eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
635 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🍃🕊 #بوےخوش‌صاحب‌الزمان(عج)⇩ 🔻( روزی برای تمیز کردن اتاق محمدابراهیم به داخل اتاقش رفتم. 🔻 #عطر بسیار خوشی به مشامم رسید و احساس کردم نور خاصی در اتاق است محمد بسیار خوشحال بود و حال خاصی داشت. 🔻به او گفتم: «مادر چرا اتاق تو حال دیگری دارد؟» گفت: «چیزی نیست» خیلی اصرار کردم ولی چیزی نمی‌گفت، پس از کلی خواهش گفت: «به شرطی می‌گویم که تا زمانی که من زنده‌ام به کسی نگویید.»↻ 🔻من قول دادم و محمدابراهیم گفت: «همین الان #حضرت‌ولی‌عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشریف آورده بود در اتاق من و با هم صحبت کردیم. 🔻اول خوشحالم که سعادت دیدار مولایم نصیبم شد، دوم اینکه آقا مرا به عنوان سرباز اسلام بشارت دادند و سرانجام کارم را شهادت در راه خدا نوید دادند و من در جبهه و خط مقدم همچنین صحنه‌هایی را دیده‌ام.»)♡ ▓سرداررشیداسلام ↯ #شھیدمحمدابراهیـم‌موسے‌پسندے🌹 @raviannoorshohada🌹
#شهید_خلبان_حسین_لشکری ⤵️⤵️ من وقتی اسیر شدم پسرم دندان نداشت وقتی از اسارت برگشتم دانشجوی سال دوم دندانپزشکی تهران بود.😍 و زمانی که مأمور سازمان رسیدگی به پروندهٔ جنگ ایران و عراق برای تعیین متجاوز من را به استخبارات عراق آورد و افسر گفت ما یک پیشنهاد به شما می‌دهیم که در قبال آن تا آخر عمرتان در هر کشوری از دنیا می‌خواهید اقامت بگیرید و ازلحاظ مالی تأمین هستید💰 و آن این است که باید مصاحبه‌ای در مقابل تمام خبرگزاری‌ها انجام دهید و بگویید قبل از 31 شهریور و شروع جنگ به عراق آمدم و عملیات انجام دادم که هواپیما سقوط کرد.✈️ در فکر فرورفتم و خانواده‌ام مقابل نظرم آماد و با خودم گفتم اگر بپذیرم عزت جمهوری اسلامی را معامله کردم 😓و اگر نپذیرم باید در همین سلول زندگی‌ام را ادامه دهم و درنهایت پیشنهاد آن‌ها را نپذیرفتم 😍و گفتند اگر نپذیری موهایت رنگ دندان‌هایت می‌شود و مانند تند گویان جنازه‌ات ازاینجا بیرون می‌رود گفتم من بیشتر عمر و جوانی‌ام را دادم و عزت جمهوری اسلامی 💚را باکسی معامله نمی‌کنم💪 و آزادگان نگذاشتند عزت جمهوری اسلامی لگدمال شود. @raviannoorshohada🌹
اخرین تماسی که گرفت به من گفت یه چیزی میگم قبول میکنی؟ بهش گفتم میخوای زن بگیری ❓خندید گفت نه..😅 دو سه باری ازم قول گرفت تا اینکه گفتم باشه قبول..😊 گفت وقتی شهید شدم برام گریه نکنی هااا..برای حضرت زینب گریه کن..😢 اشکهای این خواهر اروم اروم روی صورتش میومد.. گفتم خوابش هم دیدید❓ گفت خیلی وقته خوابش رو ندیدم..😞 اخرین بار خیلی گریه کردم دلتنگی کردم گفتم چرا به خوابم نمیای😭 تا اینکه خوابش رو دیدم:  یه جایی مثل صحرای سرسبز خیلی بزرگ دستم رو گرفته بود و خیلی سریع میدوید.😍.بهش گفتم اروووومتر ...الان میفتم... خلاصه تند تند شاد و خندون دوید و دستم تو دستش بود.😊. رسید به یه تپه.. گفت پایین رونگاه کن چی میبنی؟ گفت دیدم یه برکه است ولی شبیه اسمون پر از ستاره است..✨✨ سید امین گفت این جای منه خیییلی بزرگ و قشنگه...😍 میگه بهش گفتم چرا اینقدر بی تابی میکنم به خوابم نمیای..خیلی دلتنگتم..⁉️ گفت خواهر ما اینجا کار داریم...فعلا نمیتونم به خوابت بیام☝️...ولی بدون جام خیلی خوب و راحته..." 🌹 #سید امین حسینی 🌹 از شهدای فاطمیون ... 🌹raviannoorshohada🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جشن پتو شهید مرتضی عطایی(ابوعلی) در سوریه لبخند بزن دلاور 😃😃😃😃 @raviannoorshohada
