eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
635 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷اردوی فرهنگی- تربیتی و معنوی راهیان نور ویژه زائرین بین الملل به مناطق عملیاتی جنوب برگزار گردید... ⚘یادمان شهدای فکه، مقتل شهدای عملیات والفجر مقدماتی/ یادمان حسینیه در اردوگاه سردار شهید مهدی زین الدین/ یادمان شهدای هویزه @raviannoorshohada
🌷دیداربا خانواده معظم ومعزز شهیدان مصطفی، مجتبی و مرتضی بختی انجام شد. شهیدان مدافع حرم مصطفی ومجتبی بختی برای اعزام به سوریه،خودشان را افغانی و پسرخاله معرفی کردندو مادر بزرگوارشان ماهها لهجه ی افغانی تمرین کرده و هویتش را عوض می کندتا پسرهایش به سوریه اعزام شوند.این دوشهیدعزیز شناسنامه افغانی برای خودشان صادر کردند و پس از دوسال موفق به اعزام به‌سوریه می شوند.ابتدا هرچه تلاش می کنند موفق نمی شوند در مشهد ثبت نام نمایند،بالاخره در قم با هویت افغانی ثبت نام واعزام می شوند و در سال ۱۳۹۴ در تدمر سوریه در کنار همدیگر آسمانی می شوند وپیکر این دو شهید به قم منتقل و به علت اینکه از هویت ایرانی بودن آن ها اطلاعی نداشته اند،به مدت دو هفته درقم میهمان حضرت فاطمه معصومه (س) بوده اند. پس از پیگیری های زیاد به نتیجه ای نمی رسند، قرار بر این می شودکه پیکر مطهرشان در بهشت معصومه تدفین گردد ولی پس از طواف حرم حضرت معصومه(س) ولحظات آخر متوجه می شوند این دو شهید عزیز ایرانی و خانواده این عزیزان ساکن مشهد مقدس هستند و به مشهد منتقل و مادر بزرگوارشان درکنار پیکر فرزندان عزیزش زینب وار عمل می کندوبه یاد صحنه عاشورا پیکر مطهر دوپسر گلش رانمی بیند و پس از تشییع در بهشت رضا تدفین می گردند. ⚘ساعاتی میهمان مادر بزرگوار شهیدان بختی بودیم واین مادر بزرگواراز شهیدان عزیزش روایت می کرد ونورانیت و معنویت فضای منزل شهیدان را پر کرده بود وما این لحظات معنوی خودمان را در بهشت دیدیم. ✔فروردین۹۸ راوی:سیاری @raviannoorshohada
هدایت شده از ڪـاݩــال🌷ڪُــميـڶ
1_57824524.mp3
7.71M
هدایت شده از ڪـاݩــال🌷ڪُــميـڶ
دستش را جا گذاشته اما شرافتش را نه ... روحانی جانباز استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام رادنیک در حال بازسازی منازل سیل زدگان آق قلا 🔻 #خط_حزب_الله @channelKomeil313
"هوالشهید" سلام علیکم خداقوت ✔قابل توجه اعضای محترم کانال؛ برای تهیه محتوای لازم و به روز و بارگذاری در کانال به صورت دائم نیاز به یک یا دو نفر خادم می باشد. افرادی که تمایل و وقت دارند لطفا به ادمین کانال اعلام آمادگی نمایند.با تشکر. ✅ ادمین کانال @Xshahidegomnamefakkehvatalaeieh
[ Photo ] سردار سلیمانی به مدت یک ماه به مناطق سیل زده می رود ــ فرمانده نیروی قدس سپاه در پیامی با اعلام حضور فرماندهان و پیشکسوتان دفاع مقدس در ادامه کمک رسانی به سیل زدگان از استقرار موکب های خدمت رسانی اربعین به مدت یک ماه در مناطق در معرض سیل خوزستان و لرستان خبر داد.
