✅بانک #ایده_های_شهدایی
💯ساده ، تاثیرگذار ، کم هزینه و کاربردی
🌹ایده شماره 6 👇
♦️عنوان : #مرا_بنگر
🔹هدف : مقابله با بدحجابی با ظرفیت طلایی یاد شهدا
🔺مکان اجرا : مکانهای پرتردد و محل گذر خانم های بدحجاب
✍️محتوا: با توجه به اقدام خانم های محجبه علیه بدحجابی در مکانهای پرتردد شهرها که طی آن پلاکاردهایی با موضوع حجاب و آسیب های بدحجابی در دست می گیرند دراین ایده ، محتوای پلاکاردها با تصاویر جذاب پیکر مطهر شهدا همراه با درج جملات تاثیر گذار و انگیزشی (نظیر نمونه پیوست ) به مخاطبان ارائه می شود.
🌸نتیجه : با توجه به تاثیر فوق العاده تصویر بر ذهن بیننده که با چاشنی جملات انگیزشی همراه خواهد بود بنظر می رسد توجه مردم (از جمله مخاطبان بدحجاب ) به این تصاویر بیشتر از متن های عادی باشد و باعث تامّل مثبت ذهنی مخاطبان خواهد شد .
♨️یک نکته مهم : در انتخاب تصاویر پیکر شهدا باید دقت شود که تصاویری انتخاب شود که ضمن تاثیر پذیری لازم ، نکته منفی را در ذهن مخاطب ایجاد نکندومخاطب بتواند ارتباط عاطفی با تصویر برقرار کند.
❇️ایده از: علیرضا قوی از #بیرجند
ارسال ایده : 👈 @ravyfer
✅ ورود به کانال @ravayatf
May 11
✅بانک #ایده_های_شهدایی
💯ساده ، تاثیرگذار ، کم هزینه و کاربردی
🌹ایده شماره 7 👇
♦️عنوان : #مشاوره_باشهدا
🔹هدف : حل تعارضات خانوادگی با استفاده از سیره شهدا
🔺مکان اجرا : ورودی یادواره های شهدا ،نماز جمعه ،اماکن مذهبی و تفریحی
✍️محتوا: در این ایده در ورودی مراسم و اماکن مذهبی ، سیاسی ،تفریحی و....غرفه هایی با تزئینات خاص و مناسب ایجاد شده و مشاوران اسلامی با استفاده از وقایع و خاطرات زندگی شهدا راه برون رفت از مشکلات خانوادگی را با استناد به سیره والای شهدا در قالب مشاوره به مخاطبان ارائه می نمایند.
🌸نتیجه : ظرفیت سیره و زندگی شهدا به عنوان قهرمانان زندگی می تواندزوایای کور زندگی را که باعث بروز اختلافات و مشاجرات خانوادگی می شود روشن نموده و از این رهگذر به آرامش دنیوی زندگی کمک نماید. قطعا سیره شهدا در زندگی دنیوی می تواند راه روشنی را برای عبور از چالش ها به زوجین نشان دهد که در بسیاری از موارد آموزه های علم روانشناسی (بویژه روانشناسی ترجمه ای و غربی ) این توانایی و ظرفیت را ندارد.
♨️نکته : تحقیقات و تالیفات خوبی که در زمینه "مشاوره با شهدا" صورت گرفته منبع خوب و راهنمای شایسته ای برای مشاوران این ایده است .
ارسال ایده : 👈 @ravyfer
✅ ورود به کانال @ravayatf
12.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😱حکایت دستمال کاغذی!
✅آموزش چند رسانه ای #عفاف و #حجاب
♦️#حاج_حسین_ناظری
🔷مشهد فرهنگسرای زیارت
ارتباط با ما 👇
✅ ورود به کانال ایتا @ravayatf
✅دریافت محصولات : https://ravyonline.sellfile.ir
✅مشاهده کلیپ ها در آپارات : https://www.aparat.com/malakootfer
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️آیا این روزها قدر ....را می دانیم ⁉️
@ravayatf
✍️لباس نوشته زیبای یک بسیجی در دوران دفاع مقدس که دلها را آرام می کند!
♨️ورود ترکش خمپاره #بدون_اجازه_خدا ممنوع است !
