eitaa logo
رواق
137 دنبال‌کننده
839 عکس
270 ویدیو
1 فایل
این کانال در حوزه تولید و انتشار آثار هنری از جمله شعر، داستان، مستندنویسی، هنرهای تجسمی، نقد سینمایی و ... فعالیت می‌کند. ارتباط با مدیر: @m_i_saba
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مفاخر گیلان
بشکنددستی که ویران کرد این گلخانه را درعزا بنشاند او،شمع و گل و پروانه را بشکنددستی که هتک حرمت این خانه کرد شیعه را سوزاند و خون در قلب صاحبخانه کرد درون قلب جهان ، انقلاب گشته بیا نفس،بدون توهمچون عذاب گشته بیا نظاره کن به فرا سوي مدینه و ببین حرم به دست حرامی خراب گشته بیا این گلستان نبی بار دگر ویران شده چشمهاي منتقم ، بار دگر گریان شده بعد تخریب بقیع و این ستم در آن دیار گشت روشن،از چه قبرفاطمه پنهان شده ✅محمد حسین بهجتی «شفق» https://eitaa.com/joinchat/691798023C0216686926
هدایت شده از محمدجواد کریمی
┊ ┊ 🏳🕊 ┊ ┊ ┊ 🏳🕊 🕊️ ┊ ┊ 🏳🕊 ┊ 🏳🕊 یادیاران 📿 🕊️ 🏳🕊 هشتم اردیبهشت سالروز پرواز خلبان سرفراز اسلام از خطه شمال🌹شهید علی اکبر شیرودی 🕊️ 🌷 شهید علی اکبر شیرودی تولد: دی ۱۳۳۴ شهادت: ۸ اردیبهشت ۱۳۶۰ 🔸️ صاحب نظران جنگ‌های هوایی، او را «نامدارترین خلبان جهان» نامیده‌اند؛ چنانکه شهید تیمسار فلاحی رئیس ستاد مشترک ارتش، وی را ناجی غرب و فاتح گردنه‌ها و ارتفاعات آریا، بازی‌دراز، میمک، دشت‌ذهاب و پادگان ابوذر توصیف کرده و می‌گوید: " او غیرممکن‌ها را ممکن ساخت. 🔸️ سرلشکر ولی الله فلاحی رییس سابق ستاد مشترک ارتش ایران گفته است: وقتی خبر شهادت شهید شیرودی را به حضرت امام(ره) رساندم، یک ربع به فکر فرو رفتند. حضرت امام در مورد همه شهدا می‌گفت خدا آنها را بیامرزد ولی در مورد شیرودی گفت: او آمرزیده است. 🔸️ پس از شهادت این خلبان والامقام، شخصیت‌های مملکتی نسبت به شخصیت والا و سلوک اخلاقی وی اظهارات مختلفی کردند. از جمله آیت‌الله خامنه‌ای او را مکتبی، مؤمن و جنگنده در راه خدا توصیف کردند و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در خصوص این شهید والامقام گفت: من در قیافه شیرودی مالک‌اشتر را دیدم. 🔸️ شهید چمران ضمن نامیدن شیرودی به عنوان «ستاره درخشان جنگ کردستان» در باره او گفته است: من خاطرات بسیاری با شهید شیرودی دارم و از روزهای اولی که در کردستان شروع به نبرد کردیم، وی از طرف هوانیروز با ما هم‌کاری می‌کرد. او یکی از خلبانانی بود که واقعاً از ستاره‌های درخشان مبارزات کردستان بود. به‌خاطر دارم که با هلی‌کوپتر خود مثل یک جت عمل می‌کرد. هنگام هجوم به دشمن، بدنه هلی‌کوپتر را کج می‌کرد و به‌صورت مایل، شیرجه می‌رفت. دشمن را زیر رگبار گلوله می‌گرفت و با آن وحشتی که در درون دشمن ایجاد می‌کرد، بزرگ‌ترین ضربات را به آنان می‌زد. زمانی‌که نیروهای ارتش در نزدیکی سقز در محاصره و کمین دشمن قرار گرفته بودند، وی با تاکتیک‌های شجاعانه توانست آنان را از کمین دشمن نجات دهد. درباره زمان جنگیدن، مشهور است که روزی شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت با او مصاحبه می‌کردند. در این زمان در پاسخ به پرسش یکی از خبرنگاران ژاپنی که پرسیده بود، شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندیده سرش را بالا گرفته و گفته است: ما برای خاک نمی‌جنگیم ما برای اسلام می‌جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. 