eitaa logo
🌹رستگاران 🌹
551 دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
3.5هزار ویدیو
12 فایل
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم … دوستان عزیز برای اشتراک گزاری خاطرات وتصاویرگرانقدر شهدا به آیدی های زیر مراجعه کنید @Malek53 @Alignb درصورت تمایل تبادل انجام میشود
مشاهده در ایتا
دانلود
°/قیمــٺ ندارد جاڼ تو قیمت ندارد ناله ے هـــرچه دلــــار و درهـم دنیاسٺ یک جاڼ فداے خنـــــــده‌ے‌آخـر/ @rastegarane313
🌷 یاد یاران میگن‌چرا‌میخواۍ‌شهید‌شۍ؟! میگہ‌دیدید‌وقتۍ‌یہ‌معلم‌رو‌دوست‌دارۍ خودتو‌میڪشۍ‌تو‌کلاسش‌نمره‌²⁰بگیرۍ ولبخندرضایتش‌دلت‌روآب‌ڪنہ؟! منم دلم‌برالبخندخدام‌تنگ‌شدھ(: میخوام‌شاگرد‌اول‌ڪلاسش‌بشم _شھید‌حمیدسیاهڪالۍ‌مرادۍ🕊🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@rastegarane313
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 💠 قرار شبانه روایت است که : هر زمان جوانی دعای فرج مهدی (عج) را زمزمه کند، همزمان امام زمان دستهای مبارکشان را به سوی آسمان بلند می کنند و برای آن جوان دعا می فرمایند . پس زمزمه می کنیم دعای فرج را به نیابت از تمام 🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 🌸بسم الله الرحمن الرحيم🌸 🌸الـهي عَظُمَ الْبَلاءُ 🌸 وبَرِحَ الْخَفاءُ 🌸وانْكَشَفَ الْغِطاءُ 🌸 وانْقَطَعَ الرَّجاءُ 🌸وضاقَتِ الاْرْضُ 🌸ومُنِعَتِ السَّماءُ 🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ 🌸 واِلَيْكَ الْمُشْتَكى 🌸 وعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ 🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد 🌸اولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ 🌸 وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم 🌸ففَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا 🌸 كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ 🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ 🌸اكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ 🌸وانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ 🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ 🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ 🌸ادْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني 🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ 🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل 🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ 🌸بحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرين @rastegarane313
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 🌓 ❤️ انگشت‏های ‏ای بوده‏اید به سمت ماه . پشتی‏تان ، نشان از دراز داشت . ما رسم کردن را باید از بیاموزیم. « ما هم بیش نیست » آمدید مثل ، رفتید مثل . ما رسم کردن را باید از بیاموزیم. وجودتان را با سرشته بودند و سرنوشت‏تان را با . به ما آموخته‏اید که می‏توان شد و بارید ، می‏توان شد و برای چهره‏های و ، می‏توان شد و نوشت برای قلب‏ها می‏توان شد و برداشت برای . دل نباید بود . حقیقی را نه هست و نه . « ما نیز بیش نیست » فقط باید ببریم . ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 @rastegarane313
