eitaa logo
روش سنتیِ تحصیل علوم حوزوی
2.3هزار دنبال‌کننده
412 عکس
59 ویدیو
65 فایل
ارتباط با ما در ایتا: 🆔 @almoftagher آدرس کانال آرشیو دروس در ایتا: 🆔 https://eitaa.com/raveshsonnati2 آدرس کانال آرشیو دروس در تلگرام: 🆔 https://t.me/raveshsonnati2 آدرس وبلاگ برای دانلود صوت‌های درسی: 🆔 http://raveshsonnati.blog.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
💥بسم الله الرحمن الرحيم «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ 🔅 فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ 🔅 إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی سوره کوثر پرداخته شده است. ↪️🔹گذشت که لازم است برای تعیین معنای کوثر به دو سوال پاسخ داده شود: 🔸۱. موضوع له واژه «كوثر» چيست؟ 🔸۲. مراد از این واژه در آيه‌ی شريفه چیست؟ 🔹 اقوال مختلف بیشتر ناظر به سوال دوم است و اینکه مراد از کوثر در آيه شريفه چيست؟ 🔹برای بررسی مطلب لازم است دو مقدّمه ذکر کنیم: 1⃣ «كوثر» در برخی روايات به نهری در بهشت و در بعضی دیگر به حوض تفسیر شده است، و در عده‌ای از روايات اهل سنت به شفاعت تفسیر شده است. در بعضي از روايات اهل سنت آمده است كه ابن عباس گفته: کوثر همان خير كثير است كه خداوند به حضرت رسول صلی الله علیه و آله داده است، بعد كسی به او گفت كه بعضی‌ها گمان می‌كنند كه كوثر نهری است در بهشت، ابن عباس جواب داد: آن نهر از جمله‌ی خيری است كه خداوند به حضرت داده است. 2⃣ از اينكه اين سوره در مقابل حرف آن كسی كه به حضرت «أبتر» گفته، نازل شده است، و در آخر سوره هم با تعبیر قصر قلبی آمده: « إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ »، استفاده شده كه مراد از «كوثر» أولاد و ذريّة حضرت رسول صلی الله علیه و آله است. 🔻در نتيجه: ظاهراً «كوثر» باعتبار ماده‌اش درلغت به معنای خير كثير است كه انواع و مصاديق زيادی می‌تواند داشته باشد، و اما اينكه در آيه شريفه مراد از «كوثر»‌ چه معنايي است، مقتضای آن دو مقدّمه و جمع بين روايات و اقوال اين است كه در آيه مراد از كوثر خير كثير باشد به همه انواعش، كه از جمله‌ی انواع بارزش: نسل و ذريّه‌ی آن حضرت است. ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
💥بسم الله الرحمن الرحيم «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ 🔅 فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ 🔅 إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی سوره کوثر پرداخته شده است. ↪️🔹«فَصَلِّ لِرَبِّكَ»: در اينكه مراد از «صَلِّ» چه معنائي است، اختلاف است: 🔸۱. طلب شكر: «اشكر لرّبك» 🔸۲. دعاء؛ چون صلات در لغت به معنی دعاء است: «ادع ربّك» 🔸۳. أمر به نماز است‌ 🔹 معنای سوم أقرب به ذهن و مطابق با صريح روايات است. البته در اينكه مراد از نماز بنابر معنای سوم چيست هم اختلاف است: 🔸۱. مراد نماز عيد قربان است. 🔸۲. مراد نماز صبح در مزدلفه است در روز نحر. 🔸۳. جنس نماز است مطلقا. 🔹به نظر ما همين قول سوم ظاهر، و مطابق با مقتضاي روايات شيعه و سنّی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و امير المومنين علیه السلام و روايات شيعه از امام صادق علیه السلام است. 🔹«انْحَرْ»: در معنای «انحر» اقوال مختلفی است من جمله: 🔸۱. أمر به كشتن شتر، و اين قول مختار اكثر مفسّرين أهل سنّت است. 🔸۲. أمر به بالا بردن دستها تا نحر در تكبيره‌ی نماز. 🔹 معنای دوم مطابق روايات فريقين از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و أمير المؤمنين علیه السلام و همچنين مطابق با روايات شيعه از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام است. 🔹«الْأَبْتَر»: در المصباح المنير و معجم الوسیط دارد: «بتر بتراً ـ من باب قتل ـ : قطعه علي غير تمامٍ، ... و يقال في لازمه: بتر يبتر ـ من باب تعب ـ فهو أبتر، و الأنثي بتراء». پس بنابراين، بَتَره يَبتُرُه بتراً، متعدی است، يعني آن شیء را قبل از اينكه به آخر برسد قطع كرد و بريد، اسم فاعل آن‌ «باتر» يعنی قطع كننده، و اسم مفعول آن «مبتور» بمعنی مقطوع، يعنی قطع شده و بريده شده است. و «بَتَر يَبتَرُ بتراً» لازم است، به معناي «إنقطع»، صفت مشبه‌ی آن «أبتر و بتراء» خواهد بود به معنای «منقطع»؛ پس «أبتر» در أصل يعنی چيزی كه ناقص است و ناتمام، منتهی در معانی ديگر هم مجازاً و از باب تشبيه به كار برده می‌شود، من جمله به كسی كه اولاد ندارد أبتر گفته می‌شود، گوئی اولاد برای انسان تتمّه است و با نبود اولاد انسان ناقص است. ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
💥بسم الله الرحمن الرحيم «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ 🔅 فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ 🔅 إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی سوره کوثر پرداخته شده است. ↪️🔻ترکیب نحوی: 🔹«إِن» مخففه از مثقله، «نا» اسمش 🔹«أَعْطَيْنَاكَ»: فعل و فاعل و مفعول اوّل 🔹«الْكَوْثَرَ»: مفعول ثاني. 🔸جمله‌ی «أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» در محل رفع است خبر «إِنَّ»، و جمله‌ی «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ » استينافيّه است، ‌و محلّی از إعراب ندارد. 🔹«فاء» سببيّه است، (اینکه آيا سببيّة محضه است و يا اينكه علاوه بر سببيّت عاطفه هم است، برخی گفته‌اند عاطفه است، ولی عاطفه بودن آن مبتنی بر اين است كه عطف خبر بر انشاء و عكس آن جائز باشد، ولي بيانيّون نوعاً قائل به منع‌اند، و همچنين بعضی از نحويّين؛ و لذا إبن هشام در مغنی قائل است كه فاء در اين سوره سببيّة محضه است و عاطفه نيست.) 🔹«صَلِّ»: فعل أمر و ضمير «أنت» در آن مستتر به عنوان فاعل. 🔹«لِرَبِّ»: ‌جارّ و مجرور متعلق به «صَلِّ» 🔹«رَبِّ»: مضاف 🔹«كَ» مضاف إليه 🔸جمله «فَصَلِّ لِرَبِّكَ»: محلّی از اعراب ندارد. 🔹«واو» عاطفه 🔹«انْحَرْ»: فعل أمر، «أنت» در آن مستتر و فاعل فعل امر. 🔸جمله «انْحَرْ» عطف است بر جمله‌ی «صَلِّ لِرَبِّكَ» و محلّی از اعراب ندارد. 🔹«إِنَّ»: از حروف مشبهه بالفعل. 🔹«شَانِئ»: اسم إِنَّ و مضاف 🔹«كَ»: مضاف اليه 🔹«هُوَ»: ضمير فصل 🔹«الْأَبْتَرُ»: خبر. 🔸جمله «إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَر» هم محلّی از اعراب ندارد. 🔸(البته ممکن است برخی احتمال بدهند كه « هُوَ » مبتداء باشد ـ نه ضمير فصل ـ و «الْأَبْتَرُ» خبر آن، و جمله در محل رفع باشد خبر «إنّ») ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
روش سنتیِ تحصیل علوم حوزوی
#بلاغت_کاربردی 💥بسم الله الرحمن الرحيم «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ 🔅 فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْ
💥بسم الله الرحمن الرحيم «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ 🔅 فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ 🔅 إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی سوره کوثر پرداخته شده است. ↪️🔻 نكات، إشارات و أغراض بلاغی 🔹مقدمه: در اين سوره مبارکه 🔸أولاً: به حضرت رسول صلی الله علیه و آله مژده بزرگی داده شده كه ما به تو كوثر داديم، يعنی تمام خيرهای زياد، بزرگ و ارزشمند دنيوی و اخروی را به تو داديم؛ 🔸ثانياً: از حضرت خواسته شده، كه در برابر اين نعمت بزرگ شكرگذار باشد؛ 🔸ثالثاً: در برابر حرف دشمن، كه به حضرت «أبتر» گفته بود، و غرض اصلی‌اش هم از اين تعبير اين بوده، كه حضرت به فراموشی سپرده خواهد شد، و اسم و رسمی از او باقی نخواهد ماند، و آثار او محو خواهد شد، خداوند به حضرت دلداری داده، كه ناراحت نباش، قضيّه از اين قرار نخواهد بود، بلكه نسل تو پايدار، اسم تو ماندگار، و آثار تو برقرار خواهد ماند. 1⃣ إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ 🔹اين جمله اسميّه است، ولی از آن جایی كه فعل در آن وجود دارد (أعطينا) افاده‌ی حدوث می‌كند با تقييد به احد الازمنه الثلاثه. 🔹همچنین اين جمله مشتمل است بر تأكيد حكم، به وسيله سه مورد از مؤكّدات حكم. 🔹توضيح: تاكيد بر دو قسم است: 🔸۱. تاكيد حكم در كلام 🔸۲. تاكيد طرف حكم در كلام. 