°•|🌿🌹
#دلنوشته
◽️شهدااااا.....!!!!
شنیـــــدم شبـــــاے جمعـــــــہ ڪه میشه مهـــــمون ارباب هستین
با لباساے خــــــــــاکیتون ....
آقــــــــا از عاشـــــــورا میگن و شمـــــا از شلمچه....
چزابــــــــــه....
فکــــــــــه و.....
ده ها جای دیگه ....
◽️میشــــــــــه منــــو هم یــــــــــاد کنید پیش اربــــــــــاب !!!!
نوکــــــــــرے در به در و
دل خستــــــــــه و
گنهـــــکارم .....
◽️آے شهــــــــــدااااا .....
چشــــــم و امیـــــدم به لطف شماست...
دلــــــــــم تنفــــــــــس هواااے خاکیــــــــــتون رو میخواد...
شلمچه ، فکه ، طلائیه
میشــــــــــه امشب منو هم یــــاد کنید!!!!
میشه !!!!!
◽️میشه امضــــــــــاے شهــــــادتم رو از آقـــــا بگیرین!!!
• مادرم نشون نداره
• منم نشون نمیخوام
• از خدا خواستم که بشم
• منم شهید گمنام
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
@raviannoorshohada
8.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°•|🌿🌹
#کلیپ
◽️خاطره عجیب حجت الاسلام عالی درباره مقام معنوی #شهید_بُرنسی و رابطه ایشان با حضرت زهرا (س)
👈 #پیشنهاد_ویژه_دانلود💯
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
@raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
🔻🔻🔻
💢 #برگی_از_خاطرات
🔴 شهیدی که پیکرش پس از ۳۱ سال سالم بود
◽️مادر شهید محمدی میگفت که بهنام هر شب به خوابش میآید و میگوید «من از دوستانم جا ماندم، مرا به مسجد سلیمان ببرید» به اصرار مادر شهید، ایشان را سال ۹۰ نبش قبر کردند. با اجازه علما قرار بر این شد که پیکر ایشان از محل دفن به مسجد سلیمان انتقال پیدا کند.
◽️آیتالله جمی امام جمعه و جناب سروان دهقان با من تماس گرفتند، و گفتند شما هم برای مراسم بیایید. بلیط هواپیما گرفتم و برای نبش قبرش رفتیم، من و حاج آقا کعبی جلو رفتیم مادرش سمت راست من و پدرش روبروی او قرار داشتیم.
◽️خاک را برداشتند و رسیدند به نزدیکی سنگی که روی جنازه ایشان بود؛ من رفتم جلو و گفتم «بیل را کنار بگذارید، چون استخوانهای این بچه قطعا در این مدت پوسیده، و اگر تکهای از این سنگ روی آنها بیافتد استخوانها از بین میروند. بگذارید من با دست خاک را کنار بزنم و استخوانهایش را سالم برداریم».
◽️آرام آرام با دستانمان خاک را کنار زدیم و به سنگ رسیدیم، وقتی که سنگ اول را برداشتیم، با پیکر سالم شهید مواجه شدیم، من که در همان لحظه از حال رفتم، مادرش هم غش کرد؛ باور کردنی نبود، انگار که این بچه یک دقیقه پیش خوابیده است؛ بعد از ۳۱ سال هنوز زانویش خون میچکید.
◽️مادر شهید محمدی، پیکر نوجوان شهیدش را ساعات زیادی در آغوش خود گرفته بود، و حاضر نبود او را از خود جدا کند؛ او میگفت «مردم! این بچه بوی گلاب میدهد؛ چرا میخواهید از من جدایش کنید؟ مگر نمیبینید که تمامی اعضایش سالم است؟ پس چرا میخواهید او را دفن کنید؟ مگر شما از دست بچه من سیر شدهاید»؛ واقعا صحنهی عجیبی بود.
◽️من سال گذشته مادر بهنام را دیدم؛ به من گفت «جناب سرهنگ! عجب اشتباهی کردم؛ این بچه قبل از اینکه جایش را عوض کنیم هرشب به خوابم میآمد و با من حرف میزد، و میگفت “جایم را عوض کنید، من از دوستانم دور افتادم”، اما از وقتی که جایش را تغییر دادیم، دیگر مثل قبل به خوابم نمیآید»؛
◽️من به ایشان گفتم «آیا شما ناراحتی که او خوشحال است»؛ گفت «خوشحالم از اینکه که او خوشحال است، اما ناراحتم که چرا هر شب نمیبینمش».