🌱🌹🌸داستان شب🌸🌹🌱 سلام و ارادت..؛ شبتون خوش و آرامش قرین وجودتون...؛ الهی خواسته قلبتون با حکمت خدا همراه و محقق گردد...؛ الهی آمین .................................... داستان امشب را تقدیم میکنم. ۱۴۰۱/۱۱/۰۸ "حقیقت در فضای مجازی" دوستانی که میخواهند بدونند در فضای مجازی چه خبره و یک حقیقت چند دست میگرده و تغییر میکنه ؛ این داستان طنز رو بخونند.😂 دوستی عزیزی داشتم که میگفتش : برای ترویج خوراک سالم، خواستم پیامی بهداشتی بدهم، لذا از شام دیشبم که کمی کاهو و تکه‌ای نان بود(شام مختصر و رژیمی) عکس گرفتم و توی اینستاگرامم گذاشتم و زیرش نوشتم: «شام یک مرد پا به سن گذاشته...!!!» چشمتون روز بد نبینه: صبح که پاشدم دیدم قیامتی به پا شده...!!! توی تلگرام و فیسبوک و جاهای دیگر همان عکس پخش شده بود...!!! زیرش هم پر بود از فحاشی به مملکتی که در آن یک مرد سالمند فقیر مجبور است شکمش را با کاهو سیر کند...!!! ⁃ عده‌ای هم گلایه کرده بودند که حالا بروید پول مملکت را به سوریه و لبنان بدهید...!!! یک آقای کله طاس یقه‌بسته هم که گویا زمانی کاره‌ای بوده ولی حالا فقط گهگاه سخنرانی پر فحش می‌کند، ابراز تاسف کرده بود از مسولین مملکت که: این بود اقتصاد بازار آزادتان..؟!!! روزنامه کیهان عکس را صفحه اولش چاپ کرده و زیرش نوشته بود: «حاصل برجام روحانی، اینم شام ایرانی؟» مطهری نماینده سابق هم با ارسال متنی نوشته بود: نتیجه اعتماد به مدیران احساسی و بی برنامه ؛ این میشود...!!! اصغر فرهادی هم نامه‌ای به رییس جمهور نوشته بود و درخواست کرده بود که: لااقل کمی پنیر لای نان این آقا بگذارید...!!! بهاره رهنما هم کمپینی برای حمایت از میان‌سالان کاهوخوار راه انداخته بود…!!! معتمد آریا مادر اجنه و اوحاش هم پست گذاشته بود؛ من دیگر مادر این مرد مسن سال هستم و دیگه مادر گهسا نیستم...!!! مدعی العموم هم اعلان برخورد جدی با عاملان فاجعه کرده بود...!!! شهردار زاکانی هم قول داده بود که به زودی لای نان کهنسالان فقیر، مقداری اولویه خواهد گذاشت ...!!! عباس جدیدی عکس جدیدی در کنار همان عکس نان و کاهو گرفته بود با بغضی دلپریش...!!! کاذب زشت کلام تحلیل کرده بود که اگر رضاشاه بجای انگلیس به امریکا تکیه کرده بود، الان شاهد این اوضاع رقت بار نبودیم...!!! نشریه یالثارات این عکس را کار سلبریدی های بی آبرو و تعلیم گرفته از خارج قلمداد کرده بود...!!!! گروههای طرفداران محیط زیست اعلام کردند که این کاهو با فاضلاب آبیاری شده و خواستار رسیدگی مسئولین شده بودند...!!! جالب ماجرا اینجا بود و این ها همه به کنار، حدود دویست هزارنفری هم زیر عکس نوشته بودند که : ای حقه باز ژن دار ؛ داری برای ما گرسنه‌ها از خوراک لاکچری‌ات عکس می‌گذاری...؟؟!!! تف به غیرتت با آن ثروت بادآورده‌ات...!!! چه کسی رو میخواهی رنگ کنی ؛ نقاش بزدل؟!!! ................................... بله دوستان؛ این حکایت فضای مجازی و رسانه های مربوطه هستش. حالا شما یک کلیپ یا متن یا عکس را خیلی ساده میگیرید و به اشتراک میگذارید غافل از اینکه حقیقت چیز دیگریست و هزاران رمز و راز در آن نهفته است. پس مراقب باشید. چه در تولید محتوا و چه در به اشتراک گذاری یک متن یا محتوا و چه در بازنشر آن برای دیگران. شبتون بخیر و شادی...؛ در پناه لطف و کرم خدا باشید. 🍃🌺🌸🌻❤🌻🌸🌺🍃