🔻تاكيد طرف حكم مانند: «جاء زيدٌ زيدٌ» كه «زيد» دوم تاكيد می‌كند «زيد» اولي را كه مسند اليه است، و «زيدٌ أبي أبي» «أبی» دوّم تاكيد می‌كند «أبي» اوّل را كه مسند است، و «ضربت عمراً عمراً» كه «عمراً» دوم تاكيد می‌كند «عمراً» أوّل را که مفعول به است. مسند‌الیه، مسند و مفعول طرف حکم‌اند، و تاکید طرف حکم با تاكيدی كه يكی از توابع خمسه است، صورت می‌گيرد. 🔻اما تاكيد حکم به اين است كه در كلام چيزی آورده شود، دالّ بر اينكه حكم در اين كلام (مانند نسبت طلبيّه در «إضربنّ» و نسبت ثبوتيّه در «إنّ زيداً لقائمٌ» و نسبت سلبيّه در «مازيدٌ بقائمً») مؤكّد و حتمی است. و برای تأكيد حكم أدواتي است، مانند «إنّ»، «إن»، «أنّ»، «أن»، «قسم»، «حروف زائده»، «اسميّه الجمله»، «ضمير فصل»، «حروف تنبيه» و «تقديم فاعل معنوی» و غير ذلك. 🔹در اين آيه شريفه سه مؤکد حكم وجود دارد، بلكه چهار مؤكد چنانکه خواهد آمد: 🔸۱. «إن مخففّه» 🔸۲. «اسميّة الجملة» 🔸۳. «تقديم فاعل معنوی». يعنی «نا» كه اسم «إن» است، در معني فاعل فعل بعدي (أعطينا) است، چون فاعل در (أعطینا) خداوند است و مراد از «نا» در «إنا» هم خداوند است و تقدیم فاعل سبب می‌شود كه اسناد يک فعل به يک فاعل تكرار شود، و اين هم موجب تاكيد حكم خواهد بود. 🔸۴. و اما تكرار اسناد: چون كه إعطاء يک مرتبه نسبت داده شده است به «نا» كه فاعل لفظی است، و يک مرتبه هم نسبت داده شده به «نا» كه اسم «إن» و فاعل معنوی است و مراد از هر دو «نا» هم خداوند است، پس در نتيجه اعطاء دو مرتبه به خداوند نسبت داده شده، و در نتیجه اسناد تكرار شده است. ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
روش سنتیِ تحصیل علوم حوزوی
#بلاغت_کاربردی 💥بسم الله الرحمن الرحيم «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ 🔅 فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْ
💥بسم الله الرحمن الرحيم «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ 🔅 فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ 🔅 إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی سوره کوثر پرداخته شده است. ↪️🔻 نكات، إشارات و أغراض بلاغی ↪️❓سوال: اصل در تأكيد حكم كلام خبري اين است كه مخاطب يا منكر آن حكم باشد. و يا شاک در آن، كه در اين دو صورت، تاكيد آورده می‌شود، برای برطرف كردن انكار و يا شک او، تا اينكه حكم خبر را قبول كند و بپذيرد. 🔹و امّا اگر خالی الذهن باشد نسبت به آن حكم، در اين صورت نيازی به تأكيد نيست و آوردن تأكيد خلاف اصل است. 🔻و در اين آيه‌ی شريفه هم مخاطب نسبت به حكم آن خالی الذهن بوده، و اصل اين بود كه تأكيد آورده نشود، چرا آورده شده است؟ 🔹جواب: «تاكيد» ـ و لو برخلاف اصل ـ برای اغراض ديگر هم بكار برده می‌شود، من جمله: 🔸 ۱. حكم حكمی باشد بسيار مهم، كه در اين فرض، براي رساندن اهميّت آن تأكيد به كار برده می‌شود. 🔸۲. حكم حكمی باشد ـ طبعاً ـ عجیب، نادر الوقوع، باور نكردنی، كه در اين صورت هم می‌شود مخاطب را تنزيل كرد به منزلة منكر و يا شاک و حكم را برای او تأكيد كرد. 🔹و در اين آيه‌ی شريفه هم هر يک از اين دو غرض قابل تصوّر است، چون اعطاء همه خيرها به يک نفر خيلی مهّم، باور نكردنی، نادر الوقوع و عجيب است، و امكان هم دارد كه هر دو غرض مدّ نظر باشد. ❓سوال: إعطاء كوثر به آن معنای سابق، بعضی از انواعش تحقق يافته بود و بعض ديگر نه، كاربرد فعل ماضی (أعطيناک الكوثر) نسبت به تحقق يافته صحيح است، ولی نسبت به تحقق نيافته چه توجيهي دارد؟ 🔹جواب: 1⃣ می‌تواند از باب تغليب باشد، ـ تغليب موجود بر مالم يوجد ـ يعني اعطاء‌های تحقق يافته غلبه داده شده بر اعطاء‌هائی كه هنوز تحقق نيافته و بعداً تحقق پيدا خواهند كرد، بعد فعل ماضی كه برای تحقق يافته‌هاست به كار برده شده و از آن هر دو قسم: (تحقق يافته ها و تحقق نيافته ها) اراده شده است. پس فعل ماضی در اينجا مجاز مرسل خواهد بود، و علاقهیی آن هم خصوص است، يعني تعبيری كه برای خاصّ است (تحقق يافته ها) به كار برده شده، و از آن عامّ (تحقق يافته، و تحقق نيافته ها)اراده شده است. 2⃣ از قبيل استعاره تبعيّه باشد. يعني معنای مستقبلی (اعطاء‌های در آينده) كه وقوعشان در آينده قطعی است تشبيه شده به ماضی در قطعی الوقوع بودن، بعد هيئتی كه برای ماضی است به كار برده شده در آن معنای مستقبلی. ولی این احتمال محل اشکال است؛ چون معنای اصلی هم اينجا مراد است در حالی که در مجاز نباید در معنای اصلی اراده شود. و لا يخفي كه تعبير ماضوی از معنای مستقبلی می‌تواند در برگيرنده‌ی تاكيد حكم باشد، پس بنابراين در اين آيه شريفه، می‌شود گفت كه چهار تأكيد وجود دارد، سه تا قبلاً ذكر شد، اين هم چهارمی. 🔻تذكّر: يكی از طرق تخصيص: تقديم مسند اليه است بر مسندی كه جمله‌ی فعليّه باشد، اين فرض در صورتی كه مسند اليه مقدّم معرفه باشد، دو صورت دارد: 🔸 ۱. قبل از مسند اليه مقدّم ادات نفی وجود دارد، مانند: «ما أنا قلت هذا»؛ اين صورت نصّ در تخصيص است و هميشه افاده تخصيص می‌كند. 🔸 ۲. قبل از مسند اليه ادات نفی وجود ندارد، مانند «أنا سعيت في حاجتك»؛ اين صورت می‌تواند برای تخصيص باشد و می‌تواند برای تقوّی و تأكيد باشد؛ اگر قرينه‌ای برای تخصيص داشتيم حمل بر تخصيص می‌كنيم، و الّا حمل بر تقوّی و تأكيد بايد كرد. 🔹در اين آيه‌ی شريفه هم تقديم مسند اليه معرفه: «نا» در «إنّا»، بر مسندی كه جملة فعليه باشد (أعطيناك الكوثر) صورت گرفته، از آن جائی كه قرينه بر تخصيص نداريم حمل بر تأكيد می‌كنيم. بلكه معنای تخصيصی بسيار بعيد به نظر می‌رسد؛ زیرا چه معنی دارد كه خداوند بفرمايد: ما بوديم كه كوثر را به تو داديم، نه كس ديگر. ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
#۷ 💥بسم الله الرحمن الرحيم «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ 🔅 فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ 🔅 إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی سوره کوثر پرداخته شده است. ↪️🔻 نكات، إشارات و أغراض بلاغی ↪️❓سوال: در «إنّا أعطيناك الكوثر» ضمير‌های متكلّم، برای متكلم مع الغير است با اينكه خداوند تنهاست، وجه اين تعبير چیست؟ 🔹جواب: می‌تواند برای تعظيم باشد، چون تعبير جمعی از يک نفر به قصد تعظيم به او متعارف است و اين هم اختصاص به لغت عرب ندارد، و در لغات ديگر هم جاری است، مثلاً در فارسی، به يک نفر با لفظ «تو» خطاب كنی، فرق دارد تا اينكه با لفظ «شما» خطاب كنی، دومی مشتمل بر تعظيم و احترام است بر خلاف اولی. و لا يخفی كه تعظيم به معطی، اشاره به عظمت معطی (كوثر) هم دارد، و دالّ بر ارزشمندی آن هم است، چون معطی اگر بزرگ باشد، بخشش او هم ارزشمند است ولو اينكه كم و كوچك باشد. ❓سوال: «أعطينا» دو مفعولی است از باب افعال، «آتينا» هم از باب إفعال دو مفعولی آمده (وَآَتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ) سؤال اين است كه چرا در اين آيه شريفه «أعطينا» به كار برده شده نه «آتينا»، با اينكه هر دو به معنی دادن چيزی است به كسی؟ 🔹جواب: در مفهوم «أعطينا» (كه از مادّه «عطيّة» است به معنای بخشش) ظرائف و لطائفی وجود دارد كه در مفهوم «آتينا» نيست، و چون در اين آيه شريفه هم آن ظرائف و لطائف متناسب با مقام بوده لذا می‌شود گفت كه كلمه‌ی «أعطينا» به اين جهت انتخاب شده است: 🔸۱. در «إعطاء» إشعار به اين معنی وجود دارد كه: معطی عنايت و لطف دارد به طرف مقابل، و لذا عطيّه‌ای به او اهداء می‌كند و می‌بخشد. 🔸۲. در «إعطاء» آن چيزی كه به طرف مقابل داده می‌شود مال او می‌شود و از او پس گرفته نمی‌شود. 🔸۳. در «إعطاء» از اينكه طرف مقابل احساس می‌كند كه معطی نسبت به او لطف و عنايت دارد و به او عطيّة إهداء می‌كند و اين عطيّه هم مال او خواهد شد و از او پس گرفته نمی‌شود، اين برای او بسيار لذّت بخش و سرور آور خواهد بود. 🔺و در اين مقام هم چون حضرت از تعبير دشمن محزون می‌شده، و خداوند هم در مقام اظهار لطف و عنايت و محبت و دلداری بوده، مناسب است آن تعبيری كه مشتمل بر آن لطائف است انتخاب و به كار برده شود. 🔹انتخاب كلمه «الكوثر» كوثر به حسب اصل به معنی خير كثير است، با تعريف آن به «أل» كه به حسب مقام مناسب با استغراق است، می‌تواند اشعار به اين داشته باشد كه خداوند همه انواع خير را به حضرت اعطاء كرده است. ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
