eitaa logo
انجمن راویان هزارسنگر آمل🍃
330 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
3هزار ویدیو
102 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید🕊️ 🌷سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفاً در انتشار مطالب کانال ما را یاری رسانید.🛑 📥مدیر کانال محسن تقی زاده @taghizadeh95
مشاهده در ایتا
دانلود
@qomirib تنها گریه کن 12.mp3
زمان: حجم: 6.48M
📚 🔊 «هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 🏷 کتاب 📌 📍فصل پنجم ص ۸۵ 🍂سوال و جواب بچه ها 🍂دین و دنیا 🍂زندگی حلال 🍂تظاهرات 🍂فراری دادن جوانان از دست ماموران 🍂شکنجه نوجوان 🍂جنازه جوان شهید 📝 کتاب تنها گریه کن نوشته اکرم اسلامی، روایت زندگی اشرف السادات منتظری مادر  @ravianaml ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
Salam bar Ebrahim12.mp3
زمان: حجم: 7.12M
📚 🔊 «هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 🏷 کتاب 🍂 💚رسيدگي به مشکل مردم❤️ 💚شلیک ژ۳ به بطریهای مشروبات الکلی ص ۶۵❤️ 💚آشنائی ابراهیم بافرمانده شهید بروجردی ص ۶۶❤️ 💚پیروزیهای ابراهیم در نبرد کردستان ص ۶۷❤️ 🌿تابســتان ۱۳۵۸ بود. بعد از نماز ظهر و عصر جلوي مســجد سلمان ايستاده بوديم. داشتم با ابراهيم حرف مي زدم که يک دفعه يکي از دوستان با عجله آمد و گفت: پيام امام رو شنيديد؟!با تعجب پرسيديم: نه، مگه چي شده؟! 🌿گفت: امام دستور دادند و گفتند بچه ها و رزمنده هاي کردستان را از محاصره خارج کنيد.بلافاصله محمد شاهرودي آمد و گفت: من و قاسم تشکري و ناصرکرماني عازم کردستان هستيم. ابراهيم گفت: ما هم هستيم...  @ravianaml ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
@qomirib pesaram hosein 12.mp3
زمان: حجم: 4.45M
📚 🔊  🎤«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»  📚 کتاب ✍نویسنده: فاطمه دولتی ♻️ 📝 پسرم حسین، روایت زندگی شهید حسین مالکی نژاد به روایت مادر است، که از سوی انتشارات حماسه یاران به چاپ رسیده است. 🍃این اثر کوشیده تصویر یک نوجوان عاشق و دلباخته اهل بیت سلام الله علیهم را که در سن ۱۲ سالگی وارد جنگ می شود و برایش قضایای مختلفی اتفاق می افتد به تصویر بکشد. 💢قالیبافی 💢دعای مادر 💢اشک مادر 💢برگه اعزام 💢رضایتنامه اعزام 💢حوض آب 💢مدرسه 💢دانشگاه ✨ برنامه ، خوانش کتاب های دفاع مقدس  @ravianaml ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
D1737703T17334110(Web).mp3
زمان: حجم: 15.32M
📚 🎧  🎤«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»  📚 کتاب 🕊(محمد)مصطفوی 🌴شهید مدافع حرم 🍃انتشارات:شهید ابراهیم هادی 🔸️فصل دوازدهم ♻️.جامانده 🔘گمنام 🔘مفقود 🔘پیکر بی سر 🔘خبر شهادت 🔘تشییع پیکر 🔘جعبه انار 🔘وصیتنامه 🔘کنار مادر 🔘کار فرهنگی 🔘کار گشایی 🔘شهید غواص 🔘ریش سفید 🔘لباس سپاه 🔘یگان فاطمیون 🔘امام رضا(ع) 🔘اردوگاه 🔘زیارت 🔘مشهد 🔘شهید زنده 🔘پارچه سبز 🔘سنگ صبور ✨ برنامه خوانش کتاب های دفاع مقدس ☀️  @ravianaml ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
@qomirib Shanbeye aram 12.mp3
زمان: حجم: 7.86M
