eitaa logo
روایت‌نامه| محمدحسین عظیمی
574 دنبال‌کننده
34 عکس
23 ویدیو
0 فایل
تک‌نگاری‌ها، روایت‌ها و تحلیل‌های حقیر سراپاتقصیر @mhazimi84
مشاهده در ایتا
دانلود
روایت‌نامه| محمدحسین عظیمی
حاج همت و اکبر قُمپز! (ماجرای درگیری شهید همت با اکبر گنجی به روایت سعید قاسمی)
📌بعد از سفر دو روزه مشهد، گفت سعید فردا صبح برویم سپاه منطقه ده. حوالی ده صبح با همت رفتیم به تشکیلات منطقه در خیابان پاستور. حاجی با دو، سه نفر از مسئولین واحد عملیات منطقه، جلسه کوتاهی داشت. از اتاق عملیات که خارج شدیم، گفت: تو برو توی ماشین من هم می‌آیم. هنوز چند پله پایین‌ نرفته بودم که متوجه قیل و قالی در کریدور شدم. از نو از پله‌ها بالاآمدم. دیدم چهار، پنج نفر با لباس فرم ، راه همت را سد کردند و جلودارشان کسی نیست جز اکبر گنجی که خوش‌نشینِ ازلی ابدی سپاه تهران بود و خودش را از آمدن به جبهه معاف کرده بود. 📌گنجی صدایش را انداخته بود پس کله‌اش و با قیافه مفتش‌مآب به همت نگاه می‌کرد و می‌گفت: "خوب واسه متوسلیان آبرو خریدی. خیال می‌کردیم فقط متوسلیان این هنرو داشت که بچه‌های تهرونو ببره کنار جاده اهواز-خرمشهر و صدتا، صدتا به کشتن بده. حالا میبینم نه بابا! اوستاتر از اونم هست. خوب بچه‌های تهرون رو بردی و هزارهزار، کانالای فکه رو با جنازه‌هاشون پرکردی حاج همت." حاج همت را کش‌دار و با لحنی مسخره به زبان آورد. من از این همه وقاحت که بین بچه‌های منطقه ده به اکبر قمپز و اکبر پونز معروف بود، خشکم زده بود. نگاه که به همت انداختم دیدم از غضب مثل لبو سرخ شده و با آن نگاه تیز خودش زل زده به گنجی. آمدم قدم از قدم بردارم و به سمت حاجی بروم که کارخودش را کرد. 📌با دست راست چنگ زد، یقه اکبر قمپز را گرفت و به یک ضرب او را مثل اعلامیه کوبید لای سه‌کنج دیوار و مشت چپش را برد عقب و فرستاد طرف فک او. مشت گره شده به فاصله چند سانتی‌ صورت گنجی توی هوا متوقف ماند. گفتم حاج‌آقا توروخدا ولش کن، غلطی کرد، شما بی‌خیال شو. همت هیچ واکنشی نشان نداد. همان‌طور زل زده بود به گنجی. دست آخر در حالی که از غیض دندان‌هایش به هم ساییده می‌شد به او گفت: آخه چی بهت بگم بچه مزلّف؟ خداوکیلی ارزش خوردن این مشت منم نداری! ✅پ.ن: عدم‌الفتح‌های عملیات والفجر مقدماتی و والفجر۱، صرف‌نظر از تمامی تلخ‌کامی‌هایی که برجای نهاد موجب شد تا در عقبه لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله، یعنی سپاه منطقه ده تهران نیز جبهه جدیدی از سوی شماری از نیروهای ذی‌نفوذ، علیه همت باز شود. این روایت از آن روزها حکایت می‌کند. @ravayat_nameh