eitaa logo
رواق
139 دنبال‌کننده
839 عکس
270 ویدیو
1 فایل
این کانال در حوزه تولید و انتشار آثار هنری از جمله شعر، داستان، مستندنویسی، هنرهای تجسمی، نقد سینمایی و ... فعالیت می‌کند. ارتباط با مدیر: @m_i_saba
مشاهده در ایتا
دانلود
توبه بزرگان(۱) سالهای اول دانشجویی‌‌ام بود که پايم به خانۀ استاد شهريار باز شد و توانستم هر از گاهی، راهی به خلوتش پيدا كنم. بعد از آن بود که كوچۀ مقصوديه، پشت شهرداری تبریز شد، مقصود و مقصد دل ما. استاد را تقریبا در اکثر محافل ملی و استانی‌، توی تبریز می‌ديدم. اما ديدن شهریار در خانه‌اش و روی گليمی ساده‌، که شعری می‌خواند و نكته‌ای می‌گفت، حظّ ديگری داشت. عصر جمعۀ يكی از روزهای بهاری سال ۱۳۶۴ به حضور شهریار رسيده بودم که ديدم طبق معمول روی پوست‌تختش نشسته و شاعری جوان و تٌرک‌زبان، دارد برایش شعر تركی می‌خواند. شعرخوانی جوان که تمام شد، استاد چند جمله‌ راجع به خودسازی جماعت هنرمندان صحبت كرد و بعد مطلب را کشاند به موسيقی. شهریار از فعالیتم در زمینه موسیقی اصیل ایرانی اطلاع داشت و چند بار اجرای زنده‌ام را در محافل رسمی و شبکه استانی سیما و رسانه ملی ديده بود. در يكی از همين اجراهای زنده بود كه مرا از بالای سن پايين آورد و نكته‌ای را درِ گوشی به‌ من تذکر داد. ماجرای این تذکر، چند روز قبل با عنوان «گوشمالی» در کانال رواق منتشر کردیم. با اين سابقۀ آشنايیِ استاد با فعاليتهايم بود كه آن روز در منزلشان، از من خواستند آوازی برایشان بخوانم. اجراهای خصوصی هميشه برايم سخت بود و حالا در حضور شهريار، البته سخت‌تر. اولا به خاطر سنگینی محضرِ خود استاد كه سبب شرمم می‌شد و بعد به جهت تسلط شهريار، بر روی رديف‌ها و گوشه‌های سازی و آوازی، کار را برایم سخت‌تر می‌کرد. با خودم می‌گفتم: «از عهده خواندنش برنمی‌آيم و آواز را خراب می‌کنم!». سرم از خجالت پايين بود و تقریبا به لکنت افتاده بودم. می‌خواستم با عذرخواهی، شانه از زير بار تکلیف خالی کنم كه استاد خواسته‌اش را تكرار كرد و من هم به اصطلاح تن‌ دادم و النهایه تسلیم شدم. ✅ ادامه دارد... ‌ 🖊 راوی - نویسنده: منصور ایمانی @ravagh_channel ‌‌ ‌
توبه بزرگان(۲) آواز را که در مایه «نوا» از گوشه «بیات راجه» شروع كردم، دیدم نه حنجره و صدا در اختيارم هست و نه كلمات شعر روی زبانم درست می‌چرخند. طوری از سر و رويم عرق می‌ريخت که انگار کنار تنور نشسته بودم. بهترين كار اين بود كه هر چه زودتر، سر و ته‌ آواز را هم بياورم و تمامش کنم. دو سه تا از گوشه‌های معروف «نوا» را خواندم و خودم را خلاص كردم. به اصطلاح «معروف‌خوانی» کردم. تحريرها و زیر و بم‌های خواندن را که موجب زیبایی و زينت‌ آواز می‌شود، حذف كرده بودم. ترنمم مثل قاب خالی پنجره‌ای بود كه نه شيشه‌ای داشت، نه پرده‌ای و نه رنگ و جلائی. آخرين كلمه شعر را كه خواندم و به پیش‌درآمد نوا فرود آمدم، انگار بندبازی بودم که از روی ناشی‌گری، از بالای طناب به زمين خورده بودم. آوازم ضایع شده بود و به قول اهل فن، از پرده خارج شده بودم. با این حال، شهريار تشويقم كرد و گفت: «افسوس كه من توبه كرده‌ام، وگرنه