دوستانش میآمدند دم در دنبالش و خودم از زیر قرآن ردش میکردم. او می رفت من هم می رفتم داخل خانه.🏠ولی دفعه آخر مثل همیشه که خداحافظی کرد و رفت من لای در را باز گذاشتم که رفتنش را ببینم، دلم نمی گذاشت بروم داخل، از لای در که یواشکی نگاهش کردم متوجه شدم شهید فدایی هم برگشته از ماشین خانه را نگاه می کند و اشکش را پاک می کند.😢اگر کسی به اعتقادتش توهین می کرد به شدت ناراحت می شد. حتی یکبار در یکی از فیلم هایش دیدم زمانی که سر صبح گاه داشتند درود می فرستادند احساس کرده بود به یکی از بزرگان نه بی احترامی حتی، یکی با لحن بد صحبت کرده. حسین آقا با ناراحتی و برافروختگی میرود سمت آن طرف که متوجه میشود قضیه را اشتباه متوجه شده.🙁بسیار مقید به هدیه خریدن بود. هر وقت از سوریه می خواست برگردد زنگ می زد می پرسید خانم چی می خواهی برایت بخرم؟ اینجا مانتوهای قشنگی داره. روز زن هم امکان نداشت دست خالی بیاید.😌اول محرم با شهید حجت که در یه ماشین بودند مورد اصابت موشک قرار می گیرند. آقای خاوری همانجا شهید میشود و حسین آقا هم زخمی شد💔. من خبر نداشتم اما عمویم زودتر خبر دار شده بود و میسپارد که کسی به زهرا یعنی من خبر ندهد تا نگران نشوم. بعد از عاشورا یک شب زنگ زد گفت: خانم یک خبر خوش برایت دارم. گفتم: چه شده؟ گفت: قراره شما بیایید چند روز اینجا پیش من.
خیلی خوشحال شدم گفتم: یعنی ما واقعا لیاقت زیارت بیبی زینب(س) را داریم؟! دلم شکست و زدم زیر گریه.😭 ایشان هم گفت: وسایلت را آماده کن ایشالا تا ده روز دیگه نهایتا همدیگر را می بینیم. من هم رفتم اجازه بچه ها را از مدرسه گرفتم و وسایلم را جمع کردم. منتظر بودم تا خبر بدهند برویم. بعد هم گفت هر وقت آمدید دمشق زنگ بزنید من از حلب بیایم پیش شما. ازشان پرسیدم چطور شده ما بیاییم سوریه؟! هزینه اش را چکار کنیم؟ آن وقت بود که ماجرای مجروحیتش را به من گفت.😞 و تعریف کرد که: چون مجروح شدم فرمانده لطف کرده تا من خانواده ام را ببینم. این را که گفت نگران شدم و گفتم نکنه خیلی مجروحیتت شدیده و می خواهی ما را سورپرایز کنی؟ گفت: نه می بینی که راحت دارم باهات حرف می زنم. گفتم: به زبان نیست که شاید دست و پات قطع شده. خندید گفت: به همین بیبی زینب(س) قسم حالم خوب است.☺️همیشه بهش می گفتم سالم می ری سالم بر میگردی. من نمی توانم از مجروح نگهداری کنم. می خندید می گفت: خانم جان بادمجان بم آفت ندارد من هیچ طوریم نمیشه. وقتی دیدم سرحاله باور شد و پیگیر نشدم. همچنان منتظر بودم که خبر بدهند برویم اما خبری نمی شد.بچه ها هم بی تابی می کردند که پس کی می رویم پیش بابا؟😢 هر وقت هم پدرشان تماس می گرفت دائم می پرسیدن بابا پس چرا نمیاییم؟ او هم می گفت: صبر کنید.
تا اینکه یک روز از طرف دوستانش تماس گرفتند گفتند خانم فدایی با بچه هایتان آماده باشید فردا شب پرواز میکنید. آماده شدیم که باز خبر دادند هوا خوب نیست و نمی شود رفت. یک نوبت دیگر هم گفتند هواپیمایی را زدند فعلا امکان پرواز نیست، بعد گفتند انشاء الله بعد از ماه صفر. خیلی ناراحت و عصبانی شدم. حسین آقا که زنگ زد با ناراحتی گفتم مسخره بازی نکنید دیگه، به فرمانده تون بگید اگر نمیشه درست حرفشان را بزنند بچه ها از انتظار آب شدند😞. گفت باشه من صحبت می کنم خبر می دهم.☝️
راوی:همسرشهیدمدافعحرم
#حسین_فدایی (ذوالفقار)🌹
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
13.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥خاطره شنیدنی حاج محمود کریمی از روضه خانگی #حاج_قاسم_سلیمانی در برنامه چراغانی💠
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