#دانستنیهای_لغوی
✔️ علامه حسن زاده آملی
↪️ 🔹و مانند كلمه شجر و شجره است، كلمه سمك و حوت كه امروز در محاورات ما متبادر به ماهى فَلسدار حلال است، و لكن در لغت بر حيوانى كه فقط در آب زنده میماند و در بيرون آب میميرد اطلاق سمك و حوت میشود؛ به تحقيقى كه جناب استادم علامه ذوالفنون ابو الفضائل حاج ميرزا ابو الحسن شعرانى- شرف اللّه نفسه الزكية- در تعليقهاى بر وافى افاده فرموده است:
🔸... و قال في الصحاح: السمك خلق الماء، فيكون كل حيوان يعيش فى الماء وحده سمكا. و فى بعض كتب اللغة هو الحوت من خلق الماء، فيكون مرادفا للحوت و يكون الحوت أعم مما يتبادر الى ذهننا.
🔸و الظاهر انّ كل حيوان بحرى يموت إذا خرج من الماء فهو حوت و سمك، فان كان ذا فلس فهو حلال و الا فهو حرام، و كل حيوان يعيش في البر و الماء معا كالسرطان و السلحفاة و الضفادع فهو حرام «وافى ج ۱۱، ص ۵۸، تعليقه مرحوم شعرانى، چاپ رحلى.».
🔹راقم گويد مستند اصيل و قويم اين تحقيق آنست كه قاضى قضاعى در باب الكاف شهاب الأخبار از رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- روايت كرده است كه: «كل من السمك ما له قشور.» فافهم.
↩️ادامه دارد.
📚 هزار و يك كلمه، ج۱، ص۱۳۲ و ۱۳۳.
👉 @raveshsonnati
روش سنتیِ تحصیل علوم حوزوی
#دانستنیهای_لغوی ✔️ علامه حسن زاده آملی ↪️ 🔹و مانند كلمه شجر و شجره است، كلمه سمك و حوت كه امروز
#دانستنیهای_لغوی
✔️ علامه حسن زاده
↪️ و مانند كلمه حوت كلمه كلب است كه در محاورات به سگ اطلاق میشود، ولى در روايت بر شير اطلاق شده است.
🔹ابولهب فرزندى به نام عتيبه (به تصغير) داشت، چون آيه "و النجم" بر پيغمبر اكرم- صلّى اللّه عليه و آله و سلم- نازل گشت نزد آن حضرت آمد و جسارت كرد و گفت به پروردگار و النجم كافرم، حضرت او را نفرين كرد كه: «سلّط اللّه عليك كلبا من كلابه» ابو لهب با فرزندش عتيبه به تجارت میرفتند شيرى شبانه به كاروان زد و فرزند او را بكشت.
🔹فخر رازى در مسأله ۳۱ كتاب اربعين در اثبات نبوّت حضرت رسول اللّه (ص) آورده است كه: «انه عليه السلام قال في حق عتيبة بن أبى لهب: اللهم سلّط عليه كلبا من كلابك فافترسه الأسد» 🔸«اربعين، ص ۳۱۲، چاپ اول، حيدرآباد دكن.».
🔹در ديوان شاعر رسول اللّه (ص) حسان بن ثابت آمده است كه: و قال حسان لعتيبة بن أبىلهب و كان يكنّى أبا واسع، و كان شديد الإيذاء للنبى- صلّى اللّه عليه و آله-، فقال النبى- عليه السلام-: «اللهم سلّط عليه كلبا من كلابك» و خرج ابو واسع فى سفر له و معه عدّة من قومه، فتخطّى إليه السبع من بينهم حتى أكله. 🔸«ديوان حسان بن ثابت، ص ۵۳، چاپ مصر.».
🔹پس از آن در ديوان ياد شده سيزده بيت از حسان در اين موضوع آمده است كه اين چند بيت از آن جمله است:
🔸سائل بنى الأشعر إن جئتهم
🔸ما كان أنباء أبى واسع
🔸ان سلّط اللّه به كلبه
🔸يمشى الهوينى مشية الخادع
🔸فالتهم الرأس بيافوخه
🔸و الحلق منه فغرة الجائع
🔸و الليث يعلوه بأنيابه
🔸منعفرا وسط الدّم النّاقع
🔸من يرجع العام إلى أهله
🔸فما أكيل السبع بالرّاجع
↩️ ادامه دارد.
📚 هزار و يک كلمه، ج۱، ص ۱۳۴.