خدا یا حسرت شهادت را بردل مگذار
آرزوی شهادت را از ما مگیر
ما را به شهدا ملحق کن،بحق این شهدا
°•|🍃🌸 °•{مدافــــع حــــرم #شهید_ابراهیــم_عشریـــــه🕊🌹}•° #فرازی_از_وصیتنامه ◽️حول محور قـــــرآن، نبوت و ولایـت، اتحـــــاد خود را حفـظ نمایند تا نگذارند دشمن زبـــــون با استفاده از منافقیـــــن داخلی (همانها که از همان ابتدا به دنبال خزیدن در آغوش استکبار بودند و فتنـه 88 را به وجود آورند و به وجود آورنده فتنـه‌های آینده نیز خواهند بود) فکـــــر تعدی به ایـــــران اسلامی را به خود راه دهد. ◽️توشـــــه آخـــــرت خود را از مجالس سوگواری حضرت اباعبدالله الحسیــــــن (علیه السلام) و شهـــدای کربلا و اسارت عمه ســـــادات خانم زینـــــب (سلام الله علیها) فراهم آورید و بدانید که بهشـــت حقیقـــــی را می‌توانید در همین مجالس جست و جو کنید. ◽️حسیـن گونه و زینب وار زندگی کنید و با همین حال به دیدار خـدایتان بروید. ذکـــر و یاد مولایمـــــان حضرت بقیةالله ارواحنـــا فداه را هرگز فراموش نکنید و توسل به مادر سادات خانم زهـرای اطهر را کار هر روزتان قرار دهید. #ســــالــــروزولادتــــــــــــ 🌹@raviannoorshohada🌹
°•|🍃🌸 °•{ســردار والامقام #شهید_حسین_خـــــرازی🕊🌹}•° 🔴 #بوسه_بر_پای_رزمندگان ◽️حاج حسين رزمنده‌ها را عاشقانه دوست داشت و گاه اين عشق را جور‌ی نشان می‌داد كه انسان حيران می‌شد. ◽️يك شب تانك‌ها را آماده كرده بوديم و منتظر دستور حركت بوديم. من نشسته بودم كنار برجك و حواسم به پیرامونمان بود و تحركاتی كه گاه بچه‌ها داشتند. يك وقت ديدم يك نفر بين تانك‌ها راه می‌رود و با سرنشين‌ها گفت و گوهای كوتاه می‌كند. كنجكاو شدم ببينم كيست. ◽️مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنار تانكی كه من نشسته بودم رويش. همين كه خواستم از جايم تكان بخورم، دو دستی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيد. گفت: به خدا سپردمتون! ◽️تا صداش را شنيدم، نفسم بريد. گفتم: حاج حسين؟ گفت: هيس؛ صدات درنياد! و رفت سراغ تانک بعدی. #ســــالــــروزولادتــــــــــــ 🌹@raviannoorshohada🌹
قناعت پیشه بود. اهل بریز و بپاش نبود و در شرایط سخت می‌توانست زندگی کند.👌 دروغ از او  شنیده نمی‌شد❌. شب را خیلی دوست داشت. اگر مسافرت می‌خواست برود شب را برای حرکت انتخاب می‌کرد. اهل زیارت بود. بیش از بیست بار به زیارت امام رضا علیه السلام رفته بود☺️. و چندین بار کربلا رفته بود. گاهی خانواده را هم به زیارت قم و جمکران و شاه عبدالعظیم می‌برد. خیلی عاشق امام حسین علیه‌السلام و حضرت زهرا سلام الله‌علیها بود❤️. عاشق مقام معظم رهبری حفظه الله تعالی بود و هرموقع ایشان سخنرانی🎤 می‌کردند فرمایشاتشان را پیگیری می‌کرد. بسیار مهربان شوخ طبع و باصفا بود. هرکس با او معاشرت می‌کرد، از بودن با او لذت می‌برد. . به همه احترام می‌گذاشت و برای خدمت به همه آماده بود. اگر می‌دید کاری برای کسی از دستش برمی‌آید خودش به او پیشنهاد می‌داد که می‌خواهی فلان کار را برایت انجام دهم؟ همین اخلاق، مهر او را در دل اطرافیان می‌انداخت🙂. بسیار شجاع و غیرتی بود. گلزار شهدا زیاد می‌رفت. بیشتر شب‌ها تپه نور الشهدا می‌رفت. سوریه هم که بود می‌گفتند مزار شهدای آنجا را زیاد می‌رفته است. کلا پاتوقش آنجا بود. مرد عمل بود و فقط حرف نمی‌زد.💐 اولین پزشک مدافع‌حرم #شهید_محمدحسن_قاسمی🌹 @raviannoorshohada🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 🌷 #یک_دقیقه_یک_روایت ❣رِوایَتی مُتَفاوِت از تّابوتِ شَّهیدِ گُمًنامّ 🎬#روایت#حاج_حسین_یکتا 🌹🍃 @raviannoorshohada
°•|🍃🌸 °•{مرد پولادین مبارز انقلابی و دادستان #شهید_سیداسدالله_لاجوردی🌹}•° #فرازی_از_وصیتنامه ◽️خـــــدايا! تو شاهـــــدی چندين بار به عناوين مختلف، خطر منافقين انقلاب را (همانان که التقاط، به گونه منافقيـــــــن خلـــق سراسر وجودشان را و همه ذهــن و باورشـــــان را پـــــــر کرده و همــــانان که رياکارانه برای رسيدن به مقصودشان دستمال ابريشمی بسيار بزرگ "به بزرگی مجمع الاضداد" به دست گرفته‌اند، هـــم #رجایـی و #باهنــر را می‌کشنــــد و هم به سوگشان می‌نشينند، هم با منافقيـــن خلق، پيوند تشکيلاتی و سپس...! برقرار می‌کنند، هم آنان را دستگيـــر می‌کنند و هم برای آزاديشـــان و اعطای مقـــــام و مسئوليـــــت بـد آنان تلاش می‌کنند و از افشای ماهيت کثيف آنان سخت بيمناک می‌شوند، هم در مبـــارزه عليه آنان و در حقيقت برای جلـــب رضايت مسئولين و نجـــــات بنيادی آنان خود را در صـــــف منافق‌کشان می‌زنند و هم در حوزه‌هـای علميه به فقه و فقاهت روی می‌آورند تا مسير فقه را عوض کنند)، به مسئوليــن گوشزد کرده‌ام ولی نمی‌دانم چرا ترتيب اثر نداده‌اند. @raviannoorshohada🌹
#خاطرات_شـ‌هدا ♥️🍃همسرم خیلی وقت‌ها از #شهدا برایم صحبت می‌کرد💞. از شهید املاکی و شهدای دوران دفاع مقدس زیاد یاد می‌کرد و همیشه #غبطه نبودن‌هایش در آن دوران را می‌خورد. از شهدا و فرماندهانی صحبت می‌کرد که با وجود سن کم توانسته بودند👌 خدمتی به نظام و اسلام کنند. علاقه زیادی به دانشمند #هسته‌ای شهیدمصطفی احمدی‌روشن داشت. همیشه به مادرش می‌گفت شما چهار پسر دارید، نمی‌خواهید یکی را هدیه کنید.‼️ وقتی من شهید شدم باید مثل مادر احمدی‌روشن #محکم باشی و خوب صحبت کنی. ♥️🍃با حرف‌ها و کارهایش ما را برای #شهادتش آماده می‌کرد. قبل از تولد زهرا دخترم یک CD📀 از دختر شهید محمد ناصر ناصری به خانه آورد. دختر شهید در آن برای پدرش می‌خواند🎤: «بابا‌جان باز سلام، منم زهرایت، #دختر کوچک تو.‌ ای امید من و‌ ای شادی تنهایی من. یاد دارم که دم رفتن تو دامنت بگرفتم😔 و به تو می‌گفتم پدر این بار نرو. پدر این بار نرو. من همان روز بله فهمیدم #سفرت طولانی است....» ♥️🍃بعد رو به #من کرد و گفت: اگر من صاحب فرزند دختر شدم، اسمش را زهرا 💓می‌گذارم. تا زمانی که شهید شدم زهرایم برایم اینگونه بخواند. #دخترمان زهرا ۱۴ تیر ۱۳۸۴ به دنیا آمد. محمدحسین در دوره‌ای این صحبت‌ها را می‌کرد که نه جنگی بود و نه شهادتی مطرح بود. اما شرایط اینگونه مهیا شد تا به #آرزویش برسد و شهید مدافع حرم شود و دخترمان زهرا طبق خواسته پدر در مراسم پدر شهیدش از اشعاری که خود شهید از امام زمان (عج) و حضرت #زینب (س) سروده بود، خواند. ✍ به روایت همسر بزرگوار شهید #شهید_محمدحسین_عطری🌷 @raviannoorshohada🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#درد و دل های سیده سلام بدرالدین برای پسرش #شهید_احمد_مشلب "مادر جان من تو را میبینم با هر خنده چشمانم برای دیدن دوباره ات اشک می ریزد" #مادرانه_های_سید_سلام_بدرالدین۲ #شهیداحمدمشلب 🌹@raviannoorshohada🌹