متن پیام سرلشکر سلیمانی به این شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم خدای بزرگ را شاکریم که در لحظات و بزنگاه های حساس و خطیر که ایران اسلامی در معرض آزمون های بزرگ و دشوار قرار می گیرد، با الطاف و عنایات ویژه ، ملت و نظام را در غلبه بر سختی‌ها و مشکلات یاری می بخشد و وحدت و یکپارچگی ملی و صبر و شکیبایی و ایمان و باور آنان به حق و حقیقت را رمز موفقیت تاریخ‌سازیشان قرار می دهد. اینک در شرایطی که از واپسین روزهای سال گذشته و آغازین ساعات سال جدید بارش های کم نظیر نزولات آسمانی، حادثه سیل ویرانگر در برخی استانهای کشور ،مشکلات، تلفات و خسارت های فراوانی برای مردم سیل زده در مناطق شمالی، غربی و جنوب غربی میهن اسلامی را در پی داشته است، با فرمان و توصیه های رهبر حکیم و دلسوز انقلاب اسلامی حضرت امام خامنه ای( مدظله العالی) و حضور گره گشای مردم نجیب و شریف ایران در کنار سایر دستگاه‌های اجرایی و نیروهای مسلح، صحنه هایی زیبا، الهام بخش و معنادار در انجام اقدامات امداد و کمک رسانی های اولیه به مردم سیل زده خلق کرده است، با توجه به تداوم بارش ها و احتمال وقوع سیل های جدید و تهدید کننده به ویژه برای مردم مومن و مجاهد استان خوزستان ، ضمن قدردانی از نقش آفرینی های مجاهدانه، فداکارانه و مخلصانه آحاد نیروهای امدادی دولتی، مردمی و نظامی و تاکید بر لزوم تداوم پرشتاب آن در پهنه مناطق آسیب دیده تأکید می‌شود: با توجه به پیش بینی ها در گسترش خطرات و آسیب ها برای مردم و افزایش دامنه نیازها در شرایط پیش رو، اینجانب و سایر فرماندهان و پیشکسوتان دفاع مقدس، با همکاری ستاد های عتبات عالیات و اربعین مراکز استان ها، بر خود وظیفه می دانیم سایر امکانات، ظرفیت‌ها و تجارب موجود از جمله در موکب های خدمت رسانی به زائران اربعین حسینی را با هماهنگی و همراهی مجموعه‌های مسئول فعال و در صحنه؛ ساماندهی و با گسیل و استقرار آن از هفته آینده و به مدت یک ماه در مناطق در معرض سیل و تا هنگام عادی شدن وضعیت، به کمک مردم شهرهای پلدختر، سوسنگرد، بستان و دیگر نقاط بشتابیم. بی‌تردید اتفاق کلمه و روحیه بسیج شوندگی ملی که در لحظه حساس کنونی با حضور مردم همیشه در صحنه با مشارکت در ساخت خاکریز ها و دیواره های خاکی، دژها ،حفر کانال، پر کردن کیسه‌های مخصوص شن، پذیرایی، اسکال و حمل و نقل رایگان مردم، به کارگیری قایق ها و ماشین آلات شخصی، کمک های نقدی و رساندن مشتاقانه کمک های اولیه مانند آب،غذا، پوشاک، لوازم گرمایشی و ... بار دیگر در فضای عمومی کشور بروز و ظهور یافته است؛ ظرفیت راهبردی و گره گشایی است که به مانند گذشته یاری بخش عبور ایران عزیز از شرایط سخت و بحران هایی مانند هشت سال دفاع مقدس است. بردستان یکایک مردمانی که در این عرصه از تکلیف و تعهد می درخشند بوسه می زنیم و اخلاص و اراده آنان که با تلاش های بی وقفه و جهادی خود در این روز ها تو دهنی محکمی به رسانه های معاند و عوامل پشت صحنه آن که در پی تزریق ناامیدی به ملت و ناکارآمد نشان دادن نظام در حل بحران ها ی ناشی از حوادث طبیعی هستند، زدند درود می فرستیم و از درگاه کبریایی عاجزانه خواهانیم با عبور توأم با سربلندی آنان از این آزمون بزرگ سالی پر خیر و برکت را سپری کنند. انشاء الله سرلشکر پاسدار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
