🌀عید سال ۸۳ بود...
من به همراه خواهرهام وهمسرانشان ، پدرم و خاله پیرم می خواستیم بریم کربلا.
قرار بود پاسپورتها رو یک آشنا ویزا بزنه و بیاره.
ما هم چون ایام عید بود تصمیم گرفتیم زودتر راهی منطقه مهران شویم و گردشی تو شهرای اطراف داشته باشیم.
ما راهی شدیم و رسول هم بعدا فقط برای اون چند روز که اونجا بودیم نه کربلا، بهمون ملحق شد، چون سال قبل با پدرش رفته بود...
بعد از چند روز خبر دادند ویزاها درست نشده...
همه ناراحت شدیم...
در اون خوابگاهی که بودیم، گروهای مردم می اومدند، زمینی و بدون پاسپورت می رفتند کربلا!
ما هم تصمیم گرفتیم به همین شکل بریم ولی بخاطر افراد مسن همراهمون مشکل بود.
شوهر خواهرم به رسول گفت اگه تو سفر مادرش (خاله ام) رو کمک کنه اونو هم با خودمون میبریم.
رسول خیلی خوشحال شد... و با ما همراه شد.
وقتی داخل عراق شدیم راننده ماشین برای پول بیشتر دبه در آورده بود رسول به عربی جواب میداد و آخر هم نذاشت زور بگه و پول بیشتری بگیره
سفر پر خاطره ای بود...
رسول هم دومین و آخرین سفرش به کربلا شد...
📻نقل از مادر شهید
#خاطره
#شهید_رسول_خلیلی
🆔 @Rasoulkhalili
#برگی_از_خاطرات
🌀ماجرای خواب😴 زیبای حڪاڪ سنگ مزار شهید رسول خلیلی
اینو برای ڪسایی میگم ڪہ تا حالا نشنیدن این ماجرا رو ... این قضیه برای اسفند سال 92 هست ...
این سنگی ڪہ میبینید👀 سنگ مزار شهید رسول خلیلی هستش ڪہ توسط خراطی حڪاڪی شده ...
صبح🌤 روح اللہ (برادر شهید) اومد دنبالم
رفتیم بهشت زهرا منتظر شدیم حڪاڪ اومد...
یہ نگاه👀 بہ ما انداخت گفت ببخشید این سنگ مزار ڪیہ؟🤔
گفتیم چطور؟🤔 گفت :اصلا نمی دونستم قراره امروز بیام اینجا بنویسم ، دیشب خواب دیدم از طرف حرم امام حسین علیه السلام♥️ منو خواستن گفتن شما مأمور شدی رو ضریح آقا قرآن بنویسی
ما خشڪمون زد😟 ... وقتی بهش گفتیم سنگ رو از حرم امام حسین آوردن و قراره برای یہ شهیدی نصب بشہ حالش منقلب شد ...😓
سنگ مزاری ڪہ میتوان گفت هدیہ ای از جانب اربابش حسین بود ♥️
✍ راوی : از دوستان شهید
#شهیدمدافع_حرم_رسول_خلیلی
#شبتون_شهدایی
#خاطره
🆔 @Rasoulkhalili
🍃بسم الله الرحمن الرحیم
🕊به مناسبت سالروز شهادت مدافع حرم "شهید رسول خلیلی"
۰
🔸#خاطره
۰
یک سری قرارهایی بینمون بود که از بزرگترها و بچه رزمندههای زمان جنگ یاد گرفته بودیم.
مثلا اینکه شهید بزرگوار آقاسیدمجتبی علمدار میفرمود:
🔸برای بهترین دوستانتون " آرزوی شهادت " کنید.
یا اینکه تو رفاقت باید برای همدیگه بال پرواز باشیم، همدیگر رو از دعای خیر محروم نکنیم، مادی و معنوی هوای همدیگه رو داشته باشیم و...
۰
یکی از قرارهامون این بود که، هر کدوممون توفیق شرکت در مراسم تشیع، یادواره یا زیارت مزار شهدا رو پیدا میکردیم اون شهید رو در محضر خدا واسطه قرار میدادیم برای حاجتمون... برای همدیگه دعا میکردیم و به قول معروف تنها خوری نمیکردیم.
همیشه بهش میگفتم: " داش حسن خدا شاهده که جز شهادت هیچ چیز دیگه برات نمیخوام ".
۰
هر وقت میرفتم بهشت زهرا*س* بهش پیام میدادم:
داش حسن پیش رسول بیاد و دعاگوتم...
۰
از اونجایی که اون هم خیلی مودب به آداب بود همیشه جواب میداد و از دلتنگی ها و شوق وصلش میگفت.
۰
🔹عکس دوم متعلق به یکی از همین مکالمات.
۰
روا بود که گریبان ز هجر پاره کنم
دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم...
۰
آبرودار تویی حسن جانم، رو سیاه منم.