گوشه‌های اين دستگاه را يادتان می‌دادم!». گوشه‌ای که خرابش کرده بودم، معروف است به تحریرِ حرام‌زاده. بس که پیچیده است، خواننده را گمراه می‌کند و به بی‌راهه می‌کشاند! جملۀ استاد شهریار را که شنیدم، اول گمان كردم مرا به جديت و تمرین بيشتر سفارش می‌كند. ولی وقتی به حرفش دقیق‌ شدم، ديدم صحبتش نوعی تناقض و پارادوکس دارد. از يك طرف می‌گوید «من از ساز و آواز توبه كرده‌ام» و از طرفی مرا به يادگرفتن بیشترش سفارش می‌کند. با خودم گفتم؛ اگر اين كار خلاف شرع است، اصلا من چرا بايد دنبالش بروم تا آخرش توبه کنم؟ سؤالم را که با خود استاد در میان گذاشتم. لبخندی زد و گفت: «حافظ و مولانا و دیگران هم جوانی‌شان را كردند و من هم همين طور. ولی شما نه، شما هنوز جوانيد و فعلا بايد جوانی بكنيد. وقتش كه برسد و خدا بخواهد، شما هم توبه می‌کنید، به شرط توفیق خداوند البته!». ✅ ادامه دارد... 🖊 راوی - نویسنده: منصور ایمانی ‌‌ @ravagh_channel ‌ ‌
توبه بزرگان(۳) بخش پایانی با اين جوابِ شهریار، مشكلم شد دو تا. يعنی می‌شود آدمی مثل حافظ و مولانا، با آن عطش شديدی كه به سماع و تغنی داشتند، روزی برسد كه از آن توبه كرده باشند؟ يا شاعر اهل‌ دلی مثل شهريار كه در مقدمۀ دیوان قدیمی‌اش گفته بود: «من تمام سلولهای مغزم موزيكال بود»، از موسیقی دست كشيده باشد؟ آن روز مفهوم حرف شهريار برايم روشن نشد و من هم ديگر چيزی نپرسيدم. این را هم بگویم که هفت هشت سال بعد، من هم موسیقی اصیل ایرانی را کنار گذاشتم، ولی نه به قاعده‌ای که استاد شهریار از آن فاصله گرفته بود. من کناره‌گیری‌ام از موسیقی، علت و حکایت دیگری داشت که فعلا بماند، تا به وقتش، البته اگر خدا بخواهد. به هر حال سؤالم را که از منزل استاد باقی مانده بود، بعدها با چند نفر از اهل فهم و فنّ در میان گذاشتم، اما پاسخشان مجابم نمی‌کرد. راستش من نمی‌خواستم زیر بار حرف‌هایِ عقل دو دو تا چهارتایِ صرفا مادی بروم! به تعبیر دیگر: دنبال کشف و شهود بودم، در حالی که برای پرواز تا پشت بام خانه خودمان هم، بال و پر مرغکی مثل مرغ مگس‌خوار را هم نداشتم! تا اين‌كه سالها بعد، در ولایتی دیگر سؤالم را از صاحب‌دلی پرسیدم که گفت: «توبه‌ای كه شهريار به آن اشاره كرده بود، توبه اخلاقی نبود. در حقيقت موسيقی يا شعر برای عارف هدف نيست، بلكه وسيله است، مثل مركب برای راكب. سالك هم تا زمانی كه به منزل كمال نرسيده، به اسباب سلوك متكی است. ولی به مجرد وصول، ديگر از اسباب و لوازم، بی‌نیاز می‌شود و این همان کاری بود که شهریار با موسیقی کرد و از آن کناره گرفت! ✅ این مطلب اواخر دهه ۸۰ در کیهان کار شد 🖊 راوی و نویسنده: منصور ایمانی ‌‌ @ravagh_channel
