🔰#خاطرات_شهید | #اخلاق_خوب
🔻اعتقادات مذهبی قلبی اش خیلی زیاد بود، منیتی نداشت بدون اینکه در ظاهر بخواهد به مردم نشان دهد.همش در نهانش بود نه آشکار
بلکه فقط بین خودش و خدایش بود.
📍 بدی اگر در خانواده و دیگران می دید زود فراموش می کرد ولی خوبیشون را حسابی به خاطر می سپرد و قدر دانشان بود...
طاقت نداشت غم خانواده و یا کسی را ببیند همیشه سعی می کرد خانواده و اطرافیانش را از خود راضی نگه دارد. بله! همین خوبی هایش بود که از آن یک شهید ساخت.
#شهید_مجید_قربانخانی
@ravayatshahidan
🔰 #معرفیشهید | #سالروز_شهادت
🌟 به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🔅 تاریخ تولد: ۱۹ شهریور ۱۳۶۵
❤️ تاریخ شهادت: ۱ آبان ۱۳۹۴
📌 مزار شهید: بهشت رضوان
🕊محل شهادت: حلب، سوریه
🔻 هرچه تقویم را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در مُحرم خلاصه می شود. قرار بیقرار را ورق زدم فهمیدم مادرش، او را نذر حضرت عباس کرده بود.
🔅 حسرت هایش برای نبودن در کربلا، کار دستش داد. بی قراری اش با چهارشنبه های نذر #علمدار و روضه هیئت بیشتر شد، پرنده قلبش خانه به خانه پرید تا در طواف حرم عمه سادات آرام گرفت.
➖ نام جهادی #سیدابراهیم را انتخاب کرد.شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند. گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش.
⭐️ دلش در سوریه گرفتار شده بود. اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده شهدا و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود.
➖ مردانه پای قولش می ماند. با ابوعلی عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش ارباب کند. با شهادتش شفاعت رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست.
🚩 مصطفی در صدر قلب ها بود چه
در سوریه که سردار دلها از محبتش به او گفت و چه در شهریار که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند.
◽️او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، شهادت می خواست. در روز تاسوعا شهید شد، نگاهی کن به ما اسیران بلاتکلیف.
✍🏻 نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
@ravayatshahidan
🎉🌺 میلاد پر برکت رسول اکرم (ص) و امام جعفر صادق (ع) مبارک باد 🌺🎉
@ravayatshahidan
#تلنگر
#داستانک
☘🌱🌸☘🌱🌸☘🌱🌸
دور هم جمع شده بودند، هر کدام نظری میدادند و روی آن پافشاری میکردند! 😐
یکی از میان جمع بلند شد و گفت:
به هرحال حرفهای خوبی میزدند اخلاقش هم مورد پسند اهل مکه قرار گرفتهاست😊 و همه دوستش دارند❤️ من نظرم این است که همگی به دین او ایمان بیاوریم🙌
بلافاصله مردی با شنیدن این صحبت بهشدت عصبانی شد و از جا برخاست، صورتش برافروخته شده بود! کاردش میزدی خونش در نمیآمد 😡
با صدای بلند گفت: پس بتهایمان را چه کنیم؟ با این صحبت چند نفر هم به نشانه تأیید سری تکان دادند پیرمردی قد خمیده با صدایی خشدار گفت: من که نمیتوانم بت بزرگ را بشکنم! 😕
شخص دیگری گفت: پس رفتار دیروزمان را با محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و یارانش چه کنیم؟ یادتان نیست با آنها چکار که نکردهایم؟ 😔
چه آزار و اذیتها و چنین نسبتهایی که به او ندادیم😞
یعنی از رفتار ما چشمپوشی میکند؟🤔
من که خجالت میکشم نزد او بیایم...😓
هنوز حرفش تمام نشده بود که جوانی از وسط جمعیت با صدای بلند گفت: این جور که من شنیدهام، محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) خیلی اهل عفو و گذشت است...💗
پس نگران گذشته نباشید، بیایید با هم پیش او برویم و ایمان بیاوریم☺️
برای قوم و قبیلهمان نیز بهتر است
چون همه به او متمایل شدهاند🙂
😇حرفهای زیادی بینشان رد و بدل میشد، کسانی که خیلی مخالف بودند آرامآرام داشتند صحبتهای دیگران را قبول میکردند، تا این که بالأخره تصمیم گرفتند نزد پیامبر بروند🚶♂🚶♂🚶♂
چند نفری دور پیامبر حلقه زدهبودند. پیامبر با مهربانی و رویی باز آنها را تحویل گرفت☺️
نمایندهشان لب به سخن گشود و گفت ما میخواهیم مسلمان شویم ولی شرطهایی داریم!