#راوی_دوست_شهید حسن عشوری
#وَمِنْهُمْ_مَنْ_يَنْتَظِر...
۰
"اللهم الحقنی بالشهدا بحق الزینب(س)"
🆔 @Rasoulkhalili
✔️خاطره ای از دوست و همرزم شهید
یکی از کسایی که داداش مهدی دوسش داشت،حاج رسول بود،#شهید_رسول_خلیلی
میگفت خیلی بچه صاف و ساده ایه...
وقتی حاج رسول شهید شد،چند هفته ای توی خودش بود.
بهش گفتم ناراحتی چون تو زودتر نرفتی.چیزی نگفت...
از سکوتش،جواب سوالم و گرفتم...
هرموقع برمیگشت ایران،میرفت مزار حاج رسول باهاش خلوت میکرد ...
..
#خاطره
🆔 @Rasoulkhalili
#خاطره
✍بچهها به حاج قاسم گفتند ما اتاقی داریم که برای باباست. سردار گفت: مرا هم ببرید اتاق بابا را ببینم. اتاقی داریم که عکسها و وسایل اقا مهدی را گذاشتیم. سردار گفت: آفرین کار خوبی کردید. با خاک محل شهادت اقا مهدی دوستانش چند مهر درست کردند.
🔹حاج قاسم گفت: میخواهم با این مهرها نماز بخوانم. دو رکعت نماز خواند. به من گفت اینجا نماز بخوانید و تبدیلش کنید به نماز خانه،
موزه قشنگی است
🆔 @Rasoulkhalili
#تولد_فرمانده_مبارک😍
#خاطره
در جریان عملیات بیتالمقدس، کاظمی در حالی که فرماندهی تیپ نجف اشرف را برعهده داشت،
با عبور از رودخانه کارون، در نیمههای شب و با نفوذ به عمق ۲۰ کیلومتری از خط مقدم نیروهای عراقی،
نیروهای خود را به جاده اهواز-خرمشهر رساند😊 و با استقرار لشکر تحت امرش در کنار جاده، نبردی تن به تن و خونین میان نیروهای ایرانی و ارتش عراق رخ داد،
که در نهایت با تثبیت تیپ نجف در کنار جاده اهواز-خرمشهر، حملات بعدی خود را به سمت خرمشهر آغاز کرد🌹🌹
یاد شهدا با صلوات
🆔 @Rasoulkhalili
#خاطــره🎞
|همدانشگاهۍشهید|
دخترے میگفت:
من همکلاسی بابک بودم.
خیلیییی تو نخش بودیم هممون...
اما انقد باوقار بودکه همه دخترا میگفتند:
" این نوری انقد سروسنگینه حتما خودش دوس دختر داره و عاشقشه !" 😏
بعد من گفتم:میرم ازش میپرسم تاتکلیفمون روشن بشه...
رفتم رو دررو پرسیدم گفتم :
" بابڪ نوری شمایی دیگ ؟! "
بابڪ گفت : "بفرمایید ."
گفتم:" چراانقد خودتو میگیری ؟؟چرا محل نمیدی به دخترا؟؟!! "
بابڪ یہ نگاه پر از تعجب و شرمگین بهم کرد
و سریع رفت و واینستاد اصلا!
بعدها ک شهیدشد ،
همون دخترا و من فهمیدیم بابڪ عاشق ڪی بوده که بہ دخترا و من محل نمیداد...
#عاشقحضرتزینبوشهادت🥺💔|
#شهیدبابڪنورے♥️
🆔 @Rasoulkhalili
#خاطره
#شهید_نوید_صفری
هر زمان که دور هم جمع بودیم و احساس میکرد بحث به غیبت کشیده شده، آرام مراتکان می دادوبا
لبخند و شوخ طبعی
همیشگی اش؛ میگفت:
مامان بیدار شو بیدار شو🌺
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات 💐
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🆔 @Rasoulkhalili
#خاطره♥️
♦️گفتیم: در این #هوای سرد،❄️ باموتور🛵 چرا راه دور می روی⁉️
می گفت: میرم هیاتی که #شهید پروره!
نَفَس #شهید توی هیات باشه، یه چیز دیگه ست(:
🔸آقارسول می رفت هیات #ریحانه، چیذر هم پر از شهیده، شاید منم مثل آقارسول عاقبت بخیر شدم و زیبا🥀 رفتم ...
هم #زیبا رفت، هم عاقبت بخیر شد، هم مثل آقارسول شد😇
#شهیدمحمدرضادهقانامیری🌷
#شهیدرسولخلیلی🌷
🆔 @Rasoulkhalili
🌸| #خاطره
دوره ابتدایی وقتی در مدرسه دنبالش میرفتم،
باحجاب چادر بودم.باشادمانی و حیرت کودکانه
اش می گفت:مامان وقتی میای دنبالم همه من و
تو را یک جور دیگر نگاه میکنند! کمی که بزرگتر
شد تازه متوجه شد که آن نگاههای خاص،شکوه
و ابهتی بود که در حفظ حجاب وجود داشت.از
آن موقع چادر برایش یک نماد مقدس شد.