🔹توبه بزرگان(۱) سالهای اول دانشجویی‌‌ام بود که پايم به خانۀ استاد شهريار باز شد و توانستم هر از گاهی، راهی به خلوتش پيدا كنم. بعد از آن بود که كوچۀ مقصوديه، پشت شهرداری تبریز شد، مقصد دل ما. استاد را تقریبا در اکثر محافلی که در تبریز، در سطح استانی و ملی برگزار می‌شد، می‌ديدم. اما ديدن شهریار در خانه‌اش و روی گليمی ساده‌، که شعری می‌خواند و نكته‌ای می‌گفت، حظّ ديگری داشت. عصر جمعۀ يكی از روزهای بهاری سال ۱۳۶۴ به حضور شهریار رسيده بودم که ديدم طبق معمول روی پوست‌تختش نشسته و شاعری جوان و تٌرک‌زبان، دارد برایش شعر تركی می‌خواند. شعرخوانی جوان که تمام شد، استاد چند جمله‌ راجع به خودسازی هنرمند صحبت كرد و بعد مطلب را کشاند به موسيقی. شهریار از فعالیتم در زمینه موسیقی اصیل ایرانی اطلاع داشت و چند بار اجرای زنده‌ام را در محافل رسمی و شبکه استانی سیما و رسانه ملی ديده بود. در يكی از همين اجراهای زنده بود كه مرا از بالای سن پايين آورد و نكته‌ای را درِ گوشی به‌ من تذکر داد. ماجرای این تذکر را چند روز قبل با عنوان «گوشمالی» در کانال رواق منتشر کردیم. با اين سابقۀ آشنايیِ استاد با فعاليتهايم بود كه آن روز در منزلشان، از من خواستند آوازی برایشان بخوانم. اجراهای خصوصی هميشه برايم سخت بود و حالا در حضور شهريار، البته سخت‌تر. اولا به خاطر سنگینی محضرِ خود استاد كه سبب شرمم می‌شد و بعد به جهت تسلط شهريار، بر روی رديف‌ها و گوشه‌های سازی و آوازی، کار را برایم سخت‌تر می‌کرد. با خودم می‌گفتم: «از عهده خواندنش برنمی‌آيم و آواز را خراب می‌کنم!». سرم از خجالت پايين بود و تقریبا به لکنت افتاده بودم. می‌خواستم با عذرخواهی، شانه از زير بار تکلیف خالی کنم كه استاد خواسته‌اش را تكرار كرد و من هم النهایه تسلیم شدم و به اصطلاح تن‌ دادم! ✅ ادامه دارد... ‌ 🖊 راوی‌نویسنده: منصور ایمانی ‌ ‌ @ravagh_channel ‌‌ ‌ ‌
🔹توبه بزرگان(۲) آواز را که شروع كردم، دیدم حنجره و صدا در اختيارم نیست. طوری از سر و رويم عرق می‌ريخت که انگار کنار تنور نشسته بودم. بهترين كار اين بود كه هر چه زودتر آواز را تمامش کنم. دو سه تا از گوشه‌های معروف «نوا» را خواندم و خودم را خلاص كردم. تحريرها و زیر و بم‌های آواز را که موجب زينت‌ کار می‌شود، حذف كرده بودم. ترنمم مثل قاب پنجره‌ای بود كه نه شيشه‌ای داشت، نه پرده‌ای و نه رنگ و جلائی. وقتی به پیش‌درآمد نوا فرود کردم، انگار بندبازی ناشی بودم که از بالای طناب به زمين خورده بودم. به قول اهل فن، از پرده خارج شده بودم. با این حال، شهريار تشويقم كرد و گفت: «افسوس كه من توبه كرده‌ام، وگرنه اين دستگاه را يادتان می‌دادم!». گوشه‌ای که خرابش کرده بودم، معروف است به تحریرِ حرام‌زاده، بس که اجرایش سخت است، خواننده را به اشتباه می‌اندازد. جملۀ استاد را که شنیدم، اول گمان كردم مرا به جديت و تمرین بيشتر سفارش می‌كند، ولی وقتی به حرفش دقیق‌ شدم، ديدم صحبتش تناقض دارد. از يك طرف می‌گوید «من از ساز و آواز توبه كرده‌ام» و از طرفی مرا به يادگرفتن بیشتر سفارش می‌کند. با خودم گفتم؛ اگر اين كار خلاف شرع است، اصلا من چرا بايد دنبالش بروم تا آخرش توبه کنم؟ سؤالم را که با خود استاد در میان گذاشتم. لبخندی زد و گفت: «حافظ و مولانا و دیگران جوانی‌شان را كردند و من هم همين طور. ولی شما نه، شما هنوز جوانيد و فعلا بايد جوانی بكنيد. وقتش كه برسد و خدا بخواهد، شما هم توبه می‌کنید، به شرط توفیق البته!». ✅ ادامه دارد ‌ 🖊 راوی‌نویسنده: منصور ایمانی ‌ ‌‌ @ravagh_channel ‌ ‌