همسرانه 🦋
ماه عسل پس از ۱۲ سال!
سال ۸۸ سعادت زیارت ضریح شش گوشه ی امام حسین (ع) 💚نصیبمان شد✨. از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم . بچه ها را در آن سفر همراه خود نبردیم. آنها را به پدر و مادر سپردیم و راهی شدیم. یک سفر عاشقانه زیبا...💙
در این سفر از توجه های زیاد جلیل و محبت های فراوانش نسبت به من باعث شد تا تمام افراد کاروان فکر کنند که ما برای ماه عسل به کربلا آمده ایم🤭. خنده ام گرفته بود که بعد از ۱۲ سال زندگی مشترک همه این فکر را می کنند.
🌹شهید_جلیل_خادمی به روایت همسرمعزز
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ڪلیپ
من کسی را ندارم...💔
●اسمش یوسف بود.یوسف قربانی...بچه ی زنجان .شش ماهگی پدرش و از دست داد و یتیم شد.شش سالگی مادرش را از دست داد و با برادرش برای ادامه زندگی به خانه ی مادربزرگ رفتن...
●دبستان بود که مادر بزرگش به رحمت خدا رفت و تنها دلخوشیش برادر بزرگترش بود که در دوران نوجوانی او را در سانحه ی تصادفی از دست داد و تنهای تنها شد.رفت جبهه.تو اطلاعات عملیات بود.غواص هم بود.تو کربلای پنج شهید شد.چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسیده بود: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟ او پاسخ داده بود: غواص یعنی مرغابی امام زمان عجالله...
●همرزم یوسف: “هر روز می دیدم یوسف گوشه ای نشسته و نامه می نویسد. با خودم می گفتم یوسف که کسی را ندارد! برای چه کسی نامه می نویسد؟ آن هم هر روز! یک روز گفتم: یوسف نامه ات را پست نمی کنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد. نامه را از جیبش در آورد، ریز ریز کرد و توی آب ریخت. چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه می نویسم، کسی را ندارم !
📎جهت شادی روح همه شهدا صلوات🌺
شهید_غواص
🌹شهید_یوسف_قربانی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
نماز اول وقت را از دست نمیدهم🌸
«محمد» به صورت عجیبی به نماز وقت علاقه داشت.
یکی از دوستان وی که یک آقای روحانی بود، میگفت که وقتی از تمرین برمی گشتیم به «محمد» گفتم که اول سلاح خود را تحویل دهیم و سپس برای خواندن نماز برویم.
اما «محمد» گفته بود که «نه، من نماز اول وقت را از دست نمیدهم». ☝️
دوستش میگفت که پنج دقیقه هم طول نکشید که من رفتم سلاح خود را تحویل دادم و برگشتم.
اما «محمد» نماز اول وقت خود را خواند. 😇
همین پنج دقیقه «محمد» را به شهادت نزدیک کرد.
اما من از کاروان شهدا جا ماندم😢
🌹شهید مدافع حرم محمد آژند
http://eitaa.com/raviannoorshohada
خاطرات شهید 🌹
«واکنش پدرباازدواج پسر۱۹ساله اش!!!»
پسرم۱۹سالش بود وسال اول دانشگاه بود که یک روز به خانه آمد و گفت میخواهم موضوعی را مطرح کنم،می دانم مخالفید ولی من زن میخواهم!
من با تعجب گفتم:شماهم از لحاظ سنی وهم شغل و درآمد درسطحی نیستید که ما اقدام کنیم،برای کدام دختربرویم که شرایط شمارا قبول کند؟حالازوداست صبرکن به وقتش...
حاجی باخونسردی گفت:خانم کارشمامثل این است که فردی بگویدتشنه هستم وشما بگویی صبرکن۴-۵سال دیگربه توآب میدهم،دراین میان آن فردتلف میشود.
حاجی گفت:باباکارخوبی کردی که موضوع را مطرح کردی،چون اگرخدایی نکرده فشاری راتحمل ویاخطایی برتومیرفت پای منو مادرت نوشته میشد.
خلاصه دست به کارشدیم وخداهم قسمت کرد وپسرمان ازدواج کرد.
