✅ قسمت هفتم
در کربلا ، شاید هیچ کس به اندازه ی تو زهر عطش در جانش رسوخ نکرده باشد .
بچه ها که فریاد العطش سر داده اند ، همگی در سایه سار خیمه بوده اند .
معجر و مقنعه و عبا و دشداشه و لباس کامل ، در زیر آفتاب سوزنده نینوا ، حتی خون رگ های تو را تبخیر کرده است .
تو اگر با همین حجاب در عرصه ی نینوا می نشستی ، عطش تمام وجودت را به آتش می کشید ، چه رسد به اینکه هیچ کس در کربلا به اندازه ی تو راه نرفته است ، ندویده است ، هروله نکرده است - مگر خود حسین -
و تو اکنون با این حال و روز باید فریاد العطش بچه ها را بشنوی و تاب بیاوری .
باید تشنگی را در تار و پود جوانان بنی هاشم ببینی و به تسلایشان برخیزی . باید زبانه های عطش را در چشم های کودکان نظاره کنی و زبان به کام بگیری و دم برنیاوری .
...
اما از همه ی اینها مهم تر و در عین حال سخت تر و شکننده تر ، کار دیگری ست و آن اینکه نگذاری آتش عطش بچه ها از در و دیوار خیمه ها سرایت کند و توجه ابوالفضل را برانگیزد ، نگذاری طنین تشنگی بچه ها به گوش عباس برسد .
چرا که تو عباس را می شناسی و از تردی و نازکی دلش با خبری ...
📚 #افتاب_در_حجاب
🆔 @Rasoulkhalili
💠بسم رب الشهدا و الصدیقین 💠
🌺امام صادق(ع) فرمودند: «سوره فجر را در نمازهای فریضه و نافله خویش بخوانید، که آن، سوره حسین(ع) است و به آن رغبت و اشتیاق نشان دهید».
«حسین(ع)، صاحب نفس مطمئنّه و راضیه و مرضیه است. یاران او نیز از دودمان رسالت، در روز رستاخیز از خداوند راضی اند. خدا نیز از آنان راضی است.»🌺
👆تفسیر برهان و مجمع البیان، در سوره فجر، سفینة البحار، ج2 ص346 / العوالم، عبدالله البحرانی، جزء امام حسین، ص98 / سایت حوزه نت
💢 ختم دسته جمعی سوره ی مبارکه ی #فجر
🌀 به نیت تعجیل در فرج و ظهور آقا صاحب الزمان (عج)
🎁 هدیه به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و شهدای گرانقدر به خصوص "شهید رسول خلیلی"
✅ مهلت تلاوت: از امروز تا ساعت 24. روز23شهریورماه 1398، مصادف با 14 محرم الحرام ,سالروز قمری شهادت #شهید_رسول_خلیلی
📲 لطفا تعداد دلخواه را به ID زیر ارسال فرمایید:
@ShahidRasoulkhalili69
🙏اجرتان با آقا سیدالشهدا (ع)...
🆔 @Rasoulkhalili
✅ قسمت هشتم
اکنون این دل شرحه شرحه ی توست که بر دوش جوانان بنی هاشم به سوی خیمه ها پیش می آید . اکنون این میوه ی جان توست که لگد مال شده در زیر سم ستوران به سوی تو باز پس داده می شود .
علی اکبر برای تو تنها یک برادرزاده نیست . تجلی امید ها و آرمان های توست . تجلی دوست داشتن های توست. علی اکبر پیامبر دوباره ی توست . علی اکبر برای تو التیام شهادت محسن است شهید نیامده !
...
شهادت محسن بر دلت زخمی ماندگار شد . شهادت برادر پیش چشم های چهار ساله ی خواهر . و تا علی اکبر نیامد ، این زخم التیام نپذیرفت .
اکنون این مرهم زخم توست که به خون آغشته شده است . اکنون این زخم کهنه ی توست که سر باز کرده است .
...
دوست داشتی حسین را دمادم در آغوش بگیری و بوی حسین را با شامه ی تمامی رگهایت استشمام کنی . اما تو بزرگ بودی و حسین بزرگتر و شرم همیشه مانع می شد مگر که بهانه ای پیش می آمد ؛
سفری ، فراق چند روزه ای ، تسلای مصیبتی و... و تو همیشه به نگاه اکتفا می کردی و با چشم هایت با سر و صورت حسین بوسه می زدی .
وقتی علی اکبر آمد ، میوه ی بهانه چیده شد و همه ی موانع برچیده .
...
از آن پس ، هرگاه دلت برای حسین تنگ می شد. بوسه بر گونه های علی اکبر می زدی .
...
