eitaa logo
🌹رستگاران 🌹
573 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
13 فایل
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم … دوستان عزیز برای اشتراک گزاری خاطرات وتصاویرگرانقدر شهدا به آیدی های زیر مراجعه کنید @Malek53 @Alignb درصورت تمایل تبادل انجام میشود
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🍀🌺🌼🌺🍀💐 🍀 🍀 امروز برابر است با : 🗓 17 خرداد 1402ه.ش 🗓 18 ذی القعده 1444ه.ق 🗓 7 ژوئن 2023 میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 ای زنده ، ای پاینده 🔸صفحه 525 🔸جزء 27 جهت سلامتی و و هدیه به روح بگذارید👇👇 @rastegarane313
كم من حزين وفد به حزنه علي سرور الأبد چه بسا اندوهگينی كه اندوهش او را به شادمانی هميشگی در آورد ، مانند كسی كه اندوهش براي آخرتش باشد و به دنبال آن عمل كند. 📙غررالحکم ، باب الحزن بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹 💐 خدایا مرگ ما را هم در راه خودت و در راه اسلام قرار بده ، به ما هم اجر و ثواب شهیدان را عنایت کن چونکه نیازمندیم . ما با خیلی از این شهدا در دنیا دوست بودیم ولی غافل از این بودیم که آنها با جای دیگری ارتباط داشتند و آنها چیزی را فهمیده بودند که ما نفهمیده بودیم . 🌹 🕊 🌹 🌹 بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 ..! مانده ام از ڪدامتان، بنویسم..! بخوانم..! بشنوم..! هر ڪدامتان را صفتے ست ڪه شده اید به آن هر ڪدامتان را اخلاقے ست ڪه شده اید به آن اما مے دانم ! همه ے شما را اگر خلاصه ڪنم، مے شـود و تمام پیام تان را اگر خلاصه ڪنم مے شـود دعا ڪنید ما را تا عبد حق شویم ... رهایمان نڪنید ... 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 بگذارید👇👇 @rastegarane313
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 اين عكس متعلق به كربلايی سيد مصطفی صادقی است كه يك بيت شعر هم با دست خطش باقی مانده است: "نرخ رفتن به سوريه چند است؟ قدر دل كندن از دو فرزند است" آخرین نفر پدرش با او روز سه شنبه صحبت کرده بود و ساعت ۴ صبح چهارشنبه شهید شده بود، خود من روز دوشنبه با مصطفی تلفنی صحبت کردم، چون تقریبا سه ماه از رفتنش می‌گذشت خیلی دلتنگش بودم، حرف که می‌زدیم گفتم: "مصطفی جان! مواظب خودت باش خیلی دلم برایت تنگ شده" گفت: "مادر! من را به حضرت زینب(س) بسپار، دلت آرام می‌شود" باور کنید الان هم با اینکه پسرم شده اما دل من آرام است چون پسرم را سپردم به خانم زینب(س)، می‌دانم که این بهترین سرنوشت برایش بوده... مصطفی در تاریخ ۱۳۹۵/۱۲/۲۵ به منطقه مقاومت سوريه اعزام و در تاريخ ۱۳۹۶/۳/۱۶ مصادف با يازدهم ماه مبارك رمضان در وقت افطار در حماء به دست تكفيری های جنايتكار به درجه رفيع نائل آمد... شادی روحش بگذارید👇👇 @rastegarane313
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 قبل از یه شب اومد خونه گفت خیلی دلم واسه میسوزه، اگه من اتفاقی واسم بیوفته، تو مدرسه همه بچه ها میدون طرف باباشون، دختر من بابا نداره دو ماه قبل از ریش گذاشته بود، هرچقدر بهش اصرار می کردم ریشاشو بزنه می‌گفت مگه ندیدی همشون ریش دارن، منم می‌خوام بشم، بعدا با شما مصاحبه میکنن شما باید بگین اینجوری می‌گفت اونجوری می‌گفت.... راوی: بگذارید👇👇 @rastegarane313
