eitaa logo
🌹رستگاران 🌹
551 دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
3.5هزار ویدیو
12 فایل
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم … دوستان عزیز برای اشتراک گزاری خاطرات وتصاویرگرانقدر شهدا به آیدی های زیر مراجعه کنید @Malek53 @Alignb درصورت تمایل تبادل انجام میشود
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹 💐 رمز پیروزی انقلاب اسلام اطاعت از رهبری و ولایت فقیه بوده و هست ، ملت مسلمان ایران توجه داشته باشند این موانع و مشکلاتی را که ابر قدرت ها و نوکران آنها و منافقین برای ما به وجود آورده اند نه تنها ما را شکست نخواهد داد بلکه باعث رشد هر چه بیشتر و پخته تر شدن این انقلاب خواهد بود . 🌹 🕊 🌹 🌹 بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🌺🍃🌸 🌸 📚✨ روزانه فقط یک کلام کوتاه ✨ علم و دانش را با متانت همراه کنید . امام صادق علیه‌السلام : جویای علم و دانش باشید و خویشتن را همراه با آمیزه حِلم و بردباری و متانت و وقار بیارائید . ( کافی ) بگذارید👇👇 @rastegarane313 🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
18.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴عیادت رهبر معظم انقلاب از همسرش در بیمارستان بقیه الله تهران 🔺این کلیپ شش دقیقه ارزش ده بار دیدن و شنیدن رو داره. بگذارید👇👇 @rastegarane313
واسه ی چی اینقدر شهید میارن؟😕 سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:این روزها شهدای زیادی رو پیدا می کنن و میارن ایران، به نظرتون کار خوبیه؟ کیا موافقن؟ کیا مخالف؟ اکثر دانشجویان مخالف بودن، بعضیا میگفتن: ولمون نمی کنن… گیر دادن به چهار تا استخون… ملت دیوونن بعضیا میگفتن: آدم یاد بدبختی یاش میوفته تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگه های امتحانی جلسه قبل نبود همه ی بچه ها سراغ برگه هایشان رو گرفتن ولی استاد جواب نمی داد یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت: استاد برگه هامون رو چیکار کردی؟! شما مسئول برگه های ما بودی استاد گفت: من برگه هاتون رو گم کردم و نمی دونم کجا گذاشتم همه ی دانشجویان شاکی شدن استاد گفت: چرا برگه هاتون رو میخواین؟ گفتن:چون واسشون زحمت کشیدیم درس خوندیم هزینه دادیم زمان صرف کردیم هرچی که دانشجویان می گفتن استاد روی تخته می نوشت استاد گفت:برگه های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم هر کی میتونه بره پیداشون کنه؟ یکی از دانشجویان رفت و بعد از چند دقیقه با برگه ها برگشت استاد برگه ها رو گرفت و تیکه تیکه کرد صدای دانشجویان بلند شد استاد گفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین؟ چون تیکه تیکه شدن!!! دانشجویان گفتن:استاد برگه هارو می چسبونیم برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت: شما از یک برگه آچار نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کنید،پس چطور توقع دارید مادری که بچه اش رو با دستای خودش بزرگ کرده و فرستاده جنگ، الان منتظر همین چهار تا استخونش نباشه… بچه اش رو می خواد حتی اگه خاکستر شده باشه چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد و همه از حرفی که زده بودن پشیمون شد تنها کسی که موافق بود شهیدی بود که سالهاست منتظر باباشه😔 ‌ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🔴آیا از قرنطینه و در منزل ماندن خسته شدید؟؟ چند روز؟؟حوصله تان سررفته؟! تحملتان تمام شده؟!خیلی خسته شدید؟! ✌خاطره ای از ۱۸سال اسارت شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد. 🌹آنقدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی بهش گفته بود: تو به ایران باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده!...همسرشهید لشگری میگفت: خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود...او اولین کسی بودکه رفت. ( اولین اسیر بود) و آخرین نفری بود که از اسارت برگشت....اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود.. وقتی بازگشت از او پرسیدند: 🌺این همه سال انفرادی راچگونه گذراند ی؟ و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را‌ مرور میکردم. سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت، قرآن را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی میدانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود. حسین میگفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم. بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم، این را بگویم که من مدت 12 سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک فضای سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم... منبع:کتاب خاطرات دردناک.. ناصر کاوه 🌷حالا بعضی افراد وخانواده ها برای سلامتی خودشان تحمل 10 روز ماندن درخانه خودشان را ندارند!!!. 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 خاطرات اسارت شهید سرلشکر خلبان حسین لشکری(ره) شادی روحش صلوات بگذارید👇👇 @rastegarane313
اگر گذرتان به بهشت زهرا تهران افتاد حتما" بر سر مزار این دوقلوها" بروید! ❤️❤️ *برادران دو قلویی که غریبانه، هیچ‌گاه مادر و پدری زائر مزارشان نبوده است!! قصه مظلومانه این دو برادر را با هم بخوانیم.... ثابت و ثاقب شهابی نشاط را کسی نمیشناخت. عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه سومار اولین‌باری بود که آنها پا به جبهه گذاشته بودند. تا اینکه در سال 61 در اوج سالهای جنگ ایران و عراق تبدیل به امدادگران خستگی ناپذیر گردان سلمان شدند. همرزمان این دو شهید می‌گویند وقتی نامه‌ به خط مقدم می‌آمد، معمولاً ثابت و ثاقب غیبشان می‌زد! یک‌بار یکی از رزمندگان متوجه شد که وقتی همه گرم نامه خواندن هستند و خبر سلامتی خانواده و عکس‌هایشان را با وجد نگاه میکنند، دوقلوها دست در گردن هم در کنج سنگر، های های گریه می‌کنند! این رزمنده میگوید بعدها که موضوع را جویا شدیم، فهمیدیم آنها بی‌سرپرست هستند. هر بار دل‌شان می‌شکند که کسی آنسوی جبهه چشم انتظارشان نیست. عکس‌های کودکی و زنبیل قرمزی که در آن سر راه گذاشته شده‌اند را بغل کرده گریه می‌کنند. جنگ شوخی بردار نیست. رحم ندارد... زن و شوهر و بچه نمیشناسد... برادر نمیشناسد... این را نمیفهمد که وقتی از دار دنیا فقط و فقط یک برادر داری یعنی چه.... جنگ بی رحم است و اینطور میشود که کمی بعد ثاقب، به دلیل مجروحیت های ناشی از جنگ شهید میشود و بردارش که فقط با چند ثانیه اختلاف از او به این دنیا آمده را تنها میگذارد. چیزی نمیگذرد که برادرش هم دوری او را تاب نمی آورد و بر اثر استنشاق گازهای شیمیایی او هم شهید میشود. روزی شخصی ثاقب و ثابت را پشت به یکدیگر داخل آن زنبیل کوچک قرمز رنگ گذاشته بود و زیر شرشر باران کنار درب ورودی بهزیستی رهای‌شان کرده بود. حال درد نان بود یا درد جان،کسی نمی‌دانست. از آن پس بود که آن زنبیل کوچک شد تنها یادگاری از مادر ندیده‌شان. ثاقب و ثابت سالها از کرمانشاه و غرب کشور گرفته تا اهواز و خرمشهر، به هر کجا که اعزام می‌شدند، در درون ساکشان اعلامیه‌هایی را به همراه داشتند که عکسی از دوران کودکی‌شان، به همراه دست نوشته‌ای بود که به در و دیوار شهرها می‌چسبانیدند: "مادر، پدر! از آن روز که ما را تنها در کنار خیابان رها کردید و رفتید سالها میگذرد. حال امروز دیگر ما برای خودمان مردی شده‌ایم ولی همچنان مشتاق و محتاج دیدار شماییم..." اما هیچگاه روزی فرا نرسید که قاب عکسی باشد و عکسی از ثاقب و ثابت و خانواده‌شان در کنار یکدیگر. اما از شیرخوارگاه تا آسمان برای این دو برادر راه طولانی و پر پیچ و خمی نبود... آنچه که امروز از ثاقب و ثابت شهابی نشاط باقی است، ۲ قبر مشکی رنگ شبیه به هم و در کنار هم در قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) است. اگر چنانچه گذارمان به گلزار شهدای بهشت زهرا افتاد، جایی ما بین قبور قطعه ۵۰، ردیف ۶۷، شماره ۱۹ وردیف ۶۶ شماره ۱۹، دو برادر شهیدی آرام کنار یکدیگر خفته اند که شب‌های جمعه، هیچ‌گاه مادر و پدری زائر مزارشان نبوده است! و سخت چشم به راهند... دوستان‌ اگر‌ رفتید‌ بهشت‌ زهرا‌ سر‌مزار‌این‌ دو شهید‌ حتما‌ برید. خیلی غریبند. هیچ کس را ندارند ولی به‌ گردن‌ تک‌تک‌ ما‌حق‌دارند... لطفا برای شادی روح همه ی درگذشتگان که دستشان از دنیا کوتاهه یه صلوات بفرستید... برای این دوتا بردار غریب دوتاااا❤️❤️... بگذارید👇👇 @rastegarane313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تشییع پدر ۴ شهید 🔹پیکر پدر ۴ شهید دوران دفاع مقدس و انقلاب اسلامی امروز در مبارکه اصفهان تشییع و کنار مزار فرزندانش خاکسپاری شد. بگذارید👇👇 @rastegarane313
دلم پر بود به علی گلایه کردم از پدرش شکایت کردم ؛😔 چشمم افتاد به کتاب تفسیر قرآنم خاطرات محله شمشیری برایم زنده شد کتاب را برداشتم ورق زدم یک دسته اسکناس نو از داخل کتاب افتاد زمین ... گفتم : ممنون علی جان همیشه هوای مامان رو داری🥺 ادامه دارد.... کتاب زیبا و خواندنی قصه ننه علی بگذارید👇👇 @rastegarane313
زنگ خانه که به صدا در می آمد قلبم از حرکت می ایستاد مثل عقاب خودم رو جلو در می رسوندم😐 پیکر شهدا رو که می آوردن ،چادر سر میکردم و دنبال تابوت شهدا راه می افتادم و خودم رو به کنار ماشین می رسوندم و عکس علی رو نشون سربازی که بالا ایستاده بود میدادم و ..... اگه می خواهید روایتی متفاوت از زندگی مادرشهید بخونید پیشنهاد میکنم حتما این کتاب رو بخونید؛ واقعا عالیه👌 بگذارید👇👇 @rastegarane313
✳️ دلم برای دعای کمیل تنگ شده! 🔻 غروب پنجشنبه‌ای مرا دید که لباس پوشیده‌ام تا به کانون بروم. گفت: «به‌سلامتی کجا؟» گفتم: «دعای کمیل.» گفت: «دعای کمیل چیه؟ منم می‌تونم بیام؟» گفتم: «برا رفتن به مراسم دعا از کسی اجازه نمی‌گیرن.» او آن شب با ما آمد. عربی را به واسطهٔ پدری که مراکشی بود و عرب‌زبان، به‌خوبی می‌دانست. تا آخر مجلس نشست. حال خوشی پیدا کرد. توسل آن شب و اشک و انابهٔ او برای ما که مسلمان آبا و اجدادی بودیم، دیدنی بود و جان‌فزا. 🔸 هفتهٔ بعد، ظهر پنجشنبه از راه رسید؛ با لباس مرتب و معطر. گفتم: «خیره ان‌شاءالله! عزم سفر داری؟» گفت: «نه، اومدم بریم دعای کمیل!» من متحیر و مبهوت نگاهش کردم و گفتم: «الان؟ هنوز تا شب، فرصت زیاده.» گفت: «می‌دونم، اما دلم برای دعای کمیل تنگ شده.» بی‌تاب بود. این را همهٔ ما فهمیده بودیم. 🔺 هر کس از او می‌پرسید: «چه چیز تو را شیعه کرد؟» با صراحت پاسخ می‌داد: «دعای کمیلِ علی.» 📚 از کتاب 📖 ص ۳۶ 👤 🙏 📌 پ.ن: ژروم ایمانوئل کورسل، تنها شهید اروپایی دفاع مقدس متولد فرانسه است که پس از تشرف به دین مبین اسلام به «کمال کورسل» تغییر نام داد. بگذارید👇👇 @rastegarane313
آدم ها شبیه لیوانند. ظرفیت هایی مشخص دارند. بعضی به اندازه استکان، بعضی فنجان ، بعضی هم یک ماگ بزرگ، وقتی بیش از ظرفیت لیوان در آن آب بریزی ، سر ریز می شود، خیس می شوی، حتی گاهی که در اوج بدشانسی باشی و در لیوان به جای آب ، شربتی چیزی را زیادی ریخته باشی و سر ریز شده باشد ، لکه‌اش تا ابد بر روی لباست میماند آدم ها مثل لیوان می‌مانند. ظرفیت هایی مشخص دارند. لطفا قبل از ریختن مهر و عطوفت در پیمانه های وجودیشان ، ظرفیتشان را بسنج. به اندازه محبت کن. اگر این کار را نکنی ، اگر زیادی محبت کنی اگر سر ریز شدند و محبت بالا آوردند ، باد الکی به غبغب انداختند و پیراهن احساست را لکه‌ دار کردند، فقط از خودت و عملکرد خودت عصبانی باش، نه از آدم ها که شبیه لیوان هستند. سيمين دانشور بگذارید👇👇 @rastegarane313