منتــــــــــظـــــران ظـــــهــــــــــور: دلخوش از آنیم که حج میرویم غافل از آنیم که کج میرویم کعبه به دیدار خدا میرویم او که همینجاست کجا میرویم حج به خدا جز به دل پاک نیست شستن غم از دل غمناک نیست #به_داد_لرستان_برسید
🌷🌷🌷"هوالشهید"🌷🌷🌷 ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای(روحی له الفداء و حفظه الله تعالی): "شهدا عملا کار بزرگی را انجام دادند، این کار بزرگ را باید تبیین کرد." تبیین این کار بزرگ به عهده ی راویان می باشد... سلام علیکم؛ ✅خداقوت به همه ی اعضای محترم؛ ⚘☘⚘🌱⚘🌿⚘🌾⚘🍀⚘🌴 ✅به اعضای محترم جدید به کانال ویژه مادران، همسران، خواهران و دختران بزرگوار شهدا و راویان خواهر انقلاب اسلامی، دفاع مقدس،مدافعین حرم و شهدا و خادمین خواهر شهدا خیرمقدم و خوش آمد عرض می نماییم... 🌷☘🌷🌿🌷🌾🌷🌴🌷🌳🌷 ✔قابل توجه اعضای محترم کانال؛ 🌷این کانال با محوریت روایت گری و با اهداف ذیل الذکر تشکیل گردیده است: ۱-لبیک به فرمایشات الهی ولایت،مولا،مقتدا و رهبر عزیزتر از جانمان، ولی امر مسلمین جهان و فرمانده معظم کل قوا حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای عزیز(حفظه الله تعالی) در خصوص تشکیل هیئت های اندیشه ورز ⚘🌱⚘☘⚘🌿⚘🌹⚘🌾⚘🌴 ۲- به عنوان هیئت اندیشه ورز در خصوص موضوعات و برنامه های شهدایی از جمله: روایت گری، راهیان نور،کنگره ها و یادواره ها و محافل انس باشهدا، خانواده های معظم شهدا، گفتمان ولایت و شهدا، تولیدات شهدایی، انقلاب اسلامی،دفاع مقدس،مدافعین حرم و... 🌹🌿🌹🌾🌹☘🌹🍃🌹🌳🌹 ۳- با توجه به اهمیت ویژه و تاثیرگذاری فوق العاده برنامه های شهدایی،تولیدات شهدایی، روایت گری،انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، مدافعین حرم، راهیان نور و گفتمان ولایت بر روی مخاطبین در جامعه ⚘🌱⚘🌿⚘🌾⚘☘⚘🌴⚘🌳 ۴- ترویج و نشر فرهنگ ارزشمند شهدا ، دفاع مقدس و مدافعین حرم در جامعه ⚘🌱⚘☘⚘🌿⚘🌾⚘🌴⚘🌳 ۵- تبیین گفتمان ولایت و شهدا برای مخاطبین 🌷🌱🌷🌾🌷🌿🌷🌴🌷☘🌷 ۶- معرفی و تبیین‌سیره عملی و رفتاری و سبک زندگی شهدای عزیزمون ⚘🌿⚘🌱⚘☘⚘🌾⚘🌴⚘🌳 ۷- بیان ویژگی های ارزشی دفاع مقدس (عوامل پیروزی) 🌹🌱🌹☘🌹🌿🌹🌾🌹🌴🌹 ۸- ارائه پست، مطلب، فیلم، کلیپ، صوت و... در خصوص موضوعات روایت گری، گفتمان ولایت، برنامه های شهدایی، تولیدات شهدایی، انقلاب اسلامی،دفاع مقدس، مدافعین حرم،راهیان نور، خانواده های معظم شهدا و... ⚘☘⚘🌿⚘🌱⚘🌾⚘🌴⚘🌳 ۹- دیدار با خانواده های معظم و معزز شهدا و ارائه خدمات عمرانی، درمانی، پشتیبانی، فرهنگی و...به این خانواده های بزرگوار 🌷⚘☘🌴🌳🍀🌹🍁🌷🌷🌹🌷 ۱۰- اطلاع رسانی کلیه ی برنامه های شهدایی، کنگره ها و یادواره ها و محافل انس با شهدا، روایت گری، راهیان نور، دفاع مقدس، انقلاب اسلامی، مدافعین حرم، اردوهای شهدایی و... 🌹🌱🌹🌿🌹🌾🌹🍀🌹🌴🌹 🌷ان شاءالله بتوانیم با عنایت خداوند و مدد و کمک شهدای عزیزمون در راستای اهداف مشخص شده قدمی برداریم و این کار نتیجه ی مفید و موثری داشته باشد و بتوانیم در جامعه تاثیرگذار باشیم و تحول ایجاد کنیم... ⚘☘⚘🌿⚘🌾⚘🌳⚘🌴⚘🍃 🌷حقیقتا به اندازه ای که شهدا و برنامه های شهدایی بر روی مخاطبین در جامعه خصوصا جوانان، تاثیرگذار می باشند و تحول ایجاد می کنند، هیچ برنامه ای این تاثیرگذاری را ندارد. 🌿⚘🌴☘⚘🌷🌹🌴 🌷بزرگواران‌ در راستای معرفی شهدای عزیزشون‌ مطالب ‌و خاطرات خود را به خادمین کانال بفرستند تا در کانال قرار گیرد: @Xshahidegomnamefakkehvatalaeieh 🌷🌾🌷🌿🌷☘🌷🌴🌷🌳🌷 باتشکر... قرارگاه تخصصی شهدا @raviannoorshohada ⚘🌿⚘☘⚘🌱⚘🌾⚘
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
دیدار بانوان 85 کشور با رهبر مظلومین جهان... محشره...