📚 🔊 🎤«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 📚کتاب 🕊شهید محسن فخری‌زاده ✍ نویسنده: محمدمهدی بهداروند 🍃انتشارات حماسه یاران 💢 📝 کتاب شنبه آرام، روایت زندگی دانشمند شهید محسن فخری‌زاده از کلام همسر اوست. 🔘ویلای آبسرد 🔘تیم حفاظت 🔘الا یاایها الساقی... 🔘دوش وقت سحر... 🔘لیوان چای داغ 🔘خبر شهادت سردار سلیمانی 🔘بعد از حاج قاسم 🔘اشک محسن 🔘خواست خدا 🔘رحمت خدا 🔘صدقه ✨ برنامه ، خوانش کتاب های دفاع مقدس ☀️  @ravianaml ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
خار و میخك - قسمت ۱۲.mp3
زمان: حجم: 9.9M
📚 🔊 🎤«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 📗 💢رمان معاصر فلسطینی ✍نویسنده: 🖼  🔖بذرهای بیداری 🔸در دل اردوگاه، نسلی جدید در حال شکل‌گیری است... 🔘عبدالرحیم 🔘عبدالرحمان 🔘الخلیل 🔘اخوان المسلمین 🔘عبدالفتاح 🔘ابوعمار 🔘یاسر عرفات 🔘شیخ احمد 🔘شیخ حامد 🔘انتخابات ☀️  @ravianaml ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ 📚پیشانی و بوسه(جلد ۶، شمع صراط) 📘 ✍ به روایت همسر شهید ✫⇠ 🍃باز هم سعی می کرد که این مطالب را از من پنهان کند. فقط تا آنجا که حس کنجکاویم به دنبال این قضیه بود, فهمیدم که گردان ایشان در آن عملیات حماسه تاریخی آفریده اند که این همه مورد توجه مسئولین قرار گرفته است. 🍃به هر شکل آن ایام هر روز در این مراسم و آن مراسم شرکت می کرد. یادم هست که در یکی از روزها کنار پنجره ایستاده بودم که متوجه شدم آقا مرتضی از ماشین پیاده شد. چند دقیقه ای با یک نفر همان پایین مشغول صحبت کردن شد. کنجکاو شدم زمانی که به اتاق وارد شد, پس از احوال پرسی مختصری رو به ایشان کردم و گفتم : آقا مرتضی سوالی بکنم جواب قانع کننده ای به من می دی؟ گفت:بفرمایید! گفتم:برای چه شما را مرتب در این مراسم و آن مراسم دعوت می کنند و هدیه به شما می دهند و گل به گردنتان می اندازند؟ گفت:خودم هم گیج و مبهوت هستم، مگر ما چه کرده ایم جز اینکه به خود عمل کرده ایم! دیگر چیزی نگفت و شروع کرد به بیرون آوردن لباسهایش. 🍃راستش را بخواهید ته دلم از این جواب او اصلا راضی نبودم و می دانستم که حتما یک مسئله ای پیش آمده که متقابلا این رفتارها با او می شود. ولی چون متوجه شدم که خودش خیلی راضی نیست که کار بزرگ او بیان شود, من خیلی اسرار نکردم.فقط در ادامه سوالم به ایشان گفتم پس این آقا که پایین با شما صحبت می کرد چه کسی بود؟ خندید و گفت:بنده خدا اشتباه گرفته بود. او به من گفت که عکست را در روزنامه دیده ام من هم به ایشان گفتم آن عکس چهره من نیست! 🍃یکی دو روز گذشت یک روز صبح, یکی از همسران ساکنین هتل که خرمشهری هم بودند به اتاق ما آمد و رو به من کرد و گفت: خانم جاویدی من عکس شوهرتان را در روزنامه دیده ام! خبر جدیدی نبود, ولی خیلی مایل بودم که آن روزنامه را‌ ببینم. از او خواهش کردم که آن روزنامه را برایم بیاورد. ایشان به من گفت: شوهرم که آمد از او می گیرم و برایتان می آورم. 🍃در همان روزها بود که من بواسطه کار واجبی که برایم پیش آمد به فسا رفتم.علت این مسافرت هم ازدواج خواهرم بود. در همان فاصله مجددا ایشان به همراه یگان خدمتشان به کردستان عزیمت کرده بودند. در آن ماموریت شدیدا مجروح شد. یکی دو روز قبل از رفتن ایشان به آن ماموریت من هم به اهواز رفتم. یک روز از کردستان با من تماس گرفت و صادقانه خبر مجروح شدنش را داد... من خیلی ناراحت شدم و از پشت تلفن گریه می کردم و حرف می زدم. با همان حال گرفته به او گفتم :آقا مرتضی تو را به خدا بگو کجایت ترکش خورده؟ گفت:به خدا چیز مهمی نیست یک زخم سطحی بیشتر نیست... ☀️  @ravianaml ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