شهیدی ک نماز نمیخواند🤔 تو گردان شایعه شد نماز نمی خونه گفتن .. تو که رفیق اونی..بهش تذکر بده.. باور نکردم و گفتم .. لابد می خواد ریا نشه.. پنهانی می خونه.☺️ وقتی دو نفری توی سنگر کمین جزیره ی مجنون.. بیست و چهار ساعت نگهبان شدیم با چشم خودم دیدم که نماز نمی خواند! 😳توی سنگر کمین.. در کمینش بودم تا سرحرف را باز کنم .. گفتم بهش ک.. ـ تو که برای خدا می جنگی.. حیف نیس نماز نخونی…😁 لبخندی زد و گفت .. یادم می دی نماز خوندن رو☺️ ـ بلد نیستی ؟😳 ـ نه..تا حالا نخوندم😢 همان وقت داخل سنگر کمین.. زیر آتش خمپاره ی شصت دشمن..تا جایی که خستگی اجازه داد.. نماز خواندن را یادش دادم توی تاریک روشنای صبح.. اولین نمازش را با من خواند. دو نفر نگهبان بعد با قایق پارویی که آمدند و جای ما را گرفتند. سوار قایق شدیم تا برگردیم. پارو زدیم و هور را شکافتیم هنوز مسافتی دور نشده بودیم که خمپاره شصت توی آب هور خورد و پارو از دستش افتاد آرام که کف قایق خواباندمش.. لبخند کم رنگی زد.😔 با انگشت روی سینه اش صلیب کشید و چشمش به آسمان یکی شد . . . و با لبخند به شهادت رسید.😔🌹 اری.. مسیحی بود که مسلمان شد و بعد از اولین نمازش به شهادت رسید...😓 به یاد وهب شهید مسیحی کربلا...😔 بگذارید👇👇 @rastegarane313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 راهکار شهادت از زبان شهید چیت‌سازیان به روایت حاج حسین یکتا بگذارید👇👇 @rastegarane313
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد آن روزگاران یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس 🌹 🕊 🌺 💐 🌺 💐 ارسالی از اعضاء شادی روح و بگذارید👇👇 @rastegarane313
آهای ساحل اروند بی قرار تو ام و از تو دورم و انگار در کنار توام به این عوام بگو خاص ها کجا رفتند نهنگ های تو غواص ها کجا رفتند . 💢عکس کمتر دیده شده از غواصان غیور لشکر ویژه ۲۵ کربلا و ۶ شهید حاضر در این عکس که از آب گل آلود اروند به آسمان آبی و صاف رسیدند. . 🔖شهید عقیل پروانه 🔖شهید اسماعیل کلبادی نژاد 🔖شهید محسن خدادادی 🔖شهید فیض اله مهربانی 🔖شهید محمد عیسی گل بابا نژاد 🔖شهید هوشنگ مشاعی بگذارید👇👇 @rastegarane313
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 را می شناسند فرمانده و بنیانگذار یگان ویژه تکاوری نیروی دریایی سپاه پاسداران در کلام سپهبد حاج قاسم سلیمانی درباره حاج محمد ناظری گفته بود : بزرگترین ویژگی ناظری این بود که در این سال‌ها از ابتدای انقلاب تا کنون هیچ تغییری در ایشان ایجاد نگردید. همیشه پرکار و در صحنه بود و هر جای انقلاب که نیاز بود مسئولیت سخت ترین کارها را به عهده می‌گرفت . وی با اشاره به فعالیت ناظری تا آخرین لحظات عمر گفت : ما جهاد مهمی را به یاد نداریم که ناظری در آن شریک نبوده باشند. بنده از سال ۵۸ که نیروی آموزشی ایشان بودم تا کنون تغییر یا خستگی در ایشان ندیدم . 🌹 🕊 بگذارید👇👇 @rastegarane313
÷🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 💠 قرار شبانه اَكثِروا الدُّعاءَ بِتَعجِيل الفَرَجِ فَاِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم براي تعجيل در ظهور من زياد دعا کنيد که خود ، فَرَج و نجات شما است. کمال‌الدين، جلد ٢، صفحه ٤٨٥ پس زمزمه می کنیم دعای فرج را به نیابت از تمام 🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 🌸بسم الله الرحمن الرحيم🌸 🌸الـهي عَظُمَ الْبَلاءُ 🌸 وبَرِحَ الْخَفاءُ 🌸وانْكَشَفَ الْغِطاءُ 🌸 وانْقَطَعَ الرَّجاءُ 🌸وضاقَتِ الاْرْضُ 🌸ومُنِعَتِ السَّماءُ 🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ 🌸 واِلَيْكَ الْمُشْتَكى 🌸 وعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ 🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد 🌸اولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ 🌸 وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم 🌸ففَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا 🌸 كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ 🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ 🌸اكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ 🌸وانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ 🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ 🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ 🌸ادْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني 🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ 🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل 🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ 🌸بحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرين بگذارید👇👇 @rastegarane313
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 🌓 ❤️ شما انگشت‏های اشاره‏ ای بوده ‏اید به سمت ماه . کوله پشتی‏تان، نشان از هجرتی دراز داشت. ما رسم سفر کردن را باید از شما بیاموزیم. « فرصت ما هم باری بیش نیست » عاشقانه آمدید مثل نسیم، عارفانه رفتید مثل قاصدک . ما رسم دلبری کردن را باید از شما بیاموزیم. وجودتان را با عشق سرشته بودند و سرنوشت‏تان را با . شما به ما آموخته ‏اید که می‏ توان چشمی شد و بارید، می ‏توان لبی شد و خندید برای چهره ‏های پیر و یتیم، می‏ توان دستی شد و نوشت برای شفای قلب‏ها، می ‏توان قدمی شد و برداشت برای رضایت الهی . دل نگران نباید بود. مؤمنان حقیقی را نه بیم هست و نه اندوه . « فرصت ما نیز باری بیش نیست »، فقط باید بهره ببریم . ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 بگذارید👇👇 @rastegarane313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ما شب زدگان درپی نوریم آقا از هجر تو درحالِ عبوریم آقا ✨روشن شده آسمان و پایان شب است ما منتظرِصبحِ ظهوریم آقا 🤲 بگذارید👇👇 @rastegarane313
📆 🔆امروز ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ مصادف با ۲۲ شوال 📖 شنبه: یا رَبَّ الْعالَمین: ای پروردگار جهانیان ✅ذکر روز شنبه به اسم رسول خدا (ص) است و خواندنش موجب بی‌نیازی می‌شود. 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات بگذارید👇👇 @rastegarane313
💐🍀🌺🌼🌺🍀💐 🍀 🍀 امروز برابر است با : 🗓 23 اردیبهشت 1402ه.ش 🗓 22 شوال 1444ه.ق 🗓 13 مه 2023میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 ای پروردگار جهانیان 🔸صفحه 500 🔸جزء 25 جهت سلامتی و و هدیه به روح بگذارید👇👇 @rastegarane313
الغَفلَةُ تَكسِبُ الاغتِرارَ ، و تُدنِي مِنَ البَوارِ غفلت، فريب خوردگى مى آورد و به هلاكت نزديك مى گرداند . 📚 غرر الحكم : 2125 بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹 💐 سعی کنید که از غیبت و تهمت دوری کنید که گناهی بسیار بزرگ است و مواظب باشید خدای ناکرده ، آتش ریا و کینه جوئی و خصومت در خرمن اعمالتان نیفتد که سریعاً اعمال را به مشتی خاکستر تبدیل خواهد کرد . 🌹 🕊 🌹 🌹 بگذارید👇👇 @rastegarane313
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 پس از پایان جنگ، با آقای دولتی در مأموریت خارج از مرز بودیم. موقع نماز شد، ایشان دستور توقف داد و به رغم خطرات فراوانی که در منطقه ما را تهدید می‌کرد، مشغول خواندن نماز شد. در حین نماز متوجه دگرگونی در حالت روحی او شدم. پس از نماز علت تغییر روحیه‌ی او را سئوال کردم. گفت: در دوران جنگ، یکی از هم سنگرانم مجروح شده بود. قبل از سرش را روی زانوانم گذاشت و به نقطه‌ای خیره شد. کبوتری را دیدم که بی‌تابانه به سوی او پر کشید و دور سرش به پرواز در آمد. پس از دقایقی آن برادر بر روی زانوانم به آرامش ابدی فرو رفت و پرنده نیز بال زنان از ما دور شد. از آن زمان تاکنون هر وقت رفتن یاران و غربت خودم را به یاد می‌آورم، حضور آن کبوتر را بالای سر خود احساس می‌کنم. آن زمان بود که یقین کردم مردان خدا کبوتران بهشتی‌اند که بال پرواز آن‌هاست. 🌹به ياد 📚 کتاب "ترمه نور"، صفحه ١٦١ بگذارید👇👇 @rastegarane313