الهی من ناقابل هزاران هزار بار هر لحظه وهر آن فدای یک لحظه عمر این رهبر فرزانه وحکیم بشوم
🔰اینجانب مصطفی شیخ الاسلامی فرزند و کوچک حضرت وظیفه خود دیدم که به کسانی که به حضرت زینب بی احترامی💥 کردند، جواب دندان شکنی دهم و به که رهبر انقلاب اسلامی اعلام کرده اند گویم و برای دفاع از حرم به عنوان به سوریه بروم. 🔰از شما مردم عزیز میخواهم که همیشه کنار انقلاب بوده و نگذارید تنها باشد❌ و اجازه ندهید کسی به این انقلاب با چشمان بد نگاه اندازد👊 همیشه کنار دین و قرآن📖 باشید و آن را ترک نکنید که تمام شیعیان امیدشان به خدا و ائمه اطهار می باشد. امیدوارم روزی برسد که تمام مستکبران👹 و اسلام پیروز شود✌️ ✍مصطفی شیخ الاسلامی ۹۴/۸/۲۲ @raviannoorshohada
تـا مـا هـسـتیم💪 عـَلَـم زیـنب برپـاست✌️ چـادر ابـتدای راه زیـنب اسـت👍 😍
هدایت شده از زارعی
یک سال از شهادت مدافعان حرم و پیشگامان نابودی اسرائیل گذشت و هر روز، یک روز به پایان عمر اسرائیل نزدیکتر می‌شویم. مراسم یادبود این شهدا، فریاد لبیکی است به ادامه این راه ... #اسرائیل_بیست_و_پنج_سال_آینده_را_نخواهد_دید #شهید_راه_نابودی_اسرائیل #شهید_محمد_مهدی_لطفی_نیاسر @sh_mahdilotfi
❣امير مثل خيلي از #تازه_دامادها عاشق زن💞 و زندگي‌اش بود 💥اما درست در زماني كه مي‌خواستند زندگي #مشتركشان را زير يك سقف آغاز كنند همه داشته‌هاي دنياييـ🌎 را رها كرد و در اعزام به #سوريه شهيد شد🕊🌷 #شهید_امیر_سیاوشی @raviannoorshohada
سلام دوستان✋ انشاالله از امشب با رمان جذاب👌 در خدمتتون هستیم امیدوارم از خوندنش لذت ببرید😊 💟 💟 💟 @raviannoorshohada
آخر هفته قرار بود بیان واسه خواستگاری زیاد برام مهم نبود که قراره چه اتفاقی بیوفته حتی اسمشم نمیدونستم ، مامانم همی طور گفته بود یکی می خواد بیاد.... فقط بخاطر مامان قبول کردم که بیان برای آشنایی .... ترجیح میدادم بهش فکر نکنم _ عادت داشتم پنج شنبه ها برم بهشت زهرا پیش“ شهید گمنام ” شهیدی که شده بود محرم رازا و دردام رفیقی که همیشه وقتی یه مشکلی برام پیش میومد کمکم میکرد ... ”فرزند روح اهلل“ این هفته بر عکس همیشه چهارشنبه بعد از دانشگاه رفتم بهشت زهرا چند شاخه گل گرفتم کلی با شهید جانم حرف زدم احساس آرامش خاصی داشتم پیشش _ بهش گفتم شهید جان فردا قراره برام خواستگار بیاد..... از حرفم خندم گرفت ههههه خوب که چی االن این چی بود من گفتم .... من که نمیخوام قبول کنم فقط بخاطر مامان... احساس کردم یه نفر داره میاد به این سمت ، پاشدم دیر شده بود سریع برگشتم خونه تا رسیدم مامان صدااااام کرد - اسمااااااااء _ )ای وای خدا ( سالم مامان جانم _ جانت بی بال فردا چی میخوای بپوشی _ فردا _ اره دیگه خواستگارات میخوان بیاناااااا اها..... یه روسری و یه چادر مگه چه خبره یه آشنایی سادست دیگه عروسی که نیست.... اینو گفتم و رفتم تو اتاقم یه حس خاصی داشتم نکنه بخاطر فردا بود وای خدا فردا رو بخیر کنه با این مامان جان من... همینطوری که داشتم فکر میکردم خوابم برد.... چیزی نمونده بود که از راه برسن من هنوز آماده نبودم مامان صداش در اومد _ اسمااااااء پاشو حاضر شو دیگه االن که از راه برسن انقد منو حرص نده یکم بزرگ شو _ وای مامان جان چرا انقدر حرص میخوری االن.....)یدفعه زنگ رو زدن...... @raviannoorshohada