👉 @raveshsonnati
روش سنتیِ تحصیل علوم حوزوی
#دانستنیهای_لغوی ✔️ علامه حسن زاده ↪️ و مانند كلمه حوت كلمه كلب است كه در محاورات به سگ اطلاق می
#دانستنیهای_لغوی
✔️ علامه حسن زاده
↪️🔹و مانند كلمات ياد شده كلمه «اب» است. در لغت قرآنى كه عربى مبين است، والد و والدة آن كسى است كه فرزند از آنها متكون و متولد است كه در حقيقت پدر و مادرند نه أب كه به معنى اصل به وجه اعم و متكفل امور شخص و معانى ديگر قريب بدانها است. مثلا «الولد سر أبيه» اين اب، والدين هر دو را شامل است. «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ» (الانعام: ۷۵) اين أب والد نيست و ابراهيم مولود او نيست. اين نكته از فص محمدى فصوص الحكم و شرح قيصرى بر آن استفاده شده است، و شواهد آيات و روايات در اين مطلب بسيار است.
🔹جناب استاد علامه طباطبائى- رضوان اللّه تعالى عليه- در الميزان در تفسير كريمه: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ» به تفصيل در اين مطلب شريف اعنى فرق ميان اب و والد بحث فرموده است و بدين نتيجه رسيده است كه «الوالد لا يطلق إلا على الاب الصلبي و هو الذى يلد و يولّد الانسان ...» 🔸«الميزان، ج ۷، ص ۱۶۸- ۱۷۲، چاپ اوّل.»
📚هزار و يک كلمه، ج۱، ص: ۱۳۴
👉 @raveshsonnati
روش سنتیِ تحصیل علوم حوزوی
#دانستنیهای_لغوی ✔️ علامه حسن زاده ↪️🔹و مانند كلمات ياد شده كلمه «اب» است. در لغت قرآنى كه عربى م
#دانستنیهای_لغوی
✔️ علامه حسن زاده
↪️ 🔹و مانند كلمات ياد شده كلمه «بروج» است كه بروج در قرآن كريم به معنى ستارههاى بزرگ است نه بروج اصطلاح هيوى به تفصيلى كه در درس بيستم دروس معرفة الوقت و القبله تقرير كردهايم 🔸«دروس معرفة الوقت و القبلة ص ۱۳۱- ۱۳۴، چاپ اوّل.»
🔹و مانند كلمات ياد شده كلمه «ارض» است. در اصطلاح دانشمندان هيوى ارض بر كره خاك گفته میشود كه آب بر اكثر آن احاطه دارد. اما به اين معنى در قرآن نيامده است، هرچه ارض در قرآنست مراد سطح خاك و خشكى آن يا قطعات آنست. بلكه كوهها نيز از مفهوم ارض خارجاند. قوله سبحانه: «يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ» (مزمل: ۱۴) خداوند زمين را در مقابل كوه قرار داده است، زمين میلرزد و كوه هم میلرزد.
🔹«مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا» (اعراف: ۱۳۲) مشرقها و مغربهاى زمين. مراد كره زمين نيست؛ زيرا كه كره هميشه يك نيمهاش روشن و يك نيمهاش تاريك است، اما قطعات سطح زمين مشرق و مغرب دارد، كره زمين مشرق و مغرب معيّن ندارد.
🔹خداوند زمين را بساط و فرش و منزلگاه قرار داد و رام آفريد كه چون مردم در آن تصرف كنند هر شكل به آن دهند آن شكل را قبول كند و نگاهدارد. قوله تعالى شأنه: «هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا» (ملك: ۱۵) اوست كه زمين را رام شما ساخت. قوله سبحانه: «وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ» (غاشيه: ۲۰) نظر نمیكنند به زمين كه چگونه مسطح گشت.
🔹معاندان گويند: زمين كره است چرا در قرآن گويد زمين را پهن ساختيم؟ در جواب گوئيم مقصود قطعات زمين است زير پاى مردم نه كره زمين. براى تفصيل اين مطلب به درس ۵۲ دروس هيئت و ديگر رشتههاى رياضى رجوع شود. و در همين درس آمده است كه: ارض گاهى به معنى عالم جسمانى دنيوى استعمال گرديده است، در مقابل آسمان كه عالم مجردات و روحانيات است، قوله سبحانه: «وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ» (اعراف: ۱۷۵).
↩️ ادامه دارد.
📚 هزار و يك كلمه، ج۱، ص: ۱۳۴، ۱۳۵.
👉 @raveshsonnati
#دانستنیهای_لغوی
✔️ علامه حسن زاده
↪️ 🔹و از قبيل كلمات ياد شده كلمه «سبلت» است. مرحوم طريحى در ماده «س ب ل» مجمع البحرين گويد: «و فى حديث وصفه -صلی الله علیه و آله- انه كان وافر السبلة. هى بالتحريك الشارب، و الجمع: السبال».