✅یعنی همه چیز #تحت_اراده اوست .
گرنگهدارمن آنست که من می دانم شیشه را دربغل سنگ نگه می دارد!
#نترسید، #نترسیم و #نترسانیم!
@ravayatf
✅یکی از اون عکس هایی که توی آلبوم #حاج_حسین_ناظری هنوز مونده !
⭕️خدائیش خیلی شانس آوردم نقاش نشدم !😁
آخه یه روحیه بد دارم. از همون کوچکی فکر می کردم توی همه کارها سررشته دارم! همین الانش هم همینجوره! ...
مثلا اگه یه هواپیما الان توی فرودگاه زمین گیر شده باشه و به من بگم ببین چشه ؟! نمی گم نه !🙄
این عکس سال 1362 است که من کلاس دوم دبیرستان بودم اینجا پایگاه بسیج محله مونه(پایگاه مقاومت بسیج شهید هادی دادرس جوان) و اونی که پیراهن طوسی تنشه و قوطی رنگ دستشه منم و اونی که لباس بسیجی داره دوست عزیزم وحید آقای والهی (که خیلی دوستش داشتم )
نمی دونم چی شد یه دفعه به کله ام زد می تونم یه طرح از یک پاسدار انقلاب بمناسبت سوم شعبان و روز پاسدار روی پارچه بکشم !
هیچی دیگه یه پوستر شد الگوی کارم و یکی دوتا قوطی رنگ پلاستیک و اینم نتیجه کارم !
چشمتون روز بد نبینه طرح آماده شد و روی چهارچوب نصب و شب جشن میلاد جلو در تکیه گذاشتم و با افتخار هر چند لحظه از کنارش رد می شدم !
اما آدم تخس همه جا پیدا می شه . در یک چشم بهم زدن دیدم طرح من غیبش زد ! . بعدها فهمیم کار بر و بچه های مسئول پایگاه و جشن و تکیه بوده ! ظاهرا چون طرح خیلی فنی و جذاب بوده گفته بودند ممکنه کسی چشمم بزنه !
خدائیش خیلی شانس آوردن نقاشی رو ادامه ندادم ! ...اما فکر کنم عیب هواپیماها رو می تونم تشخیص بدم !....الان می رم قرصامو می خورم نگران نباشید!😂
@ravayatf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅#آدم_باش!
♦️ماجرای عجیب انتخاب اسم کتاب خاطرات نویسنده و کارگردان بسیجی #مسعود_ده_نمکی
خیلی زیباست! از دست ندید
@ravayatf
حاج حسین ناظری
✅داستان دنباله دار #عروس_مجنون ✍️بقلم : #حاج_حسین_ناظری ♦️قسمت #سیزدهم
✅داستان دنباله دار #عروس_مجنون
#قسمت_سیزدهم
برای یافتن پاسخ این سوال کافی بود سری به بیرون بزنم و همین کار را هم کردم فضای رمل ها که چادر ها را در آغوش گرفته بودند تاریک تاریک بود خب گوش دادم تنها چیزی که شنیده می شد صدای ضجه و ناله ضعیفی بود که از جاجای این صحرا بگوش می رسید و چه زیبا و با صفا . یک لحظه از خودم بیزار شدم که چرا از همه عقب ترم و دعا کردم خداوند مرا هم توفیق همراهی با یاران بدهد حیف است آدم در جبهه باشد و از این اقیانوس نور کمتر استفاده کند .
چند روز از ماندنمان در اردوگاه حمیدیه گذشت و گردان ها کارشان شده بود سازمان دهی و آموزش . آن هم چه آموزش های سنگینی ! معمولاً هر شب عملیات رزم شبانه داشتیم که در آن از سلاح های سنگین و آرپی جی های زمانی استفاده می شد که صدای وحشتناک آن نزدیک بود پرده گوشمان را پاره کند اما عشق به عملیات و جانبازی در شب بیاد ماندنی حمله همه را از خود بی خود کرده بود . در عملیات مشابه و رزم های شبانه بچه ها روحیات خاصی داشتند در تاریکی شب ها چهره نورانی آنها که رفتنی بودندو قول بچه ها سو بالا می زدند مانند ماه می درخشید و کم کم با نزدیک شدن عملیات نورانیت چهره ها هم بیشتر می شد .