دیگه چیزی نگفتم پریدم تو اتاق تا از اصابت ترکشای مامان در امان باشم سریع حاضر شدم نگاهم افتاد به آینه قیافم عوض شده بود یه روسری آبی آسمانی سرم کرده بودم با یه چادر سفید با گلهای آبی سن رو یکم برده بود بالا با صدای مامان از اتاق پریدم بیرون عصبانیت تو چهره ی مامان به وضوح دیده میشد گفت:راست میگفتی اسماء هنوز برات زوده خندیدم، گونشو، بوسیدم و رفتم آشپز خونه اونجا رو به پذیرایی دید نداشت صدای بابامو میشنیدم که مجلس رو دست گرفته بود و از اوضاع اقتصادی مملکت حرف میزد انگار ۲۰ساله مهمونا رو میشناسه همیشه همینطور بود روابط عمومی بالایی داره بر عکس من چای و ریختم مامان صدام کرد _ اسماء جان چایی و بیار خندم گرفت مثل این فیلما چادرمو مرتب کردم. وارد پذیرایی شدم سرم پایین بود سلامی کردم و چای هارو تعارف کردم به جناب خواستگار که رسیدم کم بود از تعجب شاخام بزنه بیرون ، آقای سجادی این جا چیکار میکنه یعنی این اومده خواستگاری من وای خدا باورم نمیشه چهرم رنگش عوض شده بود اما سعی کردم خودمو کنترل کنم مادرش از بابا اجازه گرفت که برای آشنایی بریم تو اتاق دوست داشتم بابا اجازه نده اما اینطور نشد حالم خیلی بد بود اما چاره ای نبود باید میرفتم ..... سر جام نشسته بودم و تکون نمیخوردم سجادی وایساده بود منتظر من که راهو بهش نشون بدم اما من هنوز نشسته بودم باورم نمیشد سجادی دانشجویی که همیشه سر سنگین و سر به زیر بود اومده باشه خواستگاری من من دانشجوی عمران بودم اونم دانشجوی برق چند تا از کلاس هامون با هم بود همیشه فکر میکردم از من بدش میاد. تو راهرو دانشگاه تا منو میدید راهشو کج میکرد. منم ازش خوشم نمیومد خیلی خودشو میگرفت..... چند سری هم اتفاقی صندلی هامون کنار هم افتاد که تا متوجه شد جاشو عوض کرد. این کاراش حرصم میداد. فکر میکرد کیه البته ناگفته نماند یکمی هم ازش میترسیدم جذبه ی خاصی داشت. تو بسیج دانشگاه مسئول کارای فرهنگی بود. چند بار عصبانیتشو دیده بودم غرق در افکار خودم بودم که با صدای مامان به خودم اومدم اسمااااااء جان آقای سجادی منتظر شما هستن از جام بلند شدم به هر زحمتی بود سعی کردم خونسردیمو حفظ کنم مامان با تعجب نگام میکرد رفتم سمت اتاق بدون اینکه تعارفش کنم و بگم از کدوم سمت باید بیاد اونم که خدا خیرش بده از جاش تکون نخورد. سرشو انداخته بود پایین دیگه از اون جذبه ی همیشگی خبری نبود. حتما داشت نقش بازی میکرد جلوی خانوادم حرصم گرفته بودم هم تو دانشگاه باید از دستش حرص میخوردم هم اینجا حسابی آبروم رفت پیش خانوادش برگشتم و با صدایی که یکم حرص هم قاطیش بود گفتم...... @raviannoorshohada
"هوالشهید" سلام علیکم و خداقوت ✔دعوتنامه ویژه: برگزاری جلسه ی هماهنگی،برنامه ریزی و سازماندهی و تعیین زمان دقیق مراسم یادواره شهیدان هادی: 🌷شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی (هادی دفاع مقدس و کانال کمیل) 🌷شهید جاویدالاثر ابراهیم عشریه (هادی دفاع از حرم و حریم و سوریه) 🌷شهید محمدرضا شفیعی (هادی اسارت و عراق و کربلای چهار) شهیدی که پس از شانزده سال پیکر مطهرش سالم به وطن بازگشت... ✔زمان: روز سه شنبه، مورخه ۲۰ فروردین ساعت ۱۶ ✔مکان:فلکه صفائیه،مصلای بزرگ قدس قم،شبستان ⚘از همه ی خادمین بزرگوار شهید ابراهیم هادی و خادمین شهدا و راهیان نور دعوت می گردد در این جلسه ی نورانی شهدا حضور داشته باشند و پویش مردمی همسنگران آسمانی را تشکیل داده و با تمام توان به برگزاری این محفل آسمانی کمک نمایند... ✔از همه ی خادمین بزرگوار خواهشمندیم اطلاع رسانی لازم صورت گیرد تا کلیه ی علاقه مندان در این جلسه و پویش مردمی حضور یابند... ⚘ایدی ذیل در ایتا،سروش و تلگرام جهت هماهنگی یا سوالی یا پیشنهادی یا موضوعی در خصوص مراسم یادواره: @Xshahidegomnamefakkehvatalaeieh ✅ستاد مردمی یادواره شهید ابراهیم هادی