💎 فرازی از وصیت نامه شهید ستاره جنگ‌های کردستان در وصیت نامه اش نوشته بود: هنگامی که پرواز می‌کنم، احساس می‌کنم هم، چون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک می‌شوم و در بازگشت هرچند پروازم موفقیت آمیز بوده باشد، مقداری غمگین هستم، چون احساس می‌کنم، هنوز خالص نشده ام تا به سوی خداوند برگردم. اگر برای احیای اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمی‌گرفتم و به جبهه نمی‌رفتم. پیروزی‌های ما مدیون دست‌های غیبی خداوند است. @mohammadjavad_karimi
فرزند آب - ۴ داستان قرانی 💠 و اما خواب ترسناک فرعون، خواب‌گزاران را هم نگران کرده بود؛ آتشی که از سمت فلسطین به مصر آمد و خانه‌های قبطیان و قصر فرعون را خاکستر کرد🔥 آنها به فرعون گفتند: پروردگارا! تعبیرش این است که نوزادی از بنی‌اسرائیل متولد خواهد شد که سلطنت شما را نابود خواهد کرد، اما خبر خوب این‌که؛ نطفه این نوزاد هنوز منعقد نشده است و شما فرصت دارید جلوی حادثه را بگیرید. فرعون از ایشان خواست که محاسبه کنند و روز بسته‌ شدن نطفه را تعیین نمایند. پس از چند روز ساحران و منجّمان، روز آن را معین کردند. در آن شبِ به خصوص فرعون دستور داد: همه مردان بنی‌اسرائیل را از زنانشان جدا کنند و تا روز بعد تحت نظر بگیرند. سربازان بدون دق الباب به هر منزلی وارد می‌شدند و همه مردان بالغ را با خود می‌بردند(شبیه کاری که اکنون خود اسرائیلی‌ها در فلسطین می‌کنند) ولوله‌ای در خانه‌های سبطیان افتاده بود و نمی‌دانستند جریان از چه قرار است. و اما «عمران» (از نواده‌گان لاوی) در آن شب خاص، در منزلش نبود. او نگهبان یکی از اسطبل‌های فرعون بود و چون زیر نظرش داشتند، او را با خود نبردند. ولی نیمه‌های شب «یوکابد» همسر عمران برای کاری ضروری مجبور شد مخفیانه به محل کار شوهرش برود. بعد از گفتگو با همسرش، خواست برگردد که عمران به او گفت کمی صبر کن، امشب قصر بسیار خلوت است و همه درگیر مأموریتی مهم هستند، قدری بیشتر بمان تا اختلاط کنیم.💞 بله... و در حالی که فرعون و لشکریانش داشتند شهر را خانه به خانه شخم می‌زدند، نطفه «منجی» بنی‌اسرائیل کنار دیوارهای قصر فرعون بسته شد؛ والله مُتِّم نورَه و لو کَرِهَ الکافرون. (بچه‌دار شدن امام حسن عسکری (ع) نیز همین قدر مخفیانه و بی‌سر و صدا بود)، و طاغوت‌های زمانه، پس از هزار و اندی سال، هنوز هم در پی سر به‌ نیست‌ کردن منجی آخرالزمان(عج) هستند. حتی برخی از اهل بیت امام، عمدا شایعه کردند که امام فرزندی ندارد، که بدین وسیله بتوانند هم جان پدر را حفظ کنند و هم جان پسر، تا روزی که وعده خداوند فرا برسد. و اما تصمیم خطرناکتر فرعون این بود که فرمان داد برای احتیاط بیشتر، تا یک سال هر نوزاد پسری که در بنی‌اسرائیل به دنیا آمد، سریعاً کشته شود. جاسوس‌ها و قابله‌ها همه جا سرک می‌کشیدند و هر نوزاد پسری که متولد می‌شد، فورا به چنگ جلادان می‌افتاد. حتی گاهی جنین را در شکم مادر می‌کشتند، هزاران طفل بی‌گناه در آن مدت سر بریده شد و پریشانی غریبی بر سبطیان بیچاره حاکم بود. کار از اضطرار هم گذشته بود، طوری که آنها حتی مرگ‌شان را از خدا می‌خواستند. در همان سال نوزاد «یوکابد» هم به دنیا آمد، در حالی که خطر مرگ در یک قدمی او بود. چرا که خانه آنها هم نزدیک قصر فرعون ستمگر قرار داشت🗡 ادامه دارد.... @manamadam2 🖊 کاظم آمد
هدایت شده از خبرگزاری بسیج
8.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تشییع باشکوه وماندگار با پیکر شهید «جانی بِت اوشانا» 📝تقدیم به مفقودالاثر شهید آشوری، جانی بت اوشانا،که پس از ۳۸ سال و پس از فوت پدر و مادرش تفحص و پیکرش به میهن باز گشت. 🔶پیدا شدم، من زنده ام، من باز گشتم مادر ببین، من باز هم آغاز گشتم 🔶بر شانه های شهر می رقصد صلیبم من در مرامم با "وَهَب " همراز گشتم 🔶من باختم سر را به پای حفظ میهن در پاسداری از وطن سرباز گشتم 🔶سرخ و سفید و سبز را پوشیده ام من، در این سه رنگ خوش، جوانی ناز گشتم 🔶بر پا شدند آحاد یک ملّت به پاسم مردانه در ایران طنین انداز گشتم 🔶تو خود شهید انتظاری، من به شوقت "حبّ الوطن" را با تو هم آواز گشتم 🔶حالا تویی مفقودِ من، کاشانه ات کو؟ " جانی بِتَم" من زنده ام ، من باز گشتم 🔷@Basijnewsir
هدایت شده از خبرگزاری بسیج
🍎 زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم بایداین بار به غوغای قیامت برسم من به "قد قامت" یاران نرسیدم، ای کاش لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم آه ،مادر! مگر از من چه گناهی سر زد که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟ طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که من نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم سیب سرخی سر نیزه ست... دعا کن من نیز اینچنین کال نمانم به برسم 🔹@basijnewsir
ما همانیم که از عشق تو غفلت کردیم با همه آدمیان غیر تو خلوت کردیم جای خالی تو را هیچکس احساس نکرد به گمانم که به دوری تو عادت کردیم جمکران هم که رسیدیم ,به جای ندبه فقط از حاجت خود پیش تو صحبت کردیم سال ها می گذرد…منتظری برگردیم !! پس مشخص شده ماییم که غیبت کردیم نمک سفره ی تان را همه خوردیم ولی با گناهان, به همین سفره خیانت کردیم دلمان از همه ی مردم عالم که گرفت گریه کردیم و سپس سجده به تربت کردیم هر کجا ذکر حسین است همانجا حرم است… قبل هیئت همگی قصد زیارت کردیم شعر از احسان نرگسی
