😢مدافع حرمی که دوبار #شهید شد❗️
🔷در دوران دفاع مقدس ، شب عملیات تیر به پیشانیش خورد و 45 روز در کما بود!
خدا خواست زنده ماند و شد جانباز 50درصد
♦️سی و چند سال بعد به سوریه رفت و شد مدافع حرم
در درگیری با تکفیری ها تیر به کنار گلوش خورد ، دو روز در کما بود و بعدش آسمانی شد.😔
✅شهیدمدافع حرم #حاج_محمد_شالیکار
✅محتوای شهدایی ، ایده ها و خدمات تخصصی یادواره شهدا @ravayatf
👌عملیات فرهنگی دهه مبارک #امامت و #ولایت سال 1402
با سه پروژه #چند_رسانه_ای جذاب
💯جایگزنی مناسب و کاربردی برای سخنرانی معمولی 👇
✅1- #جلوه_یار خاطراتی ناب از مقام معظم رهبری به همراه تصاویرجذاب و کمتر دیده شده از خانواده ایشان
✅2- #در_مسیر_غدیر روایت آنانکه پای وسر در مسیر ولایت نهادند!
✅3- #همسایه_خدا پرسش هایی از پیامبر رحمت (ص) و پاسخ هایی از #خطبه_غدیر
✅محتوای شهدایی ، ایده ها و خدمات تخصصی یادواره شهدا @ravayatf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️صحنه شهادت یک #سقّا
#یا_ابالفضل_العباس
✅محتوای شهدایی ، ایده ها و خدمات تخصصی یادواره شهدا @ravayatf
🔺بعد از ظهر روزعاشورا پشت ترک موتورش بودم.
تو اصفهان رسیدیم به یه چهار راه خلوت.
پشت چراغ قرمز ایستاد.
بهش گفتم: امید! چرا نمیری؟! ماشینی که اطرافت نیست!
گفت: رد کردن چراغ قرمز خلاف قانونه ، امام گفته رعایت نکردن قوانین راهنمایی رانندگی خلاف شرعه پس اگر رد بشم گناهه داداش!
♦️اونوقت شب تو هیئت اشک چشمم کم میشه!😢
پاسدار شهید #امید_اکبری از شهدای حادثه تروریستی زاهدان
✅محتوای شهدایی ، ایده ها و خدمات تخصصی یادواره شهدا @ravayatf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅مگه شب عروسی بوده ⁉️
✅محتوای شهدایی ، ایده ها و خدمات تخصصی یادواره شهدا @ravayatf
#درسی_از_دفاع_مقدس
💯وقتی به نوجوانان و جوانانمان اعتماد کردیم ....
نتیجه اش درخشان بود و تاریخ ساز!
🔷امروز هم برای گذر از پیچ های تاریخ ساز باید به سراغشان برویم!
💯مسئولین از جوانان غافل نشوند!
✅محتوای شهدایی ، ایده ها و خدمات تخصصی یادواره شهدا @ravayatf
✅تصویر هوایی ز یبا از #نهر_خیّن ، #جزیره_ام_الرصاص و #بوارین
♦️این منطقه سنگین ترین نبردهای دوران دفاع مقدس را به خود دیده است
🔷آیا تاریخ آینده از حماسه های دلاورانه این منطقه چیزی بیاد خواهد داشت ⁉️
📚کتاب #حماسه_یاسین نوشته استاد #انجوی_نژاد روایتگر لحظاتی از این حماسه است .
🔷راوی ارجمند و دوست داشتنی دفاع مقدس استاد #علیرضا_دلبریان یکی از شاهدن عینی این حماسه است.
✅محتوای شهدایی ، ایده ها و خدمات تخصصی یادواره شهدا @ravayatf
این عکس واقعی است ❗️
✅رزمندگان گردان #یاسین و #نوح - از لشکر 21 امام رضا (ع) - قبل از عملیات کربلای 5 در اختفای کامل ، زیر خاکریز #نهر_خین تونلی حفر کردند تا شب عملیات بتوانند از خاکریز خودی گذشته، از نهر عبور کرده و خود را به خاکریز دشمن برسانند . فاصله خاکریز خودی و دشمن فقط 25متراست....