#ابووصال
#شهیدمحمدرضادهقانامیری
🆔 @Rasoulkhalili
#خاطره 🔖
🍃🌸 محمودرضا تو سوریه با اسم مستعار
حسین نصرتے شناخته میشد
ولے خیلے از رزمنده هاے مقاومت
براے رعایت اختصار، نصرت صداش میزدن
تو مقطعے ڪه محمودرضا به عنوان دیده بان بچه هاے ادوات تیپ فاطمیون عمل ڪرده بود
بچه هاے فاطمیون براے صدا زدنش تو بیسیم هم از همین اسم استفاده مے ڪردن
مثلا اینجورے: نصرت، نصرت،...علی
یڪے از بچه هاے فاطمیون مے گفت
هنوزم بعد چند سال از شهادت محمودرضا
نداے بیسیم هاے ما نصرت هست
یعنے بچه هاے فاطمیون الانم دیده بانشون رو پشت بیسیم نصرت صدا مے زنن...✨
#یادشهداباصلوات
#شهیدمحمودرضابیضایے
🆔 @Rasoulkhalili
🔸 یمن را دریاب ... ! 🔸
📝#خاطره دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
پدر داشت روزهای پایانی را میگذراند. دکترها برایش اصطلاحِ «سپسیس عفونی» را بکار میبردند. «سپسیس» یک بیماری خطرناک و مرگبار است که بر اثر واکنش شدید سیستم ایمنی بدن در برابر عفونت شدید ایجاد می شود. «سپسیس شدید» منجر به «شوک سپتیک» می شود. این شوک، فشار خون پدر را کمتر از ۷ کرده بود. بوسيله دارویی که دائم و بهتدریج به بدن تزریق میشد، سعی در جلوگيری از اُفت شدید فشار داشتند.
این حالات، پدر را در خوابی عمیق و متفاوت فرو میبرد؛ حالتی اغماء گونه ...
از شب، نوبت حضور من بالای سرشان است. حالتی رفت و برگشت دارند. بیهوش و هوشیار در نیمههای شب نگاهی به من کردند. «علی بیا !». بعد بلافاصله گفتند: «از یمن چه خبر؟!». متعجب نگاه میکنم. «با موشک کجا را زده؟». گویی نظارهگر واقعهای بوده که من از آن بی خبرم. میگویم: «خواب دیدید؛ ما الآن در بیمارستان نمازی هستیم». رویش را برمیگرداند. «نه، خواب نبود! یمن را دریاب. اخبار یمن را پیگیر باش. آخرالزمان از یمن آغاز میشود. از شلیک اولین موشکها !» بعد سکوتی طولانی کرد. دوباره میگوید «علی بیا!».
اشاره میکند که «سرت را جلو بیار». سرم را میچسبانم به دهانش. باصدای بیجوهرهای میگوید: «ان شاء الله تو ظهور را درک میکنی!» مو به تنم سیخ میشود. میگویم «ان شاء الله» و در دل، همۀ این فضا را حمل بر حال اغماگونه او میکنم و عبور میکنم ... تا اینروزها که اولین موشکها با جسارتی وصفناشدنی از یمن به سمت تمام منافع اسرائیل و آمریکا شلیک میشود ... و تنگهای که لقب مهمترین آبراهۀ جهان را یدک میکشد برای همه کشتیهای اسرائیل و آمریکا ناایمن شده. یمن یک تنه دارد صفآرایی و آبروداری میکند.
باز صدای پدر را میشنوم: «یمن را دریاب ...!»
(منبع)
🆔 @Rasoulkhalili
🔸در محضــــر شهیـــــد
#دستگیـر_بـاش_همچــون_علــے
👌نگاهـت...نفـس زدنـت...ڪه علی وار باشد رفتنـت هم #علـی_وار خواهد شد...
✍آخر میوه فروشی هاے بازار یه #پیـرمـرد نحیف میـوه مے فروخت.
از بساط ڪوچڪ و میوه هاے لڪ دارش معلوم بود ڪه خریدارے نداره
🍁اما پیرمرد یه #مشترے ثـابـت داشت بنام شهیــد رجــایــے...
آقاے رجایی مے گفت :میوه هایش برڪت خدا هستن .خوردنش لطفی داره ڪه نگـو و نپـرس.
🍁به دوستانش هم مے گفت : این پیرمرد چند سـر عـائلـه داره. از او خـریـد ڪنین....
#شهید_محمدعلی_رجایی
#مردان_بی_ادعا
#خاطره
🆔 @Rasoulkhalili