eitaa logo
کانال رسمی شهید رسول خلیلی
2.2هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
48 فایل
کانال رسمی « ❤️‌‌شهید رسول خلیلی❤️» مدافع حرم حضرت زینب سلام الله متولد:20-9-1365تهران شهادت:27-8/آبان-1392=14محرم آرمیده در بهشت زهرا،قطعه 53-ردیف 87/الف ❌کپی مطالب کانال باذکرمنبع ونام شهیدرسول خلیلی وآی دی کانال جایز است ارتباط: @ShahidRasoulkhalili69
مشاهده در ایتا
دانلود
به قول رضا:" خیلی ها هستند که در ارتباط با آدمها ادای دوستی در می آورند و معلوم نیست این آدمها دنبال چه چیزی هستند؟این ها در دوستی دنبال منفعتند;برای همین دوست های مختلفی دارند و برای داشتن اون ها گاهی مجبورند که دروغ بگن.این نوع دوستی ختم به رفاقت نمی شه". این حرف رضا برای من مهم بود و همیشه تلاش می کردم برای برقرار کردن ارتباط ،قبل از هر چیز خودم باشم. 📚 #رفیق_مثل_رسول 🆔 @Rasoulkhalili
🌷 #شهادت واقعاً هنر است و #شهید هنرمند واقعی 🖋دستنوشته شهید رسول خلیلی #عکس #رفیق_مثل_رسول... #شبتون_شهدایی 🆔 @Rasoulkhalili
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 روایت شنیدنیِ مدافعان حرم از بمب ها وموشک هایی که به گنبد وحرم حضرت زینب(س)اصابت میکردند ولی منفجر نمی شدند! ▶️بخشی از 🆔 @Rasoulkhalili
💚امام رضا(علیه‌السلام): 💎همانا حق با مهدی است و در وجود او خلاصه میگردد. 📚کمال الدین جلد ۱ صفحه ۳۷۱ ✨ #نسیم_وصل 🆔 @Rasoulkhalili
#شهید_رسول_خلیلی #شهیدحیدرجنتی #خاطره_شهید 🆔 @Rasoulkhalili
کانال رسمی شهید رسول خلیلی
#شهید_رسول_خلیلی #شهیدحیدرجنتی #خاطره_شهید 🆔 @Rasoulkhalili
😊یه روز که زمان آموزشی داشتم تو همین کویر کار می کردیم 👌 محمد حسن و حیدر و گروهش تو کوه ها و بیابان گم شدند و تنها با دوقمقمه برای مدت ۷ الی ۸ ساعت محمد حسن جانشین دسته بود با زیرکی که داشت تونست راه رو پیدا کنه و بچه ها رو نجات بده ☀️حیدر از شدت گرما گرمازده شده وقتی رسیدند حیدر از حال رفته بود سلاحش دست بچه ها و زیر بغلشو محمدحسن گرفته بود 🚑سریع محمد حسن رفت دنبال آمبولانس هیچ کس به فکر حیدر نبود الا محمد حسن یادش بخیر 📻خاطره همرزم شهید محمد حسن خلیلی و شهید حیدر جنتی 🆔 @Rasoulkhalili
🌹 روایت این هفته از آسمان تخریبچی شهید مدافع حرم رسول خلیلی 📅 جمعه12 مرداد 🕖 ساعت16:30 🖥 از قاب شبکه دو سیما #شهید_رسول_خلیلی #ازآسمان 🆔 @Rasoulkhalili
🌷شهادت، معرَاج عروج عاشقانی است که #از_قید_جان_گذشتند تا براق عشق، آنان را به وادی عدم کشاند؛ و این عدم، یعنی دست یافتن به تمام اسرار عالم... #شبتون_شهدایی 🆔 @Rasoulkhalili
#یاد_خدا باخداحرف بزن بامخلوق اگراشتباھ حرف بزنے مچت رامےگیرند! اما خدااینطور نیست🌸🍃 خدابھ حرفھایت گوش مےدهد واین گوش دادن باعث مےشودکھ حرف‌زدن یادبگیرے😌 #حاج‌اسماعیل‌دولابے 🆔 @Rasoulkhalili
🍃 #نسیم_وصل وَالْعَصر ؛ قسم به عبورِ یکایکِ ثانیه ها لحظه ای بی یادِ تو خُسرانِ محض است آقا ... 🆔 @Rasoulkhalili
چند روز بود كه صبح زود تا ظهر پشت خاك ريز می رفت و محور عملياتی لشگر را تنظيم می کرد و منطقه را تا جايی كه برايش امكان داشت، بررسی می كرد. هوای گرم جنوب، آن هم در فصل تابستان، امان هر كسی را می بريد. يكی از این روزها نزديك ظهر بود كه مهدی باکری به طرف سنگر بچه ها آمد و با آب داغ تانكر، گرد و خاک را از صورتش پاك كرد، وضو گرفت و به داخل سنگر رفت. آقا رحيم كه برای تنظيم گزارش برای ارايه در جلسه آمده بود، با آمدن آقای باكری سر پا ايستاد و با هم ديده بوسی كردند. در همين حين آقا رحيم متوجه لب های خشک مهدی باکری شد، به سراغ يخچال رفت و يك كمپوت گيلاس بيرون آورد، در آن را باز كرد و به مهدی داد. مهدی باکری خنكی قوطی را حس كرد، پرسید: امروز به بچه ها كمپوت داده اند؟ آقا رحيم گفت: نه آقا مهدی! كمپوت، جزء جيره امروزشان نبوده. مهدی باكری، با دلخوری كمپوت را پس زد و گفت: پس چرا اين كمپوت را برای من باز كردی؟ رحيم گفت: چون حسابی خسته ای و ممکنه گرما زده بشی. چند تا كمپوت هم اضافه بود، كی از شما بهتر؟ مهدی باکری با ناراحتی جواب داد: از من بهتر؟ از من بهتر همین بچه هان كه بی هيچ چشم داشتی می جنگن و جان میدن. رحيم گفت: آقا مهدی! حالا ديگه باز كردم. اين قدر سخت نگير، بخور. مهدی باکری گفت: خودت بخور رحيم جان! خودت بخور، خودت هم اون دنیا جوابش رو بده. 🆔 @Rasoulkhalili
قشلاق كرده ام به تو از دستِ زندگی چندی ست پايتختِ جهانم اتاقِ توست! _پانورما #اتاق شهید رسول خلیلی 🆔 @Rasoulkhalili