راوی 👈 سرهنگ جانباز «علی قمری» فرمانده پادگان دژ خرمشهر در دوران دفاع مقدس
🌹شهید بهنام محمدی
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
@raviannoorshohada
15.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°•|🌿🌹
#کلیپ
🎞وقتی #شهید_زینالدین اینگونه در مورد گناهانش صحبت میکند ما چه چیزی برای گفتن داریم؟
🔺امام زمان اینجاست، مراقب باشیم
#شهدا_التماس_دعا
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
@raviannoorshohada
عکس ماندگار دفاعمقدس
#شهید_امیرحسین_صاحب_هنر
امیرحسین . . .
وقتی خبر شهادت شخصی را میشنید
میگفت: «خوشبهحالش داماد شد»
میگفت: برای شهید گریه نمیکنند
برای جوانــی گریه می ڪنند که
به مرگ طبیعی از دنیا رفته باشد.»
اول فروردین ماه ۱۳۴۶ در کاشان به دنیا آمد. پدرش ڪفاش و مادرش خانه دار بود ، دوران نوجوانی اش با اوج مبارزات انقلاب مصادف بود اهل قرائت و تلاوت قــرآن بود. به هنر علاقمند بود و هنر خوشنویسی و نقاشی را فرا گرفت
با شروع جنگ تحمیلی قصد عزیمت به جبهه ڪرد وقتی اجازه مـادر را کسب کرد ، بلافاصله رفت شیرینی خرید ، برگشت و گفت : «شیرینی اجازه جبهه است»
از سپاه عازم جبهه شد . علاوه بر سلاح ، قلم نیز به دست می گرفت و به خطاطـی و نقاشی در جبهه ها میپرداخت . تابلوهای زیبایی نوشته و در جاده های مناطق عملیاتی نصب میڪرد. عضو واحد تبلیغات تیپ المهدی بود و بیشترین فعالیت های فرهنگی وی در هنگام عملیات های فتح المبین و رمضان انجام شد.
در عملیات الی بیت المقدس عکسی از وی ثبت و در تاریخ دفاع مقدس ماندگار شد ، سرانجام در ۲۷مرداد ۱۳۶۱ در شرق بصره به خون تپید و به فیض شهادت نائل گشت .مفقود الجسد بود تا اینکه در پی تفحص و شناسایی پیکر مطهرش سوم خردادماه ۱۳۸۰ در کاشان تشییع و در گلزار شهدای دارالسلام به خاک سپرده شد
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
@raviannoorshohada
°•|🌿🌹
💢 #دلنوشته
◽️یلدای ما تق تق شکستن آجیل و پسته نبود، تق تق قناسه بود و زوزه خمپاره ۶۰ و بس. چند ثانیه اضافه شب یلدا برابر بود با چند ساعت دیرتر خوابیدن.
◽️قرمزی دانه انار نبود خون بود و ترکش و سوز و گداز.
◽️قاچ هندونه نبود شکاف ترکش خمپاره بود.
◽️قصه سرایی بزرگترا نبود، نجوای رفتن مردان مرد بود.
◽️خنده و شادی نبود، آه بود و سوز و گداز رفتن بچههایی از جنس صداقت، غیرت و تعهد.
🔻همه این خنده و شادیها را مدیون شهدا هستیم، پس آنان را فراموش نکنیم.
#یلدای_جبههها
#یلداتون_شهدایی
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
@raviannoorshohada
°•|🌿🌹
🚨 #اندکی_تفکر
🌸 #در_محضر_حضرت_آقا
◽️به آقا گفتم : «آقا، یک #نکته_مهمی در این عکس هست که مظلومیت او را بیشتر میرساند»
◽️آقا نگاه عمیقی به عکس انداخت و با تعجب پرسید که آن نکته چیست؟ حرف حسین بهزاد را گفتم: « این بسیجی، با سربند خود لوله اسلحهاش را بسته که گرد و خاک وارد لوله اسلحه نشود، یعنی این شهید هنوز به خط و صحنه درگیری نرسیده و با اسلحهاش هنوز تیر شلیک نکرده است.»
◽️با این حرف، آقا عکس را جلوتر برد و در حالی که نگاهش را به آن عزیز دوخته بود، با حسرت و با حالتی زیبا فرمود:
« الله اکبر ... عجب ... سبحان الله ... سبحان الله »
🔺گوشهای از خاطرات حمید داوود آبادی در منزل حضرت امام خامنهای حفظه الله - بهمن۱۳۷۷
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
@raviannoorshohada