🔰 #سیره_شهدا | #مثل_حر
🔻همسر شهید محمد جعفر سعیدی نقل می کند که در یکی از روزها با شهید نشسته بودیم که یک خاطره بسیار زیبا برایم نقل کرد و گویا می خواست که مرا نیز آماده کند که در شهادتم صبر و حوصله داشته باشم .
🔅 او گفت در یکی از جبههها جوانی خوش سیما بنام شهید حر خسروی که از بندر گناوه اعزام شده بود را دیدم به او گفتم: که آقای خسروی شما خوب است سری به گناوه بزنید و با پدر و مادر خود ملاقاتی داشته باشید و بعدا بیایید جبهه که ایشان در جواب می گوید من دلم نمی خواهد به پشت جبهه بروم .
📍می خواهم مثل شهید کربلا حر باشم و تا می توانم لشکر امام حسین (ع) را یاری نمایم و این خاطره ای بود که شهید محمد جعفر سعیدی از شهید حر خسروی برایم گفت.
✍🏻 روای :همسر شهید
#شهید_محمدجعفر_سعیدی
@ravayatshahidan
🔰 #سیره_شهدا | #شهید_طالبی
🔻 روح الله پس از گرفتن رضایت پدر و مادر و همسرش، لحظه وداع وقتی دید حنانه دختر یک و نیم ماهه اش گریه می کند، حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد.
🔅 بعدها در سوریه گفته بود:
وقتی صدای گریه حنانه را شنیدم یک لحظه می خواستم برگردم اما اگر لحظه خداحافظی، یک لحظه برمی گشتم شاید نظرم عوض می شد... !
📍شما بودین از این دردونه می گذشتین؟؟؟؟
@ravayatshahidan
🔰 #سیره_شهدا | #رازِ_سَر
🔻دیده بود که در محله آنها مسجد وجود ندارد، زمینی خرید و مسجد المهدی را ساخت. عاشق امام عصر عج الله بود. بارها خدمت امام رسیده و مطالبی از ایشان نقل می کرد. شب عملیات به چند نفر دیگر مژده شهادت داد. همگی همراه با شیرعلی به شهادت رسیدند. اما...
📍میگفت: «شرمندهام که با سر وارد محشر شوم و اربابم بی سر وارد شود»
🌷 بعد شهادت وصیت نامهاش رو آوردند نوشته بود: قبرم رو توی کتابخونه مسجد المهدی کنده ام.سراغ قبر که رفتند، دیدند برای هیکلش کوچیکه، وقتی جنازهش اومد، قبر اندازه اندازه بود! اندازه تن بیسرش.
📚برگرفته از کتاب وصال
#شهید_شیرعلی_سلطانی
@ravayatshahidan
#نماز_شهدا؛ نماز در جاده🌹
✅با حمیدرضا در جزیره مینو بودیم. روزی برای انجام دادن کاری سوار بر خودرو شدیم و به طرف اهواز حرکت کردیم. فصل تابستان بود و گرمای طاقت فرسای خوزستان همه را اذیت می کرد. ناگهان در نزدیک های اهواز، حمیدرضا خودرو را کنار جاده متوقف کرد. دلیل توقف را پرسیدم:
او گفت: مگر صدای اذان را نشنیدی؟
به او گفتم: تا اهواز راهی نمانده است و در آنجا زیر سرپناهی نماز می خوانیم. حمیدرضا نگاه معنی داری به من کرد و گفت: تو از کجا می دانی تا اهواز ما زنده هستیم؟
سپس با مقدار آبی که در ماشین داشتیم، وضو گرفتیم و همان جا نماز را در اول وقت به جا آوردیم».
🌹شهید حمیدرضا نوبخت
#نماز
#نماز_اول_وقت
#اهمیت_نماز
#شهدا
#دفاع_مقدس
#سیره_شهدا
🌸🌸🌸🌸🌸
@ravayatshahidan