خاله معصومه‼️ علاقه خاصی به حضرت معصومه(س) داشت.🌹 اونقدر با ایشون حس راحتی داشت که گاهی من تعجب میکردم. صداش میکرد «خاله معصومه».❤️ هرچی که می خواست، یکسره میرفت خدمت خانم. می گفت خاله معصومه خیلی مهربون و مهمون نوازه و تا حالا نشده که به من جواب رد بده.🌸 میگفت: من شما رو از حضرت معصومه خواستم و بهم دادن.🌺 نقل از: #همسرشهیدمدافع‌حرم سید رضا طاهر🌷 @raviannoorshohada🌹
🌷دیدار خانواده معظم سرداران شهید آقامهدی و آقامجید زین الدین و تعدادی از خانواده های معظم شهدا و خادمین شهدا در ایام عید سعید غدیر با خانواده معظم شهیدان نوجوان گمنام عبدالحمید و محمدجعفر زارع در شهر مقدس قم انجام گردید... ⚘در این دیدار خانواده معظم شهیدان و راویان به روایت گری پرداختند... @raviannoorshohada
🌷 دیدار جمعی از راویان و خادمین شهدا در ایام عید سعید غدیر با خانواده معظم شهید مدافع حرم فاطمیون سیدحسن حسینی در شهر مقدس قم انجام گردید... ⚘در این دیدار خانواده معظم شهیدان و راویان به روایت گری پرداختند... @raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #فیلم |بازخوانی نقش شهید «سید علی اندرزگو» در طول مبارزات انقلاب 🔹دوم شهریور ماه، سالروز شهادت مرد هزار چهره انقلاب @raviannoorshohada
🌹زندگینامه شهید اندرزگو شهید «سید علی اندرزگو» در غروب روز نوزدهم رمضان سال ۱۳۵۷ در حلقه محاصره مأموران ساواک گرفتار شد. سید که نمی­ خواست زنده به دست ساواک بیفتد به گونه ­ای حرکت کرد که مأموران فکر کنند مسلح است و قصد تیراندازی دارد. پس رگبار گلوله را به سویش گشودند.. 🌹به گزارش دفاع پرس از مشهد، شهید «سید علی اندرزگو» سال ۱۳۱۸، در ظهر یکی از روز‌های ماه رمضان متولد شد. محل تولدش تهران بود. در میدان «شوش» پایین خیابان «صفاری». از همان کودکی پر جنب و جوش و بازیگوش بود. هفت ساله بود که به مدرسه رفت و دوران ابتدایی را در مدرسه «فرخی» تهران گذراند. ۱۲ ساله که شد در یک نجاری مشغول کار شد و هم زمان، تحصیلات طلبگی‌اش را در مدرسه «هرندی» آغاز کرد. 🌹آشنایی با فدائیان اسلام دوران نوجوانی‌اش این گونه می­‌گذشت که در ۱۶ سالگی با حاج «صادق امانی» آشنا شد. بهانه این آشنایی حضور در جلسات هفتگی هیأتی بود که در خانه‌­ای در خیابان «لرزاده» برگزار می‌شد. در این جلسات اعضای «فداییان اسلام» حضور داشتند و او که روحیه‌­ای ظلم‌ستیز داشت و از نابرابری­‌ها رنج می‌برد، خیلی زود با فدائیان اسلام ارتباط برقرار کرد و در مبارزات آن‌ها همراه‌شان شد. 🌹در ایام درگیری­‌های قیام ۱۵ خرداد او را به همراه چند تن دیگر دستگیر و زندانی کردند. اما او در زندان لب به هیچ اعتراضی باز نکرد. سرانجام بازجو‌ها چیزی برای محکومیت او نیافته، آزادش کردند. پس از آزادی از زندان، «اندرزگو» فعالیت جدی خود را در جرگه «فداییان اسلام» آغاز کرد. نخستین حرکت او در جمع فداییان اسلام، مشارکت در ترور «حسنعلی منصور» نخست وزیر وقت بود. 