#۸ 💥بسم الله الرحمن الرحيم «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ 🔅 فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ 🔅 إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی سوره کوثر پرداخته شده است. ↪️🔻 نكات، إشارات و أغراض بلاغی در آیه فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ 💥 إطناب = اعتراض: 🔹ازاينكه اصل غرض در اين سوره مباركه، دلداری دادن به حضرت رسولصلی الله علیه و آله بوده، و اين غرض هم با آيه أوّل و سوم ايفاء می‌شود، بنابراين آيه دوم معترضه خواهد بود بين آن دو آيه، و «فاء» هم فاء اعتراضيه است نه عاطفه. 🔹اعتراض يكي از طرق اطناب است، و اطناب هم، يعنی لفظ از اصل مراد بيشتر باشد، و زيادی آن هم برای نكته‌ای باشد. و نكته اعتراض در اين سوره، طلب شكرگذاری حضرت رسول است از خداوند، در برابر آن نعمت عظیم و ارزشمندی (کوثر) كه خداوند منّان به حضرت عطاء كرده بود. ❓سوال: وقتی كه غرض از كاربرد جمله معترضه طلب شكر است، چرا به جای آيه‌ی دوم نفرمود: «فاشكر لربّك» بلكه فرمود: «فصلّ لربّك و انحر»؟ 🔹جواب: 🔸 ۱. دلالت كند بر اينكه در برابر آن نعمت عظمی، مطلق شكر كافی نيست، بلكه شكر خاصّی معتبر است يعنی صلات و نحر. 🔸 ۲. اشعار به اينكه در اين مقام شكر جامعی لازم است، چون شكر سه نوع است: زبانی، قلبی، جوارحی؛ و صلات و نحر در برگيرنده‌ی هر سه نوع است، هم زبان مشغول به شكر است در اينها و هم قلب و هم جوارح. (و علی القول به اينكه مراد از نحر قرباني كردن است اشعار به اين هم دارد، كه هم شكر جانی لازم است، و هم شكر مالی) 🔸 ۳. اهميت صلات و نحر را برساند. ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
#۹ 💥بسم الله الرحمن الرحيم «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ 🔅 فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ 🔅 إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی سوره کوثر پرداخته شده است. ↪️🔻 نكات، إشارات و أغراض بلاغی در آیه فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ 💥 التفات ❓سوال: از اينكه خداوند قبلاً از خودش با ضمير متكلم تعبير آورده بود: «إنّا أعطيناك الكوثر» اصل و مقتضای ظاهر اين بود، كه در اينجا هم تعبير متكلمی بياورد: «فصلّ لنّا» چرا تعبير را عوض كرده و به جای ضمير متكلّم اسم ظاهر: «فصلّ لربّك و انحر» آورده است؟ 🔹جواب: اين از باب التفات است، برای نكته‌ای: 🔹«التفات» يعنی اول معنایی با يكی از طرق ثلثه ـ تكلم و خطاب و غيبت ـ بيان شود، بعد همان معنی با طريق ديگری از آن سه طريق بيان شود، به شرط اينكه طريق دوم بر خلاف مقتضای ظاهر حال باشد. 🔹و در اين جا هم معنای واحد یعنی خداوند، أوّل با طريق تكلّمی بيان شده، بعد همان معنی با طريق غيبت (اسم ظاهر) بيان شده است. 🔹قاعدتا إلتفات از آن جایی كه برخلاف اصل است بايد دارای نكته بلاغی باشد و نكتة التفات هم دو نوع است: 🔸 ۱. نكته عامّه: و آن عبارت است از تفننّ در عبارت، برای تازه كردن نشاط مخاطب، به جهت گوش دادن به كلام متكلّم. و اين نكته در تمام التفات‌ها وجود دارد، مگر آن التفاتی كه مخاطب در آن خداوند باشد. 🔸 ۲. نكته خاصّه: يعنی نكته‌ای كه در بعضی از التفات‌ها وجود دارد نه در همه. البته لازم نيست در هر التفاتی مضافاً بر نكته عامّه، نكته خاصه‌ای وجود داشته باشد، بلکه ممکن است التفاتی فقط نکته عامه را داشته باشد، و نكته خاصّه‌ای نداشته باشد. 🔹و ديگر اينكه، نكته خاصّه به حسب موارد فرق می‌كند، يعنی اين طور نيست كه در تمام مواردی كه نكته خاصّه وجود دارد، در همه آنها نكته خاصّه يک چيز باشد، بلكه می‌بينی در یک التفات، نكته خاصّه‌اش چيزی است، و در التفاتی ديگر نكته خاصّه‌اش چيز ديگر است و هكذا. و همچنين ممكن است، در يک التفاتی يک نكته خاصّه‌ای وجود داشته باشد، و در التفات ديگر دو تا و در ديگری بيشتر. 🔹شيخ بهایی در کتاب «العروه الوثقي»، در تفسير سورة حمد، براي التفات در (مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ) چهارده تا نكته خاصّه ذكر كرده است. 🔻و امّا نكته خاصّه «التفات» در سوره كوثر: 1⃣ تعظيمِ شأن متكلّم: كه متكلّم پروردگار توست؛ 2⃣ افاده اين معنی كه خداوند، مضافاً بر اينكه به جهت اعطاء كوثر، مستحق شكر و صلات و نحر است، از ناحيّه ربوبيّت هم مستحق اين معنی است؛ 3⃣ تقويت داعی مخاطب برای انجام دادن مامور به خواسته متكلم، يعنی می‌دانی چه كسی به تو چنین دستوري می‌دهد، كسی كه ربّ تو و همه كاره‌ی توست، لذا مبادا تخلّف كنی! 💥«لام» در «لربّك» برای اختصاص است، و دلالت دارد بر اينكه آن صلات و نحر بايد برای خداوند باشد و بس. ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
#۱۰ 💥بسم الله الرحمن الرحيم «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ 🔅 فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ 🔅 إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی سوره کوثر پرداخته شده است. ↪️🔻 نكات، إشارات و أغراض بلاغی در آیه فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ ❓سوال: آيا به قرينه‌ی «لربّك» در «فصلّ لربّك» لازم است كه برای «وانحر» هم «لربّك» ديگری در تقدير گرفته شود يا نه؟ 🔹جواب: اگر مراد از «نحر» بالا بردن دست‌ها باشد در تكبيره‌ی نماز، می‌شود گفت كه تقدير «لربّك» براي «و انحر» لازم نيست، چون كه نحر از توابع نماز خواهد بود و استقلالی نخواهد داشت و در نتيجه «لربّك» كه برای «صلّ» است، برای اين هم كفايت خواهد كرد. 🔹ولی اگر مراد از «نحر» قربانی كردن باشد، در اين صورت می‌شود گفت كه: به قرينة مقاميّه بايد برای «وانحر» هم «لربّك» ديگری در تقدير گرفت؛ چون صلاة و نحر در اين فرض، دو عبادت‌اند، و هر يک از ديگری مستقل است، و هر دو هم بايد به قصد قرب باشند. 💥«وصل» 🔹جملة «إنحر» با واو عطف شده بر جملة «صلّ لربّك» و مقتضی وصل هم اين است كه بين آن دو توسط بين الكمالين است، بدون اينكه مانعی از عطف در بين باشد. 🔸(كمال اتصّال و شبه كمال اتصال و كمال انقطاع و شبه كمال انقطاع مقتضي فصل‌اند. و توسط بين كمال اتصال و كمال انقطاع اگر مانعی از عطف همراهش نباشد مقتضی وصل است، و اگر مانع باشد حكمش فصل است.) 💥«مذهب كلامی» 🔹يكی از محسنّات بديعيّه مذهب كلامی است، و آن عبارت است از اينكه متكلم برای مطلب خودش دليلی ذكر كند. در اين سوره هم می‌شود گفت كه مذهب كلامی اعمال شده: «فصلّ لربّك و انحر» بيانگر مدّعی است، و «إنّا أعطيناك الكوثر» بيانگر علت و دليل آن مدّعی است. 🔻يعنی آيه دوّم می‌فرمايد كه: وظيفه تو (پيامبر) اين است كه خدا را شكر کنی به وسيله صلاة ونحر، و آيه اوّل هم می‌فرمايد كه: علت اين وظيفه و دليل بر آن هم اين است، كه ما به تو كوثر داديم، كه نعمت بسيار بزرگ و ارزشمندی است كه اين وظيفه را می‌طلبد. ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
#۱۱ 💥بسم الله الرحمن الرحيم «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ 🔅 فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ 🔅 إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی سوره کوثر پرداخته شده است. ↪️🔻 نكات، إشارات و أغراض بلاغی در آیه «إنّ شانئك هو الأبتر»: 🔹در اين آيه شريفه، سه تا ادات تاكيد وجود دارد كه حكم اين جمله (ابتر بودن شانيء حضرت) را تأكيد می‌كنند: 🔸۱. إنّ 🔸۲. اسميّة الجملة 🔸۳. ضمير فصل. ❓سوال: اصل در تأكيد حكم اين است كه برای مخاطبی اعمال شود كه يا منكر حكم است و يا شاکّ در آن، كه در اين صورت برای رفع انکار و یا شک او تاكيد آورده می‌شود، ولی در اين آيه‌ی شريفه، مخاطب نه منكر است و نه شاکّ، بلكه خالی الذهن است، پس تاكيد برای چه غرضی آمده است؟ 🔹جواب: مانعی ندارد كه تأكيد گاهي برای علل ديگری هم به كار برده شود، ولو اينكه مخاطب خالی الذهن باشد، از قبيل اهميت حكم، و يا تقرير و تثبيت آن در ذهن مخاطب. 💥حصر: 🔹در اين آيه‌ی شريفه دو تا ادات حصر وجود دارد كه أبتريّت را منحصر می‌كنند در شانی حضرت: 🔸۱. تعريف مسند به «لام جنس» در الأبتر 🔸۲. ضمير فصل ( هو ) 🔻و اين حصر: 🔸اولا: از نوع حصر اضافی است، نه حقيقی، يعنی ابتريّت را نسبت به حضرت منحصر می‌كنند در شانی حضرت. 🔸ثانیا: از نوع قلب است، يعنی شانی معتقد بود كه حضرت أبتر است نه خودش، آيه می‌فرماید: قضيه به عكس است، شأنی تو أبتر است نه تو. (و لايخفی كه اين قلب به لحاظ حال شأنی است، نه به لحاظ حال مخاطب). 🔸ثالثا: از نوع قصر صفت است بر موصوف: أبتريّت بر شأنی. ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