{توکل به خداازویژگی های بارز این شهید است}
شهید_عبدالکریم_اصل_غوابش
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی زیبا از
🌹شهیدابراهیم_اسمی
پاسدار شهید مدافع حرم
آقا ابراهیم امشب پیش ارباب سفارش ما رو بفرما برادر
شهادت مبارک🌷
http://eitaa.com/raviannoorshohada
💠 دلم برای چمران تنگ شده است ❗️
🔹یک روز حاج احمد آقا از دفتر امام به ستاد جنگهای نامنظم در اهواز تلفن کردند و گفتند که امام میفرمایند: «دلم برای دکتر چمران تنگ شده است، بگویید به تهران بیاید.»
🔺دکتر که در آن روزها در منطقه سوسنگرد از ناحیه پا مجروح شده بود، پس از شنیدن این پیام راهی تهران شد و به محضر امام شرفیاب گردید. در معیت ایشان نقشهها و کالکهای منطقه عملیاتی را به خدمت امام بردیم. دکتر از ناحیه پا ناراحتی داشت و نمیتوانست پایش را جمع کند و دو زانو بنشیند اما به احترام امام که به او عشق میورزید در مقابل ایشان دو زانو نشست و در حالی که فشار زیادی را متحمل میشد شروع به توضیح و توجیه نقشهها کرد.
🔹امام با فراست خاصی که داشتند متوجه ناراحتی دکتر شده و فرمودند: «آقای دکتر پایتان را دراز کنید و راحت باشید.» دکتر عرض کرد راحت هستم. امام فرمودند: «میگویم پایتان را دراز کنید.» دکتر به احترام امام نپذیرفتند و عرض کردند دردی احساس نمیکنند. دو مرتبه امام با لحن خاصی فرمودند: «میگویم پایتان را دراز کنید و راحت بنشینید» که لاجرم او هم پذیرفت.
🔺پس از اینکه دیدار به اتمام رسید، امام که آماده رفتن به حسینیه جماران برای دیدار با مردم بودند فرزند خود حاج احمد آقا را که وسط حیاط منزل ایستاده بود صدا کردند و به او فرمودند: «احمد، احمد!» ولی حاج احمد آقا در داخل حیاط بود و صدای امام را نمیشنید. بنده او را از داخل ایوان صدا کردم و گفتم که امام شما را صدا می زنند حاج احمد آقا خدمت امام که رسیدند. آقا به او فرمودند: «این میزها را که گذاشتهاید، آقای چمران با پای زخمی که نمیتواند از روی آنها رد شود. اینها را بردارید و راه را باز کنید.
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد۲، صفحه۲۰۳.
http://eitaa.com/raviannoorshohada
⌛️۹۱روز تا اربعین
🔸یااباعبدالله(ع) هر چه به اربعین شما نزدیکتر می شویم، خبرهای نگران کننده ببشتری می شنویم. بیشتر در فراق حرم و اربعین شما می سوزیم!
🔹آقا به ما رحم کن و این بلای بزرگ، فراق و دوری از کربلا را رفع کن!
🔸در این دنیای تلخ و پر از درد، اربعین شما به ما امید زندگی و مبارزه تا#ظهور می دهد.
🔹امید ما روسیاهان و گناهکاران به بخشش وکرم شماست!
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️مولای من...
غمِ عشقت بیابون پرورُم کِرد
هوای وصل تو بی بال و پرم کِرد..