🌹نگاهی به زندگینامه شهید 19 رمضان سید علی اندرزگو///مجاهد شهیدی که تولد و شهادتش در ماه رمضان مقدر شد هجرت به عراق و ملاقات با امام خمینی (ره) بعد از ترور منصور دستگاه ساواک با تمام قدرت در پی یافتن عوامل این اقدام جسورانه بر آمد. (شهیدان) «بخارایی»، «هرندی»، «نیک نژاد» و «امانی» در زمانی نسبتاً کوتاه دستگیر و در یک دادگاه نظامی به اعدام محکوم شدند، اما «سید علی اندرزگو» با زیرکی گریخت و در قم زندگی مخفیانه‌­ای را شروع کرد. مدتی بعد ساواک ردپای او را شناسایی کرد و در صدد دستگیر کردن او برآمد، اما او این‌بار نیز توانست به موقع فرار کند و مخفیانه به عراق برود. «اندرزگو» در آن‌جا با امام خمینی (ره) رهبر نهضت اسلامی که در تبعید به‌سر می‌برد ملاقات کرد. در سال ۱۳۴۵ «اندرزگو» با گذرنامه جعلی به ایران بازگشت و دوباره راهی قم شد. در قم او همچنان فعالیت‌های انقلابی­‌اش را از پخش اعلامیه گرفته تا تهیه اسلحه برای مبارزان از سر گرفت. اما این‌بار هم ساواک از وجود او باخبر شد و در پی دستگیری‌اش برآمد. سپس در سال ۱۳۴۹ راهی تهران شد و با چهره و ظاهری دیگر در مدرسه علمیه «چیذر» به تحصیل مشغول شد. 🌹در همین سال «اندرزگو» شریک زندگی پرتلاطم خود را یافت. پیش‌نماز مسجد «چیذر»، خانم «کبری سیل سه پور» را که از خانواده‌ای اصیل و مذهبی بود به او معرفی کرد. این ۲ یکدیگر را در فضایی ساده و صمیمی دیدند و در روز میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) با یکدیگر ازدواج کردند. 🌹سفر به مشهد و ادامه تحصیل در سال ۱۳۵۱ ساواک یک بار دیگر نشانی «سید علی اندرزگو» را پیدا کرد و او بار دیگر به «قم» رفت. در «قم» نام مستعاری برای خود برگزید و در یک اتاق اجاره‌ای زندگی‌­اش را از سر گرفت. ساواک این‌بار هم او را پیدا کرد، ولی همچون همیشه گریخت و مقصد بعدی­‌اش را «مشهد» انتخاب کرد. در مشهد مقدماتی فراهم کرد تا توانست از طریق «زاهدان» و «زابل» به «افغانستان» فرار کند. مدتی کوتاه در «افغانستان» ماند و مجددا به «مشهد» بازگشت. این بار اقامتش در «مشهد» طولانی شد؛ لذا می­‌توانست تحصیل علوم دینی را ادامه دهد. در «مشهد» بار‌ها خانه عوض کرد تا شناسایی نشود. یک بار پنهانی به حج رفت و بازگشت. مجدداً عازم عمره شد. این بار از «عربستان» به «عراق» و «نجف» رفت و بار دیگر با امام راحل ملاقات کرد. مقصد بعدی او «سوریه» و «لبنان» بود. او در «لبنان» یک دوره کامل آموزش نظامی را فرا گرفت و خود را برای مبارزه‌­ای سنگین‌تر با رژیم شاه آماده کرد. 🌹@raviannoorshohada
🌹تصمیمی مهم هنگامی که شهید «اندرزگو» مخفیانه به ایران بازگشت، تصمیمی مهم گرفته بود. هدف این‌بار او ترور شخص «شاه» بود. این تصمیم شهید با اوج‌گیری حرکت­‌های مردم در انقلاب اسلامی، در ماه رمضان ۱۳۵۷ مصادف شده بود. هنگامی که «سید علی اندرزگو» خود را برای ترور «شاه» در روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان آماده می‌کرد، ساواک بار دیگر از حضور او در ایران مطلع شد. از آن‌جایی که عوامل رژیم پهلوی می­‌دانستند در شرایط بحرانی سال ۱۳۵۷ هر حرکت اندرزگو می‌تواند تأثیرات گسترده­‌ای داشته باشد، لذا با تمام قوا در پی یافتنش برآمدند. مأموران ساواک شهر‌های «قم»، «مشهد» و «تهران» را کاملا زیر نظر داشتند. تلفن‌های تمام اشخاصی که می­‌توانستند با او ارتباط داشته باشند یک‌سره کنترل می‌شد و همه آماده بودند که سید را بیابند و دستگیرش کنند. 