🔹و لكن ندانم در كداميك از شروح جامع بخارى-: عمدة القارى و يا شرح كرمانى و يا شروح ديگران- ديدهام كه «سبلت» در عرف اوائل اطلاق بر لحيه میشد، و در بعد اختصاص به شارب يافته است.
🔹اما وافر السبلة بودن آن حضرت چنانست كه در محاسن برقى آمده است: قال عمرو بن العاص للحسين عليه السلام: ما بال لحاكم أوفر من لحائنا؟ فقال عليه السلام: و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه و الذي خبث لا يخرج الّا نكدا.
🔹در صحاح جوهرى آمده است كه: الصيصة شوكة الحائك يسوّى بها السداة و اللحمة، و منه صيصة الديك التى فى رجله. و صياصى البقر قرونها، و ربما كانت تركب فى الرماح مكان الأسنّة. و الصياصى جمع الصيصة و الصيصية.
🔹ابن اثير در نهاية گويد: فيه- يعنى فى الحديث- انه ذكر فتنة تكون في أقطار الأرض كأنها صياصى بقر أي قرونها، واحدها صيصية بالتخفيف. و قيل: شبّه الرماح التي تشرع فى الفتنة و ما يشبهها من سائر السلاح بقرون بقر مجتمعة. و منه حديث أبى هريرة: أصحاب الدجّال شواربهم كالصياصي- يعنى أنهم أطالوها و فتلوها حتى صارت كأنها قرون بقر.
🔹و از قبيل كلمات ياد شده است اكثر كلماتى كه در اصول معارف در آيات و روايات مستعمل است چنان كه در كلمه ۹۸ بدان اشارتى شده است كه: «الفاظى را كه در اداء و ايفاى معانى بكار میبريم همه از اين نشأه پديد آمدهاند و با معانى مادّى مناسبت دارند ...»
📚هزار و يك كلمه، ج۱، ص: ۱۳۶.
👉 @raveshsonnati
#دانستنیهای_لغوی
💥تفاوت کَره و کُره
🔹قوله سبحانه: فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ «فصلت: ۱۱» كَرْهاً به فتح كاف.
🔹قوله تعالى شأنه: وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً «الاحقاف: ۱۵». كُرْهاً به ضمّ كاف.
🔹در كليات ابوالبقاء (ج۱ ص ۷۶۸) آمده است:
🔸«الكره بالفتح المشقة التى تنال الانسان من خارج مما يحمل عليه باكراه، و منه القيد كره؛ و بالضم ما يناله من ذاته و هو الكراهة».
🔹و فی القاموس (ج۴، ص:۳۰۶):
🔸«الكره بالضم ما اكرهت نفسك عليه، و بالفتح ما اكرهك غيرك عليه».
📚هزار و يک كلمه،ج ۱، ص ۴۱۵.
👉 @raveshsonnati
#دانستنیهای_لغوی
💥 غیظ و غضب، غیظ و ضمد
✔️ علامه حسن زاده آملی
🔹ابن دريد (ابو بكر محمد بن الحسن بن دريد، متوفى ۳۲۱ ه ق)*🔻 در ماده «غيظ» جمهرة اللغه گويد:
🔸و قد فصّل قوم من أهل اللغة بين الغيظ و الغضب، فقال قوم: الغيظ أشد من الغضب. و قال قوم: الغيظ سورة الغضب و أوّله. «جمهرة اللغة، ج ۳، ص ۱۲۲، عمود ۲، ماده غيظ، چاپ حيدرآباد دكن».
🔹و در ماده «ضمد» آن گويد:
🔸و الضّمد الغيظ. ضمد يضمد ضمدا. و فصل قوم من أهل اللغة بين الضّمد و الغيظ، فقالوا: الضمد أن تغتاظ على من تقدر عليه، و الغيظ أن تغتاظ على من تقدر عليه و من لا تقدر عليه، و احتجّوا ببيت النابغة:
🔸و من عصاك فعاقبه معاقبة
🔸تنهى الظلوم و لا تقعد على ضمد
🔸إلّا لمثلك أو من أنت سابقه
🔸سبق الجواد إذا استولى على الأمد
أي لا تغضب على من تقدر عليه. «همان، ج ۲، ص ۲۷۶، عمود ۲».
🔺*دريد بضم دال به صيغه تصغير است. ابن خلّكان در ترجمان او گويد:
🔸دريد بضم الدال المهملة و فتح الراء و سكون الياء المثناة من تحتها و بعدها دال مهملة. و هو تصغير أدرد، و الأدرد الذي ليس في فيه سنّ، و هو تصغير ترخيم. و إنما سمّي هذا التصغير ترخيما لحذف حرف الهمزة من أوله، كما تقول في تصغير أسود سويد، و تصغير أزهر زهير. «وفيات الأعيان، ج ۲، ص ۷۶، چاپ سنگى.»