اللھـم_عجل_لولیڪ_الفـرجـ
صلےالله_علیڪ_یااباصالحالمھدے💚
صبحتـون_مھدوے
http://eitaa.com/raviannoorshohada
نگاه شهدا🌹
بعد از شهادت ابوالفضل به کربلا رفتیم. خردادماه بود و هوا گرم. از مقام #امام_زمان (عج) تا پشت حرم حضرت عباس (ع) راه زیادی بود؛ حدود ۴۵ دقیقه🕘. ساعت هم سه بود و هنگام استراحت ماشینها. همانطور که پیاده میآمدیم مادرش گفت: «ببین ابوالفضل، بابا که قلبش را عمل کرده، من هم که کمر ندارم. زهرا خانم هم که پاهایش درد گرفته، مهدی هم خسته شده، یک ماشین بفرست😞.» حاج آقا گفت: «خانم چه میگویی؟ ابوالفضل این وسط ماشین از کجا بیاورد؟ او اکنون جایش خوب است.. »🕊
همانطور که سه تایی میخندیدیم، یک ماشین که داشت میرفت برای تعویض خادمها نگه داشت جلوی پایمان. پرسید: «علقمی؟» سوار شدیم، اما سه تایی تا موقع رسیدن گریه میکردیم.😭
حاج آقا گفت: «شهدا همه جا حاضرند. ماها دقت نمیکنیم تا لیاقت نظر شهدا را داشته باشیم😔»
راوی: پدر شهید 🌹ابولفضل شیروانیان
http://eitaa.com/raviannoorshohada
وصیت_شهید🌹
برادران و خواهران من ،
امام زمان(عج) غریب است. نباید آقا را فراموش کنیم ، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم.
از شما بزرگواران خواهشی دارم بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است
هر گناه ما مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه)....
مدافع حرم
🌹شهیدسجاد_زبرجدی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
عزیز برادرم موسی کاظمی دره بیدی 🌷 🌹شهید_مدافع_حرم
داستان-تحول
من و شهدا
ی روز 5 شنبه حسابی خسته و کوفته خونه بودم
مامانم و بابام رفتن گلستان شهدا منم ی لحظه هوای اموات زد بسرم پاشدم و لباس پوشیدم به خواهرم گفتم دارم میرم گلستان.گفت چ خبره؟ گفتم منم میرم باخبر بشم(آخه تا حالا سابقه نداشت ی سر برم گلستان)
راه افتادم،تا رسیدم ی راست رفتم پیش شهدا
دور تا دورشون چرخیدم یکی یکی براشون فاتحه خوندم و نگاه قبر مقدسشون میکردم
تا اینکه چشمم به جمال یکی از شهدا روشن شد چادرمو جمع کردمو نشستم بالا سرش ی دستی رو مزار مطهرش کشیدم ، گرد و غبار روی قبرشون رو پاک کردم و به صورتم کشیدم
تا اونیکه شهیدم میخاد رو ببینم و چشمام هرگز به بدیا بینا نشه...
خنده هاش خنده رو رو لبام نشوند دلم لرزید نگاش کردم ی جورایی عاشقش شدم
و باهاش قرار گزاشتم دردامو بهش بگم حرفامو بزارم گوشه قلبم بمونه تا هر 5شنبه برم پیشش و عقده هامو براش باز کنم
هرچی دلم میخاست از خدا میخاستم موسی واسطه بشه و ارزوهام برآورده
باورتون نمیشه هیچ آرزویی برام آرزو نموند هیچ خواسته ای نداشتم ک هنوز رو دلم مونده باشه
هر چی میخاستم یا همون میشد یا بهتر از اون
ی دل ن صد دل عاشقش شدم،شهید موسی کاظمی دره بیدی شد تموم دنیام شد واسطه ی منو خدای خوبم
اولا 5 شنبه ها قرار بی قراریمون بود اما کم کم اضافه تر شد و هروقت دلم میگرفت میرفتم کنارش
تا مینشستم بالا سر داداش موسام دلم آروم میگرفت، تا درسم دبیرستان تموم شد کنکور دادم و دانشگاه....قبول شدم اما نرفتم بخاطر مخالفتای خانواده
از داداشم خاستم ی راه جلوم بزاره و بهم راهو نشون بده
یکی از 5 شنبه های هفته بود که وقتی پیش داداشم نشسته بودم دیدم ی کاغذ رو زمین افتاده ک روش نوشته بود؛
ثبت نام حوزه علمیه حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها یزدانشهر ....