🌹عروج در نوزدهم رمضان روز هجدهم رمضان، سید در «تهران» با یکی از دوستانش تلفنی تماس گرفت و به او اطلاع داد که فردا افطار به منزل او خواهد رفت. ساواک از این مکالمه باخبر شد. مأموران غروب روز بعد یعنی نوزدهم رمضان که مصادف بود با دوم شهریور سال ۱۳۵۷، نزدیک افطار در محل قرار حاضر شدند و او را محاصره کردند. سید که نمی­ خواست زنده به دست ساواک بیفتد به گونه‌­ای حرکت کرد که مأموران فکر کنند مسلح است و قصد تیراندازی دارد. پس رگبار گلوله را به سویش گشودند و او در زیر آخرین اشعه­‌های خورشید خون رنگ نوزدهم رمضان در خون خود غلتید. در آخرین لحظات حیات چند برگ از نوشته­‌های محرمانه دفترچه یادداشتش را در دهان گذشت و فرو داد تا به دست ساواک نیفتد.‌ می‌توانی نان طلبگی بخوری بسم‌الله همسر شهید اندرزگو: آن موقع من ۱۶ سال، و ایشان حدود ۲۹ سال داشتند. قرار شد با خانواده‌­ام به منزل آقای موسوی در اختیاریه برویم تا او را ببینیم. در آن جا او گوشه‌­ای نشسته بود. من چای بردم، ولی از سر حجب و حیا نه من ایشان را توانستم ببینم و نه او مرا. فقط موقعی که از خانه خارج می‌­شد از پنجره او را دیدم. لباس قبای نیمچه‌­ای به تن، و کلاه عرقچین مشکی به سر داشت. ظاهراً تازه طلبه شده بود. قرار شد برای بار دوم همدیگر را ببینیم و صحبت کنیم که او آن موقع گفت: «من طلبه‌­ای هستم که نه کسی را دارم و نه از مال دنیا چیزی. اگر می‌توانی نان طلبگی بخوری، بسم‌الله». من هم پذیرفتم. 🌹چهارده سال مبارزه در خفا عبدالمجید معادیخواه: او، چون قصد خود را در کاری با کسی در میان نمی‌­گذاشت، هیچ‌کس نمی‌­توانست او را از کاری که می‌خواهد انجام دهد، باز دارد. در مدت ۱۴ سال، افراد زیادی با وی در تماس بودند، ولی از کارهایش سر در نمی‌­آوردند. هنگام تردد در مناطق و کوچه‌های مختلف، همیشه محل را بررسی می‌کرد تا کسی او را تعقیب نکند و متوجه او نشود. گاهی مدت‌های طولانی ناپدید می­‌شد تا هیچ کس سرنخی درباره زمان و نحوه ملاقات‌هایش به دست ساواک ندهد. هیچ‌گاه معلوم نشد با چه کسانی ارتباط دارد. تنها بعد از دستگیری و زندانی شدن دوستش بود که مشخص می‌شد افراد زیادی با او ارتباط داشته‌اند. بیشتر ملاقات­‌های او بدون قرار و هماهنگی قبلی بود. 🌹روضه حضرت علی اکبر (ع) را خوب می‌خواند «اندرزگو» با آرامش و اطمینان قلب با دیگران تعامل می­‌کرد. روحی آرام و قلبی مطمئن داشت. چنان آرام و سوزناک دعا می­‌خواند که هم خودش آهسته اشک می‌ریخت و هم دیگران را به گریه وا می‌داشت و وقتی نوبت به قرآن سرگرفتن می‌رسید، این اشک­‌ها و ناله­‌ها سوز بیشتری پیدا می‌کرد. در توسل و ارتباط با معصومان (ع) آرامش خاصی می‌یافت و این آرامش به همسرش نیز منتقل می‌شد. هرگاه اسم حضرت «علی اکبر (ع)» بر زبان می‌آمد گریه می­‌کرد؛ او عاشق آن حضرت بود. «سید علی» روضه حضرت «علی اکبر (ع)» را خوب می­‌خواند. 