🇮🇷🌹🕊🇮🇷🕊🌹🇮🇷 💐 ای کسانیکه در این انقلاب هیچ کاری نکردید به جز ضرر و زیان ، شرم کنید و خیانت را بس کنید ، اگر آخرت و عقوبت معاد را قبول ندارید به حرمت خون حسین (ع) ، سالار شهیدان شرم کنید و به گفته ی خود آنحضرت آزاد مرد باشید . این حرکت های مرموزانه بر ضدِ انقلاب هیچ سودی برای شما ندارد و ملت ما را آبدیده تر و آگاهتر می نماید . 🌹 🕊 🌹 🌹 💐 🇮🇷 🌹 🇮🇷 🌼 🇮🇷 🌺 🇮🇷 @rastegarane313
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 هرچه می‌توانید از یاد این استفاده کنید، هرچه می‌توانید راجع به اینها بنویسید، بشنوید، ثبت کنید، ضبط کنید، کار هنری انجام بدهید. هیچ لزومی هم ندارد که مبالغه و اغراق‌گویی درباره‌ی اینها بشود. من می‌بینم گاهی اوقات بعضی‌ها اغراق‌گویی می‌کنند . هیچ لزومی ندارد. نفْس عمل اینها این‌قدر عظمت دارد که هیچ احتیاج به آرایش و بزک کردن و اغراق‌گویی و مانند اینها ندارد ، کارشان کار مهمّی است. چه کسی از جان خودش می گذرد؟ ما مردم معمولی دنیا برای یک نفع کوچک، حاضریم کار خلاف هم انجام بدهیم ، آن‌وقت اینها آمدند از عزیزترین شیئی که برای یک انسان وجود دارد " یعنی عمرش، جانش " گذشتند برای خدا . در سنین جوانی ، در وقتی‌که شهوات در انسان قوی است، در وقتی‌که آرزوها در انسان قوی است، پا روی این آرزوها گذاشتند، پا روی راحتی و آسایش جسمی گذاشتند و حرکت کردند در راه خدای متعال و جان خودشان را دادند. خود این حرکت این‌قدر عظیم است، این‌قدر باشکوه است که هیچ احتیاج به اغراق‌گویی ندارد. ۱۳۹۷/۸/۱۴ شادی روح و @rastegarane313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ باشهداصحبت‌ڪنید آنهاصداۍشمارابہ‌ خوبےمۍشنوند وبرایتان‌دعامےڪننددوستے باشهدادوطرفہ‌است @rastegarane313
📆 🔆امروز ۹ بهمن ماه ۱۴۰۱ مصادف با ۷ رجب المرجب 📿 ذکر روز یکشنبه: یا ذَالجَلالِ وَالاِکرم (صد مرتبه) ✳️ ذکر این روز موجب فتح و نصرت می‌شود. 🕊سالروز شهادت نابغه دفاع مقدس سردار شهید حسن باقری 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات @rastegarane313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید_حسن_باقری : اگر خسته شدیم، باید بدانیم کجایِ کار اشکال دارد، وگرنه کار_برای_خدا_خستگی_ندارد. 9 بهمن، چهلمین سالگرد شهید_حسن_باقری گرامی باد! @rastegarane313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷✨🌷✨🌷 😍فرصت ناب لمس بهترینِ طبیعت... 👌این بهترین تقدیم شما @rastegarane313
هفته ای یکی دوبار کوههای محوطه ستاد را پیاده دور می زد. یک جورهایی هم پیاده روی می کرد هم کوهنوردی. این کوهها منطقه شکار ممنوع هستند و محل زندگی حیواناتی مثل آهو و بز کوهی. حاجی با آن همه گرفتاری حواسش به این زبان بسته ها هم بود. گفته بود تانکر آب نصب کنیم و از آب همان تانکر در چند نقطه بگذاریم. تابستان که میشد حکم می کرد برید ببینید اون تانکر آب داره یا نه ؟! اگر رفع تکلیفی می گفتیم: «داره حاجی.» قانع نمیشد. می گفت: «نه، یکی تون بره ببينه بیاد به من بگه.» زمستان ها هم که همه منطقه را برف می پوشاند و علف پیدا نمیشد سفارش می کرد برایشان علوفه ببریم. بس که دل رحم بود. 📚 برگرفته از کتاب سلیمانی عزیز 🌹هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات
یك شمارھ رو انتخاب و هدیہ‌تون رو از دوست شهیدت دریافت کُنید - اول : digipostal.ir/cofa3zi . - دوم : digipostal.ir/cmdgvds . - سوم : digipostal.ir/cu961hs . - چھارم : digipostal.ir/cabb62c . - پنجم : digipostal.ir/c87kide . - ششم : digipostal.ir/ceiv42d . - هفتم : digipostal.ir/csenas8 . - هشتم : digipostal.ir/cezkkiq . - نُھم : digipostal.ir/c0enl2t . - دهم : digipostal.ir/ck0hv4j . - یازدهم : digipostal.ir/cfir815 . - دوازدهم : digipostal.ir/cjt5fhz . - سیزدهم : digipostal.ir/cwbze98 . - چھاردهم : digipostal.ir/cwpcc6j . - پانزدهم : digipostal.ir/cjarjqv . - شانزدهم : digipostal.ir/cpexi3q . - هفدهم : digipostal.ir/cufmm0j . - هجدهم : digipostal.ir/c3fxydo . 😍
دلنوشته ای درباره روز پدر جعبه خرما همه جانم پر شده از سرما . خون در رگهایم یخ زده و قدرتی برای گردش ندارد. اینجا داخل این بسته کارتن چنان تنگ ما را چیده اند کنار هم که نمی توانیم نفس بکشیم. گاهی اوقات درب یخچال بزرگ را که باز می کنند دریچه ای از نور میزند توی درزهای کارتن و چشمهایمان جانی می گیرند اما دوباره در بسته می شود و دوباره تاریکی و ظلمت به سراغمان می آید. دیگر خسته شده ام از این همه سردی و رخوت و دلم هوای نخلستان را کرده با آن آفتاب داغ و هوای شرجی اش. دوست دارم از نخلی آویزان شوم و زل بزنم توی چشمهای خورشید و تا می توانم گرمی بگیرم و نفس چاق کنم. افسوس که این ها همه رویایی بیش نیست و من حالا با نخلستان کیلومتر ها فاصله دارم. باید منتظر بمانم تا روزی در این یخچال باز شود و من را بخرند و بعد تازه اول دردسر است که کجا ببرند و چه کار کنند. نور می تابد توی یخچال و کارتن تکانی می خورد و چشمان مردی میان سال که با موهای جو گندمی و قد بلندش حالا خم شده روی ما و براندازمان می کند و از فروشنده می پرسد : خرما تازه است ؟ و فروشنده که با اعتماد به نفس جواب می دهد : خیالت راحت ! جعبه خرما را می گذارد داخل پلاستیک کنار بقیه خرت و پرت ها و حسابمان می کند و بعد هم توی صندوق عقب جا خوش می کنیم تا برسیم به خانه. خانه ویلایی با شکوه که حیاط بزرگش پر است از درخت های سرو قد به آسمان کشیده و وسط حیاط هم حوضی بزرگ آبی رنگی خود نمایی می کند. داخل خانه ما را تحویل آشپز باشی می دهد: حواست باشه امشب باید همه چیز مرتب باشه ! امشب جشن روز پدر برای پدرم هست . من با این مهمونها رو دربایستی دارم ! خانمهای مستخدم هم شروع می کنند به چیدن ما روی سینی ها بزرگی که روی میز قرار دارد. روی میز بزرگی که داخل اتاق بزرگ پذیرایی است پر شده از جام های رنگی شربت با طعم های مختلف ، سینی ها برنج و خورش ، بشقاب های مرغ و گوشت که با سبزی تزئین