#۱۲ 💥بسم الله الرحمن الرحيم «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ 🔅 فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ 🔅 إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی سوره کوثر پرداخته شده است. ↪️🔻 نكات، إشارات و أغراض بلاغی در آیه «إنّ شانئك هو الأبتر»: ❓سوال: چرا به جاي كلمه‌ی «شانیء» اسم طرف را ذكرنكرده است؟ 🔹جواب: اين کار می‌تواند عللی داشته باشد: 🔸۱. افاده‌ی تعميم كند، يعنی اين حكم اختصاص به آن شخص خاصّ ندارد، بلكه هر كسی كه مثل او باشد، اين حكم (أبتريّت) برای او هست. 🔸۲. اشاره باشد به اينكه آن شخص آن قدر پست است كه لياقت ندارد اسمش برده شود. 🔸۳. از آن جائی غرض از ابتريّت او اين است كه آثار او محو خواهد شد، و اسمی از او باقی نخواهد ماند و به فراموشی سپرده خواهد شد. لذا مناسب اين بود كه نام او برده نشود، چون ذكر نام او با اين غرض نمی‌سازد، به جهت اينكه ذكر نام او يک نحوه ماندگاری است براي او. 💥«استعاره» 🔹از آن جایی كه معنای أصلی «أبتر» مقطوع الآخر است، استعمالش در معنای ديگر كه مشابه معنای اصلی اوست مجازی خواهد بود. 🔻مثلاً: شخصی را كه أولاد ذكور نداشت تشبيه می‌كردند به چيزی كه مقطوع الآخر است، و لفظ «أبتر» را بر آن اطلاق می‌كردند، و وجه شبه عدم تماميّت بود، چون چيزی كه مقطوع الآخر است ناتمام است، و كسي هم كه أولاد ذكور ندارد، به منزله‌ی ناتمام است، پس وجه شبه در مشبه به تحقيقی است و در مشبه تنزيلی؛ در نتيجه «أبتر» مجاز خواهد بود از نوع استعاره. 🔹حال ببينم لفظ «أبتر» در هر تقسيمی از تقسيمات استعاره از كدام قسم است؟ 🔸۱. مفرده است نه مركبّه؛ چون مفرد است و كلمه نه كلام. 🔸۲. تبعيّه است نه اصليّة؛ چون اسم جنس مشتق است نه اسم جنس غير مشتق. 🔸۳. مصرّحه است نه بالكنايه؛ چون بالصراحه ذكر شده نه بالكناية. 🔸۴. عامّيّه است نه خاصّيّه؛ چون وجه شبه در مشبه به او واضحات است. 🔸۵. مطلقه است نه مجرّده و يا مرشّحه؛ چون از مناسبات مشبّه و يا مشبّه به چيزی همراه آن نيامده است. 🔸۶. تحقيقيّه است نه تخييليّه؛ چون مستعارٌ له ـ معنای مجازی ـ امری واقعی است، نه تخييلی. 🔸۷. وفاقيّه است نه عناديّه؛ چون معنای حقيقی آن با معنای مجازی‌اش، در شئ واحد قابل جمع‌اند؛ می‌شود كسی هم اولاد ذكور نداشته باشد و هم پاهايش قطع شده باشد. 🔸۸. غير تمثيليّه است نه تمثيليّه؛ چون وجه شبه در آن مركب نيست. 💥«كنایه» 🔹بعيد نيست كه «أبتر» بعد از اينكه استعاره آورده شده‌ برای كسي كه فرزند ذكور ندارد، كنايه باشد از محو آثار، و باقی نماندن اسم و رسم، و به فراموشی سپرده شدن، يعنی غرض اصلی طرف مقابل، از گفتن «أبتر» اين نباشد كه حضرت پسر ندارد، بلكه می‌خواهد بگويد: كه حضرت ماندگاری نخواهد داشت، كما اينكه از عاص بن وائل نقل است كه می‌گفته: «دعوه، إنّما هو رجلٌ أبتر، لا عقب له، لو هلك انقطع ذكره، و استرحتم منه». 🔻پس بنابراين، كما اينكه مجاز المجاز (سبك المجاز من المجاز) داريم ـ البتّه علی اختلاف ـ كنايه المجاز (سبك الكناية من المجاز) هم خواهيم داشت. ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
#۱۳ 💥بسم الله الرحمن الرحيم «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ 🔅 فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ 🔅 إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی سوره کوثر پرداخته شده است. ↪️🔻 نكات، إشارات و أغراض بلاغی در آیه «إنّ شانئك هو الأبتر»: ❓سوال: گفته شد که معنای حصری در آیه‌ی شریفه این است: «شانئ تو أبتر است نه تو» و با فرض اینکه حضرت أولاد ذکور نداشته است، ولی شانئ حضرت أولاد ذکور داشته، این چطور صحیح است که گفته شود: «شانئ تو أبتر است، نه تو»؟ 🔹جواب: از آن جائی که گفته شد: «أبتر» کنایه است از عدم ماندگاری اسم و رسم و محو آثار و به فراموشی سپرده شدن، و این معنای کنائی برای حضرت صلی الله علیه و آله نبوده، بلکه برای شانئ او بوده، پس صحیح است خطاب به حضرت گفته شود: «إن شانئک هو الأبتر» یعنی شانئ تو بی نام و نشان خواهد بود نه تو، او به فراموشی سپرده خواهد شد نه تو، آثار او محو خواهد شد نه آثار تو. 💥«سجع»: 🔹سجع این است که حرف آخر فواصل (کلمات آخر) فقره‌ها متّحد باشد، در این سوره‌ی مبارکه هم این امر اعمال شده؛ چون «الکوثر» و «انحر» و «الأبتر» به یک حرف تمام شده‌اند: (راء). ❓مسئله نحوی:گفته می‌شود که در جملة إسمیّه خبریّه، نمی‌شود مسند إلیه نکره باشد، و مسند معرفه، و در این آیه شریفه گفته شد که: «شانئک» اسم «إنّ» است. و مسند اله و «الأبتر» خبر «إنّ» است. و مسند که معرفه است، ولی مسند الیه اسم فاعل مضاف به مفعول به است، و اضافه إسم فاعل به مفعول به لفظیّه است، و افاده تعریف نمی‌کند، پس بنابراین «شانئک» نکره خواهد بود، و با آن قاعده نمی‌سازد. 🔹جواب: اضافه اسم فاعل به مفعول به، در صورتی لفظیّه است، که اسم فاعل برای حال یا استقبال باشد ولی اگر برای ماضی باشد اضافه‌اش معنویه است، و در این آیه شریفه هم «شانئک» برای ماضی است، پس اضافه در آن معنویه است، و افادة تعریف می‌کند. 🔺پایان نکات ادبی سوره کوثر. 👉 @raveshsonnati
💥اطلاع رسانی 🔹به مناسبت نزدیک شدن عید الله الاکبر، عید ولایت و امامت، عید غدیرخم، تجزیه و ترکیب ادبی آیه ۵۵ از سوره مائده ✔️نوشته استاد معظم حجة الاسلام و المسلمین فتوحی 🔹روزانه با هشتگ در کانال منتشر می‌شود. 🔹پیش از این نیز تجزیه و ترکیب بخشی از آیه سوم سوره مائده (آیه اکمال) در کانال با هشتگ منتشر شده بود و علاقمندان می‌توانند از آن نوشته نیز استفاده کنند. 👉 @raveshsonnati
#۱۴ 💥بسم الله الرحمن الرحیم🔅إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی آیه ۵۵ سوره مائده پرداخته شده است. 1⃣ شأن نزول و تبیین اجمالی معنای آیه:‌ 🔹بر پایه روایات بیشماری از اهل سنت و شیعه، این آیه شریف درباره‌ی حضرت أمير المومنين علی بن ابی طالب(علیه السلام) نازل شده است. 🔹«إنّما» از ادوات قصر است و افاده‌ی حصر می‌كند. 🔹«ولی» در زبان عربی در چندین معنا استعمال شده است كه يكی از آنها: «ولی أمر» است، ولی امر یعنی کسی که بر مردم ولايت دارد، متولّی، پیشوای آنها و مستحقّ تصرّف در امور آنهاست، و تدبير امور آنها به دست اوست و پيشوای آن‌هاست، و بايد مردم از او پيروي و تبعيّت كنند، در اين آيه‌ی شريفه هم به قرينه‌ی رواياتي كه در شأن نزول آن وارد شده است،«ولی» به همين معنی است. 🔹و مراد از موصول «الذين ...» همانگونه که گفته شد بر طبق روایات، حضرت امير المومنين(علیه السلام) است.🔻 🔺بنابراین معنای اجمالی آیه چنین است که: ولّي شما فقط سه تا است: 🔸۱. خداوند 🔸۲. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) 🔸۳. امیر المومنین (علیه السلام) 2⃣ ترکیب نحوی: 🔹«إِنَّمَا»: مرکب از «إن» و «ما» کافه است، و یکی از ادوات قصر و حصر است. 🔹«وَلِی» مبتدا و مضاف، «كُمُ»: مضاف إليه. 🔹«اللَّهُ»: خبر 🔹«واو»: عاطفه 🔹«رَسُولُ» بر «اللَّه» عطف شده است، و مضاف، «هاء»: مضاف إليه. 🔹«واو»: عاطفه 🔹«الَّذِينَ»: بنابر یکی از دو قول بر «رَسُولُهُ» عطف شده است. 🔸(در عطف به واو اگر معطوف متعدد باشد، مانند جائني زيدٌ و عمروٌ و بكر و خالدٌ، اختلاف است در اينكه آيا همه معطوف ها عطف اند بر معطوف عليه أوّل، و يا اينكه هر معطوفی عطف است بر ما قبل خود.) 🔹جمله‌ی «آمَنُوا» متشکل از فعل و فاعل و صله موصول«الذین» است، و محلی از اعراب ندارد. 🔹«الَّذِينَ» دوم: بدل است از «الَّذِينَ» اول. 🔹جمله‌ی «يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ» متشکل از فعل و فاعل ومفعول، صله موصول است و محلّی از اعراب ندارد. 🔹«واو»: عاطفه، و جمله‌ی «يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ» (فعل و فاعل و مفعول) عطف است بر جمله‌ی «يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ» و محلّي از اعراب ندارد. 🔹«واو»: حاليّه 🔹«هُمْ»: مبتدا 🔹«رَاكِعونَ»: خبر و جمله در محل نصب است، به عنوان حال از فاعل «يُؤْتُونَ». ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
