به_عشق_شهدا
هیئتی را در مسجد راه اندازی کردند به نام «رهروان شهدا» هر هفته با بچه ها دور هم جمع می شدند و به عشق شهدا برنامه هیئت را پیگیری می کردند. هادی در این هیئت مداحی هم می کرد. همه او را دوست داشتند.
اما یکی از کارهای مهمی که همراه با برخی دوستان انجام داد، نصب تابلوی شهدا در کوچه ها بود. من اولین بار از سید علی مصطفوی (همسفر شهدا) شنیدم که می گفت: باید برای شهدای محل کاری انجام دهیم.
گفتم: چه کاری؟
گفت: بیشتر کوچه ها به اسم شهید است اما به خاطر گذشت سه دهه از شهادت آنها، هیچکس این شهدا را نمی شناسد. لااقل تصویر شهید را در سرکوچه نصب کنیم تا مردم با چهره شهید آشنا شوند. یا اینکه زندگینامه ای از شهید را به اطلاع اهل آن کوچه برسانیم.
کار آغاز شد. از طریق مساجد و بنیاد شهید و... تصاویر شهدای محل جمع آوری شد.
هادی در همان ایام، کار با فتوشاپ و دیگر نرم افزارهای کامپیوتری را یادگرفت. استعداد او برای فراگرفتن این کارها زیاد بود.
تصاویر شهدا را اسکن و سپس در یک اندازه مشخص طراحی کردند. بعد هم بَنر تهیه می شد.
با یک نجار هم صحبت شد که این تصاویر را به صورت قاب چوبی در آورد. کار خیلی سریع به نتیجه رسید. هادی وانت پدرش را می آورد و با یک دریل و... کار را به اتمام می رساند.
🌹 @raviannoorshohada
8.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
|💔|پیش حسین(ع)رفتن...
با چهره #خونی
زینسان بود زیبا
معراج شهدا
🌹@raviannoorshohada
#مناجات_زیبای_شهید🌙
« دوست دارم در منتهای بیڪسی باشم . در منتهای گمنامی ؛ دوست دارم بدنم زیر آفتاب سہ شبانهروز بماند . دوست دارم بدنم از زخمهای جای پای دشمنان خدا و دین پر باشد و دوست دارم سرم را از پشت سر ببرند . »
« همہ این ها را دوست دارم زیرا نمیخواهم فردای قیامت ڪه حضرت زهرا (س) برای شفاعت امت پدرش ظهور میڪنند ، من با این جسم ڪم ارزش خود سالم حاضر باشم .»
«دوست دارم وقتی نامہ عمل من باز شد و سراسر گناه بود ، حضرت اشارهای و نگاهی بہ بدن من ڪنند و بگویند بہ حسینم او را بخشیدم . »
انشاءالله خدا ما را فردای قیامت شرمنده حضرت امابیها (س) قرار ندهد .
بہ ما رحم ڪن ای ارحم الراحمین ! و ای ستارالعیوب ! و ای غفارالذنوب !
✍ شایان ذڪر است ، شهید نوید صفری در استان دیرالزور سوریہ زخمی شده و بہ اسارت تروریستها در آمد . و 20 روز بعد با آزادی ڪامل این شهر پیڪر مطهر او پیدا شد . با یافتن پیڪرش مشخص شد ڪه او همچون ارباب بیڪفن خود امام حسین (ع) ، مظلومانہ بہ شهادت رسیده و سر از تنش جدا شده است .
شهید مدافع حرم آلالله ...
#شهید_نوید_صفری
@raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
#شهیدی_که_زنده_شد
✍پاسدار شهيد احمد خادم الحسينى در سال ١٣٣٢ در شيراز متولد شد.
در شهر #شيراز در دوران دفاع مقدس به هنگام تشييع و تدفين شهدا رسم بر این بود که علماى برجسته شهر و ائمه جماعات دوشادوش مردم در مراسم شرکت مى کردند و در پایان مراسم تشييع، مسؤوليت #تلقين شهدا را برعهده مى گرفتند.
از نماینده #امام و امام جمعه محترم شيراز شنيدم: «پس از عمليات بيت المقدس که منجر به فتح #خرمشهر گردید عده اى از شهدایى را که در این عمليات به شهادت رسيده بودند به شيراز آوردند. #جمعيت زیادى از مردم در این مراسم تشييع حضور یافته بودند که در ميان آنها علماى شهر دیده مى شدند.