❤️رمان عاشقانه ❤️ عاشقانه ایی به سبک شهدا
آقای سجادی بفرمایید از اینور انگار تازه به خودش اومده بود سرشو آورد بالا و گفت بله بله بله معذرت میخواهم خندم گرفته بود از این جسارتم خوشم اومد رفتم سمت اتاق،، اونم پشت سر من داشت میومد در اتاقو باز کردم و تعارفش کردم که داخل اتاق بشه... وارد اتاق شد سرشو چرخوند تا دور تا دور اتاقو ببینه. محو تماشای عکسایی بود که رو دیوار اتاقم بود... عکس چند تا از شهدا که خودم کشیده بودم و به دیوار زده بودم دستمو گذاشته بودم زیر چونم و نگاهش میکردم عجب آدم عجیبیه این کارا یعنی چی... نگاهش افتاد به یکی از عکسا چشماشو ریز کرد بیینه عکس کیه رفت نزدیک تر اما بازم متوجه نشد سرشو برگردوند طرفم ، خودمو جمع و جور کردم بی هیچ مقدمه ای گفت این عکس کیه چهرش واضح نیست متوجه نمیشم چقدر پرو هیچی نشده پسر خاله شد اومده با من آشنا بشه یا با اتاقم ابروهامو دادم بالا و با یه لحن کنایه آمیزی گفتم بخشید آقای سجادی مثل این که کامل فراموش کردید برای چی اومدیم اتاق بنده خدا خجالت کشید تازه به خودش اومد و با شرمندگی گفت معذرت میخوام خانم محمدی عکس شهدا منو از خود بیخود کرد بی ادبی منو ببخشید با دست به صندلی اشاره کردم و گفتم خواهش میکنم بفرمایید زیر لب تشکری کرد و نشست،، منم رو صندلی رو بروییش نشستم سرشو انداخت پایین و با تسبیحش بازی میکرد دکمه های پیرهنشو تا آخر بسته بود عرق کرده بود و رنگ چهرش عوض شده بود احساس کردم داره خفه میشه دلم براش سوخت گفتم اون عکس یه شهید گمنامه چون چهره ای ازش نداشتم به شکل یک مرد جوون که صورتش مشخص نیست کشیدم سرشو آورد بالا لبخندی زد و گفت حتما عکس همون شهید گمنامیه که هر پنج شنبه میرید سر مزارش با تعجب نگاش کردم بله شما از کجا میدونید؟؟؟ راستش منم هر.... در اتاق به صدا در اومد .... مامان بود... اسماء جان ساعت رو نگاه کردم اصلا حواسمون به ساعت نبود یڪ ساعت گذشته بود بلند شدم و درو اتاق و باز کردم جانم مامان!!!! حالتون خوبه عزیزم آقای سجادی خوب هستید،، چیزی احتیاج ندارید ،، از جاش بلند شد و خجالت زده گفت بله بله خیلی ممنون دیگه داشتیم میومدیم بیرون اینو گفت و از اتاق رفت بیرون به مامان یه نگاهی کردم و تو دلم گفتم اخه الان وقت اومدن بود... چرا اونطوری نگاه میکنی اسماء هیچی آخه حرفامون تموم نشده بود.. نه به این که قبول نمیکردی بیان نه به این که دلت نمیخواد برن !!!! اخمی کردم و گفتم واااااا مامان من کی گفتم... صدای یا الله مهمونا رو شنیدیم رفتیم تا بدرقشون کنیم مادر سجادی صورتمو بوسید و گفت چیشد عروس گلم پسندیدی پسر مارو؟؟ با تعجب نگاهش کردم نمیدونستم چی باید بگم که مامان به دادم رسید. حاج خانم با یه بار حرف زدن که نمیشه ان شاالله چند بار همو ببینن حرف بزنن بعد... سجادی سرشو انداخته بود پایین اصلا انگار آدم دیگه ای شده بود.. قرار شد که ما بهشون خبر بدیم که دفعه ی بعد کی بیان... بعد از رفتنشون نفس راحتی کشیدم و رفتم سمت اتاق که بوی گل یاس رو احساس کردم نگاهم افتاد به دسته گلی که با گل یاس سفید و رز قرمز تزيین شده بود عجب سلیقه ای منو باش دسته گل شب خواستگاریمم ندیده بودم... شب سختی بود انقد خسته بودم که حتی به اتفاقات پیش اومده فکر نکردم و خوابیدم صبح که داشتم میرفتم دانشگاه خدا خدا میکردم امروز کلاسی که با هم داشتیم کنسل بشه یا اینکه نیاد نمیتونستم باهاش رودر رو بشم!!!!!