#۱۵ 💥بسم الله الرحمن الرحیم🔅إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی آیه ۵۵ سوره مائده پرداخته شده است. ↪️ 2⃣ نکات و اشارات بلاغی: ❓سوال ۱: در ادبیات عرب درباره «إنّما» اختلاف است که آیا افاده حصر می‌کند یا خیر؟ 🔹جواب: جمهور قائلند كه «إنّما» ازادوات قصر است و إفاده‌ی حصر می‌كند، ولی در مقابل گروهی اندک هم منكر اين معنی شده‌اند: از جمله ابوحيّان، بعضی‌ها اين قول را به فخر رازی هم نسبت داده‌اند، ولی اين نسبت جای تأمّل است، چون ايشان در کتاب بلاغی «نهاية الايجاز في دراية الإعجاز»(«الباب الخامس»، از ص ۳۵۲ تا ص ۳۷۴ ، چاپ دار العلم للملايين») تصريح كرده كه «إنّما» افاده‌ی تخصيص می‌كند، و همچنين در موارد عديده‌ای از تفسيرش ـ كه بعضي از آنها قبل از اين آيه، و بعض ديگر بعد از اين آيه است ـ تصريح كرده به اينكه «إنّما» مفيد حصر است در جزء پنجم از تفسيرش ص ۵ دربارة (إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ) دارد كه: «(المسألة الثانية) دلّت الآية علی أنّ الشّيطان لايأمر إلّا بالقبائح، لأنه تعالی ذكره بكلمة (إنّما) و هي للحصر.» و همچنين در جزء دوازدهم ص ۱۷۹ دربارة (قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ) دارد كه: «و ثانيها: قوله (قل إنّما هو إله واحدٌ) و كلمة «إنّما» تفيد الحصر»: پس ايشان قبول دارد كه «إنّما» ادات قصر است، و افاده حصر و تخصيص می‌كند، ولی در آية شريفة: (إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ) گفته كه: «و لا نسلّم أنّ كلمة «إنّما» للحصر. ولی اين به این معنی نیست كه «إنّما» ادات قصر نيست، و هيچ جا افاده حصر نمی‌كند، بلكه از آن جایی كه تعبير قصری گاهی برخلاف اصل برای غرض ديگری هم به كار برده می‌شود. مانند قول شاعر: 🔸و ما المرء إلّا كالهلال وضوئه 🔸يوافی تمام الشّهر ثمّ يغيب 🔹كه در اين بيت «نفی و استثناء» كه بالاتفاق تعبير قصری است. براي تمكين و تقرير معني درذهن سامع به كاربرده شده، نه براي افاده حصر. 🔹و همچنين در قول شاعر ديگر: 🔸و ما المرء إلّا الأصغران لسانه 🔸و معقوله و الجسم خلق مصوّر 🔹كه تعبير قصری برای مبالغة بكار برده شد، نه برای قصر واقعی. 🔹فخر رازی هم در اين آيه‌ی شريفه می‌خواهد بگويد كه «إنّما» در اين آيه برای حصر نيست، نه اينكه «إنّما» ادات قصر نيست و در هيچ مورد افاده‌ی حصر نمی‌كند. و علّت اين إدّعاء هم اين است كه اگر قبول كند در اين آيه «إنّما» برای قصر است، بايد ملتزم شود به خلافت بلافصل حضرت أمير المومنين(علیه السلام) و آن هم با مذهبش نمی‌سازد. لذا آيه را توجيه می‌كند، تا اينكه با مذهبش منافاتی نداشته باشد. «فتأمّل» 🔻پس اجمالاً در «إنّما» دو قول است: 🔸۱. إفاده‌ی حصر نمی‌كند؛ ( قول غير مشهور ) 🔸۲. افاده حصر می‌كند؛ ( قول جمهور) 🔹و حقّ هم با قول جمهور است، و دليل آن هم در كتب بلاغی آمده است. بنابراين در آيه‌ی شريفه «وليّكم» مقصور است، و «الله» و «رسوله» و «الذين ...» مقصور عليه‌اند. چون در «إنّما» مقصور عليه آن چيزی است كه در آخر آن جمله‌ای قرار می‌گيرد كه مدخول «إنّما» است، پس در نتيجه ولايت امري منحصر شد در سه كس: ۱. خداوند ۲. رسول خدا(ص) ۳. علی بن ابي طالب (علیه السلام). ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
#۱۶ 💥بسم الله الرحمن الرحیم🔅إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی آیه ۵۵ سوره مائده پرداخته شده است. ↪️ 2⃣ نکات و اشارات بلاغی: ❓سوال: در تركيب: «إنّما وليّكم الله ...» گفته شد: «وليّكم» مبتداست «الله» خبرش، بعضی گفته‌اند:‌ عكس آن هم جائز است، يعنی «وليّكم» خبر مقدّم باشد «الله» مبتدأ مؤخّر، آیا ترکیب دوم هم صحیح است؟ 🔹جواب: به نظر می‌رسد که صحت این ترکیب از ناحيه‌ی معنی و بلاغت مورد تأمّل باشد، زمخشری هم در كشّاف تركيب اوّل را مطرح كرده، و دوّمی برايش قابل قبول نبوده است. أبو حيّان در البحر المحيط به زمخشری اعتراض كرده: كه چرا دومی را نپذيرفته با اينكه دومی هم جائز است و اشكال نحوی ندارد. ولی بايد گفت: درست است كه ابوحيّان نحوی قوی است، ولی قوی بودن در نحو تنها كافی نيست، بلكه در بسیاری از موارد درست تطبيق كردن قواعد نحوی متوقّف بر تأمّل در معنی، و عمل كردن به مقتضای بلاغت است. 🔹ابن هشام در اوّل باب پنجم مغنی می‌گوید: ابوحيّان از من پرسيد كه فلان كلمه در فلان بيت عطف بر چيست؟ گفتم اول بايد بفهمم اين كلمه به چه معنی است، بعد بگويم عطف بر چيست. نگاه كرديم، ديديم آن كلمه به فلان معنی است، فوراً جوابش را دادم، و گفتم عطف است بر فلان چيز، ابوحيّان اين را عظيم شمرد، و از آن خيلی خوشش آمد. 🔹حال در اين آيه هم بايد ديد معنی چيست، و مقتضای آن تركيب چيست يعنی خداوند از چه چيزی می‌خواهد خبر دهد، و به مقتضای آن، تركيب آيه چه خواهد بود؛ آيا خداوند می‌خواهد از ولیّ خبر دهد كه چه كسانی‌اند، و يا اينكه از خدا و رسول(صلی الله علیه و آله) و امير المومنين(علیه السلام) می‌خواهد خبر دهد كه اينها ولّی هستند. 🔸در فرض اول كلام به نوعی تركيب می‌شود، و در فرض دوم نوعی ديگر، برای روشن شدن مطلب مثالی ذکر می‌کنیم:🔻 ❓فرض کنید زيد عالم قريه‌ای است، و مخاطب، هم زيد را می‌شناسد، و هم می‌داند كه آن قريه عالمی دارد، ولی اين را نمی‌داند كه زيد همان عالم قريه است، و عالم قريه هم همان زيد است، و متكلم هم می‌خواهد از اين دو (زيد و عالم القرية) كلامی تشكيل دهد، و به مخاطب القاء كند، آيا بايد «زيد» را مبتداء، و «عالم القريه» را خبر قرار دهد و يا عكس، و يا اينكه مخيّر است بين آن دو و فرقی نمی‌كند؟ 🔹در این حالت متکلم بايد ببيند كه مخاطب چه چيزی را نمی‌داند، و می‌خواهد آن را بداند؛ 🔸يک مرتبه اين است كه مخاطب زيد را می‌شناسد، نمی‌داند كه او چه كاره است (نمی‌داند كه او عالم آن قريه است) و طالب اين است كه اين را بداند. در اين فرض متكلم بايد «زيد» را به عنوان مبتدا لحاظ كند، و عالم القريه را خبر آن قرار دهد، كه از زيد خبر داده باشد كه چه كاره است. 🔸مرتبه ديگر اين است كه مخاطب، كه می‌داند آن قريه عالمی دارد، ولی عالم آن چه كسی است، اين را نمی‌داند، و طالب اين است كه اين را بداند. در اين فرض متكلم بايد «عالم القرية» را به عنوان مبتدا لحاظ كند، و «زيد» را خبر آن قرار دهد، كه از «عالم القرية» خبر داده باشد كه او چه كسی است. 🔹پس بنابراين دو مقام هست، و هر مقامی مقتضای خاصّ خودش را دارد. ❓اکنون ببينم در آيه شريفه قضيّه از چه قرار است؟ 🔹آيا مقام اين است كه مخاطبين خدا و رسول(صلی الله علیه و آله) و امير المؤمنين(علیه السلام) را می‌شناسند، ولی نمی‌دانند كه اينها ولی هستند يا نه؟ و طالب اين هستند كه اين را بدانند، 🔸در اين فرض بايد «وليّكم» در آيه‌ی شريفه خبر مقدم باشد، و مسند و «الله ...» مبتدأ مؤخّر، و مسند اليه. 🔹و يا اينكه مقام اين است كه وجود ولّی برای مخاطبين مفروغ عنه است، و مسلّم (چون در تمام دورانها، و در تمام مناطق مختلف، كه مردم زندگی می‌كردند و می‌كنند، برايشان رئيس و بزرگي و پيشوائی انتخاب می‌شود ـ دنيا كه جنگل نيست ـ و اين يک امر طبيعی است) ولی مخاطبين نمی‌دانند كه آن ولّی چه كسی است، و طالب اين هستند كه او را بشناسند، 🔸در اين فرض بايد «وليّكم» مبتدا باشد و مسند اليه، و «الله ...» خبر آن باشد و مسند، و عكس آن صحيح نيست🔻 🔺و از آن جائی كه به طور قطع و يقين، مقام مقام ثانی است نه أوّل، پس حتماً «وليّكم، مبتدا است» و «الله ...» خبر. ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
