چون دیدم تنهاست با تعجب پرسیدم:
-خانوادهت همونجا موندن یا زودتر از تو اومدن اینجا؟ خانوادهت کجان؟
-خداروشکر خانوادهم همشون خوبن. خیالم ازشون راحته. قبل از اینکه بیام دفنشون کردم. رفتن پیش خدا.
📌این بخشی هولناک از کتاب #لهجههای_غزهای است. با اینکه از ابتدای طوفانالاقصی اخبار غزه و جنگ را مستمرا دنبال میکردم و تعداد زیادی فیلم و عکس از اتفاقات و کشتارهای این چهارصد و اندی روز دیدهام ولی خواندن این کتاب خیلی بیشتر از اخبار و گزارشها متاثرم کرد. دستم را گرفت و به کوچهپسکوچههای غزه برد. از شمال تا محور نواتیم و از آنجا تا رفح را قدم به قدم طی کردم و به حوادث تلخ و شیرین از دل موقعیت رسیدم.
📌جذابیت دیگر کتاب، به تصویر کشیدن زندگی در کنار مرگ است. ما در این کتاب همینقدر از زندگی میچشیم که از مرگ میفهمیم.
هنوز شوری اشکها ته گلویت مانده که برای بعضی حوادث باید لبخند بزنی و تهدلت خنکی شادی را بچشی. مثلا در روایت یازدهم کتاب توضیح میدهد چطور بعد از یک ماه دوری در سرزمینی که فلافل جزء واجبات غذایی صبحانه است توانستهاند برای اهالی جنوب فلافل درست کنند.
*
کتاب دلچسبی بود. از آنهایی که حین خواندنش دوست نداری تمام شود و کمکم مزمزهاش میکنی تا دیرتر به اتمام برسد.
✅پ.ن۱: عکس مربوط به زمانی است که در نوبت دندانپزشکی برای ریحانه هستیم.
پ.ن۲: کتاب را میتوانید از سایت انتشارات سوره مهر سفارش دهید یا نسخه صوتیاش را از طاقچه بشنوید. توصیه میکنم این کتاب کمحجم را از دست ندهید. توصیفاتی که از فضای اجتماعی غزه دارد تا مدتها شما را درگیر خواهد کرد.
@ravayat_nameh