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 ناصر در سال 1352 در روستای از توابع شهرستان سیروان به دنیا آمد. کودکی بسیار فعال و باهوش و مهربان بود. وی در سال اول راهنمایی مشغول تحصیل بود که بر اثر بمباران هوایی مناطق مسکونی شهر ارکواز ملکشاهی توسط رژیم بعث عراق در 17 خرداد 1364 بر اثر اصابت ترکش بمب به ناحیه سر به فیض رسید. مزار این گرانقدر در گلزار امامزاده عباس سیروان قرار دارد. 🌹 🕊 شادی روح و ارسالی از اعضاء بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 در اغتشاشات سال ۸۸ وقتی که کار داشت دست اراذل و اوباش می افتاد، مرخصی نگرفت و به نرفت. می گفت : "من بلدم با اینها چطوری دربیفتم. من اگر باشم، بقیه بچه ها هم دلگرم می شوند." می کرد، می گفت : "اینجا هم میدان جنگ است، شاید قسمت کند و اینجا شدیم." پیراهن مشکی محرّمش را می‌بوسید و می‌پوشید و می‌گفت : "منتظرم نباش! معلوم نیست برگردم..." از چیزی یا کسی نمی‌ترسید، وقتی پای در میان بود اصلا کوتاه نمی‌آمد... راوی : 📚 کتاب‌ دخترها بابایی اند بگذارید👇👇 @rastegarane313
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 تُ خدا را دیدی و من هوا را تُ عاشقی کردی و پرواز نمودی من هوس بازی کردم و در جا زدم 💐 💐 برنده از رفتن شدی و من شرمنده از بودنم 🕊 🕊🌹 🕊🌹🕊 بگذارید👇👇 @rastegarane313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📆 🔆امروز ۱۷ خرداد ماه ۱۴۰۲ مصادف است با ۱۸ ذی القعده 📿ذکر روز چهارشنبه: یا حَیُ یا قَیوم (صد مرتبه) ✅ذکر روز چهارشنبه موجب عزت دائمی میشود‌. 🌷امروز ۱۷ خرداد ماه سالروز شهادت 🕊شهید مدافع حرم محمد اسدی 🕊شهید مدافع حرم احمد مکیان 🕊شهید مدافع امنیت جواد تیموری 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات بگذارید👇👇 @rastegarane313
🚨 فتاح یعنی در فاصله‌ی زمان آب‌پز کردن ۱ عدد تخم مرغ، بیش از ۳بار اسرائیل نابود میشه😄 ⭕️ فتاح یعنی فاصله نابودی اسرائیل از تصمیم ما فقط ۴۰۰ ثانیه است. یعنی اگه شما تصمیم بگیری یه تخم مرغ رو آب‌پز کنی، تو این بازه سه بار اسرائیل نابود شده. 😂😂 ✍محمدتقی نظریان مفید بگذارید👇👇 @rastegarane313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺خواهرم این آزادی که تو ایران هست؛ هر جور میخوای  می گردی و میگی به کسی مربوط  نیست؛ به اینها مربوط میشه👆 بگذارید👇👇 @rastegarane313
الله اکبر سبحان الله بعضی از انسانها چقدر بزرگ می اندیشند و چقدر هم بزرگ و سترگ می شوند (تبارک الله احسن الخالقین) ‏از هر قطره اشک که از چشم ایرانیان برای اهل بیت(ع) سرازیر می شود از هر آیه قرآنی که در حرم امامزادگان ایران اسلامی قرائت می گردد از هر علی ولی الله که بر مأذنه های این کشور به گوش می رسد تا قیامت ثوابی برای خمینی(ره) ذخیره خواهد شد؛ چون او بود که احیاگر دین جدش در این سرزمین بود. بگذارید👇👇 @rastegarane313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️‌ سردار : همکاری و دولت در هیچ دولتی به اندازه دولت فعلی نبوده 🔹‌ ‌ فرمانده نیروی هوافضای سپاه: همکاری‌های سپاه با دولت تاکنون در هیچ دولتی به اندازه دولت فعلی نبوده لذا از همکاری‌های وزارت دفاع نهایت سپاسگزاری را داریم. 🔹‌ ‌ سال های قبل هم می رفتن مذاکره هر چی امتیاز بود میدادن بعد که گندش درمیومد می گفتن اینا موشک هوا کردن حواس ما پرت شد تعلیق رو تو متن برجام ندیدیم یا فرق LIFT و END رو فراموش کردیم! 🔹‌ ‌ اما الان همزمان که مذاکره می کنن و مثلا سفارت ایران تو عربستان بازگشایی میشه، خود رئیس جمهور میاد می شینه رونمایی موشک رو از نزدیک می بینه! #کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم   از همان سن کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشت. می گفت: من دوست دارم امام زمانم (عج ) از من راضی باشد. نماز امام زمان(عج) را همیشه می خواند. صورت امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود، اما اصرار داشت در مراسم تشییع شهید نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است. ازش پرسیدم چه شده: گفت: وقتی تابوت شهید نوژه تشییع می شد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: یا مهدی-عج، یکباره امام به سراغم آمدند و پرسیدند: «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب می شود. باورش برای خیلی ها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی امیر بود مرا به تعجب وا داشت. من حرف امیر را باور کردم. من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم. بارها[او را] در حال خواندن نماز امام زمان(عج) دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود. شهید امیر امیرگان در سال 1366 به شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت امیر همان جایی که آقا دست کشیده اند سالم مانده بود؛ حالا مطمئن شدم که فرزند پاک و مؤمن من در نوجوانی به خدمت امام-زمان-عج مشرف شده است.   بگذارید👇👇 @rastegarane313 کیهان فرهنگی به نقل از کتاب وصال، صفحه 166
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد آن روزگاران یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس ارسالی از اعضاء شادی روح و و سلامتی رزمندگان 8 سال دفاع مقدس بگذارید👇👇 @rastegarane313
شهید شهید عباس صابری بگذارید👇👇 @rastegarane313
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 در هشتمین روز از فصل پاییز غنچه بهاری دیگری در خانواده «صابری » به نام «عباس» شکفته شد هنوز چند ماهی از تولدش نگذشته بود که در فصل بهار، خزان بیماری او را روانه بیمارستان کرد ولی با کرامت حضرت ابوالفضل (علیه السلام) شفا یافت. او از همان دوران کودکی و در سن ۴ سالگی نفرتی عمیق نسبت به خاندان پهلوی داشت تا حدی که بر روی عکس پسر شاه پا می کوبید و می گفت: این شاه نمی شود! او مبارزی کوچک بود که در سنگر انقلاب رشد کرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وارد مدرسه شد و همیشه با صوت داوودی اش بر سر صف هنگام صبح قرآن می خواند. عباس از سال ۱۳۶۳ در بسیج مسجد نارمک شروع به فعالیت کرد و در سن ۱۳ سالگی قامت به لباس زیبای بسیج آراست و با تغییر سال تولدش در شناسنامه و ارایه رضایت نامه ای به امضای برادرش«حسن» عازم جبهه شد و در عملیات آبی – خاکی در منطقه فاو عراق شرکت نمود. وی به مسائل اسلامی و انجام فرامین دینی اهمیت زیادی می داد و با روحیه و ایمانی عالی همه کارها را فقط برای رضای خدا انجام می داد و دوست نداشت کسی از کارهای او باخبر شود حتی زمانی که بر اثر بمباران شیمیایی دشمن در شهر فاو مجروح شد به کسی اطلاع نداد. او با توجه به حضور در میدانهای نبرد توانست دیپلم ریاضی را با موفقیت دریافت کند . وی در طول مدت جنگ در عملیاتهای مختلف با عنوان بسیجی با سمت تخریبچی و بی سیم چی شرکت داشت و بعد از جنگ نیز با حضور در عملیاتهای برون مرزی ، بحران خلیج فارس و عضویت در کمیته جستجوی مفقودین همیشه در جستجوی شهداء چون عاشقی دلسوخته در تمنای شهادت بارها روانه بیابانهای قلاویزان، فکه، طلائیه و شملچه شد تا محبت الهی را در دل خود به جایی برساند که به وصال حضرت دوست دست یابد، او پیوسته دعا می کرد تا به برادر شهیدش«حسن» بپیوندد. عباس که همیشه آرزو داشت در محرم شهید شود، سرانجام در روز هفتم محرم مصادف با ۵/۳/۱۳۷۵ برای پیدا کردن شهدا در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شد و پس از لحظاتی، کربلا لبریز عطر یاس شد، نوبت جانبازی عباس بود و او همچون مولایش ابوالفضل العباس(علیه السلام) با دست و پاهای قطع شده و صورتی در داغ شقایق سوخته بر اثر انفجار مین در منطقه عملیاتی والفجر یک (فکه) به وصال حق رسیده و از چشمه شهادت جرعه ای نوشید. او در جستجوی پیکر شهدا بود که در جوار آن ارواح طیبه مأوا گرفت. بگذارید👇👇 @rastegarane313