#۱۷ 💥بسم الله الرحمن الرحیم🔅إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی آیه ۵۵ سوره مائده پرداخته شده است. ↪️ 2⃣ نکات و اشارات بلاغی: ❓سوال: آيا در اين آيه شريفه، قصر «وليّكم» بر اين سه، قصر حقيقی است، و يا قصر اضافی؟ و بر فرض اضافی بودن هم آيا اِفراد است، يا قلب و يا تعيين؟ 🔹جواب: مقدمه:🔻 🔸قصر حقيقی: عبارت است از «تخصيص شئٍ بشيءٍ بالنسبة الی جميع ما سواه.» يعنی منحصر كردن چيزی در چيز ديگر، نسبت به جميع ما سوای آن چیز دیگر، مانند لا اله الا الله که در این مثال الوهیت نسبت به جمیع ماسوی الله منحصر در «الله» شده، يعنی از جميع ما سوی الله نفی شده، و فقط برای الله اثبات شده است. 🔸قصر اضافی: عبارت است از «تخصيص شيءٍ بشيءٍ بالنسبه الی بعض ما سواه». يعنی منحصر كردن چيزی در چيز ديگر نسبت به بعض ما سوای آن چيز ديگر، مانند: «ما شاعر إلّا زيد» در صورتی كه متكلّم خواسته باشد شاعريّت را نسبت به عمرو منحصر در زيد كند، نه نسبت به جميع ما سوای زيد، يعني نمی‌خواهد بگويد كه غير از زيد شاعر ديگری وجود ندارد، بلكه می‌خواهد بگويد كه: در بين اين دو نفر شاعريّت منحصر در زيد است، و منافاتی ندارد كه اشخاص ديگری غير اين دو نفر هم شاعر باشند. 🔹قصر اضافي هم بر سه قسم است: ۱ـ افراد، ۲ـ قلب، ۳ـ تعيين. 🔸توضيح: اگر مخاطب معتقد باشد كه: مقصور عليه با آن بعض در مقصور شريك اند، (مثلاً در مثال مذكور، معتقد باشد كه هم زيد شاعر است و هم عمرو) در اين صورت اين قصر اضافی قصر افراد خواهد بود. 🔸و اگر معتقد باشد كه مقصور مال آن بعض است، نه مال اين مقصور عليه (مثلاً در آن مثال مذكور، معتقد باشد كه شاعريّت مال عمرو است، نه مال زيد)، در اين صورت اين قصر اضافی، قصر قلب خواهد بود. 🔸و اگر می‌داند كه مقصور برای يكی از اين دو است ـ مقصور عليه و آن بعض ـ ولی نمی‌داند كه برای كداميک است، (مثلاً در مثال مذكور، می‌داند كه شاعريّت بریي يكی از دو نفر است ـ زيد و يا عمرو ـ ولی برای كداميک است، آنرا نمی‌داند) در اين صورت اين قصر اضافی، قصر تعيين خواهد بود. 🔹 پس از این مقدمه، بیان جواب اینست:🔻 🔹بعيد نيست كه قصر در اين آيه شريفه قصر حقيقی باشد نه إضافی يعنی ولايت نسبت به جميع ماسوای اين سه كس منحصر در اين سه شده باشد، (و فرقی هم نمی‌كند كه مخاطبين توجه دارند، كه ولی دارند، ولی نمی‌دانند كه ولیّشان چه كسی است، و يا اينكه توجّهی به اين معنی ندارند، در هر دو فرض اين قصر حقيقی خواهد بود.) 🔹ولی در بعضی از تفاسير اين قصر حمل بر افراد شده، و بعد قلب بودن آن هم به وجهی مطرح شده و احتمال داده شده است، ولی تصوير اين دو در مقام بعيد به نظر می‌رسد، چون در قصر افراد بايد مخاطبين معتقد باشند، كه هم «الله و رسول و الذين آمنوا» ولّی هستند، و هم غير اينها، و خداوند بفرمايد: نه خير، فقط اين سه ولیّ‌اند، نه غير اينها. و در قصر قلب هم بايد مخاطبين معتقد باشند، كه ولیّ غير اينها هستند نه اينها، و خداوند بفرماييد: نه خير، قضيّه عكس است، اينها ولی هستند نه غير اينها، فتأمّل. 🔹در هر صورت باز حمل بر تعيين مناسب‌تر است تا آن دو، يعنی بگوييم مخاطبين می‌دانستند كه ولیّ دارند، ولی نمی‌دانستند كه وليّشان چه كسی است، و خداوند با اين تعبير قصری: «إنما وليّكم الله و رسوله و الذّين آمنوا ...» ولیّ آنها را مشخص می‌كند. ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
#۱۸ 💥بسم الله الرحمن الرحیم🔅إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی آیه ۵۵ سوره مائده پرداخته شده است. ↪️ 2⃣ نکات و اشارات بلاغی: ❓سوال: چرا در آيه شريفه برای افاده قصر طريق «إنّما» انتخاب شد، نه طريق ديگر مثلاً «نفی و استثناء؟ 🔹جواب: به جهت دو نكته: 🔸۱. دلالت كند بر اينكه ولايت آنها امريست واضح و جای جهل و انكار نيست؛ چون اصل در «إنّما» اين است كه حكم در كلام، جای جهل و انكار نباشد، اگر جهلی هست بی‌جاست، اگر انكاری هست بی‌جاست، بخلاف نفی و استثناء، كه اصل در مجهول بودن حكم و جای إنكار بودن آن است. 🔸۲. افاده كند تأكيد حكم را، يعنی ولايت آنها حتمی و مسلّم است. ❓سوال: چرا «ولیّ» به صيغه مفرد آمده با اينكه ولیّ تعدّد دارد: ۱ـ الله، ۲ـ رسول، ۳ـ الذّين آمنوا ... . 🔹جواب: دو جهت می‌تواند داشته باشد: 🔸۱. از آن جاییكه مراد از «ولیّ» معنای جنسی آن است، ‌يعنی خداوند جنس ولی را منحصر در اين سه می‌كند، بايد هم به صيغه‌ی مفرد بيايد، چون اسم جنسی كه مراد از آن خود جنس باشد قابل تثنيه و جمع نيست، چون جنس يكی بيشتر نيست (بلی اگر مراد از اسم جنس، خود جنس نباشد. بلكه فرد مراد باشد، در اين صورت به اعتبار تعدد فرد، می‌شود تثنيه و يا جمع بيايد.) 🔸۲. اشعار داشته باشد كه ولايت خداوند بالاصاله است، و ولايت رسول و ألذّين آمنوا ... بالتبع، (چون وقتي كه «ولیّ» به صيغه‌ی مفرد بيايد به معنی جنسی، بعد از آن «الله» ذكر شود، كه معنايش اين است: ولايت برای خداوند است بعد «رسول و الذين آمنوا » هم ضميمه شود، كه معنايش اين است: ولايت برای اينها هم هست، اين سازگاری بسيار خوبی دارد با اصلی بودن ولايت برای خداوند، و تبعی بودن آن برای رسول و الذين آمنوا، ولی اگر «ولیّ» به صيغه جمع بيايد ( إنّما أولياءكم الله و رسوله و الذّين آمنوا) از اوّل دلالت دارد كه ولیّ متعدد است، و كوچک‌ترين اشعاری در آن نيست به اينكه ولايت خداوند بالأصاله است، و ولايت (رسول و الذين آمنوا) تبعی. ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
#۱۹ 💥بسم الله الرحمن الرحیم🔅إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی آیه ۵۵ سوره مائده پرداخته شده است. ↪️ 2⃣ نکات و اشارات بلاغی: ❓سوال: درتركيب «الذّين يقيمون الصّلاه ...» چهار إحتمال ذكر شده است: 🔸۱. نعت باشد براي «الذّين» أوّل 🔸۲. نعت مقطوع باشد، در محل نصب، مفعول فعل محذوف مثلا:(أمدح) 🔸۳. نعت مقطوع باشد در محل رفع، خبر مبتدأ محذوف: (هم) 🔸۴. بدل باشد از «الذّين» أوّل (بدل بعض). چرا در تركيب آن، احتمال چهارم انتخاب شد؟ 🔹جواب: در بين آن احتمالات بدليّت از سائر احتمالات با غرض مناسبتر است. 🔻توضيح: 🔹بايد ديد در آيه‌ی شريفه غرض چيست و كدام تركيب با آن غرض بهتر می‌سازد و مناسبتر است. 🔹غرض در آيه شريفه تعيين ولیّ أمر است، لكن از آن جایی كه می‌شود گفت: ولايت الله و رسول(صلی الله علیه و آله) امريست مفروغ عنه، و به يك اعتبار واضح و روشن، و آنچه كه ممكن است برای مردم ابهام داشته باشد، ولايت امری حضرت أمير المومنين(علیه السلام) بوده، پس غرض اصلی تعيين حضرت است به عنوان ولیّ امری. (و ذكر صفات حضرت هم در آيه ـ (آمنوا، يقيمون الصلاة، يؤتون الزكوة، راكعون) ، برای تعيين و مشخص كردن ايشان است، نه اينكه ذكر آنها مقصود بالأصاله باشد). 🔹حال كه غرض اصلی تعيين حضرت(علیه السلام) بوده برای ولیّ امری، كداميک از آن احتمالات با اين غرض سازگار تر است؟ 🔸اگر «الذّين» دوم نعت باشد برای «الذّين» أوّل، در اين فرض «الذّين»‌اول مقصود به حكم، و «الذين» دوم، قيد آن خواهد بود. و همچنين است در صورتی كه «الذّين» دوم نعت مقطوع باشد، ـ چه اينكه مفعول فعل محذوف باشد، و يا اينكه خبر مبتدأ محذوف باشد ـ كه در اين صورت هم «الذين» اول مقصود به حكم است و «الذّين» دوم برای مدح آن آمده است. 🔸و أمّا بدليّت ـ از آن جایی كه اين موصول‌ها برای معرّفی و تعيين حضرت‌اند برای ولايت امری، و اين نقش هم برای موصول دوم است به وسيله صله‌اش نه برای موصول اول، چون صله موصول اوّل از خصوصيّات حضرت نيست، و از صفات مشتركه بين همه‌ی مؤمنين است، ولی صله‌ی موصول دوم از ويژگی‌ها و از مختصات است، و اوست كه معرّف آن حضرت است، پس در اين مقام اصالت با موصول دوم خواهد بود، نه با موصول اول، و در بدل هم، اصل و مقصود به حكم بدل است نه مبدل منه، و مبدل منه در حكم سقوط است، پس در نتيجه بدليّت از سه احتمال دیگر با آن غرض مناسب‌تر است، و لذا بايد بدليّت انتخاب شود. ❓سوال: با فرض اينكه مراد از تعبير جمعی (ألذّين) در آيه شريفه خصوص حضرت أمير المومنين(علیه السلام) است، و حضرت هم يک نفر بيشتر نبوده، پس چرا از يک نفر تعبير جمعی آمده است؟ 🔹جواب: تعبير جمعی از مفرد امريست متعارف، هم در قرآن در موارد عديده‌ای صورت گرفته، و هم در غير قرآن، پس اصل استعمال متعارف و صحيح است، ولی از آن جایی كه خلاف اصل است، قاعدتا بايد دارای نكته‌ای باشد و نكته آن هم ممكن است به حسب اختلاف موارد مختلف باشد. 🔹در آيه شريفه ممكن است نكته‌اش تعظيم باشد، چون چنین چيزی برای افاده تعظيم هم می‌آيد، و همچنين ناظر به ولايت و امامت و بقيّة أئمّه(علیه السلام) هم باشد، ولو اينكه آيه درباره‌ی حضرت امير المؤمنين(علیه السلام) نازل شده، ولی آنان نیز ولیّ امرند و لو در زمان‌های آينده،‌ كه نتيجه اين شود: ولايت براي خدا و رسول(صلی الله علیه و آله) و أئمّه(علیه السلام) است. ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
