eitaa logo
رواق
136 دنبال‌کننده
839 عکس
270 ویدیو
1 فایل
این کانال در حوزه تولید و انتشار آثار هنری از جمله شعر، داستان، مستندنویسی، هنرهای تجسمی، نقد سینمایی و ... فعالیت می‌کند. ارتباط با مدیر: @m_i_saba
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹ادب ابوالفضل(ع) سقا به امیدی به لب آب رسید لب‌تشنه میان آب، آبی نچشید چون سوی فرات دست خود کرد دراز بر رسم ادب ز آب هم دست کشید 🔸شعر: مسعود ایمانی(صورت)‌ مسؤل انجمن ادبی «باران» خمام @ravagh_channel ‌ ‌
🔹نذر حضرت ابالفضل العباس (ع) داشت می‌رفت سر چشمه سواری با دست دشت لبریز عطش بود، عطش ...اما دست- داشت می‌رفت بنوشد، نه بنوشاند آب به لب تشنهٔ خورشید، به آن بالادست دست در آب فرو بُرد، فرو پاشید آب ریخت دریای سخاوت به دل دریا، دست مشک سیراب شد از آب و فرات از عباس تا کجا می‌کشد این بار امانت را دست؟! ...تیغ‌ها پشت هم آهسته صدایش کردند کم شده فاصلهٔ سینهٔ صحرا تا دست کیست یاری بکند یک تنه خورشیدش را؟ نیست دیگر به سر شانهٔ این سقا دست داشت می‌رفت سر چشمه سواری با دست داشت می‌آمد از آن دور سواری بی‌دست... 🔸شعر از: استاد رضا نیکوکار ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌ ‌
🔹به دستگیر بی‌دست حضرت ابالفضل(ع) عطر خوش بوی گلِ آن ور دیواری تو بیشتر دست مرا کاش نگه داری تو با تو قرآن لب طاقچه را می‌شنوم «من صدای نفس باغچه را می‌شنوم» در خودش قدرت صد معجزه را جا داده این دو تا دست که بر روی زمین افتاده کیست این کوه که یک مشک به دندان دارد چیست این عشق که هفتاد و دو مهمان دارد کم نمی‌آورد این یکه‌سوار بی‌دست کوه اگر روی زمین هم که بیفتد کوه است «کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ» در دل واقعه تصویر نماز گل سرخ کار ما نیست تو را در دو سه خط بنویسیم بی‌تو تنها بنشینیم و فقط بنویسیم آب را بعد تو صد مرتبه ما گِل کردیم در هیاهوی زمین دست تو را ول کردیم دست از شانه جدا را که همین نزدیکی‌ست یادمان رفت خدا را که همین نزدیکی‌ست یادمان رفت دل سوختهٔ اکبر را حنجر پاره و خونین علی‌اصغر را یادمان رفت لب تشنه سقا را هم بر سر نیزه سخن گفتن سرها را هم ...یادمان رفت گلِ آن ور دیواری تو یادمان رفت ابوالفضل علم‌داری تو 🔸شعر از: استاد رضا نیکوکار ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌ ‌
🔹نذر حضرت ابالفضل العباس (ع) داشت می‌رفت سر چشمه سواری با دست دشت لبریز عطش بود، عطش ...اما دست- داشت می‌رفت بنوشد، نه بنوشاند آب به لب تشنهٔ خورشید، به آن بالادست دست در آب فرو بُرد، فرو پاشید آب ریخت دریای سخاوت به دل دریا، دست مشک سیراب شد از آب و فرات از عباس تا کجا می‌کشد این بار امانت را دست؟! ...تیغ‌ها پشت هم آهسته صدایش کردند کم شده فاصلهٔ سینهٔ صحرا تا دست کیست یاری بکند یک تنه خورشیدش را؟ نیست دیگر به سر شانهٔ این سقا دست داشت می‌رفت سر چشمه سواری با دست داشت می‌آمد از آن دور سواری بی‌دست... 🔸شعر از: استاد رضا نیکوکار ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌ ‌