شده اند و انواع خوردنی ها و نوشیدنی های رنگارنگ. ما را هم در بشقابهای کریستالی دور تا دور میز چیدند. غروب که می شود سروکله میهمانها پیدا می شود. با لباس های رنگارنگ و صورت های آرایش کرده و انواع زیور آلات از ماشین های مدل بالایشان پیاده می شوند. دور میز بزرگ که می نشینند انگار چند روز است چیزی نخورده اند. بیشتر نگاهشان معطوف است به گوشت های سرخ شده و مرغ های شکم پر. بعد از ساعتی خوردن و نوشیدن، سرانجام شکم هایشان را گرفته و کنار می نشینند و به سفره نصفه نیمه جنگ زده نگاه می کنند و انگار خودشان از خودشان خجالت می کشند که چه بر جای گذاشته اند......خانم ته مونده غذاها را چه کنیم ؟ بریزید تو سطل آشغال ! یا بین همین کارگرها تقسیم کن ! پاکت های زباله بزرگ باز می شوند و سینی ها و بشقاب ها خالی می شوند. ما را هم می ریزند توی یکی از پاکت ها و می برند توی حیاط. آخر شب آشپز و کارگرها هر کدام یکی از پاکت ها را بر می دارند و می برند با خودشان. خانم چادری که از صبح اینجا کار می کرد هم پاکت ما را بر می دارد و می رود به سمت خانه. چند کوچه پایین تر زنگ خانه ای آجری را میزند. پسر بچه کوچکی در را باز می کند: مامان چرا اینقدر دیر اومدی ؟ مهسا خوابش برد. چیزی هم نداشتیم که بخوره! خرت و پرت ها را می برد توی آشپزخانه و می چیند روی بشقابی کوچک. مهسا هم بیدار شده و سفره کوچکی پهن می شود. جا خوش کرده ام روی بشقاب کوچک قدیمی و نگاه می کنم به در و دیوار خاکی و ساده خانه . آن ویلای پر زرق و برق با لوسترهای رنگارنگ و پرده های سلطنتی و مبل های راحتی کجا و این خانه کوچک رنگ و رو رفته کجا . مهسا و برادرش بعد از شام یک نقاشی که از قبل کشیده بودند برای تبریک روز پدر به پدرشان تقدیم کردند .... موجی از گرما میزند توی رگهایم . یاد نخلستان می افتم و گرمای لذت بخشش. در و دیوار پر می شود از❤️ بوی دعای پدر❤️.... من هم بعد از چند روز سرما و خستگی حالا گرمای واقعی را حس می کنم. ارسالی از خانم گرامی حلیمه محمدزاده
به نام خدا دلنوشته ای درباره امام علی (ع) و روز پدر باغچه پراز برف بود.مادربزرگ ِ ستاره بایک بشقاب عدسی داغ از تو حیاط اومد.بخار از عدسی ها بلند می شد .اتاق بوی مادربزرگ راگرفت همیشه بوی هل و گلاب می داد ستاره چندقاشق عدسی خورد سینی را روی کرسی گذاشت لحاف کرسی را تازیر چانه بالا کشید.... مادربزرگ گفت ستاره جان امشب شب تولد امام علی (ع) هست باید در تدارک میهمانی امشب باشیم. ستاره گفت : می دانم مادربزرگ. مگر می شود شب ِ سیزدهم ماه رجب را فراموش کنم . خاتون به سراغ من آمد یک پارچ پراز آب درونم ریخت پیچم را چرخاند و آتشی دردرونم شعله ور شد وریز ریزو آهسته آهسته اب درونم به جوش امد.... تلویزیون را روشن کرد نوایی ملکوتی و آسمانی فضای خانه راآکنده از یک حس الهی کرد قوری خانم‌هنوز در خواب بود درش هرازگاهی تکان می خورد خاتون بیدارش کرد و چای خوش رنگ و طعمی دم کرد و قوری را مثل تاجی برسرم گذاشت عطر چای تازه دم فضای خانه راپرکرد مادربزرگ در استکانهای کمر باریک دو چای ریخت و شروع کرد به صحبت کردن... ستاره جان صدای اسمان را میشنوی دستهایت را می خواند