#۲۰ 💥بسم الله الرحمن الرحیم🔅إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی آیه ۵۵ سوره مائده پرداخته شده است. ↪️ 2⃣ نکات و اشارات بلاغی: ❓سوال: چرا «آمنوا» به صيغه‌ی ماضی آمده، ولی «يقيمون» و «يؤتون» به صيغه‌ی مضارع آمده است؟ 🔹جواب: در حين نزول آيه حضرت اميرالمومنين (علیه السلام) مشغول نماز بوده، ولی ايمانش قبلاً حاصل بوده، و ايتاء ذكات ـ دادن انگشتر به سائل ـ هم صورت گرفته بود، پس در وقت نزول آيه ايمان ماضی بوده، اقامه صلاة حال بوده، ايتاء ذكات هم ماضی بوده، پس بنابراين، ايمان حضرت با لفظ «آمنوا» بيان شد، به صيغة ماضی، تا دلالت كند بر ماضويّت، و إقامه صلاة، كه حال بوده، با «يقيمون» بيان شده، به صيغه مضارع چون فعل مضارع برای زمان حال، به نحو حقيقت به كار برده می‌شود. 🔹❓اما «يؤتون» كه به صيغه‌ی مضارع آمده، ولی معنای آن ماضی است، در اين مقام جای اين سؤال هست كه به چه دلیل معنای ماضی با لفظ مضارع بيان شده است؟ 🔹جواب: از باب حكايت حال ماضيه مجازاً؛ 🔻توضيح: 🔹امری كه در گذشته واقع شده، ولی عجيب و غريب بوده، ديدنی بوده، جذّاب بوده، گاهی آن را تنزيل می‌كنند به منزله چيزی كه در زمان حال واقع است، و تشبيه می‌كنند آن‌را به اين، و آن‌را مجازاً با لفظ مضارع ـ كه برای حال می‌آيد ـ بيان می‌كنند ـ مانند: (وَاللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا) و وجه شبه هم استحضار در ذهن است (چون كما اينكه واقع در زمان حال در ذهن حاضر است، ماضی غريب و جذّاب هم از ياد نمی‌رود و در ذهن متكلم حاضر است)، پس بنابراين «يؤتون» از باب حكايت حال ماضية، و به اعتبار هيئت مجاز، و از نوع استعاره تبعيّه است. ❓سوال: چرا در آيه شريفه «الذين» تكرار شده، چه اشكالی داشت گفته شود: (و الذين آمنوا و يقيمون الصّلاة و يؤتون الزّكوة و هم راكعون) بدون «الذين» دوّم؟ 🔹جواب: تكرار «الذين» و بدل قرار دادن آن از اوّلی موجب تقرير معنی (امير المؤمنين(علیه السلام)) و تثبت آن می‌شود در ذهن مخاطب، كه بسيار مناسب با مقام است، (و وجه تقرير هم اين است كه معنای واحد دو مرتبه ذكر شده، يک مرتبه با «الذّين» اول، مرتبه دوم با «الذّين» دوّم) و اگر «الذين» تكرار نمی‌شد، اين نكته وجود نداشت. ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
#۲۱ 💥بسم الله الرحمن الرحیم🔅إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی آیه ۵۵ سوره مائده پرداخته شده است. ↪️ 2⃣ نکات و اشارات بلاغی: 💥وصل: 🔹عطف جمله‌ی «يؤتون الزّكوة» بر جمله‌ی «يقيمون الصّلاة» برای اين جهت است، كه بين الجملتین توسط بين الكمالين (كمال اتصال، كمال انقطاع) وجود دارد، بدون اينكه مانعز از عطف در بين باشد، و حكم آن هم وصل است، و بالخصوص كه در اينجا مضافاً بر اينكه مانعز از عطف نيست، مقتضی عطف هم وجود دارد، پس در واقع در اينجا دو تا مقتضی وصل در بين هست: 🔸۱ـ توسط بين الكمالين بدون مانعی از عطف؛ 🔸۲ـ مقتضی ديگر وصل، و آن عبارت است از داشتن جمله‌ی دوم حكم جمله‌ی اولی را يعنی صله بودن برای موصول. 💥مراعاة النظير: 🔹و آن عبارت است از اينكه متكلم در كلام خود جمع كند بين چند چيزی كه در بين آن ها تناسب غير تضادّی وجود دارد، مانند اين شعر فارسي: 🔸ما جگر سوختگان را به گل و سبزه چه كار 🔸گور بابای بهار و چمن و باغ و نسيم 🔹و در اين آيه‌ی شريفه هم اين امر صورت گرفته است، چون بين «ايمان» و «صلاة» و «زكاة» و «ركوع» تناسب غير تضادی وجود دارد. 💥جمع: 🔹و آن عبارت است از جمع چند چيز در تحت حكم واحد، مانند اين شعر فارسی: 🔸هر كه آمد، هر كه آيد می‌رود 🔸اين جهان محنت سرائی بيش نيست 🔹و در اين آيه‌ی شريفه هم «الله» و «رسول» و «الذين ... » در تحت حكم واحد (ولايت أمری) جمع شده‌اند. 💥ائتلاف اللّفظ مع اللّفظ: 🔹يعنی بين الفاظ كلام از ناحيه‌ی غرابت، و يا تداول،‌ و يا مانند اينها، تناسب و تلائم باشد، به اين معنی كه در كلام، اگر معنائی با لفظی بيان شده، كه استعمال آن لفظ در آن معنی قليل، و غرابت دارد، معنای ديگر هم با لفظي بيان شود كه استعمال آن در آن قليل و دارای غرابت است، مثلاً در آية شريفه: (تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضًا)، كاربرد «تاء» برای قسم، و كاربرد «تفتأ» ـ به تقدير «لا تفتأ» بمعنی «لا تزال» - كه افاده استمرار كند، و كاربرد «حرض» برای هلاكت، نسبت به الفاظ ديگر اين معانی، قليل و خالی از غرابت نيست. و در اين آيه شريفه هم تمام الفاظ آن از الفاظ متداوله در استعمال اند در معانی خود. 💥ائتلاف اللّفظ مع المعنی: 🔹يعنی در كلام بين الفاظ و معانی كه از آن‌ها اراده شده تناسب باشد، مثلاً برای معنای شريف و ارزشمند لفظ شريف به كار برده شده باشد، برای معنای ظريف و لطيف لفظ ظريف و لطيف به كاربرده شده باشد، برای معنای سنگين و يا درشت لفظ سنگين و يا درشت بكار برده شده باشد، و در اين آيه‌ی شريفه هم اين جنبه رعايت شده، و بين هر لفظ و معنای مراد از آن اين تناسب لحاظ شده است. 💥انسجام: 🔹يعنی الفاظ كلام عذب و لطيف باشند،‌ و سبك كلام، و نظم الفاظ آن هم دارای سهولت باشد، به گونه‌ای كه جريان كلام بر زبان، مانند جريان آب، روان باشد و بدون تكلّف و مشقّت. و در اين آيه شريفه هم، اين امر به وضوح نمايان است. 🔺پایان نکات ادبی آیه ۵۵ سوره مائده. 👉 @raveshsonnati
#۲۲ 💥بسم الله الرحمن الرحيم🔅«فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَذِهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسَى وَمَنْ مَعَهُ ...» ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی آیه ۱۳۱ سوره اعراف پرداخته شده است. 1⃣ تبیین و ترجمه آیه: 🔹پروردگار سبحان در آيه‌ی پیشین برخی از بلاها و قحطی‌هايی را كه بر آل فرعون نازل شده، بيان فرموده است: «وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَنَقْصٍ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ»، سپس در اين آيه می‌فرماید: هر گاه حسنه و خيری براز آل فرعون پيش می‌آمد، می‌گفتند: اين برای ما است، و ما سزاوار و مستحق آن هستيم، و اگر چنانچه سيّئه، بلاء و قحطی به آنها إصابت می‌كرد، آن را از شوم موسي و اصحابش می‌پنداشتند و می‌گفتند: از شومی اينها اين مصيبت و بلا بر ما وارد شده است. 2⃣ تركيب نحوی: 🔹«فاء»: عاطفه‌ی تفريعيّه است (البته برخی آن را استينافيّه دانسته‌اند). 🔹«إِذَا»: شرطيّه‌ی ظرفيّه است؛ در متعلّق و ناصب «إِذَا» شرطيّه‌ی ظرفيه اختلاف است: 🔸۱. أكثر نحويين آن را متعلّق به جواب می‌دانند، و مضاف به جمله‌از كه شرط او قرار گرفته است. 🔸۲. محققين از نحویین آن را متعلّق به فعل شرط می‌دانند و غير مضاف. 🔻بنابر قول أوّل متعلّق «إِذَا» در آيه‌ی شريفه «قَالُوا»، و بنابر قول دوم «جَاءَتْ» خواهد بود. 🔹«جَاءَتْ»: فعل، «هُمْ»: مفعول، 🔸«الْحَسَنَةُ»: فاعل، 🔸و اين جمله شرط «إِذَا» است كه بنابر قول اوّل در محل جر می‌باشد، و بنابر قول دوم محلّی از اعراب ندارد. 🔹«قَالُوا»: فعل و فاعل، 🔸«لَنَا»: جارّ و مجرور، متعلق به عامل مقدّر و خبر مقدّم، 🔸«هذه»: مبتدای مؤخّر، 🔸و جمله‌ی «لَنَا هَذِهِ» در محلّ نصب است، به عنوان مفعول «قَالُوا» (در مقول قول اختلاف است؛ برخی آن را مفعول به می‌دانند، و برخی: مفعول مطلق) 🔸و جمله‌ی «قَالُوا لَنَا هَذِهِ» محلّی از اعراب ندارد و جواب «إِذَا» است 🔸و جمله‌ی شرطيّه هم محلّی از اعراب ندارد. 🔹«واو»: عاطفه، 🔸«إِنْ»: شرطيّه، 🔸و«تُصِبْهُمْ» فعل و مفعول به، 🔸«سَيِّئَةٌ»: فاعل، 🔸و جمله‌ی«تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ»: شرط «إِنْ» است. 🔹«يَطَّيَّرُوا»: فعل و فاعل است و («یطیروا»: در اصل «يتطيّروا» بوده بر وزن «يتفعّلوا» «تاء» منقوطه بعد از ساکن شدن، قلب شد به «طاء» و إدغام شد در «طاء» فاء الفعلی، و در نتیجه «يَطَّيَّرُوا» شد). 🔸«بِمُوسَى»: جارّ و مجرور، متعلّق به «يَطَّيَّرُوا»، 🔸«واو»: عاطفه، 🔸«مَنْ»: موصوله، و عطف است بر «موسى» 🔸«مَعَ»: ظرف است و متعلّق به عامل مقدّر و صله‌ی «مَنْ» و مضاف 🔸«هاء»: مضاف إليه، 🔸و جمله‌ی «يَطَّيَّرُوا بِمُوسَى وَمَنْ مَعَهُ» جواب «إِنْ» شرطيّه، و جمله‌ی شرطيّه‌ی دوم عطف است بر جمله‌ی شرطيّه‌ی اول، و محلّی از اعراب ندارد. ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