تصمیم گرفتم برم ثبت نام کنم و مصاحبه بدم هرچه باداباد، خداروشکر قبول شدم و پام به خونه ی مادر مهربون مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف باز شد
راستی یادم رفت بگم من فقط ی آرزو گوشه دلم داشتم ک هرگز برآورده نشد اونم مشهدی شدنم بود
از موسای ماهم خواستم بفرستم مشهد، اما هربار ی اتفاق می افتاد و نمیشد تا اینکه دیگه ناامید شدم
همه بچه های دبیرستان میدونستن ارزوم دیدن صحن و سرای آقا علی بن موسی الرضاست
بچه ها هربار تابستون تو کوچه و بازار میدیدنم بهم تیکه مینداختن، میگفتن مشهد رفتی؟ منم میگفتم ن، اوناهم میگفتن خب دیگه هم نمیری😂
منم از ته دل اهی میکشیدم ک دل سنگ به لرزه در میومد
ی روز معلم ریاضیمون بهم زنگ زد و گفت هنوزم دوست داری بری مشهد؟
منم گفتم از خدامه، به خانواده ک گفتم قبول نکردن و بعد مدتها گریه و زاری و نذر ونیاز راضی شدن ک با مامانم برم مشهد
ی سال از مشهد اولم گذشت دوباره سال بعد آقا دعوتم کرد اینم شد خداروشکر ی قرار هرسال دهه کرامت من تولد اقام کنارش بودم
شده بودم نظر کرده موسی و امام رضا، سه سال پشت سر هم تو سرنوشتم مشهد نوشته شد و سال چهارم به لطف آقا کربلایی هم شدم بعد دوباره برای تشکر خدمت آقا رسیدم و ازشون قدردانی ناچیزی کردم درخور مرام و معرفتش نبود اما چیزی بود که ازم برمیومد
خاسته هامو یکی یکی تو گوش موسام میگفتم و اونم همه رو باهم براورده میکرد
بعد مشهدی و کربلایی شدنم ازش ی زندگی مطمئن و وخوشبختی خواستم ک بازم بهم داد
دم موسای من ،و تموم داداشای شهیدم گرم، شادی داداش ادریس، غلامرضا،سید نبی( شهدای هم جوار و دیوار به دیوار داداش موسام و محسنم تموم شهدا صلوات)
من تموم خاسته هامو از خدا خواستم داداش موسام واسطه بود که بهتر و زودتر بهشون برسم و صدقه سر مبارک ایشون بود ک من الان همه چی دارم و بخاطر ایشون بودند که خدا هم برام سنگ تموم گذاشت💙
http://eitaa.com/raviannoorshohada
26.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد....
پ.ن: آخرین وداع شهدا 🌹با خانواده های خودشان.....
http://eitaa.com/raviannoorshohada
به سنگ مزار خادم الشهدا، 🌹شهید مدافع حرم جواد محمدی نگاه کنید و با دقت وصیتش را بخوانید
👈خطابش به همه ی ما است ...
http://eitaa.com/raviannoorshohada
ڪوچڪ بود وقتے ڪه رفت
سنش را میگویم....
ڪوچڪــتر شد وقتے ڪه برگشت
قامتش را مے گویم..!
پی نوشت:
کجا گلهای پر پر میفروشند؟
شهادت را مکرر می فروشند؟
دلم در حسرت پرواز پوسید
کجا بال کبوتر می فروشند؟
http://eitaa.com/raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
♦️اگر کار بدی از ما سرمی زد همان لحظه عکس العمل نشان نمیداد بلکه بعد از آن اتفاق از عواقب آن کار برایمان توضیح میداد که این کار زشتی است. این عکس العمل پدر بار مثبت تربیت صحیح را به ما یاد داد👌 چون به شخصیت فرزند خیلی اهمیت می داد و حریم خصوصی فرزند را همیشه رعایت میکرد.