🌹شهادت طلبی «اندرزگو» همیشه آماده شهادت بود. از جمله دعا‌های او این بود که «خدایا به ما لیاقت شهادت بده»؛ چنان که از ۱۹ سالگی و از زمان شهادت «نواب صفوی»، با خود و با خدای خود عهد شهادت می‌بندد و این عهد را با حضور بر مزار شهید «نواب صفوی» امضا می‌کند. وی می‌گفت: «من دلخوش در آرزوی فرا رسیدن لحظات شیرین پرافتخار شهادت هستم. آرزومندم مسلمان­‌ها به پیروزی برسند، اما هرگز غرضم این نیست که بعد از پیروزی رسیدن آن‌ها، افتخاری برای خودم کسب کنم. دوست دارم روزی فرا برسد که در خدمت به این ملت فنا شوم». در اکثر مجالس دینی حضور می­‌یافت. در مسجد عابد، و در صحنه سیاست، بهترین سیاستمدار بود. در مبارزه، قهرمان جنگ و در مدرسه و محیط دانش بهترین شاگرد درس خوان بود. همیشه ذکر و فکرش شهادت بود. همسرش می‌گوید: «او زندگی را چیزی جز جهاد و مبارزه نمی‌­دانست و همیشه در صدد بود به هر نحو که شده راهش را ادامه دهد». @raviannoorshohada🌹
میراث شهید🌹 طبق صورت جلسه سازمان اطلاعات و امنیت کشور، مورخ ۲۷ آذرماه ۱۳۵۷ وسایل و مدارک متعلق به «سید علی اندرزگو» عبارت بودند از ساعت مچی یک عدد، چاقو یک عدد، انگشتر عقیق یک عدد، سه قبضه اسلحه کمری، خشابه مربوطه پنج عدد، فشنگ با کلیبر‌های مختلف هشتاد و یک عدد، تعداد زیادی نوار کاست و ریلی و نشریات، ۱۱ دستگاه ضبط صوت (پنج دستگاه ریلی بزرگ و شش دستگاه کاست کوچک)، مبلغ ۵۹۶ هزار و ۸۴۰ ریال؛ ۲ دستگاه بی سیم، کمربند تجهیزاتی یک عدد. همچنین یک قطعه زمین در کوی «طلاب مشهد» یا یک قطعه باغ؛ و نیز کتابخانه‌­اش که در آن زمان بالغ بر ۲۰۰ هزار تومان ارزشی مالی داشت، میراث شهید محسوب می‌­شد. 🌹مزار شهید همسر شهید «اندرزگو» می­‌گوید: «تا مدت­‌ها نمی‌دانستیم آقا شهید شده است. منتظر بودیم او با امام به ایران برگردد. وقتی امام آمد ما را نزد ایشان بردند. امام خبر شهادت ایشان را به ما دادند. باور نمی­‌کردم، ولی امام تأیید کردند و فرمودند: سید بزرگوار شهید شده است. بعد‌ها «تهرانی»، شکنجه‌­گر ساواک، شیوه شهادت سید را بازگو کرد و مزار او را در «بهشت زهرا» در قطعه ۳۹ به ما نشان داد. 🌹@raviannoorshohad
11.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #فیلم | بانو کبری سیل سه‌پور، همسر شهید اندرزگو، زنی که سال‌ها در مبارزات کنار همسرش فعال بود. 🔹این بانو فرهیخته در سومین دوره جایزه جهانی گوهرشاد جزو ۸ بانو نیکوکار ملی برگزیده شد. سالروز شهادت سید علی‌ اندرزگو @raviannoorshohada
۲۲ ذی الحجه شهادٺ #میثم_تمار تسلیٺ باد ▪️میثم در این زمانه عجب اسم مبهمےسٺ ▪️شعرم دخیل بسته درِ آستان تو ▪️عالم تمام، حادثۀ عشق #حیدر اسٺ ▪️عشقے ڪه دود داده همه دودمان تو @raviannoorshohada
🌷هیئت بیت الشهدا ویژه ی خانواده های معظم شهدای استان قم، ویژه برنامه ای به مناسبت ولادت با سعادت حضرت امام موسی کاظم(علیه السلام) با سخنرانی حاج آقا سامانلو پدر بزرگوار شهید عارف مدافع حرم آقاسعید سامانلو و مداحی حاج وحید خیابانی در منزل پدر بزرگوار شهید مدافع حرم سعید سامانلو با حضور خانواده های معظم شهدا و خادمین شهدا برگزار نمود... @raviannoorshohada