اجساد مطهر شهدا در ميان حزن و اندوه فراوان مردم بر دستهاى آنان تا "دارالرحمه" شيراز تشييع گردید و پيكرهاى مطهر شهدا در آنار قبرهایى که از قبل آماده شده بود، قرار گرفت.
در شيراز رسم بر این بود که علماى شهر بخصوص روحانيونى که از لحاظ سنى و موقعيت اجتماعى از دیگران ممتازتر بودند مسؤوليت تلقين شهدا را برعهده مى گرفتند. حجة الاسلام و المسلمين طوبائى از روحانيون شهر که امام جماعت مسجد کوشک عباسعلى شيراز بود براى من نقل مى کرد: شب قبل که براى نماز شب برخاستم مسائلى برایم پيش آمد که دانستم فردا با امری عجيب مواجه مى شوم.
وقتى وارد قبر شدم تا تلقين شهيد مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهيد حالت تبسمى احساس کردم و فهميدم با صحنه اى غير طبيعى روبرو هستم. وقتى خم شدم و تلقين شهيد را آغاز کردم، به محض اینكه به اسم مبارك امام #زمان(عج) رسيدم مشاهده کردم جان به بدن این شهيد مراجعت کرد، چون شهيد به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد، به نحوى که سر او تا روى سينه خم شد و دوباره به حالت اوليه برگشت.
#شهید_احمد_خادم_الحسینی
🌹@raviannoorshohada
🚀 قصه ناگفته پدر
📄 به مناسبت سالگرد شهادت شهید حسن طهرانی مقدم
⚙️ «از شغل پدر چه میدانستی؟»
منتظر پاسخی مفصلم، اما یکه میخورم از جواب: «هیچ».
❗️«پدر هرگز از کارش در خانه حرفی نمیزد. من نه موشک میشناختم، نه اصلاً میدانستم چیست و نه میدانستم پدرم کجا کار میکند»
☢️ نمیتوانم تعجبم را پنهان کنم. میگویم: «پس تو نمیدانستی دختر پدر موشکی ایرانی؟» سرش را به علامت نفی تکان میدهد.
🗯 «پس کی فهمیدی؟»
«چندروز بعد از شهادتش. وقتی تلویزیون، چندمستند و خبر نشان داد و مدام از موشک گفت، آرامآرام زمزمههای اطرافیان و خبرها را کنار هم گذاشتم و در عالم بچگی، فهمیدم پدرم موشک میساخته».
🎙 زهرا، دختر شهید حسن طهرانی مقدم
🌹@raviannoorshohada
50.mp3
480.5K
همیشه بخندید
#نواهنگ | همیشه بخندیم!
وصیت شهید کاظمی
@raviannoorshohada
راوی: دوست شهید
🌹خودش برایم تعریف میکرد
صدای ناله ی بچه ها میومد. هرکی افتاده بود یه طرف و واسه خودش نجوا میکرد. بعضیا از شدت خونریزی تشنه شون شده بود و آب میخواستن. توی اون بیابونی که تا چند ساعت قبل صدای گلوله و خمپاره گوش آدمو کر میکرد حالا میتونستی صدای ذکر گفتن بچه ها و تشنگی و درد کشیدنشون رو بشنوی. بچه هایی که دیگه براشون توانی نمونده بود. یه دفعه دیدم شلوغ شد. به سختی سرمو برگردوندم دیدم عراقیان. آدم بعضی وقتا تو عمرش چیزایی میبینه که اگه خودش با چشماش ندیده بود نمیتونست باور کنه....
نامردا میومدن بالا سر بچه ها. اونایی رو که هنوز جونی تو بدنش مونده بود رو مینداختن پشت کامیون و میبردن. یه عده ی دیگه ای رو هم که نمیتونستن ببرن اسیری تیر خلاص میزدن....
من مشغول ذکر بودم. توسل تنها کاری بود که اون موقع از دستم بر میومد، تنها کاری که همیشه جواب میده!
نمیدونم حواسشون به چی پرت شد از کنارم رد شدن و رفتن....🌹
🌹@raviannoorshohada
10.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹کلیپ شهید عزیزآقا سید محمدرضا فیض🌹
شادی روح شهیدصلوات
🌹@raviannoorshohada