و اکنون نیز حسین بهتر از هرکس این رابطه را می فهمد و عمق تعزیت تو را درک می کند .
...
وقتی پیکر پاره پاره علی اکبر را به نزدیکی خیمه ها می رسد و وقتی تو شیون کنان و صیحه زنان خودت را از خیمه ها بیرون می اندازی ، وقتی به پهنای صورت اشک میریزی و روی به ناخن می خراشی ، وقتی تا رسیدن به پیکر علی ، چند بار زمین می خوری و برمی خیزی ، وقتی خودت را روی پیکر علی می اندازی ، حسین فریاد می زند که : زینب را دریابید !
....
حسینی که خود بر بلندترین نقطه ی عزا ایستاده است ، فقط نگران حال توست و به دیگران نهیب می زند که : زینب را دریابید . هم الان است که قالب تهی کند و کبوتر جان از قفس تنش بگریزد ....
📚 #افتاب_در_حجاب
🆔 @Rasoulkhalili
▪️تا صدای تو شنیدم ز رخم رنگ پرید
خبرم داد صدایت که چه آمد به سرم
▪️بس که غم هست به دل جای غمت دیگر نیست
می نهم داغ جگر سوز تو را بر جگرم
▪️خاطرات
🔹روزی که برای دیدن "رسول" رفتیم معراج، "رسول" را غسل و کفن کرده بودن و زمانی که رسیدیم تابوت را آوردن روی زمین گذاشتن و سر کفن را کمی باز کردن و "صورت رسول" دیده شد.ما همگی از سمت وجهتی نشسته بودیم که طرف صورت مجروح "رسول" دیده میشد، چون صورت کاملا به سمت بالا نبود، یک طرف به سمت بالا بود که اون هم طرف مجروحش، بطوری که در نگاه اول شناخته نمیشد.
من با خودم گفتم این "رسول منه" ؟!
خواستم صورتش را ببوسم که جای سالمی نبود به غیر از قسمتی از چانه که سعی کردم به آرامی ببوسم که مبادا فشاری بیاد. بعدها که عکسهای "پیکر رسول" را در معراج دیدم متوجه شدم، نیمه ی دیگر صورت سالم بوده و من خیلی دلم سوخت که نتوانستم برای لحظه ی اخر درست با "رسولم" وداع کنم و ببوسمش.
#خاطرات
🖋 راوی: به نقل از "مادر شهید رسول خلیلی" ...
🆔 @Rasoulkhalili
◾️بعد از تو آب، معنی دریاشدن نداشت
گُم بود در خجالت و پیداشدن نداشت
▪️بی بوی رویت ای مهِ یكتای هاشمی
شب مانده بود و جرأتِ فرداشدن نداشت
▪️▪️
▪️هر كس كه آب داد به دستان تشنگان
بی إذن تو اجازه ی سقّا شدن نداشت
🏴 نهمین روز محرّم الحرام ، تاسوعای حسینی روز یقین و وفاداری ، بر شیعیان جهان تسلیت باد
#عکس شهید رسول خلیلی در مجلس آیت الله بهجت
🆔 @Rasoulkhalili
✅ قسمت نهم
این سکینه مرز مشترک میان حسین و بچه هاست .
و لزومی ندارد که سکینه به عباس حرفی زده باشد . لزومی ندارد که سکینه از عباس آب خواسته باشد. چه بسا که او را از رفتن به دنبال آب منع کرده باشد .
لزومی ندارد که نگاهش را به نگاه عباس دوخته باشد تا عباس ، خواستن را از چشم های او بخواند . همین قدر کافیست که او پیش روی عباس ایستاده باشد ، مژگان سیاهش را حایل چشم هایش کرده باشد و نگاهش را به زمین دوخته باشد .
...
اگر سکینه بگوید آب ، هستی عباس آب می شود پیش پای سکینه . نه ، سکینه لب به گفتن آب تر نکرده است . فقط شاید گفته باشد : عمو !... یا نگفته باشد .
چه گذشته است میان سکینه و عباس که عباس ادب ، عباس معرفت ، عباس مأموم ، عباس خضوع ، پیش روی امام ایستاده است و گفته است :
آقا ! تابم تمام شده است .
و آقا رخصت داده است .
...
مشک را به دست چپت می گیری و با خودت می اندیشی ؛ دست چپ را اگر بگیرند ، مشک - این رسالت من - چه خواهد شد ؟
...
مشک را به دندان می گیری و به نگاه سکینه فکر می کنی ...
...
جانم فدای اشک های تو عباس من ! دشمن نباید چشم های تو را اشکبار ببیند ...
📚 #افتاب_در_حجاب
🆔 @Rasoulkhalili