#۲۳ 💥بسم الله الرحمن الرحيم🔅«فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَذِهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسَى وَمَنْ مَعَهُ ...» ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی آیه ۱۳۱ سوره اعراف پرداخته شده است. ↪️ 2⃣ نكات و اشارات بلاغی: ❓سوال: چرا در آیه شریفه «سَيِّئَةٌ» نكره و «الْحَسَنَةُ» معرّف به لام تعریف ذکر شده است؟ 🔹جواب: مراد از حسنه مطلق حسنه است كه شامل همه‌ی انواع و افراد می‌شود، و لذا معرّف به لام جنس شده است كه بر همه افراد قابل انطباق باشد، ولی مراد از سيّئه مطلق سيّئه نيست، بلكه بلاهای خاصّی است كه خداوند به آل فرعون نازل می‌كرده، از قبيل خشكسالی و قحطی و مانند آن، و آن بلاها هم نادر و قليل بوده است و لذا سيّئه نكره ذکر شده تا تنكير آن دلالت بر قلّت کند؛ چرا که يكی از اغراض تنكير تقليل است. ❓🔸مقدّمه: «إن» و «اذا» برای شرط در استقبال‌اند، يعنی برای بيان اينكه اگر شرط در آينده تحقق پيدا كند، جواب هم بر آن مترتّب خواهد شد، ولی اصل در استعمال «إن» اين است كه متكلّم نسبت به تحقق شرط شک و ترديد داشته باشد كه آيا اين شرط در آينده، تحقق پيدا خواهد كرد يا نه؟ و اصل در استعمال «اذا» اين است كه متكلم نسبت به تحقق شرط در آينده جزم داشته باشد. 🔻سوال: «إن»» و «إذا» برای افاده تعلیق در زمان آینده وضع شده‌اند، و «تصبهم» و «يطّيّروا» هم فعل مضارع است که برای حال و استقبال است، چرا اين تعبيرات در آيه‌ی شريفه برای اموری كه در گذشته اتفاق افتاده، به كار برده شده‌اند؟ 🔹جواب: امری كه در گذشته اتفاق افتاده باشد ولی جلب توجّه می‌كرده و به ياد ماندنی بوده، يا به خاطر عجيب و غريب بودنش، و يا به خاطر غير متعارف بودنش، و يا به علل ديگری، گاهی چنین امری را با تعبيری بيان می‌كنند كه برای زمان حال صلاحيّت دارد، و غرض از اين كار هم اين است كه آن امر را برای شنونده چنان مجسّم كنند كه گوئی آن امر الان جلو چشم مخاطب در حال تحققّ است، و مخاطب آن را مشاهده می‌كند كه از آن تعبير مي کنند به «حكايت حال ماضيه». 🔻بنابراين، در آيه شريفه هم آن قضايایی كه اتفاق می‌افتاده كه بعضی از آنها خير و بركت و خوبی بوده، و بعضی ديگر بلا و مصيبت و قحطی بوده، و آل فرعون هم حسنات را از آن خودشان و معلول خودشان می‌دانستند و سيّئآت را از شومی موسی و اصحابش می‌دانستند، چون اينها امر قابل قبولی نبوده و جای تعجب داشته و باور كردنی نبوده، و از طرف ديگر استمرار هم داشته، (يعنی هر وقت حسنه‌ای پيش می‌آمد، می‌گفتند مال ماست، و هر وقت سيّئه‌ای اصابت می‌كرد، می‌گفتند از شوم موسي و اصحاب اوست)، لذا با تعبيراتی بيان شده، كه صلاحيّت دارند برای چيزی كه الان اتفاق می‌افتد، و در آينده هم استمرار دارد. گوئی آن قضايا همین الان اتفاق می‌افتد، و در آينده هم ادامه و استمرار دارد. (فعل‌های مضارع برای حال اند «ان» و «اذا» هم برای افاده استمرار ولو به كمک قرينه). ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
#۲۴ 💥بسم الله الرحمن الرحيم🔅«فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَذِهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسَى وَمَنْ مَعَهُ ...» ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی آیه ۱۳۱ سوره اعراف پرداخته شده است. ↪️ 2⃣ نكات و اشارات بلاغی: ❓سوال: اصل در «إن» شرطّيّه اين است كه متكلّم نسبت به تحقق شرط در آينده شک داشته باشد، و در اين آيه شريفه متكلّم خداوند متعال است و خداوند هم كه عالم الغيب و الشهادة است و شک در او راهی ندارد، پس چگونه «إن» شرطيّه در آن به كار برده شده است؟ 🔹جواب: گاهی متكلّم خودش شک ندارد ولی برخلاف اصل، «إن» شرطيّه را برای جهات ديگری به كار می‌برد: 🔸۱. چون مخاطب شاک است، و «إن» شرطيّه به لحاظ حال او به كار برده می‌شود. 🔸۲. مخاطب هم شاک نيست، ولی رفتارش به رفتار شاكّ می‌ماند، (البته در اين فرض دو خلاف اصل وجود دارد: ۱ـ شک مخاطب نه متكلم ۲ـ شک تنزيلی، نه واقعی). 🔸۳. شکی وجود ندارد، نه در متكلم نه در مخاطب، نه واقعی نه تنزيلی، ولی از آن جایی كه شرط امری است متناسب با مشكوک، تنزيل می‌شود به منزله‌ی مشكوک، و «إن» به اين اعتبار برای آن به كار برده می‌شود. و در آيه‌ی شريفه هم ممكن است نكته‌ی كاربرد «إن» همين مورد سوم باشد، يعنی از آن جایی كه إصابت سيّئه قليل و نادر بوده، و قليل هم متناسب با مشكوک است، لذا نسبت به آن «إن» به كار برده شده است. ❓سوال: چرا شرط «إذا» فعل ماضی آمده: «جَاءَتْهُم»، و شرط «إن» فعل مضارع:« تُصِبْهُمْ»؟ 🔹جواب: از آن جایی كه شرط «اذا» بايد قطعی الوقوع باشد، و فعل ماضی هم برای قطعی الوقوع وضع شده است؛ چرا که فعل ماضی وضع شده برای بيان چيزی كه در گذشته اتفاق افتاده، و چيزی هم كه در گذشته اتفاق افتاده باشد، طبعاً قطعی خواهد بود، به اين مناسبت براي شرط «اذا» فعل ماضی إنتخاب شده است. 🔹و از طرفی شرط «ان» بايد مشكوک الوقوع باشد، و فعل مضارع هم نوعاً برای مستقبل به كار برده می‌شود، و مستقبل هم طبعاً می‌تواند مشكوک الوقوع باشد، به اين مناسبت برای شرط «إن» فعل مضارع انتخاب شده، مضافاً بر اينكه اصل در شرط «إن» اين است كه فعل مضارع باشد. ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
#۲۴ 💥بسم الله الرحمن الرحيم🔅«فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَذِهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسَى وَمَنْ مَعَهُ ...» ✔️ استاد معظم فتوحی حفظه الله 🔻 در این سلسله مباحث به تجزیه و ترکیب ادبی آیه ۱۳۱ سوره اعراف پرداخته شده است. ↪️ 2⃣ نكات و اشارات بلاغی: ❓چرا نسبت به مجئ حسنه «إذا» و فعل ماضی، و نسبت به إصابت سيّئه «إن» و فعل مضارع انتخاب شده است؟ 🔹جواب: از آن جایی كه مجئ جنس حسنه (مطلق حسنه) برای همه‌ی بشر در تمام ازمنه قطعی است، چون هيچ وقتی نيست كه هر انسانی از نعمتی از نعم الهی برخوردار نباشد، اگر مثلا از پنج تا محروم است، از پنجاه تا برخوردار است، به اين جهت نسبت به مجیء حسنه «إذا و فعل ماضی» که برای امور قطعی‌اند انتخاب شده، ولی نسبت به اصابت سيّئة، از آن جایی كه مراد از سيّئة مطلق سيّئة نبوده، بلكه خصوص قحطی و مانند آن بوده، و آن هم كم اتفاق می‌افتاده و نادر الوقوع بوده، و نادر الوقوع هم متناسب با مشكوک است، لذا برای اصابت سيّئة «إن و فعل مضارع» كه متناسب با مشكوكيّت‌اند، انتخاب شدند. ❓چرا نسبت به «حَسَنَة» كلمة «جَاءَتْ» بكار برده شد، و نسبت به «سَيِّئَة» كلمة «تُصِبْهُمْ»؟ 🔹جواب: «مجئ» مطلق آمدن و در مواردی آمدن چيزی به نفع شخص است، نفعی که او مترقّب و منتظر آن است و از آن استقبال می‌كند. و «إصابه» خوردن چيزی به چيزی است، مانند اینکه تير به هدف بخورد، و یا سنگ به كسی بخورد، و در خيلی از موارد ناگهانی است، ضربه‌ای به مصاب وارد می‌شود و ضرری به او می‌رسد كه برای او ناگوار است، و لذا نسبت به حسنه كه مطلوب است و به نفع اوست و او از آن استقبال می‌كند، كلمة «جاءت» به كار برده شده، ولی نسبت به سيّئة، كه نوعاً ناگهانی است و به ضرر طرف، و برای او ناگوار است كلمه‌ی «أصابت» به كار برده شده است. 💥«وصل» به معنای: عطف جمله شرطيّه دوم بر جمله‌ی شرطيّه‌ی أول، برای اين است كه بين الجملتين توسط بين الكمالين وجود دارد بدون مانعی از عطف، و حكم آن هم وصل است. 🔺 پایان نکات ادبی و بلاغی آیه ۱۳۱ سوره اعراف. 👉 @raveshsonnati