"فرزندآب"۵ داستان قرانی 👶🏻عمران ظاهراقبل ازتولدفرزندش فوت کرد(یاکشته شد) آنهاقبل ازموسی یک پسردیگربنام هارون و یک دختربنام میریام(یاهمان مریم وبقولی کلثوم)داشتندولی دراین مدت تا زایمان همسرش"یوکابد" به امرخدا هیچ علائم حاملگی در این بانو ظاهرنشد.تا اینکه موقع وضع حمل رسید و اتفاقا قابله چاپلوس دربارهم اورا زایمان کرد. اوبعد از دیدن جنسیت طفل سریعا خودرابه ماموران رساندتاخبردهد، اما به طرز عجیبی لال شدو هرچه خواست با اشاره به انها بفهماند نشد، فکر کردند فحش میدهدیامسخره میکند یا چیزی زده است. و اورا باکتک بیرون کردند. روز بعد که زبانش باز شد دوباره به قصر رفت ولی بازهم نتوانست به آنها حالی کند. روز سوم انقدر بادست به خانه عمران اشاره کرد تا بالاخره شک ماموران را برانگیخت و انهابی محابابه سمت خانه هجوم بردند. 🌕و اما نوزاد یوکابد چون قرص ماه دربغلش میدرخشید و مادر نمیدانست از این هدیه زیبای خدا لذت ببرد یا اینکه به کشته شدنش توسط ماموران فکرکندکه چگونه این بچه خداعزیزکرده رابرسر نیزه به نزدفرعون خواهندبرد(مانندعلی اصغرحسین)😔 هارون ومیریام گرسنه بودند.او بلند شد تنور راروشن کرد تا نانی بپزد. شعله های تنور زبانه میکشید که دید صدای پای سربازان می اید و بچه جلوی چشمشان خواهدبود، بچه رابغل کرد و در آن چندثانیه نمیدانست اوراکجامخفی کند زمان داشت میگذشت و صدای لگد به در می امد و صدای گنگ قابله، مادر نزدیک بود از ترس قالب تهی کند که انگار شنیدصدایی به اوگفت بذارش تو تنور! زودباش.. تنور...🔥 او به خدا توکل کرد و از هول سریع بچه را به داخل تنورانداخت..
پینه‌های پنج‌ریالی ۱ خاطره 🔹به مناسبت هفته کارگر از سربند نوجوانی، هم‌کلاسی‌ها صدایش می‌کردند «باباحسین». وسط امتحانات ششم ابتدائی بود که بیماری ناگهانی و لاعلاج پدر، بچه‌ها را یتیم کرد و حسین که برادر بزرگ‌تر بود، شد نان‌آور خانه. شاگرد زرنگ کلاس، آن‌سال از خیر باقیِ امتحانات گذشت، تا جای خالی پدرش را برای خرجی خانه پُر کند. در فکر این نبود که دنبال چه کاری باید برود. اگر دست‌فروشی بود، اگر شاگردبنّائی بود و یا آب‌دادن باغ‌های مردم، ابائی نداشت. با راهنمائی مادرش، اگر می‌دید نان حلال از فلان‌کار درمی‌آید، دست روی زانو می‌گذاشت و یاعلی‌ می‌گفت. سال بعد در دورۀ شبانه اسم‌نویسی کرد و درسش را هم ادامه داد. تابستان که می‌شد، هم‌کلاسی‌های سابقش، کنار دریا پی بازی و شلنگ‌اندازی بودند و حسین، گرم کار و عرق‌ریزی بود. غروب‌ها که با ساروقِ نان و قاتوق در دست، دوستانش را توی کوچه سرگرم بازی و تفریح می‌دید، عین آدم‌بزرگ‌ها‌ با آنها سلام‌وعلیک می‌کرد و حال‌شان را می‌پرسید. هنوز یک‌سال نمی‌گذشت که پیش در و همسایه، صاحب قدر و احترام شد و در چشم هم‌بازی‌های قبلی‌اش آدم‌بزرگ دیده می‌شد. واردخانه‌شدنش هم صحنه‌ای دیدنی بود؛ دروازه را که برایش باز می‌کردند، چهار تا خواهر و برادر کوچکتر از خودش، طوری که انگار پدرشان آمده باشد خانه، با سر و صدا به طرفش می‌دویدند و شادی‌کنان از سر و کولش آویزان می‌شدند. مخصوصا دو تا کوچولوها که