✯شفای عباس به دست حضرت عباس (ع) اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۲ عباس هنوز نوزادی چند ماهه بود که به بیماری سختی مبتلا شد. پس از مراجعه به چند دکتر او را در بیمارستان بستری کردیم. حالش طوری بود که اصلاً به هوش نبود ، تنها یک لحظه هنگامی که پدرش بالای سرش بود چشمانش را باز کرده و دوباره از هوش رفت که بسیار ناراحت شده، سروصدا کردم! آخر او با بچه های دیگرم فرق داشت . قبل از اینکه او را باردار شوم در عالم خواب دیده بودم که آقایی گفت: این فرزند شما پسر است و نامش عباس است، یاد آوری این خاطرات، در آن لحظه مرا بی تاب می کرد ، همه دکترها مرا دلداری می دادند و می گفتند: این بچه خوب می شود و بزرگتر که شد دکتر می شود. اما طولی نکشید که عباس دچار خونریزی پوستی شد ، دلم شکست و بدون هیچ اعتمادی به دکترها به امامزاده سید نصرالدین بازار که علمای بزرگی نیز در آنجا آرامیده اند رفتم، به حضرت ابوالفضل(ع) متوسل شدم وقتی به منزل بازگشتم از بیمارستان تماس گرفتند تا پدرش برای عباس دارو ببرد. من هم هر لحظه منتظر خبر بودم وقتی آقا نصیر(پدر عباس) به خانه آمد با رویی گشاده گفت: عباس خوب شده ، می گویند دیشب شفا پیدا کرده است. دکتری هم از آمریکا آمده بود و پس از معاینه اذعان داشت که او هیچ دردی ندارد و وضعیتش فرق کرده است. پنج ماه مراقب او بودم ولی دراین چند ماه حتی تب هم نکرد با اینکه دکتر خواسته بود تا ۱۶ سالگی تحت نظر باشد و کوچکترین خراشی هم به بدنش وارد نشود ولی در ۱۳ سالگی روانه جبهه شد او به کرامت آقا ابوالفضل العباس (ع) بهبودی کامل یافته بود. راوی : مادر شهید
✯دو خطر کار تفحص را از محور «قلاویزان» ، «فکه»، «شلمچه» و «طلائیه» شروع کرده ، ادامه دادم در این مدت ۲ خطر جدی مرا تهدید کرد: یک بار به همراه سرهنگ غلامی و برادران تفحص لشگر مستقر در فکه ، صبح قرار گذاشتیم تا برای ظهر عاشورا که می خواستیم در مقتل شهداء مراسمی برگزار کنیم (منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی) بعد از زیارت عاشورا آنجا را کنترل کرده و سرکشی کنیم. ساعت از ۶ گذشت حرکت کردیم. به مقتل شهید آوینی که رسیدیم معبر حالتی پیچ مانند داشت و من خواستم از راه دیگری رفته زودتر برسم . به قول معروف پیچ پیچید، من نپیچیدم در ۸ متری ما راننده دستگاه بیل مکانیکی که از بچه های ۷۷ خراسان بود در جایش روی زمین نشست و تکان هم نمی خورد پرسیدم: قضیه چیست؟! گفت: آرام پایت را از روی زمین بردار و اصلاً آن را نچرخان. وقتی پایم را برداشتم یک مین والمری که کلاهک آن تکان نخورده و فقط شاخکهایش شکسته بود را دیدم ولی گویا لیاقت نداشتم و یکبار هم هنگامی که در منطقه شلمچه برای بچه های تفحص لشکر ، محور و معبر باز می کردیم در پاسگاه مرزی شلمچه نزدیک کانالی که هر ۶ متر به ۶ متر یک مین T.X.50 قرار داشت مأمور پاکسازی شدیم من به منطقه آشنایی کافی داشتم یک روز قرار شد نحوه پاکسازی و وضعیت محل بررسی شود زمانی که بیست متر از نقطه شروع معبر دور شدم احساس کردم دومتر به هوا پرت شده به زمین افتادم. وقتی بلند شدم دیدم یکی از همان مینها که به خاطر وزن تقریباً سه کیلویی اش بچه هابه آن مین بطری می گفتند آن طرف تر از من افتاده و بچه ها هم مرا نگاه می کنند گویا پایم به آن خورده و چاشنی اشتعالی آن عمل کرده، ولی چاشنی انفجاری عمل نکرده بود. این دومین خطری بود که به خیر گذشت . سومی چه زمانی خواهد بود[خدا می داند].