می گوید دو دستت که پربگیرندو بلند شوندمی توانند سرنوشت تورا از نو بنویسند همراه بانور و زندگی صدای مولودیِ علی علی یا علی از تلویزیون می آمد ستاره گفت : سلام و رحمت خدا بر حضرت علی علیه السلام .... خاتون در ادامه گفت :دست دعای حضرت علی (ع) همواره برای ما و دوستداران اهل بیت گشوده است اگر خداوند دست هدایت ایشان و فرزندانشان را برسر ماارزانی نمی داشت هرگز هدایتی پیش روی مانبود. مجری تلویزیون میگفت از حضرت علی (ع) بخواهیم مددی کند تا جایگاهمان را نسبت به ولایت بدانیم آنجا که باید سکوت کنیم و انجا که باید صحبت کنیم انجا که باید صبر و آنجا که باید جهاد کنیم...... میهمانی شروع شده بود میهمانان ستاره و مادربزرگ امده بودند حدیث کسا میخواندند ..... سفره یکپارچه نور می شود ذکر تکرار می شود توی اتاق و درو دیوار پر میشود از بوی دعا..... ارسالی از خانم گرامی خدیجه پشام از خوزستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 برادران! عقب بایستیم، ترسو بار می‌آییم... استثنا هم ندارد 🔹حسن باقری فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران، او در عملیات‌های فتح‌المبین، بیت‌المقدس و رمضان فرمانده قرارگاه نصر بود و عملیات را هدایت و فرماندهی می‌کرد، همچنین در اجرای عملیات آزاد‌سازی خرمشهر نقش مؤثری را ایفا کرد. او در نهم بهمن ماه ۱۳۶۱ درحالیکه برای شناسایی و آماده‌سازی عملیات والفجر مقدماتی در خطوط مقدم چنانه (منطقه فکه) در سنگر دیده‌بانی حاضر شده بود مورد هدف گلوله خمپاره دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید. 🔹 به مناسبت سالروز شهادت حسن باقری @rastegarane313
🌿•| وقتی اسیر شدیم از همه رسانه ها آمده بودند برای مصاحبه و در واقع مانور قدرت و استفاده تبلیغاتی روی اسرای عملیات بود. نوبت یکی از بچه های زرنگ گردان شد. با آب و تاب تمام و قدری ملاطفت تصنعی شروع کردند به سوال کردن. یکی از مأموران پرسید: - پسر جان اسمت چیه؟ - عباس - اهل کجا هستی؟ - بندرعباس. - اسم پدرت چیه؟ - به او می گویند حاج عباس! گویی که طرف بویی از قضیه برده بود پرسید: - کجا اسیر شدی؟ - دشت عباس! افسر عراقی که اطمینان پیدا کرده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد حرف بزند به ساق پای او زد و گفت: دروغ میگی! و او که خودش را به موش مردگی زده بود با تظاهر به گریه کردن گفت: - نه به حضرت عباس😅 @rastegarane313
خاطرات جبهه🌷❤️ حلال شب سیزده رجب بود. حدود 2000 بسیجی لشگر ثارالله در نمازخانه لشگر جمع شده بودند. بعد از نماز محمد حسین پشت تریبون رفت و گفت امشب شب بسیار عزیزی است و ذکری دارد که ثواب بسیار دارد و در حالت سجده باید گفته شود. تعجب کردم! همچین ذکری یادم نمی آمد! خلاصه تمام این جمعیت به سجده رفتند که محمد حسین این ذکر را بگوید و بقیه تکرار کند. هر چه صبر کردیم خبری نشد. کم کم بعضی از افراد سرشان را بلند کردند و در کمال ناباوری دیدند که پشت تریبون خالی است و او یک جمعیت 2000نفری را سر کار گذاشته است. بچه ها منفجر شدند از خنده و مسئولان به خاطر شاد کردن بچه ها به محمد حسین یک رادیو هدیه کردند!😂 @rastegarane313