❉ قهر بودیم در حال نماز خواندن بود ... نمازش ڪه تموم شد هنوز پشت به اون نشسته بودم ... ڪتاب شعرش رو برداشت و با یه لحن دلنشین شروع ڪرد به خوندن ...
❉ ولی من باز باهاش قهر بودم
ڪتاب رو گذاشت ڪنار ... بهم نگاه ڪرد و گفت:
غزل تمام...
نماز تمام...
دنیا مات...
سڪوت بین من و واژه ها سڪونت ڪرد
❉ بازهم بهش نگاه نڪردم ...
اینبار پرسید : عاشقمی
سکوت ڪردم ...
گفت: عاشقم گر نیستی لطفی بڪن نفرت بورز...
بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم میڪند.
دوباره با لبخند پرسید: عاشقمی مگه نه
گفتم: نه
گفت: لبت نه می گوید وپیداست میگوید دلت آری ...
ڪه این سان دشمنی یعنی ڪه خیلی دوستم داری ...
❉ زدم زیر خنده ... روبروش نشستم
دیگه نتونستم بهش نگم ڪه وجودش چقدر آرامش بخشه ....
بهش نگاه ڪردم و از ته دل گفتم : #خدا_رو_شڪر_ڪه_هستی ....
📝 روای همسر شهید بابایی
🌷 #شهید_عباس_بابایی
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
✨«ﺧﻮشﺭﻭﻳﻰ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﻣﺆﻣﻦ، ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻓﺮﺩِ ﺧﻮﺵﺭﻭ ﻭﺍﺟﺐ می کند.»
📚 بحارالانوار، ج۷۵ ص۴۰۱
@raviannoorshohada