شهدای متولد 04 فروردین.pdf
59.4K
شهدای متولد چهارم فروردین به تعداد 30 نفر
شهیدان روز 04 فروردین.pdf
57K
شهیدان روز چهارم فروردین به تعداد 28 نفر
قسمت چهل و دوم
شپش های الرشید
چند روزی از آمدن ما به زندان الرشید گذشته ، پنج خطی اول کامل شده است در این مدت یک دشمن خانگی هم پیدا کرده ایم ،شپش هایی با جثه های بزرگ لای درزهای لباس مان جا خوش کرده اند. برای همین، بیشتر بچه ها لباس شان را پشت و رو پوشیده اند . آنقدر تکثیرشان زیاد است که هرچه از آنها میکشیم چیزی از آمارشان کم نمیشود. با اینکه هوا هم خیلی گرم شده ولی ما مجبور هستیم در معرض نور آفتاب بنشینیم تا شپش ها از مخفیگاه خود خارج شوند. آنوقت یکی یکی آنها را می گیریم ، روی سیمان کف حیاط رها می کنیم و بعد با پشت ناخن حسابشان را میرسیم ، وقتی له میشوند خونشان انگار از خون ما رنگین تر است. از بس از آنها کشته ایم رنگ سیمان کف زندان تغییر کرده است.
کشتن اولین شپش ها برایمان چندش آور بود ولی کم کم کشتن شپش هم برایمان شده است یک سرگرمی. بعضی مواقع آمار شپش های همدیگر را هم میگیریم تا ببینیم چه کسی بیشتر شپش کشته است.
دائم دستمان بند است بعضی وقتها آنقدر بدنمان خارش دارد که خودمان را به در و دیوار میمالیم تا قدری آرام بگیریم ناخن هایمان هم خیلی بلند شده است. موهای ژولیده و لباسهای پاره پاره بقیه را که میبینم میتوانم حدس بزنم که چقدر بدقیافه شده ام.
یادم افتاده به اسداله ،یادش بخیر .میگفتن دیوانه است ،توی خرابه زندگی میکرد هر وقت از خیابان شهدا رد میشدم او را میدیدم، با لباسهای پاره پاره و موهای ژولیده و کفش هایی که راه رفتن با آنها سخت ترین کار بود .بچه که بودیم خیلی از او میترسیدیم ، حالا به این جماعت زندانی که نگاه میکنم خنده ام میگیرد، گویی هر کدام از ما شده ایم یک اسداله !!!
شهدای متولد 05 فروردین.pdf
58.9K
شهدای متولد پنجم فروردین به تعداد 32 نفر
شهیدان روز 05 فروردین.pdf
48.5K
شهیدان روز پنجم فروردین به تعداد 15 نفر