اما شب عملیات .....⁉️
✅محتوای شهدایی ، ایده ها و خدمات تخصصی یادواره شهدا @ravayatf
♦️داستان عاشقانه #عروس_مجنون
🔹بقلم : #حاج_حسین_ناظری
✅قسمت #هجدهم👇👇👇
✅محتوای شهدایی ، ایده ها و خدمات تخصصی یادواره شهدا @ravayatf
♦️داستان دنباله دار #عروس_مجنون
❇️#قسمت_هجدهم
با فرود خمپاره 60 دشمن در فاصله نزديك من درست درون كانال همه به ته كانال چسبيديم و هنگامي كهخواستم برخيزم ....
توان برخواستن نداشتم پاها و كمرم در چند نقطه اماج تركشهاي خمپاره قرار گرفته بود و خون ازدرون سوراخهاي تركش روي بادگيرم بيرون ميزد به زحمت خودم را كناري كشيدم تا كمتر زخم هايم در معرض فشارو ضربه پاهاي ديگر افراد ستون كه حالا تقريباً به سرعت بيشتري از كنارم ميگذشتند باشم.
در لحظات اول درد زيادي حس نميكردم فقط سوزش شديدي در محل اصابت تركشها احساس ميكردم اما لحظه بهلحظه درد بيشتر شد و مخصوصاً اينكه گل و لاي داخل كانال به زخم هايم نفوذ ميكرد و درد بيشتر ميشد.
چند لحظهاي از حال رفتم و نفهميدم كه چه اتفاقي افتاد وقتي چشم باز كردم ستون گردان از من فاصله گرفته بود وصداي درگيري از چند صدمتري جلو به گوش ميرسيد.
لحظهاي اطرافم را ورانداز كردم دور و بر من تاجايي كه چشم من ميديد جنازه شهدا و پيكر نميه جان مجروحين اتفاقافتاده بود بعضي از آنان ناله ميكردند و البته من هم با آنان همنوا بودم. در همان نگاه اول دريافتم كه من از مجروحينداخل كانال وضعيت بهتري داشتم گر چه خونريزي و اصابت تركش به كمرم مرا از حركت باز داشته بود ولي باز توانشنيدن و ديدن داشتم.
اميدوار بودم با روشن شدن هوا نيروهاي تخليه مجروح برسد و ما را منتقل كنند. درد سراسر بدنم را گرفته بود وصداي ناله و استغاثه جانسوز مجروحين وديدن پيكرهاي پاره پاره شهدا در ميان گل و لاي كانال، قلبم را آتش ميزد بنحوي كه دردم را فراموش ميكردم.
وقت نماز صبح بود برايم رمقي نمانده بود كه خود را به سمت قبله بچرخانم. در همان حال به آرامي دستهاي گل آلود و خونينم را بالا برده و تكبیر گفتم:....الله اكبر.... و براستي كه عظمت خداوند و تجلي خوش كبريايي اش مرا به آيندهاميدوار كرده بود.... سلام نماز را كه گفتم احساس كردم سبك شدهام احساس كردم لبانم از سر خودآگاهي به هر آنچهاز جانب دوست برسد رضايت ميدهد. الهي رضا برضائك تسليماً لامرك.... لامعبود سواي يا غياث المستغيثين.
سردي هواي صبحگاهي جزيره مجنون مرا وقتي به خود آورد كه سلام نماز را داده بودم. چه نماز با حالي بود تمام بدنماز درد ميسوخت مخصوصاً جاي اصابت تركشها كه اكنون گل و لاي داخل كانال هم به درونش نفوذ كرده بود و سختآزارم ميداد اما آن نماز باآن حال و روز بهترين نماز عمرم بحساب ميآيد.
لحظهاي از اطرافم غافل شده بود سكوت عجيبي بر ساحل هور طنين افكنده بود كه براي من غيرقابل درك بود تالحظاتي قبل رفت و آمد بچههاي گردان به جلو خط كه در چند صد متري من بود كاملاً نشان ميداد كه بعثی ها هنوزمقاومت ميكنند ولي حالا از اين تردد ديگر خبري نبود. يعني اينكه بچهها توانسته بودند دژ دوم را بشكنند يا اينكهعقب نشيني كردهاند.... لحظات سختي بود نميدانستم بايد چكار كنم. البته كاري هم از دست من ساخته نبود نيمي ازبدنم از كمر به پايين غرق خون بود و زير گل و لاي پنهان شده بود و قدرت تكان خوردن هم نداشتم.
