eitaa logo
یادگاران گردان امام سجاد ع
193 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
322 ویدیو
180 فایل
این کانال جهت اطلاع رسانی و برنامه ریزی گردان امام سجاد ع راه اندازی شده است.
مشاهده در ایتا
دانلود
هر روز یک صفحه با قرآن هدیه به روح شهدای گردان امام سجاد ع
شهدای متولد 08 فروردین.pdf
53.1K
شهدای متولد هشتم فروردین به تعداد 22 نفر
شهیدان روز 08 فروردین.pdf
44.9K
شهیدان روز هشتم فروردین به تعداد 11 نفر
ادامه خاطرات برادر بیژن کریمی صفحات ۱۲۹و۱۳۰
آسایشگاه !! قسمت چهل و پنجم اتوبوس ها که از محوطه اردوگاه خارج می‌شوند یکی از درجه داران عراقی صدا میزند : وین عربستانی "عرب زبان کجاست" حبیب لطیفی بلند می‌شود، پا می‌کوبد - نعم سیدی و بعد ترجمه می‌کند: - بچه ها بخط بشین ،پنج نفر ،پنج نفر یالا بعد از اینکه بچه ها توی صف می‌نشینند درجه دار عراقی شروع به سخنرانی می‌کند و همان جملات تکراری : - اینجا ارتش است - اینجا قانون داره - نباید حرف بزنی - نباید توی چشم نگهبان نگاه کنی - وقتی با شما حرف می‌زنیم باید بگویید نعم سیدی - فهمیدی ؟ - نعم سیدی - به ترتیب وارد آسایشگاه میشوید - پنج نفر اول ،حرکت کن - پنج نفر دوم ، حرکت کن وارد آسایشگاه میشوم، چه آسایشگاهی ،انگار سالها اینجا متروکه بوده است ! یک سالن بزرگ به طول تقریبی ۲۰ متر و عرض ۶ متر .دارای شش پنجره که بسمت حیاط هستند .کف سالن پر از خاک هست و هیچ امکاناتی ندارد . بچه ها یکی یکی وارد می‌شوند .در بسته می‌شود الان حدود هشتاد نفر هستیم هر کسی با دست خاکها را جمع می‌کند تا بتواند گوشه ای بنشیند .نیم ساعتی طول می‌کشد تا همه اسرا تقسیم شوند .یک مرتبه در باز می‌شود افسر ی وارد می‌شود چهار سرباز پشت سرش می‌ایستند. همگی بلند می‌شویم افسر از یکی از نگهبانها می‌پرسد عرب زبان هست ؟ نگهبان داد می‌زند: وین عربستانی؟ یکی از عرب زبانها جلو می‌رود - نعم سیدی افسر می‌گوید: ترجمه کن - بشینید - سرها بالا - شما مهمان ما هستید - بزودی به وطن خودتون بر می‌گردید - حالا اگر چیزی نیاز دارید تا آماده کنیم - سید الرئیس صدام حسین گفته شما مهمان ما هستید - چیزی احتیاج دارید؟ کسی چیزی نمی‌گوید. افسر نگاهش را می‌چرخاند و دوباره تکرار می‌کند - چیزی نمی‌خواهید؟ سرباز چیزی به مترجم میگوید و او ترجمه می‌کند: - وقتی سیدی می‌گوید چیزی نمی‌خواهید باید بگید "شکرا" سیدی " - فهمیدید؟ همه جواب می‌دهند: نعم سیدی ،شکرا" سیدی یکی از بچه ها بلند می‌شود- جابر استیری - از بچه های سبزوار - سرش باند پیچی شده است پا می‌کوبد و می‌گوید: - سیدی قبله کدوم طرفه ؟ میخوایم نماز بخوونیم. افسر بر افروخته می‌شود رنگ چهره اش تغییر می‌کند اما لبخند مصنوعی می‌زند و به درجه دار نگاه میکند ،درجه دار هم به سرباز نگاه میکند .بنظر میرسد سوال سختی پرسیده شده ،هیچکدام نمی‌دانند قبله کدام طرفه ! افسر دستش را خلاف جهت پنجره ها دراز می‌کند و می‌گوید: آنجا و بسرعت بیرون می‌رود با رفتن افسر و همراهانش، در بسته می‌شود. بچه ها تیمم می‌کنند و نماز را می‌خوانند. بعد از نماز کمی از خاکها را جمع میکنم و از آنها بالشی درست میکنم ،سمت راست صورتم را روی خاک می‌گذارم و دراز میکشم . لابلای آه و ناله بچه ها یکی از بچه ها بلند می‌گوید: شما مهمان ما هستید ،فعلا" بخوابید از شام خبری نیست . خنده ای فضای سالن را قدری عوض می‌کند.
WhatsApp-Audio-2022-06-01-at-4.33.44-PM.mp3
1.39M
🍂صوت دلنشین اذان با صدای شهید مهدی باکری @defae_moghadas 🍂