غزل «گلِ همیشه بهار»
#ایام فاطمیه
#محمدرضاچراغی
آهسته با خدا سخنش لحنِ دیگر است
امشب تمامِ بارِ غمش، داغِ حیدر است
زَهرست و کَربَلا و غریبیست قصّهاش
پیوسته غصه خوردن از الطافِ مادر است
کوتاه سورهای که بلندست جایگاه
وَانْحَرْ، و إِنَّ شانِئَکَ، شأنِ کوثر است
آسیه و شهیده و صدیقه و بتول
هم مریم و خدیجه و سارا و هاجر است
هر جا کنار حضرت مولاست خیمه ات،
الحق که ذوالفقار علی یازده سر است
سنگ صبور! گوشِ صبوری چه خواندهای؟
کز هر زبان که میشنوم نامکرّر است!
ماندم که خَلق، از چه زمین جستوجو کنند
وقتی بهشت، قبرِ عزیزِ پیمبر است؟
بعد از شکستِ حنجرهی نالهی سکوت
هر شب روایتِ نِی و فریادِ خنجر است
تنها نه مغز و ذهنِ مداد آن سخن شنید
هر کاغذِ بدونِ خط این جمله از بر است
روزی که آب از سرِ دریا گذر کند
چشمانِ برکههای خُم از ماتمش تر است
یا فاطمه! شفیعِ گناهانِ بنده باش
رحمت به مادرم که به نامت معطر است
هرگز جهان به فهمِ تو نایل نمیشود
خاموش میشویم که خاموش بهتر است
#سروده محمدرضا چراغی
#از مجموعه خلوت عشق
🏴🏴🏴🏴🏴🏴