یکی این که بُت بزرگمان را به دست خودمان نشکنیم. دوم این که تا یک سال مهلت داشته باشیم نماز نخوانیم😥
بقیه افراد هم با تکان دادن سر، حرف او را تأیید میکردند👌، و از طرفی گمان میکردند پیامبر بهخاطر بالا رفتن تعداد مسلمان هم که شده شرایط آنها را قبول میکند!😄
✅ولی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: 👇
خیری در دینی که #نماز در آن نیست پیدا نمیشود!
آنها به همدیگر نگاهی کردند و رفتند...
@ravayatshahidan
📔 #بخوانید | #کتاب_شهدایی
📚 عنوان کتاب: خون شریک
🔻گذری بر خاطرات زندگی
شهیدمدافع حرم میرزا مهدی صابری
✍🏼نویسنده:مریم علی بخشی
@ravayatshahidan
✉
🌹شهــید احــمد ڪشوری:
#بیتــفاوتی را از خود دور ڪنید
در مـــقابل حـــرف های منـــحرف
بی تــفاوت نباشــید!
فرزندانتان را آگاه ڪنید و تشویق
بـه فـــعالیت در #راه الله ڪـــنید.
💌 #ڪـــلامشهـــید
@ravayatshahidan
🔰 #سیره_شهدا | #مثل_حر
🔻همسر شهید محمد جعفر سعیدی نقل می کند که در یکی از روزها با شهید نشسته بودیم که یک خاطره بسیار زیبا برایم نقل کرد و گویا می خواست که مرا نیز آماده کند که در شهادتم صبر و حوصله داشته باشم .
🔅 او گفت در یکی از جبههها جوانی خوش سیما بنام شهید حر خسروی که از بندر گناوه اعزام شده بود را دیدم به او گفتم: که آقای خسروی شما خوب است سری به گناوه بزنید و با پدر و مادر خود ملاقاتی داشته باشید و بعدا بیایید جبهه که ایشان در جواب می گوید من دلم نمی خواهد به پشت جبهه بروم .
📍می خواهم مثل شهید کربلا حر باشم و تا می توانم لشکر امام حسین (ع) را یاری نمایم و این خاطره ای بود که شهید محمد جعفر سعیدی از شهید حر خسروی برایم گفت.
✍🏻 روای :همسر شهید
#شهید_محمدجعفر_سعیدی
@ravayatshahidan
🔰 #کلام_شهید | #ابراهیم_هادی
🌟 «مشکل ما این است که برای رضایت همه کار میکنیم جز رضای خدا»
#شهدا_زنده_اند🌷
@ravayatshahidan
🔰 #پیام_فرمانده | #یادمان_شلمچه
🔻اگر این شهدایی که شلمچه، یادگار آنها و این بیابانهای خونین، حامل نشانههای آنهاست، نبودند، امروز در این کشور، از استقلال ملی، از شرف ملت، از اسلام و از هیچ چیز ایرانی، نشان برجستهای نبود.
🌟من سرزمین شلمچه را یک سرزمین مقدّس میدانم. اینجا نقطهای است که ملائکهی الهی که شاهد فداکاری مخلصانهی این شهدای عزیز بودند، به آن تبرّک میجویند. ۱۳۷۸/۰۱/۰۸
@ravayatshahidan
🔰 #سیره_شهدا | #شهید_طالبی
🔻 روح الله پس از گرفتن رضایت پدر و مادر و همسرش، لحظه وداع وقتی دید حنانه دختر یک و نیم ماهه اش گریه می کند، حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد.
🔅 بعدها در سوریه گفته بود:
وقتی صدای گریه حنانه را شنیدم یک لحظه می خواستم برگردم اما اگر لحظه خداحافظی، یک لحظه برمی گشتم شاید نظرم عوض می شد... !
📍شما بودین از این دردونه می گذشتین؟؟؟؟
@ravayatshahidan