📚هزار و یک کلمه، ج ۱، ص ۵۵ - ۵۶.
👉 @raveshsonnati
#دانستنیهای_لغوی
💥جهان/عالم
✔️ علامه حسن زاده
🔹جهان اسم فاعل از جهيدن است، سعدى گويد:
🔸يكى پرسيد از آن گمگشته فرزند
🔸كه اى روشن روان پير خردمند
🔸ز مصرش بوى پيراهن شنيدى
🔸چرا در چاه كنعانش نديدى
🔸بگفت احوال ما برق جهان است
🔸دمى پيدا و ديگر دم نهان است
🔸گهى بر طارم اعلى نشينيم
🔸گهى تا پشت پاى خود نبينيم
🔹عالم را جهان گفتهاند چون پيوسته در جهش حيوتى است و دمبدم جهنده است. از اين معنى عارف تعبير به تجدد امثال، در ما سوى الله میكند؛ و حكيم به حركت جوهرى در عالم طبيعت.
📚هزار و يك نكته، ص ۱۳۱.
👉 @raveshsonnati
#دانستنیهای_لغوی
💥معنای عبارت «له کتاب یقرب من مقدار کذا بیتا»
🔹كثيرا ما يأتى المورخون بالبيت فى تاليفاتهم، فى تعريف كتب الرجال العلمية بأن له كتابا يقرب من مقدار كذا بيتا، فاعلم ان البيت هو ما اشتمل على خمسین حرفا و هو ما يساوى سطرا.
🔸يعنى اينكه در كتب رجالى و در تذكرها میگويند فلانى كتابى و يا رسالهاى دارد كه به حسب بيت فلان مقدار است، مراد از بيت در اصطلاح آنان پنجاه حرف است كه مساوى يك سطر است نه بيت به معنى شعر.
📚 هزار و يک نكته، ص: ۲۳۶، ۲۳۷.
👉 @raveshsonnati
#دانستنیهای_لغوی
💥فرق ذهول و نسیان
🔹فرق ذهول و نسیان این است که نفس در ذهول ملکه اقتدار بر تصویر صور خیالیه را دارد، بدون اینکه افتقار به احساس جدید یا غیر آن داشته باشد، به خلاف نسیان که در آن احتیاج به احساس یا چیزهایی که به منزلت احساس است چون علائم دالّه، دارد.
📚 هزار و یک کلمه، ج۶ ص ۳۱۰.
👉 @raveshsonnati
#دانستنیهای_لغوی
💥قل: {مُبـارك} أو {بالبَـرَكة} أو {بارك الله لك أو فيك أو عليك}
❌ ولاتقل: {مَبـْروك} أو {تبارك}
🔹تُعتبرُ كلمة {مَبْـروك} من التهاني المتداولة الشائعة بيننا ونقصد بها الدعاء بالبركة والنّماء عند المناسبات السارّة.
🔹لكنّ الصحيـحَ من جهة اللّغة أن نقول : {مُبـارك} أو {بالبَـرَكة} أو {بارك الله لك أو فيك أو عليك} أما {مَبـْروك} فإنها مشتقّة من {بَرَكَ البعير يَبْرُكُ بُروكًا} أي استناخَ البعير وأقامَ وثبَتَ، فقولنا لشخص {مَبـْروك} يعني بَرَك عليك البعير واستقرّ وثَبَتَ، فهذه العبارة في الحقيقة دعاءٌ على الشخص لا دعاءٌ لـه، و اختلاف المعنى واضح وضوح الشمس.
🔹أما قول: ألف ألف مبروك يعني ألف ألف بعير يبرك عليك.
🔹کما أن التعبیر بـ{تبارك فلان} خطأ اذ ذاك یستعمل فی بیان عظمة المعبود تعالی و تقدّس و یقال: {تبارك الله أحسن الخالقین}.
🔻وقد نظمها نور الدين السالمي بقوله:
🔹ولا تـقـل ـ مهنّئاً ـ مبروك ُ
🔹فـذاك فـي لـسـانـنا متروكُ
🔹لأنّ مـعـنـاه: بـعيرٌ قد بَرَك
🔹عـلـيـك كِـدْنا بعدَه أنْ نَقْبِرَكْ
🔹ولا تقـل يا صاحبـي تبـارك
🔹مُبـاركـاً يا أيّـها المُبـارك
🔹لأن معنـاهُ تـعـالى الله
🔹تـعـاظم المعبـود والإلـه
🔹وإنـّمـا الـصـحيحُ أن يقـالا
🔹مـبـاركٌ عـلـى الـفتى ما نالا
🔹أو بارك الله له فيما وهبْ
🔹كلاهما قد صحّ من قول العربْ
👉 @raveshsonnati