یک شب اتفاق بیاد ماندنی عجیبی رخ داد که تا عالم عالم است آن را فراموش نمی کنم . ساعت 8 شب پس از پایان دعا و صرف شام آماده رفتن به رزم شبانه شدیم . برنامه رزم چون تا صبح طول می کشید و با پای پیاده تا صبح در رمل ها راه می رفتیم و با دشمن فرضی درگیر بودیم بشدت تشنه می شدیم و معمولاً قمقمه آب هم کفاف نمی داد و وقتی که برگشتیم مانند قافله ای که از صحرای خشک و سوزان بی آب گذشته و به چشمه آب گوارایی برسد به تانکرهای آب حمله می بردیم و حالا نخور پس کی بخور و البته به حال و روز خودمان هم می خندیدیم .
آن شب هنگام حرکت ستون ، فرمانده گردان برای ما صحبت کرد و گفت که در عملیات آینده ممکن است مسیر عملیات به گونه ای باشد که آب در دسترس ما نباشد بنابراین باید به تشنگی عادت کنیم به همین خاطر امشب می خواهیم با یادحضرت ابوالفضل العباس تا صبح تشنگی بکشیم . فضای روحانی بسیار زیبایی بر گردان که در تاریکی روی رمل ها نشسته بود و صحبت های فرمانده را می شنید حاکم شده بود . فرمانده که او را حاج حمید صدا میزدیم پاسدار رسمی بود و از بچه های قدیمی جبهه و جنگ و معنویت و صفا از سر و رویش می بارید . حاج حمید نگاهی به آسمان کرد و دستی به محاسنش کشید و ادامه داد :
- بچه ها امشب می خواهم ببینم کی کربلایی شده ؟ کی عشق به حسین و ابوالفضل روحش را تسخیر کرده؟
و بعد در حالی که بغض گلویش را گرفته بود ادامه داد :
-خدا به شما خیر بده که این سختی ها را به عشق حسین تحمل می کنید امشب هم شب حسینی است و ما مهمان ابوالفضل خواهیم بود.
و بعد با لحنی پدرانه رو به بچه ها کرد و گفت : «حالا هر کی اهلش هست بسم الله» و بعدش هم قمقمه اش را در آورد و روی زمین انداخت و من قطرات اشک را بر چهره حاجی به وضوح دیدم .
بچه های گردان با دیدن این صحنه طاقت نیاوردند و زدند زیر گریه . دل سنگ می خواست که طاقت بیاورد و اشک نریزد . قمقمه ها یکی پس از دیگری کنار هم روی زمین تل انبار شد و ستون «یا ابو الفضل گویان» در انتهای تاریکی نا پدید شد .
هنوز چند صد متری دور نشده بودیم که تشنگی به سراغ بچه ها آمد به ما گفته بودند هر کدام خیلی تشنه بود یک ریگ زیر زبانش بگذارد که من هم همین کار را کرده بودم ولی شدت حرکت بچه ها و تکاپوی ستون در گذر از رملها بیشتر از این حرفها به بچه ها فشار می آورد . دهانمان خشک شده بود و با زحمت رملها را پشت سر می گذاشتیم پاهایمان در رملها فرو می رفت و حرکت به سختی انجام می شد .
نزدیک های اذان صبح بعد از پشت سر گذاشتن موانع و درگیری های شدید با دشمن فرضی گردان توقف کرد تا سرشماری صورت گیرد چند نفر از شدت ضعف و تشنگی عقب مانده بودند که دنبالشان فرستادند . حاج حمید در حالی که عرق از سر و رویش می ریخت گفت :
- آفرین بچه ها! گل کاشتید ان شاء الله روز قیامت از دست حضرت ابوالفضل العباس سیراب بشین
و بعدش هم رو کرد به روحانی گردان که طلبه جوانی بود به نام« ابوالفضل» و گفت :
-آشیخ ابوالفضل نمی خواهی ما را میهمان جدت کنی ؟
و او هم بی مقدمه در تاریکی بر خواست و شروع کرد :
- یا ابو الفضل دل سوخته ام آرزوی کوی تو دارد آقا !
🔺پایان قسمت #سیزدهم
ادامه دارد....
@ravayatf