💠 من هیچی نیستم 💠 🌸ابراهیم هیچوقت از کلمه «من» استفاده نمیکرد. حتی برای شکستن نَفْس خودش کارهایی رو میکرد. 🌸مثلا زمانی که قهرمان کشتی بود توی بازار، کارتون روی دوش خودش میذاشت و جا به جا میکرد.. 🌸حتی یکبار که برای وضو به دستشویی های مسجد رفت و وقتی دید چاه دستشویی گرفته، رفت داخل زیرزمین و چاه رو باز کرد. سپس دستشویی رو کامل تمیز کرد؛ شست و آماده کرد. 🌸ابراهیم از این کارها خیلی انجام میداد. همیشه خودش رو در مقابل خدا کوچیک میدید. میگفت: این کارهارو انجام میدم تا بفهمم من هیچی نیستم.. ✅ سلام بر ابراهیم۲ #شهید_ابراهیم_هادی @raviannoorshohada
🔴 سخنان_رهبری عزیز را گوش می داد و پیگیری می کرد❗️ پرینتشان را می گرفت و زیر سخنان ایشان خط می کشید📝. اگر به اینترنت دسترسی نداشت، روزنامه می خرید. می نشست و با دقت مطالعه می کرد. بین مطالب چاپ شده در روزنامه ها مقایسه می کرد و می گفت این روزنامه سخنان حضرت آقا را حذف کرده😞 و یا فلان روزنامه همه فرمایشات را کامل چاپ کرده است.👌 📕نقل از مادر شهید محمدرضا دهقان #شهدا_ولایتمدار_بودند✌️🕊 @raviannoorshohada
از همان اوایل جنگ، به قول همرزمانش در جبهه، «زیادی زنده» بود شیفته #شهادت بود در عملیات محرم با شهید پیرانیان و دوستان دیگر به موسیان و دهلران رفته بودیم یک خمپاره ۱۲۰ جلوی پای ما اصابت کرد و منفجر نشد حاج حسن آقا همون موقع باید #شهید می شد؛ اما نشد خودش می گفت: این خمپاره میتونست پایان زندگی دنیوی ما باشد یک بار در والفجر مقدماتی نزدیک آتش بارهای ایشان رفته بودیم، چند نفر هم شهید شده بودند ایشان در همان خط برای شهدا مراسم بزرگداشت و یادبود گرفت مراسم پرشوری که در خط مقدم حال و هوای تازه ای داشت سال ۶۷ جنگ برای خیلی ها تمام شد اما برای حاج حسن ادامه داشت تا سال ۱۳۹۰..... و شهادت را بدست آورد #دانشمند_شهید_حسن_طهرانی_مقدم #پدر_موشکی_ایران @raviannoorshohada
آقا سعید با اینکه در سوریه فرمانده ما بود اما حقیقت خود را خادم بچه ها میدانست✋ و بیشتر از اینکه دستور بدهد،متولی کارهای ما بود. گاهی اوقات موها و محاسن نیروها را اصلاح میکرد✂️. اغلب به علت دوری اشپزخانه از مقر ما غذایی که برای بچه ها می آوردند سرد شده بود و باید گرم می شد.کسی که پای ثابت گرم کردن غذا بدای بچه ها بودکسی نبود جز فرمانده سعید بدون کمترین منت حرفی غذا را میگرفت،گرم میکرد و سفره میڱذاشت و بین بچه ها تقسیم میکرد🙂 شهید مدافع حرم سعید مسافر🌹 @raviannoorshohada
محمد یک انسان بسیار بااخلاق، صبور و خلاق بود😊 و همه او را به‌عنوان یک فرمانده میدانی قوی می‌شناختند. 💪 در عملیات خان‌طومان ضربه‌هایی که محمد به تکفیری‌ها وارد کرد اصلاً قابل وصف نیست.❗️👊 از آن‌ها تلفات زیادی گرفت ولی دشمن کوردل همیشه دنبال جوانان ماست تا آن‌ها را شهید کند و بتواند به‌اندازه یک نفر هم که شده از یاران ولایت کم کند.😔 همه دوستانی که در این راه به شهادت رسیدند، دوستان و حافظان ولایت بودند.🌸 الآن در این شرایط مملکت به این بچه‌ها نیاز داشتیم ولی دست تقدیر خواست شهادت نصیبشان شود.🌸🌸 فرمانده دلاور🌸شهید محمد معافی🌸 @raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگر فیلم دیده نشده از بچه های گردان کمیل که همگی عزیزان شهید شدند... از دوستان #شهیدابراهیم_هادی 🌹یاد دلاور مردان ۸ سال دفاع مقدس و مدافعین حرم گرامی🌹 « اللهم عجل لولیک الفرج » 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @raviannoorshohada