♦️اگر میخواست وارد اتاق ما شود اول در می زد و تا اجازه نمیدادیم وارد نمیشد من از این کار پدرم اشکال میگرفتم! ولی میگفت که نباید از حریم خصوصی فرزند سوء استفاده کنیم.☝️
پدر هیچ وقت برای کارهای واجب ما را مجبور نمیکرد و در زمان تکلیف و سن بلوغ پدرم برایم یک سجاده و چادر خرید و هدیه داد که من خیلی خوشحال شدم. در عالم کودکی من #حجاب را با هدیه پدرم آموختم.🌸
اگر در یادواره ای شرکت میکردیم و پدرم راوی آن یادواره بود حتما درباره همرزمان شهیدش صحبت و اخلاقیات آنها را برای نسل جوان توضیح می داد و اهدافشان را تبیین و خاطراتی بیان میکرد.👌
در کارها همیشه توکلش به خدا بود و به اهل بیت(ع) متوسل میشد، ارتباط عاطفی با حضرت #امام_حسن_مجتبی(ع)، دومین امام شیعیان داشت🌹 و روز بیست و هشتم هر ماه در خانه خود برای این امام همام مجلس عزا بر پا میکرد.
🌹شهید عبدالکریم غوابش
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🍃🍃:
توجه توجه توجه🌸🍃
ویژه برنااااامه ی جذاب آب و آیینه🌎🌧
کجااااا:کوه خضر نبی در کنار مزار شهدای گمنام بام قم💕🌸
چه برنامه هایی:
انواع برنامه هااااا با هرنوع تفکر و پوشش البته برنامه های جذاب که از هیچکدام نخواهید گذشت .
🌹با حضور خانواده های معظم و معزز شهدا ، روایت گری، اجرای سرود توسط گروه سرود ملی، برگزاری مسابقه و...
چندشب:به مدت ۷ شب در کنارتون هستیم و قدم به قدم باهاتون .
از نماز مغرب تا 12 شب
این یک دعوت نامه هست❗️‼️
ولی⁉️
ما شمارو دعوت نمی کنیم شما دعوت شده نگاه قشنگ خدا هستید .
پس لطفا اطلاع رسانی کنید.
حجاب یڪ تفڪر است🙂🍃
یڪ تفڪر زیبا😍🍃
حجاب یعنۍ:🌸
داشتن درڪ بالا از محبت خدا😇❣
حجاب یعنۍ:🌼
خدایا با این ڪہ آزادم بهگناه
ولۍ☝️
ارزشم بالا تر از آن است😌
وتفڪرم بازتر
پس اے زیباترینم🌟
با عشق به تو حجابم را حفظ میڪنم آن هم با افتخار...😍😎💛
🍃🍃:
توجه توجه توجه🌸🍃
ویژه برنااااامه ی جذاب آب و آیینه🌎🌧
کجااااا:کوه خضر نبی در کنار مزار شهدای گمنام بام قم💕🌸
چه برنامه هایی:
انواع برنامه هااااا با هرنوع تفکر و پوشش البته برنامه های جذاب که از هیچکدام نخواهید گذشت .
🌹با حضور خانواده های معظم و معزز شهدا ، روایت گری، اجرای سرود توسط گروه سرود ملی، برگزاری مسابقه و...
زمان: از جمعه شب ۲۰ تیرماه
چندشب:به مدت ۷ شب در کنارتون هستیم و قدم به قدم باهاتون .
از نماز مغرب تا 12 شب
این یک دعوت نامه هست❗️‼️
ولی⁉️
ما شمارو دعوت نمی کنیم شما دعوت شده نگاه قشنگ خدا و شهدا هستید .
پس لطفا اطلاع رسانی کنید.
حجاب یڪ تفڪر است🙂🍃
یڪ تفڪر زیبا😍🍃
حجاب یعنۍ:🌸
داشتن درڪ بالا از محبت خدا😇❣
حجاب یعنۍ:🌼
خدایا با این ڪہ آزادم بهگناه
ولۍ☝️
ارزشم بالا تر از آن است😌
وتفڪرم بازتر
پس اے زیباترینم🌟
با عشق به تو حجابم را حفظ میڪنم آن هم با افتخار...😍😎💛
حرف_دل 💔
دلـم را عاشـــق پـرواز سازید
ســـرود رفتنم را ساز سازید
شــهیدان چون نسیم؛ آرام آرام
درِ رحمت به رویـم باز سازید ...
مزارمطهرشهدای گمنام🌹
http://eitaa.com/raviannoorshohada