داشتم وارد دانشگاه میشدم که یه نفر صدام کرد ،،،سجادی بود،، بدنم یخ کرد فقط تو خونه خودمون شیر بودم خانم محمدی... سرمو برگردوندم ازم فاصله داشت دویید طرفم نفس راحتی کشید. سرشو انداخت پایین و گفت: سلام خانم محمدی صبحتون بخیر موقعی که باهام حرف میزد سرش پایین بود اصن فک نکنم تاحاال چهره ی منو دیده باشه پس چطوری اومده خواستگاری الله و اعلم _ سلام صبح شما هم بخیر اینو گفتم و برگشتم که به راهم ادامه بدم صدام کرد ببخشید خانم محمدی صبر کنید میخواستم حرف ناتموم دیشب رو تموم کنم راستش...من... انقد لفتش داد که دوستش از راه رسید آقای (محسنی) پسر پر شرو شور دانشگاه رفیق صمیمیی سجادی بود اما هر چی سجادی آروم و سر به زیر بود محسنی شیطون و حاضر جواب اما در کل پسر خوبی بود رو کرد سمت من و گفت به به خانم محمدی روزتون بخیر... سجادی چشم غره ای براش رفت و از من عذر خواهی کرد و دست محسنی رو گرفت و رفت خلاصه که تو دلم کلی به سجادی بدو بیراه گفتم اون از مراسم خواستگاری دیشب که تشریف آورده بود واسه بازدید از اتاق اینم از الان داشتم زیر لب غر میزدم که دوستم مریم اومد سمتم و گفت به به عروس خانم چیه چرا باز داری غر غر میکنی مثل پیر زنها اخمی بهش کردم گفتم علیک سلام بیا بریم بابا کلاسمون دیر شد خندید و گفت: اوه اوه اینطور که معلومه دیشب یه اتفاقاتی افتاده. یارو کچل بود زشت بود نکنه چایی رو ریختی رو بنده خدا بگو من طاقت شنیدنشو دارم دستشو گرفتم وگفتم بیا کم حرف بزن تو حالاحالاها احتیاج داری به این فک.تازه اول جوونیته تو راه کلاس قضیه دیشب و تعریف کردم اونم مثل من جا خورد تو کلاس یه نگاه به من میکرد یه نگاه به سجادی بعد میزد زیر خنده. نفهمیدم کلاس چطوری تموم شد کلا تو فکر دیشب و سجادی و....بودم خدا بگم چیکارت کنه ما رو از درس و زندگی انداختی.... بعد دانشگاه منتظر بودم ڪه سجادی بیاد و حرفشو تموم کنه اما نیومد... پکرو بی حوصله رفتم خونه تارسیدم مامان صدام کرد... اسماااااا سلام جانم مامان سلام دخترم خسته نباشی سلامت باشی... این و گفتم رفتم طرف اتاقم مامان دستم و گرفت و گفت: کجاچرا لب و لوچت آویزونه هیچی خستم آهان اسماء جان مادر،، سجادی ،زنگ برگشتم سمتش و گفتم خب خب مامان با تعجب گفت:چیه چرا انقد هولی کلی خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین اخه مامان که خبر نداشت از حرف ناتموم سجادی... گفت که پسرش خیلی اصرار داره دوباره باهم حرف بزنید مظلومانه داشتم نگاهش میکردم گفت اونطوری نگاه نکن گفتم که باید با پدرش حرف بزنم إ مامان پس نظر من چی !!!! خوب نظرتو رو با همون خب اولی که گفتی فهمیدم دیگه خندیدم و گونشو بوسیدم وگفتم میشه قرار بعدیمون بیرون از خونه باشه چپ چپ نگاهم کرد و گفت: خوبه والا جوون های الان دیگه حیا و خجالت نمیدونن چیه ما تا اسم خواستگارو جلومون میوردن نمیدونستیم کجا قایم بشیم!!! دیگه چیزی نگفتم ورفتم تو