دنبال خوراکی بودند، جیب‌های داداشی را با شیطنت می‌گشتند و خسته‌اش می‌کردند. وسط همهمۀ بچه‌ها، چهرۀ مشتاق مادر که کنار حوض پابه‌پا می‌شد و دلش برای بوسیدن حسین بی‌قرار بود، حکایت دیگری داشت. گرچه با دیدنش، لبخند مادرانه به صورتش می‌دوید و خوش‌حال و خندان بود، ولی چین‌ها و شیارهای زودرس دُور چشم‌های مادر، حالت غریبانه‌ای به نگاهش می‌داد که راز آن را فقط خدا می‌دانست... ادامه دارد... 🖊 منصور ایمانی
هدایت شده از دیباج
✅دیباج شصت و دوم 🔶اندوه شیرین (به مناسبت هشتم شوال المکرم، سالروز تخریب قبرستان بقیع) اندیشه‌های متحجرانه و نگاه‌های کینه‌توزانه در هشتم شوال سال 1344 هجری قمری همچون اخگری شوم بر خرمن یکی از مقدس‌ترین اماکن مذهبی شیعیان در قبرستان تاریخی بقیع افتاد و مرقد مطهر امامان بزرگوار شیعه را به تلّی از خاک بدل ساخت. البته این نخستین‌بار نبود که دست دشمنان واقعی اسلام از آستین اندیشه‌های واپس‌گرایانه وهابیان بیرون می‌آمد و صحنه‌های ناگوار وخون‌باری را رقم می‌زد، پیش‌تر، در سال 1220 هجری قمری نیز وهابیان با اتکا به فتوای 15 تن از فقیه‌نمایان متحجر خود، مراقد امامان پاک شیعه و دیگر بقعه‌های این قبرستان تاریخی، مهم و مورد توجه حضرت ختمی مرتبت (ص) را منهدم ساختند. قبرستانی که علاوه بر درآغوش کشیدن بدن‌های پاک چهار تن از امامان بزرگوار شیعه، صحابه و تابعین زیادی را نیز در دل خود جای داده است. زائر بقیع که شوریده‌سر به زیارت می‌رود، ناگزیر باید بغض خود را فروخورد، نفسش را در سینه حبس کند، به چشمه اشکش اجازه جوشیدن ندهد، شرار ناله‌هایش را در تنور دلش بریزد و تکه‌های جگرش را در آن خاکستر کند، بکوشد تا شانه‌های خود را که از شدت اندوه به لرزه درآمده است، از چشمان پر از رشک و حسد دشمنان پوشیده نگاه دارد و همه عشق و مهر خود را در نگاهی غم‌بار خلاصه کند و به پیشگاه امامان خود تقدیم دارد. و چه سخت است که این حجم از خوارداشت نسبت به مرقد و بقاع بهترین بندگان خدا را ببینی و دم فروبندی! چه دشوار است نتوانی عطش عشق خود را با خنکای در آغوش‌گرفتن تربت پاک امامانت فرونشانی! 👇👇👇
هدایت شده از دیباج
اما با وجود این همه، آنچه از ابتدا تاکنون شعله حرارت محبت امامان را در دل‌های شیعیان پابرجا نگاه داشته، معرفت و شناخت آنان نسبت به مقام و منزلت آن بزرگواران است؛ چه بر قبرهای مطهر ایشان بارگاهی برافراشته باشد و چه مرقدهای مطهرشان، با زمین هم‌سطح شود. بی‌شک آنچه در چشم دشمنان خار است، اصل وجود این تبار فرازمند است که وجود پاکشان به هیچ زشتی نیالوده و از همه عیب‌ها پالوده است و این همه، اسباب رشک رشک‌بران و حسادت‌ورزی تنگ‌نظران متحجر را فراهم آورده است. شیعه پس از ویران‌سازی بقیع به‌دست‌ بدخواهان متحجر و ممانعت از حضوریافتن بر سر مرقد بی‌شمع و چراغ امامان خود، اندوهی شیرین را در وجود خود احساس نموده که همان باعث استمرار پیوند قلبی او با آن برگزیدگان خداوند شده است. @Deebaj