هوا كم كم روشن ميشد. داخل كانال پر بود از جنازه خودي و دشمن و دل خراش تر از آن ، صحنه استغاثه مجروحين بودكه جگر آدم را كباب ميكرد. داخل كانال تا جايي كه چشم كار ميكرد مجروح بود كه مظلومانه ميناليدند. البته آنان كهرمقي براي ناله داشتند. از دست من هيچ كاري ساخته نبود جز اينكه براي آنها و خودم دعا كنم.
اكنون هوا كاملاً روشن شده بود و من توانستم اطراف را ورانداز بكنم. در كنار كانال مجاور ما هم انبوهي از جنازههايدشمن در كنار يك كاليبر منهدم شده به چشم ميخورد و معلوم بود اين همان كاليبري است كه ديشب بچههاي گردانرا زمين گير كرده بود. لحظات به كندي ميگذشت ناله مجروحين در زير گل و لاي و پيكرهاي پاك شهدا قلبم را آتشميزد. صورت شهدا كه اكنون با روشن شدن هوا ديده ميشد مثل خورشيد ميدرخشيد. در اثر خونريزي و درد كمكمضعف عجيبي به من دست ميداد كه حتي قدرت تكان دادن سر را هم كم كم نداشتم. كنار من جنازه شهيدي افتادهبود كه كوله پشتي اش در كنارش افتاده بود به زحمت دستم را دراز كرده و كوله پشتي را برداشتم و براي يافتن خوردنيداخل آن را گشتم تا شايد رمقي بگيرم و بتوانم زنده بمانم.
كوله پشتي را كه برداشتم چشمانم به شعر قشنگي روي كوله پشتي افتاد كه روحم را تازه كرد. گل و لاي روي نوشته راكنار زدم: «از صداي سخن عشق نديدم خوشتر، يادگاري كه در اين گنبد دوار بماند».
اين جمله براي من خيلي آشنا بود مثل اينكه قبلاً آن را با همين خط جايي ديده بودم خيلي به ذهن خودم فشار آوردماما عقلم به جايي قد نميداد... خيلي فكر كردم و بعد ناگهاني جرقهاي در ذهنم زده شد... آها يادم آمد روي كوله پشتيحسين ، دوست همكلاسي ام كه از ديشب كه از قايق پياده شديم و ديگر نديدمش. و به دنبال آن دنيا روي سرم خرابشد... يعني اين جنازه حسين است؟!.... نه نه اين ممكن نيست. ممكن نيست حسين ، من را توي اين دنيا تنها بگذارد وبراي اينكه اين گمان خود را محكم كنم به زحمت سر جنازه شهيد را بالا آوردم و وقتي با چهره نوراني حسين مواجهشدم ديگه نتونستم طاقت بيارم.... چهره به چهره حسين گذاشتم و هاي هاي اشك ريختم.
خيلي برايم سخت بود من با حسين عقد اخوت داشتم حالا چطور ميتوانستم خودم را بدون حسين در اين دنيا تنها ببينم. يك لحظه آرزو كردم اي كاش ميمردم و هجران حسين را نميديدم. چند لحظهاي را بر بالين حسين اشكريختم كه با صداي چند نفر بخود آمدم!
اول فكر كردم نيروهاي گردان هستند كه براي تخليه شهدا و مجروحين آمدند اما وقتي ديدم لهجه عربي دارند فهميدم كه عراقي هستند.
پایان قسمت #هجدهم
♦️ادامه دارد.....
✅برنامه روایتگری سیره شهدا توسط #حاج_حسین_ناظری
در حرم مطهر آقا امام رضا (ع)
در هفته جاری 👇
♦️شنبه 27خرداد بعداز نماز ظهر و عصر- #دارالهدایه
♦️یکشنبه 28خرداد ساعت 16 #رواق_کتاب ساعت17 #صحن_جمهوری_اسلامی
♦️دوشنبه 29خرداد بعداز نماز ظهر و عصر- #دارالهدایه
♦️سه شنبه30خرداد ساعت 17 #صحن_جمهوری_اسلامی
♦️چهارشنبه 31خرداد بعداز نماز ظهر و عصر- #دارالهدایه