اتاق شب که بابا اومد مامان، باهاش حرف زد مامان اومد اتاقم چهرش ناراحت بود و گفت اسماء بابات اصن راضی به قرار دوباره نیست... گفت خوشم نیومده ازشون... از جام بلند شدم و گفتم چی چرااااااا مامان چشماش رو گرد کرد و با تعجب گفت شوخی کردم دختر چه خبرته تازه به خودم اومد لپام قرمز شده بود.... مامان خندید ورفت به مادر سجادی خبر بده مثل این ڪه سجادی هم نظرش رو بیرون از خونه بود خلاصه قرارمون شد پنج شنبه کلی به مامان غر زدم که پنجشنبه من باید برم بهشت زهرا ... اما مامان گفت اونا گفتن و نتونسته چیزی بگه... خلاصه که کلی غر زدم و تو دلم به سجادی بدو بیراه گفتم..... دیگه تا اخر هفته تو دانشگاه سجادی دورو ورم نیومد فقط چهارشنبه که قصد داشتم بعد دانشگاه برم بهشت زهرا بهم گفت اگه میشه نرم ... این از کجا میدونست خدا میدونه هرچی که میگذشت کنجکاو تر میشدم بالاخره پنج شنبه از راه رسید.. قرار شد سجادی ساعت ۱۰ بیاد دنبالم ساعت 9/30 بود وایسادم جلوی آینه خودمو نگاه کردم اوووووم خوب چی بپوشم حاالاااااا از کارم خندم گرفت نمیتونستم تصمیم بگیرم همش در کمد و باز و بسته میکردم داشت دیر میشد کلافه شدم و یه مانتو کرمی با یه روسری همرنگ مانتوم برداشتم و پوشیدم...
میخواستم روز پاسدار را فردا تبریک بگم اما امریکا امروز اسم سپاه را در لیست سازمانهای تروریستی قرار داد... و چه تبریکی بالاتر از این که شیطان بزرگ تو را عامل وحشت خودش دانسته ؟! روزتان مبارک پاسدارن امنیت ایران.. شما همیشه افتخار این سرزمین کهن هستید..
"هوالشهید" سلام علیکم و خداقوت ✔دعوتنامه ویژه: برگزاری جلسه ی هماهنگی،برنامه ریزی و سازماندهی و تعیین زمان دقیق مراسم یادواره شهیدان هادی: 🌷شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی (هادی دفاع مقدس و کانال کمیل) 🌷شهید جاویدالاثر ابراهیم عشریه (هادی دفاع از حرم و حریم و سوریه) 🌷شهید محمدرضا شفیعی (هادی اسارت و عراق و کربلای چهار) شهیدی که پس از شانزده سال پیکر مطهرش سالم به وطن بازگشت... ✔زمان: روز سه شنبه، مورخه ۲۰ فروردین ساعت ۱۶ ✔مکان:فلکه صفائیه مصلای بزرگ قدس قم، ساختمان اداری، سالن جلسات. ⚘از همه ی خادمین بزرگوار شهید ابراهیم هادی و خادمین شهدا و راهیان نور دعوت می گردد در این جلسه ی نورانی شهدا حضور داشته باشند و پویش مردمی همسنگران آسمانی را تشکیل داده و با تمام توان به برگزاری این محفل آسمانی کمک نمایند... ✔از همه ی خادمین بزرگوار خواهشمندیم اطلاع رسانی لازم صورت گیرد تا کلیه ی علاقه مندان در این جلسه و پویش مردمی حضور یابند... ⚘ایدی ذیل در ایتا،سروش و تلگرام جهت هماهنگی یا سوالی یا پیشنهادی یا موضوعی در خصوص مراسم یادواره: @Xshahidegomnamefakkehvatalaeieh ✅ستاد مردمی یادواره شهید ابراهیم هادی
هدایت شده از پویش مردمی همسنگران آسمانی من(یادواره شهیدان هادی خ)
#بیست_فروردین_سالگرد_شهادت #شهید_مهدی_لطفی_نیاسر